گروه سیاست مشرق - روزنامهها
و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و
اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید
همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت
ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور
با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*******
هر دو بیکارنداما این کجا و آن کجا؟!
حسین شریعتمداری در کیهان نوشت:
میگویند یکی از نامزدهای نمایندگی مجلس در سخنرانی انتخاباتی خود به مردم وعده میداد که اگر مرا انتخاب کنید، با امپریالیسم، سوسیالیسم، کاپیتالیسم، کمونیسم، راشیسم، فاشیسم و... به شدت مبارزه میکنم و همه آنها را ریشهکن خواهم کرد. پیرمرد رنجوری از میان جمعیت برخاست و در حالی که به سختی تعادل خود را حفظ میکرد گفت؛ قربان! من که از این «ایسم»ها سر در نمیآورم ولی حالا که قصد مقابله با آنها را دارید، لطفاً یک فکری هم برای «رماتیسم» بنده بکنید که مدتی است بدجوری به جانم افتاده و زمینگیرم کرده است!
دیروز آقای روحانی، رئیس جمهور محترم کشورمان که به مناسبت روز پزشک و بزرگداشت این روز در جمع پزشکان سخن میگفت، در بخشی از سخنان خود از مخالفتهایی که در برگزاری کنسرتها صورت گرفته ابراز تأسف کرد و اظهار داشت «در کشورمان فقط یک مجلس شورای اسلامی به عنوان مجلس قانونگذاری وجود دارد و هر کس که تریبون در اختیار میگیرد، نمیتواند قانونگذاری کند، وزیر هم نمیتواند از این خواسته تبعیت کند، بلکه وزیر باید تابع قانون باشد... هیچ وزیری در برابر هیچگونه فشاری نباید کوتاه آمده و عقبنشینی کند... همه افتخار ما این است که کشور ما کشور قانون است و در بیانات امام(ره) صدها بار تأکید شده که جمهوری اسلامی ایران، حکومت قانون است».
میگویند یکی از نامزدهای نمایندگی مجلس در سخنرانی انتخاباتی خود به مردم وعده میداد که اگر مرا انتخاب کنید، با امپریالیسم، سوسیالیسم، کاپیتالیسم، کمونیسم، راشیسم، فاشیسم و... به شدت مبارزه میکنم و همه آنها را ریشهکن خواهم کرد. پیرمرد رنجوری از میان جمعیت برخاست و در حالی که به سختی تعادل خود را حفظ میکرد گفت؛ قربان! من که از این «ایسم»ها سر در نمیآورم ولی حالا که قصد مقابله با آنها را دارید، لطفاً یک فکری هم برای «رماتیسم» بنده بکنید که مدتی است بدجوری به جانم افتاده و زمینگیرم کرده است!
دیروز آقای روحانی، رئیس جمهور محترم کشورمان که به مناسبت روز پزشک و بزرگداشت این روز در جمع پزشکان سخن میگفت، در بخشی از سخنان خود از مخالفتهایی که در برگزاری کنسرتها صورت گرفته ابراز تأسف کرد و اظهار داشت «در کشورمان فقط یک مجلس شورای اسلامی به عنوان مجلس قانونگذاری وجود دارد و هر کس که تریبون در اختیار میگیرد، نمیتواند قانونگذاری کند، وزیر هم نمیتواند از این خواسته تبعیت کند، بلکه وزیر باید تابع قانون باشد... هیچ وزیری در برابر هیچگونه فشاری نباید کوتاه آمده و عقبنشینی کند... همه افتخار ما این است که کشور ما کشور قانون است و در بیانات امام(ره) صدها بار تأکید شده که جمهوری اسلامی ایران، حکومت قانون است».
سخنان رئیس جمهور محترم درباره قانون و جایگاه مجلس شورای اسلامی، اگرچه با کمتوجهی دولت به نظرات مجلس و ضرورت حضور و دخالت و نظارت آن در برخی از تصمیمهای سرنوشتساز، نظیر آنچه در جریان توافق هستهای شاهد آن بودیم و یا امضای FATF بدون کسب مجوز از مجلس شورای اسلامی و شماری از نمونههای دیگر همخوانی ندارد و دولت محترم در موارد متعددی مجلس شورای اسلامی را از چرخه تصمیمگیری حذف کرده است، ولی اصل سخن که قانونگذاری برعهده مجلس است، جدای از میزان تعهد دولت به این اصل، قابل قبول است و رعایت آن برای تمامی دستگاهها ضروری است. اما موضوع این یادداشت، بخش دیگری از سخنان رئیسجمهور است که در آن به ماجرای «کنسرت»ها پرداخته و از برخی مخالفتها در برگزاری کنسرتها ابراز نگرانی کردهاند! این نکته که آیا غیر از مجلس شورای اسلامی هیچکس حق اظهارنظر درباره مسائل جاری کشور را ندارد! نیز اگرچه با تأکیدهای غلیظ و شدید و چندین باره رئیسجمهور بر ضرورت نقد در تضاد آشکار است و ایشان پیش از این هم در بسیاری از موارد، نقدها را به «عیار» نگرفته و منتقدان را با الفاظی نظیر بیسواد، برو به جهنم و... نواختهاند! اما، این نکته نیز بیرون از موضوع وجیزه پیش روی است و سخن در این نوشته و سؤال از رئیس جمهور محترم آن است که برگزاری یا مخالفت با برگزاری کنسرتها در میان انبوه مشکلاتی که مردم با آن روبرو هستند و دولت مسئول مستقیم آنهاست، چه جایگاهی دارد و از چه درصد و میزان اهمیت برخوردار است که در سخنان رئیس جمهور محترم به یکی از دغدغههای اصلی ایشان تبدیل شده است؟!
