وی به کارآگاهان گفت: راننده کامیون هستم، روز قبل از حادثه مامور شدم که باری را به استان بوشهر ببرم. برای همین هم مبلغ یک میلیو ن تومان به عنوان خرجی به همسرم دادم و فردای همان روز متوجه قتل دختر م و همسرم و سرقت این یک میلیون تومان وجه نقد و مبلغ ۸ میلیون تومان دیگر وجه نقد از داخل اتاق خوابمان شدم. با تایید خبر سرقت از محل جنایت در بررسی های بیشتر کارآگاهان و اکیپ بررسی صحنه جرم مشخص شد که شلنگ بخاری کاملا عمدی و با استفاده از چاقو بریده شده است. با بدست آمدن این سرنخ ها تلاش برای به دام انداختن قاتل آشنا در دستور کار قرار گرفت و با گذشت ۲۸ ماه از زمان قتل در حالی که همه گمان می کردند مادر و دختر سه ساله اش به دلیل گازگرفتگی جان خود را از دست داده اند قاتل فراری در استان مازندران شناسایی و با نیابت قضایی دستگیر و به اداره آگاهی پلیس تهران بزرگ منتقل شد.
مصطفی صبح دیروز در برابر بازپرس پرونده به قتل زن جوان اعتراف کرد و ادعا کرد زن جوان من را دوست داشت و قصد داشت از همسرش طلاق گرفته و با من ازدواج کند. اگرچه این ادعا با شواهد به دست آمده هم خوانی نداشت و صرفا ادعای این قاتل بود.
گفتگو با قاتل را در ادامه میخوانید.
چند سال داری؟
۳۰ سال
چطور دستگیر شدی؟
گوشی مقتول را دزدیده بودم و آن را به مادرزنم بخشیدم. در جریان تحقیقات پلیسی گوشی متوفی در خانه مادر زنم پیدا شد و او هم اعتراف کرد که گوشی را از من گرفته است. پیامک تبلیغاتی کار دستم داد و من به دام افتادم.
چه شد به فکر قتل افتادی؟
غیرتی شدم. همه فکر می کنند برای دزدی دست به اینکار زده ام که واقعیت ندارد. من با مقتول در عروسی دختر عمویم آشنا شدم. او از فامیل های دور زن عمویم بود. بعد از این آشنایی شماره اش را گرفتم. تا اینکه فهمیدم در تهران زندگی می کنند. و شوهر دارد. برای دیدنش به تهران آمدم. شوهرش مسافرت رفته بود. آن موقع بود که گوشی اش را دیدم. دو تا گوشی داشت. شماره گوشی مخفی اش را به من داده بود و می گفت دوست دارد با من ازدواج کند. من هم باور کردم.
حدود ۱۰ میلیون تومان طلا و پول از خانه مقتول سرقت کرده ای بعد ادعا می کنی که قصد سرقت نداشتی؟
نه. بعد از اینکه او و دخترش را کشتم نگاهم به کمدشان افتاد. دیدم کلی طلا و پول داخل آن است. او هم که مرده بود و به آنها احتیاجی نداشت که من برداشتم و بردم فروختم. طلاها هم در حدود پنج میلیون و ۸۰۰ هزار تومان شد.
چه طور شد قتل را انجام دادی؟
ما می خواستیم با هم ازدواج کنیم. دخترش به من می گفت عمو و من را خیلی دوست داشت چون او را به شهربازی و پارک می بردم. اگر گوشی تلفنش را به من می داد و کنجکاوم نمی کرد هرگز این اتفاق نمی افتاد.
می دانستی مقتول شوهر و بچه دارد باز قصد داشتی با او ازدواج کنی؟
من مقتول را دوست داشتم اما او به من دروغ می گفت تا جایی که دیگر نمی گذاشت گوشی مخفی اش را ببینم و این شد که من تصمیم به قتل او گرفتم. به او گفتم چه کسی است که با تو تماس می گیرد. بار دوم بود که به خانه شان در تهران می رفتم و او گفت که مادرم و خواهرم هستند که به من پیامک می دهند من باور نمی کردم و این شد که با هم درگیر شدیم. او را روی تخت انداختم و پتو را نیز روی سرش کشیدم که بعد از آن دستم را روی صورتش و گردنش گذاشتم تا اینکه متوجه شدم دیگر نفس نمی کشد. چیزی نگذشته بود که دیدم فرزند سه ساله اش بیدار شد و به سمت من آمد هی سوال می پرسید که مامان چی شد؟ مامان چی شد؟ همه چیز را دیده بود من را هم می شناخت. نمی دانستم باید چه کار کنم که گفتم بخواب. تا شب با هم به پارک برویم بهانه مادرش را می گرفت انگار که ماجرا را فهمیده بود و بعد از آن با روسری مادرش او را نیز خفه کردم.
زن و بچه داری؟
بله.
پشیمان نیستی ؟
من او را دوست داشتم که دست به چنین کاری زدم. الان هم پشیمانی ام که فایده ای ندارد. دو نفر را کشته ام. حتما من را اعدام می کنند.