چند ماهی است که ماجرای برگزاری کنسرتها و مخالفت با انجام برخی از آنها از سوی رئیسجمهور، وزیر ارشاد و روزنامهها و رسانههای حامی دولت به یکی از مسائل اصلی کشور تبدیل شده و مشکلات دیگری که مردم در زندگی روزمره خود با آن دست به گریبان هستند را به حاشیه رانده است! این سر و صدا و هیاهو در حالی است که به گفته آقای رحمانی فضلی، وزیر محترم کشور «کمتر از یک درصد کنسرتها لغو شده است». اگر نظر این مقام رسمی دولت را ملاک و معیار قضاوت در این باره بدانیم که به یقین رئیس جمهور محترم نباید نظر رسمی وزیر کشور و عضو کابینه خود را نفی کند، به این نتیجه قطعی میرسیم که ماجرای کنسرتها و سر و صداهای پیرامونی آن در یک کلمه «هیاهوبرایهیچ»! است. آیا غیر از این است؟! و آیا لغو - به قول وزیر کشور- کمتر از یک درصد کنسرتها میتواند دغدغهآفرین باشد؟ پاسخ این سؤال بدون کمترین تردیدی منفی است، بنابراین پرسش بعدی آن است که چه کسانی به رئیس جمهور اطلاعات غلط و مشاورههای جهتدار و مشکوک میدهند؟ و از اصلی کردن این مسئله جزئی آنهم در میان مشکلات فراوانی نظیر بیکاری، تورم، گرانیسرسامآور کالا و خدمات، تعطیلی پیدرپی شماری از کارخانههای بزرگ و مراکز تولید، قاچاق کالا، حقوقهای نجومی برخی از مدیران دولتی، دستاورد «تقریباهیچ» برجام، بعد از اختصاص سه سال از عمر و امکانات دولت به آن و... کدام هدف پنهانی را دنبال میکنند؟!
انتظار آن بود - و هست - که رئیسجمهور محترم در فرصت به دست آمده به دغدغههای اصلی مردم بپردازند و درباره وعدههای فراوانی که دادهاند و متاسفانه بسیاری از آنها بر زمین مانده است برای ملت توضیح بدهند، مگر ماجرای کنسرتها که به گفته وزیر محترم کشور فقط از برگزاری کمتر از یک درصد آنها جلوگیری شده و این یک درصد هم بهعلت مغایرت با اخلاق و یا خودداری برگزارکننده از پذیرش مسئولیت آن بوده است، دغدغه چه تعدادی از مردم است؟
مطابق آمار رسمی، نزدیک به 60 درصد ظرفیت تولیدی کشور متوقف شده است، براساس آماری که دیروز یکی از خبرگزاریهای حامی دولت منتشر کرده است، بیش از 8 میلیون نفر با پدیده خانمانسوز بیکاری دست به گریبان هستند، به گفته وزیر محترم کار در هر 5 دقیقه یک نفر به متقاضیان کار افزوده میشود مشکل مردم، تورم طاقتفرساست که دو روز قبل سخنگوی محترم دولت مژده داد، تورم به 8/7 درصد کاهش یافته است ولی به قول رئیسجمهور محترم، میزان و معیار برای تورم، جیب ملت است و جیب ملت نظر سخنگوی دولت را تائید نمیکند. مشکل مردم، حقوقهای نجومی و چند ده میلیونی برخی از مدیران دولتی و دستدرازی آنان به بیتالمال مسلمین است در حالی که نهفقط اقشار مستضعف، بلکه بسیاری از مردم عادی نیز با توجه به تورم و گرانی سرسامآور از تأمین مایحتاج معمولی زندگی خویش عاجزند و به سختی روزگار میگذرانند. مردم میخواهند بدانند چرا در برخورد با آنان کوتاهی میشود و نه فقط اقدامی برای مجازات و بازپسگیری بیتالمال از این مدیران متخلف صورت نپذیرفته بلکه آنان را ذخیره نظام! و امانتداران بزرگ هم نامیدهاند؟! باید برای ملت توضیح داده شود که زندگیهای اشرافی، خودروهای لوکس چند میلیارد تومانی از کجا آمده است؟! و صاحبان آن این ثروت انبوه را از کدام راه به دست آوردهاند؟ به یقین ثروت انباشته و انبوه از طریق حلال و قانونی به دست نمیآید و به قول حضرت امیر علیهالسلام، هرجا ثروت انبوهی هست، در کنار آن حق ضایع شدهای وجود دارد. دولت به جای ابراز نگرانی از برگزار نشدن کنسرتهای موسیقی باید در پی کم کردن فاصله غنی و فقیر باشد ولی همین دو روز قبل، مشاور محترم رئیسجمهور در مصاحبه با یکی از روزنامههای زنجیرهای میگوید؛ مخالفان دولت به دنبال زنده کردن جنگ فقر و غنا هستند! و توضیح نمیدهد مگر قرار است جنگ فقر و غنا که آنهمه حضرت امام(ره) بر ضرورت آن تاکید میفرمودند، به فراموشی سپرده شود؟! و اینکه چرا باید دولت از مقابله با ثروتاندوزان حرامخوار و حمایت از محرومان و مستضعفان نگران باشد؟! و...
و اکنون جای این پرسش از رئیسجمهور محترم است که برگزار نشدن فقط کمتر از یک درصد کنسرتهای موسیقی در مقایسه با مشکلات فراوان مردم - که به بخشی از آن اشاره شد - چه جایگاهی دارد و از چه درجه اهمیتی برخوردار است که به یکی از دغدغههای اصلی جنابعالی تبدیل شده است؟! و آیا تصور نمیکنید که برخی از مشاوران شما با ارائه اینگونه مشاورهها به حضرتعالی به دنبال حاشیهسازی برای فرار از پاسخگویی در قبال وعدههای برزمین مانده دولت به مردم هستند؟!
آقای رئیسجمهور، نگاهی به اطراف بیندازید! بیش از 8 میلیون نفر از مردم این مرز و بوم با بیکاری و در نتیجه سختی معیشت دستبهگریبانند آیا رسیدگی به شرایط دشوار آنان باید دغدغه شما باشد یا خواسته یک مشت مرفه بیدرد که از برگزار نشدن فلان کنسرت موسیقی خلاف اخلاق عصبانی شده و رگهای گردنشان بیرون زده است؟! آن 8 میلیون بیکار نگران تأمین معیشت خود هستند و جماعت مرفهان بیدرد نگران سپری کردن اوقات بیکاری خویش! هر دو بیکارند، اما، این کجا و آن کجا؟!
درگیری های حسکه و آن روی سکه جنگ در سوریه
علیرضا رضا خواه در خراسان نوشت:
حسکه در سوریه این روزها شاهد جنس جدیدی از درگیریهاست. کردها و بهصورت مشخص یگانهای مدافع خلق چند روزی است که با نیروهای نظام سوریه درگیر شدهاند. درگیری مسلحانه یک هفته اخیر در حسکه که بخشی از آن در دست شبهنظامیان کرد و بخش دیگری نیز در کنترل نیروهای دولتی سوریه است، شدیدترین درگیری میان دو طرف از زمان آغاز جنگ داخلی در این کشور در سال ۲۰۱۱ میلادی به شمار میآید و به فرار هزار شهروند غیرنظامی از این شهر منجر شده است. بر همین اساس نیز ارتش سوریه هفته گذشته برای نخستین بار در پنج سالی که از جنگ داخلی میگذرد، جنگندههای خود را برای بمباران یگانهای مدافع خلق به حسکه فرستاد و همین مسئله نیز باعث شد که ائتلاف بینالمللی بهاصطلاح ضد تروریسم به رهبری آمریکا، جنگندههایی برای دفاع از نیروهای زمینی ویژه این کشور به منطقه اعزام کند. این در حالی است که یگانهای مدافع خلق ستون اصلی حمله تحت رهبری آمریکا علیه گروهک تروریستی داعش در سوریه به شمار میآیند و کنترل بخشهای زیادی از مناطق واقع در شمال این کشور را نیز در دست دارند که کردها طی چند سال اخیر در آنجا نوعی دولت خودگردان تشکیل دادهاند. اما نکتهای که اهمیت این درگیریها و پرداختن به آن را دوچندان میسازد، حاشیههای مهمتر از متن این درگیری است. حاشیههایی که برخلاف متن در این چند روز محل بازی بزرگان بوده است. روسها تلاش کردهاند تا با استفاده از نفوذشان میان طرفین یک آتشبس موقت ایجاد کنند. البته این تلاشها روز گذشته و به دلیل نقض عهد نیروهای کرد ناکام ماند. از سوی دیگر آمریکاییها هم تلاش میکنند تا خود را در دفاع از همپیمانانشان مصمم نشان دهند. آمریکا چندی پیش از حضور تفنگداران خود در حسکه در پایگاههای الرمیلان و عین العرب خبر داد، جایی که نظامیان فرانسوی، انگلیسی و آلمانی نیز در آنجا حضور دارند؛ کشورهایی که قبلاً نیز از منازعات کردها در شمال سوریه و عراق پشتیبانی کرده بودند، تحلیل گران میگویند این امر یادآور تجربه عراق در اوایل دهه نود و ایجاد منطقه پروازممنوع در مناطق کردنشین است.
غرب در آن زمان با سوءاستفاده از قوانین بینالمللی مجوز ممنوعیت پرواز در شمال عراق را دریافت کرد، ولی درگیریهای اخیر در حسکه و اذعان پنتاگون برای نخستین بار به پرواز جنگندههای آمریکایی در آسمان حسکه تحت عنوان حمایت از تفنگدارانی صورت گرفت که ظاهراً مجبور شدند برای حفظ جان خود بهسوی مرز ترکیه عقبنشینی کنند. البته این اقدام فاقد پوشش قانونی و حمایت نهادهای بینالمللی است. تحلیل گران معتقدند واشنگتن اکنون تصمیم گرفته است تا از طریق کردهای سوریه وارد بازی شود. استفاده سوریه از پایگاه همدان ایران و مواضع ترکیه در خصوص حتمی بودن نزدیک شدن روابط آنکارا با مسکو و تهران و مخالفت با تضعیف سوریه، جایگاه آمریکا را در منطقه تضعیف کرده است. بهعبارتدیگر، استفاده ابزاری از کردهای شمال سوریه برای مقابله با شرایط جدید در خاورمیانه است.
در یک سطح تحلیلی بالاتر میتوان گفت درگیریهای اخیر در حسکه نشاندهنده این واقعیت است که بحران سوریه در حال نزدیک شدن به مراحل پایانی خود است. نیروهای درگیر چه در سطح منطقهای و چه در سطح بینالمللی این واقعیت را دریافته و به دنبال تقویت مواضع خود در سوریه هستند. در همین چارچوب به نظر میرسد نیروهای اتحاد دموکراتیک و یگانهای مدافع خلق با همکاری و کمک ایالاتمتحده قصد دارند پیش از پایان جنگ در حلب و پیشروی نیروهای ارتش سوریه، به داعش حمله کنند. درواقع، نیروهای کرد با پشتیبانی حملات هوایی ایالاتمتحده، در تلاش هستند پیش از اینکه ارتش سوریه بتواند حلب را باز پس بگیرد و به سمت رقه حرکت کند، با تهاجم به رقه کنترل این منطقه را به دست بگیرند. کنترل کامل حسکه مقدمهای برای پیشبرد این طرح است.
این رویکرد کردها با همکاری واشنگتن، یادآور روزهای پایانی جنگ جهانی دوم است؛ زمانی که قدرتهای فاتح در تلاش بودند از یکدیگر سبقت بگیرند و خود را به برلین برسانند. در ادامه این روسها بودند که با رساندن خود به برلین پرچم روسیه را بر فراز برلین برافراشتند و خود را فاتح جنگ دوم جهانی معرفی کردند. به نظر میرسد کردها نیز قصد دارند با پیشتازی در حمله به رقه و رساندن خود به این شهر، خود را فاتح اصلی جنگ در سوریه نشان دهند.
بهطورکلی، میتوان سه هدف مشخص برای درگیریهای اخیر در حسکه و تعجیل کردها درحرکت به سمت رقه متصور بود.
نخست اینکه کردها میخواهند با تصرف کامل حسکه و سپس رقه، زمینههای افزایش قدرت چانهزنی سیاسی خود در مذاکرات صلح برای پیگیری خواستههای سیاسیشان را فراهم کنند. درواقع، تصرف رقه به دست کردها میتواند عاملی باشد که کردها با استفاده از آن وزن سیاسی ـ امنیتی خود را در سوریه و آینده آن دوچندان کنند. بدون شک اگر حسکه و سپس رقه به دست کردها بیفتد، آنها به قدرتمندترین گروه در میان گروههای مختلف سوری تبدیل خواهند شد.
دوم آنکه کردها با حمله به رقه و تصرف آن میخواهند نشان دهند، تنها نیرویی هستند که توانستند داعش را از سوریه به عقب برانند و آنها را شکست دهند. آنها قصد دارند خود را تنها نیروی مصمم به مبارزه با داعش در سوریه معرفی کنند.
سوم اینکه کردها از این طریق میخواهند وزن و جایگاه بینالمللی خود را بهبود ببخشند. باید در نظر داشته باشیم که کردها تنها نیرویی در سوریه هستند که هم با روسیه و هم با ایالاتمتحده ارتباط مستقیم و نزدیک دارند و کمکهای زیادی نیز از سوی آنها دریافت میکنند. آنها بهوسیله تعامل با قدرتهای جهانی، میخواهند القا کنند که بازیگری فراتر از محیط داخلی سوریه هستند. القای این موضوع میتواند کردها را برای تحقق خواسته اصلیشان یعنی ایجاد یک منطقه خودمختار یاری کند.
بااینحال فقدان مؤلفههای قدرت در کنار اختلافهای عمیق داخلی میان کردها مانع از آن میشود تا این اهداف جاهطلبانه محقق شود. کردها در این درگیریها بیش از آن که یک بازیگر مستقل باشند، ابزاری برای بازی بزرگان خواهند بود.
اشتباه نکنید گشایش ایجاد شده!
مهدی محمدی در وطن امروز نوشت:
بازگشت به گذشته همیشه هم چیز خوبی نیست و در برخی موارد حتی میتواند مضر هم باشد. درباره برجام اما اگر این نکته را در نظر بگیریم که هدف اصلی آن خلق یک تجربه جدید برای ایرانیان بوده، بازگشت به گذشته اتفاقا روش بسیار مفیدی است. این کار زمانی جذابتر میشود که براساس اطلاعات فعلی خود، گذشته را بازخوانی کنیم؛ اطلاعاتی که وقتی فلان دسته رویدادهای خاص در گذشته رخ میداد در اختیار هیچ کس نبود.
3 حقیقت مهم درباره برجام هست که من میخواهم اینجا در پرتو اطلاعات جدیدی که در اختیار داریم درباره آنها صحبت کنم. این 3 حقیقت میتواند تجربه اعتمادناپذیری آمریکا را که اکنون بدل به یک فرهنگ فراگیر در محیط افکار عمومی ایران شده و همچنین تجربه قابل حل نبودن مشکلات از طریق تعامل و توافق با آمریکا را- که عدهای همچنان در مقابل آن مقاومت میکنند- هم تکمیل کند و هم برخی نتایج عملیاتی را از آنها بیرون بکشد.
1- اکنون میدانیم- و در کوران توافق هستهای نمیدانستیم- که دولت آمریکا برای حصول توافق به عدهای در داخل و خارج از آمریکا پول پرداخت کرده است. به عبارت دقیقتر میدانیم در کاخ سفید یک اتاق پژواک وجود داشته که به افراد حقیقی و حقوقی مختلف مبالغی بعضا کلان پرداخت کرده تا به نفع توافق لابی کرده و آن را قابل قبول جلوه بدهند. از این مهمتر، میدانیم در آمریکا بخش خصوصی نیز برای برجام پول هزینه کرده است. به عنوان نمونه، منابع غربی اسناد مهمی منتشر کردهاند که تردیدی باقی نمیگذارد شرکت بوئینگ یکی از حامیان مالی توافق بوده است. برخی از آنها که این پولها را گرفتهاند ایرانیانی هستند که دولت آقای روحانی آنها را لابی ایران در آمریکا میخواند. قضاوت در اینباره دشوار نیست که وقتی قرار است کسی لابی کند قاعدتا به نفع طرفی لابی میکند که از آن پول گرفته و صرف ایرانی بودن او نمیتواند چیزی را در این معادله تغییر بدهد اگر نگوییم وضع را به ضرر ایران بدتر هم میکند. سوال اصلی این است: کاخ سفید چرا باید برای حصول و جا انداختن یک توافق پول خرج کند و ایرانیانی که با این پولها فربه شدهاند، اکنون به دنبال لابی برای چه توافقهای دیگری هستند؟ و اساسا لابی ایرانی که دستمزد خود را از کاخ سفید میگیرد، بهتر است چه چیزی نامیده شود: نفوذی یا دوست و همکار؟
2- مساله اول، به سرعت ما را به موضوع دوم و مهمتری میرساند و آن اینکه شاید اساسا از ابتدا به اشتباه تصور میکردهایم برجام قرار است برای ملت ایران گشایش اقتصادی ایجاد کند. در پرتو اطلاعات جدید، شاید درستتر این است که بگوییم برجام بخشی از یک تجارت میان 2 گروه خاص در ایران و آمریکا بوده و برای آنها که باید گشایش ایجاد میکرده، ایجاد کرده است. مثلا اگر بوئینگ برای توافق با ایران هزینه کرده، جایزهاش را هم گرفته و با واسطه یا بیواسطه یکی از اصلیترین طرفهایی بوده که از توافق نفع برده است. یا برخی «تاجر- دیپلمات»های ایرانی را میشناسیم که کسبوکارشان بر اثر برجام رونقی فزاینده یافته، طوری که اکنون حتی نیازی نمیبینند سری به ایران بزنند. از این منظر، برجام اساسا- و در یک سطح- یک توافق میان 2 الیت خاص و با هدف تامین برخی منافع خاص بوده، بنابراین بیمعناست از آن توقع داشته باشیم نفعی به عموم ملت ایران برساند. از یک دیدگاه راهبردیتر، برجام اگر هم قرار بوده آبی زیر پوست کسی بدواند، همان بخش خصوصی غیرانقلابی را مدنظر داشته که بناست به تعبیر اسناد امنیتی در آمریکا خرج پروژه تغییر در ایران را بدهد و تودههای محروم و منتظر ایرانی از همان آغاز جایی در این معامله نداشتهاند.
3- و از اینجاست که یک نتیجه بزرگتر میتوان گرفت. من پیش از این بارها گفتهام که برجام بخشی از یک پروژه بزرگتر یا به عبارت دقیقتر، تکهای از یک پازل غولپیکر است که بقیه اجزای آن یا چیده شده و دیده نمیشود یا پنهانی در حال چیده شدن است یا در تدارک هستند که در آینده نزدیک چیده شود.
به دست آوردن این تصویر بزرگ و نور تاباندن بر اجزای پنهان این پازل، فوریترین مسالهای است که باید در دستور کار سیاستگذاران امنیت ملی در ایران قرار گیرد. باز هم اگر به گذشته برگردیم میبینیم اطلاعات تازه به دست آمده معنای تازهای به گذشته میدهد. تا همین یکی ـ دو سال پیش تصور این بود که نزاع بر سر حل مساله هستهای ایران است و سوال اصلی هم این بود که آیا راهحلی وجود دارد یا نه؟ اکنون که تحولات جدید را کنار هم میگذاریم میتوان با صراحت نتیجه گرفت هدف برجام نه حل مساله هستهای، بلکه حل مساله ایران بوده و روندی هم که آغاز شده نه روند تعلیق تحریمها بلکه درگیرسازی اجباری ایران در فرآیندی است که در انتها همه سرمایههای راهبردی خود را از دست میدهد، بیآنکه تحریمها دست خورده باشد. ضرورت توافق با FATF چیزی نبود که قبل از برجام صحبتی درباره آن در جریان باشد اما اکنون آقایان میگویند این یک توافق اجباری است. یا ضرورت تفاهم منطقهای با آمریکا موضوعی نبود که پیش از برجام حتی کلمهای درباره آن سخن گفته شود بلکه برعکس ادعا میشد برجام باعث خواهد شد ایران با قدرت بیشتر برنامههای منطقهای خود را تعقیب کند اما اکنون میدانیم برخی آقایان سرسختانه اصرار دارند «برای اینکه برجام به نتیجه برسد»، باید در موضوعات منطقهای هم با آمریکا به یک تفاهم برسیم. این همان چیزی است که زمانی پیش از این «برجامیزه» کردن محیط امنیت ملی ایران خوانده و نسبت به آن هشدار داده بودیم. واضح است آمریکا نقشهای در سر دارد که گام به گام در حال اجرای آن است و برای پیشبرد آنچه در ذهن دارد هم برجام و گشایشهای ادعایی آن را گروگان گرفته است. تازه تضمینی هم نیست که اگر همه این «شبهبرجام»ها نیز پذیرفته شود باز گشایشی رخ بدهد، چرا که هیچ کس نمیداند نقطه انتهایی این بازی در ذهن آمریکا کجاست.
مساله اصلی اکنون دیگر بدعهدی آمریکا نیست. همه ملت ایران اکنون دریافتهاند آمریکا قصد ندارد- و از ابتدا هم قصد نداشته- امتیازی واقعی به ایران بدهد. مساله مهمتر اکنون این است که یک جریان سیاسی در داخل ایران تا کجا میخواهد با این پروژه همراهی کند و آیا این همراهی یک همراهی آگاهانه و با علم به مراحل بعدی پروژه آمریکا و خطرات نهفته در آن است یا اینکه از سر غفلت و اعتماد به آمریکا مطرح میشود؟ این موضوعی است که اکنون باید روی آن متمرکز شد.
دست خدايي رجايي و شيشههاي دودي ما !
علي علوي در جوان نوشت:
چند روز پيش يكي از دوستان به نكتهاي درباره برخي مسئولان نظام – و به تعبير من بيشتر مديران دولتي – اشاره كرد كه اشاره دقيق و ظريفي بود. او گفت: «اين روزها مسئولان از دست مردم فرار و خود را از ايشان پنهان ميكنند! شاهد مثال شيشههاي دودي خودروهاي مسئولان است كه حتي برخي مديركلها – كه به واقع يك مدير جزء هستند – در خودروهاي تشريفاتي با شيشههاي دودي دور از چشم مردم در شهر ميچرخند.»
نكته ظريفي است، چرا بايد اين طور باشد؟ من ريشه آن را در عذاب وجدان از بيمسئوليتي يا كممسئوليتي ميبينم. وجدان مقام مسئول يا مدير دولتي ما اين روزها از خود شرم دارد و از اينكه نميتواند يا نتوانسته براي مردمش كار درخوري انجام دهد اما از رفاه و حقوق خود نميگذرد و بر سر آن چانه ميزند، دچار عذاب است و همين عذاب وجدان او را از ميان مردم و از دل مردم به پشت شيشههاي دودي ميگريزاند. مديران دولتي ما براي مردم حرف حساب و حرف شنيدني ندارند و حرفهايشان را پشت تريبون ميزنند و خود را از ميان جمعيت ميگريزانند. اما اين همه حقيقت نيست. انقلاب ما حقيقت ديگري دارد و آن شهيد رجايي بود. كيومرث صابري ( گل آقا ) خاطرهاي از شهيد رجايي دارد كه نشان ميدهد اوضاع هميشه پشت شيشههاي دودي نميگذشته است. او مينويسد: «دم در صحن، از اتومبيل پياده شديم. تا لحظهاي كه شهيد رجايي از در وارد نشده بود، توجه هيچكس به او جلب نشد. داخل جمعيت شده بود و داشت ميرفت، ما نيز همراه او. تازه از در داخل شده بوديم كه كسي يك خرده او را شناخت و به صداي بلند گفت: «صل علي محمد – يار امام خوش آمد». يكباره موج جمعيت، رجايي را از جا كند و بُرد و بُرد و ما را به دنبال او. چند قدمي نرفته بودم كه «صادق» [عزيزي] از پشت، يقه كتم را گرفت و كشيد. در يك لحظه، موج جمعيت رفت و من و صادق باقي مانديم.
التهاب و شوق بودن با جمعيت، مرا از توجه به واقعيت بازداشته بود. يكبار با جمعيت و همراه رجايي رفته بودم و نزديك بود زير دست و پا بمانم. از آن روز به بعد، همين كه جمعيت به طرف رجايي ميآمد، من از صحنه ميگريختم!
آنروز هم براي اينكه عقب نمانيم، قبل از بازگشتِ رجايي از حرم، به داخل اتومبيل پناه برديم. دقايقي بعد، جمعيت انبوه، رجايي را تا دم در ماشين آورد. وقتي رجايي به داخل ماشين آمد، عرق كرده و خسته بود. همه ميخواستند او را ببوسند، دستش را بگيرند و خود را به او برسانند. جمعيت چندين هزار نفري، همه چنين توقعي داشتند و عجيب بود كه رجايي هم از اين كار بدش نميآمد!
در داخل اتومبيل به او گفتم: «اگر اين وضع ادامه پيدا كند و شما هر جا كه ميرويد، اينطور لاي جمعيت منگنه شويد، دست و پاي سالم برايتان باقي نخواهد ماند.»
همانطور كه نفس نفس ميزد، گفت: «چند نفر دستم را گرفته بودند و به طرف خود ميكشيدند، جمعيت هم مرا به طرف ديگر ميبرد. در يك لحظه احساس كردم كه دستم دارد از شانهام كنده ميشود.»
گفتم: «اگر چند محافظ بين شما و جمعيت حائل شوند، شما از مردم جدا ميشويد و اين وضع پيش نميآيد.»، گفت: «بيدست هم ميشود زندگي كرد، ولي بيمردم نميشود!».
سابقه امحاي قاچاق در کشورها
احمد رضا هدايتي در رسالت نوشت:
ديروز 10 دليل عمده در مورد ضرورت امحاي کالاهاي قاچاق براي تقويت توليد ملي را متذکر شديم. در اين شماره به سابقه امحاي قاچاق در ساير کشورها مي پردازيم تا معلوم شود کشورهاي ديگر براي حمايت از توليد، در اين زمينه چه اقداماتي انجام داده اند. سابقه امحاي قاچاق در ساير کشورها: موضوع مبارزه با قاچاق بهقدري براي کشورهاي مختلف جهان حائز اهميت است که حتي کشور فقرزدهاي مانند؛ کنيا در آفريقا نيز در ابتداي سال جاري ميلادي تعداد متنابهي دستگاههاي فتوکپي، مبلمان اداري، کفش، البسه و کشمش و پس از آن يک محموله ديگري از کالاهاي قاچاق به ارزش 344 ميليون شيلينگ (معادل 30 ميليون دلار) را امحا و يا در آب غرق کردهاند.
کالاهاي کشف شده جديد عبارت بودند: از 17هزار و 600 گوني شکر 50 کيلوگرمي، 48 کانتينر برنج، 64 تانکر اتانول و مقداري تجهيزات الکترونيکي ديگر که برخي از آنها به مواد سمي آلوده بودند و براي جلوگيري از آلودگي محيطزيست، قبل از ريختن به رودخانه يا دريا، با استفاده از شيوههاي مدرن خنثي شدهاند.
بر اساس قانون مبارزه با قاچاق در کشور ويتنام در صورت کشف و ضبط هرگونه کالاي قاچاق، تمامي اين کالاها معدوم و از بين خواهند رفت. در تازهترين برخورد، ماموران گمرک اين کشور بزرگترين محموله کشف شده از کالاهاي قاچاق که شامل؛ دهها هزار بسته سيگار، عينک آفتابي، پودرهاي شوينده، نوشيدني الکلي، اسباببازي و پوشاک به ارزش حدود 431 هزار دلار آمريکا را منهدم و 641 نفر را در رابطه با اين محموله دستگير کردند.
تايلند هم از کشورهايي است که کالاهاي قاچاق را امحا ميکند. به عنوان نمونه؛ سال گذشته با دستور دولت اين کشور، بيش از 113 ميليون دلار کالاي قاچاق و کالاهاي با برندهاي تقلبي، طي مراسمي نمادين زير چرخهاي بولدوزر له شدند. همچنين در سالهاي اخير بارها خودروهايي که به طور قاچاق وارد فيليپين شده بودند، توسط بولدوزرها نابود شدند.
با توجه به دادههاي گمرک، کشور مالزي نيز طي سه ماه ابتدايي سال جاري ميلادي مقدار قابل توجهي سيگار قاچاق بهخصوص آن بخش از کالاهايي که مربوط به سلامت جامعه ميشود، را منهدم کرده است. بنا برگفته مسئولان اين کشور، آخرين محمولهاي که قرار است منهدم شود، 5/27 ميليون نخ سيگار قاچاق است که ارزش مادي آنها تقريبا هشت ميليون دلار تعيين شده است و با توجه به قانون موجود مبارزه با قاچاق و پولشويي در اين کشور، تمامي آن سوزانده خواهد شد.وزارت کشاورزي، شيلات و حفاظت محيطزيست هنگکنگ نيز، اواخر سال گذشته ميلادي اعلام کرد: با توجه به افزايش روند قاچاق عاج فيل با عنوان «طلاي سفيد» از اين پس تصميم به از بين بردن تمام محمولههاي قاچاق کشف شده گرفته است. مسئولان و سياستگذاران دولت هنگکنگ براي بيان جديت خود نسبت به مقابله با پديده شوم قاچاق بهخصوص درباره محصولاتي مثل عاج، پوست يا هرگونه محصول ديگر که مربوط به حيوانات است، تصميم گرفتهاند عليرغم ارزش بالاي اينگونه کالاهابه مجرد کشف اينگونه محمولهها تمامي آن را بسوزانند. روسيه از کشورهاي پيشرو در مبارزه با کالاهاي قاچاق محسوب ميشود.تا چند سال پيش، گمرک روسيه مکلف بود کالاهاي قاچاق مکشوفه را با اخذ جريمه به مالک آن بازگرداند. اما پس از تحريم روسيه از سوي کشورهاي اروپايي در اثر تنش بر سر اوکراين، مقابله با کالاهاي تحريمي که به صورت قاچاق وارد خاک روسيه ميشد، بهطور جديتر در دستور کار قرار گرفت و قوانين مقابله با قاچاق اصلاح شد.
بر اساس قانون جديد که به امضاي رئيس جمهور اين کشور رسيده است، از مدتي پيش، تمامي کالاهاي قاچاق مکشوفه از جمله؛ خودروهاي خارجي، گوشيهاي مارک اپل و مواد غذايي، در ملأ عام امحاء ميشوند، زيرا از نظر مسئولان روسي، بهترين راه براي مقابله با قاچاق کالا، امحا و نابودي آن است.
کلام آخر اينکه؛ اگرچه امحاي کالاي قاچاق نوعي خسارت به سرمايه ملي تلقي ميشود، اما قطعاً منافع آن به مراتب بيش از زيان و خسارت وارده است، بنابراين همزمان با تشديد و استفاده از قوه قهريه براي مبارزه با اين ناهنجاري، بايد براي فرهنگسازي، به روزرساني قوانين بازدارنده و پيشگيريکننده و همچنين تجهيز گمرکات و ساير مبادي ورودي خروجي کشور به وسايل و روشهاي مدرن کنترلي و نظارتي، تدابير لازم انديشيده شود.
هفته دولت، هفته صداقت و شفافیت
سید رضا صالحی امیری در ایران نوشت:
این روزها عده قابل توجهی از نخبگان و حامیان دولت، از ضرورت بیان دستاوردهای دولت یازدهم به افکار عمومی سخن میگویند. اقطاب سیاسی، افراد شاخص احزاب و تشکلهای سیاسی و نیز چهرههای مؤثر فرهنگی و هنری همه در این موضوع متفق القولند که دولت روحانی عملکرد قابل دفاعی دارد، ولی در بیان آن با کاستیهایی مواجه است و همین مسأله باعث شده تا هیاهوی مخالفان بیش از صدای دولت در اذهان عمومی طنین داشته باشد.
واقعیت آن است که دولت روحانی در بعضی عرصهها موفقیتهای چشمگیری داشته و در عرصههایی هم به موفقیت نسبی دست یافته و البته در برخی حوزهها کمتر توفیق داشته است. بنابراین بهترین روش آن است که میزان موفقیت دولت در عرصههای گوناگون صریح و شفاف به افکار عمومی اطلاعرسانی شود تا جامعه به ارزیابی دقیقی از عملکرد دولت برسد، بویژه که میزان آگاهی مردم در سالهای اخیر به مدد فناوریهای نوین ارتباطی، افزایش بسیاری یافته و میتوان ادعا کرد فضای جامعه ایران از فضای پوپولیستی به فضای آگاهانه عبور کرده است.
کالاهاي کشف شده جديد عبارت بودند: از 17هزار و 600 گوني شکر 50 کيلوگرمي، 48 کانتينر برنج، 64 تانکر اتانول و مقداري تجهيزات الکترونيکي ديگر که برخي از آنها به مواد سمي آلوده بودند و براي جلوگيري از آلودگي محيطزيست، قبل از ريختن به رودخانه يا دريا، با استفاده از شيوههاي مدرن خنثي شدهاند.
بر اساس قانون مبارزه با قاچاق در کشور ويتنام در صورت کشف و ضبط هرگونه کالاي قاچاق، تمامي اين کالاها معدوم و از بين خواهند رفت. در تازهترين برخورد، ماموران گمرک اين کشور بزرگترين محموله کشف شده از کالاهاي قاچاق که شامل؛ دهها هزار بسته سيگار، عينک آفتابي، پودرهاي شوينده، نوشيدني الکلي، اسباببازي و پوشاک به ارزش حدود 431 هزار دلار آمريکا را منهدم و 641 نفر را در رابطه با اين محموله دستگير کردند.
تايلند هم از کشورهايي است که کالاهاي قاچاق را امحا ميکند. به عنوان نمونه؛ سال گذشته با دستور دولت اين کشور، بيش از 113 ميليون دلار کالاي قاچاق و کالاهاي با برندهاي تقلبي، طي مراسمي نمادين زير چرخهاي بولدوزر له شدند. همچنين در سالهاي اخير بارها خودروهايي که به طور قاچاق وارد فيليپين شده بودند، توسط بولدوزرها نابود شدند.
با توجه به دادههاي گمرک، کشور مالزي نيز طي سه ماه ابتدايي سال جاري ميلادي مقدار قابل توجهي سيگار قاچاق بهخصوص آن بخش از کالاهايي که مربوط به سلامت جامعه ميشود، را منهدم کرده است. بنا برگفته مسئولان اين کشور، آخرين محمولهاي که قرار است منهدم شود، 5/27 ميليون نخ سيگار قاچاق است که ارزش مادي آنها تقريبا هشت ميليون دلار تعيين شده است و با توجه به قانون موجود مبارزه با قاچاق و پولشويي در اين کشور، تمامي آن سوزانده خواهد شد.وزارت کشاورزي، شيلات و حفاظت محيطزيست هنگکنگ نيز، اواخر سال گذشته ميلادي اعلام کرد: با توجه به افزايش روند قاچاق عاج فيل با عنوان «طلاي سفيد» از اين پس تصميم به از بين بردن تمام محمولههاي قاچاق کشف شده گرفته است. مسئولان و سياستگذاران دولت هنگکنگ براي بيان جديت خود نسبت به مقابله با پديده شوم قاچاق بهخصوص درباره محصولاتي مثل عاج، پوست يا هرگونه محصول ديگر که مربوط به حيوانات است، تصميم گرفتهاند عليرغم ارزش بالاي اينگونه کالاهابه مجرد کشف اينگونه محمولهها تمامي آن را بسوزانند. روسيه از کشورهاي پيشرو در مبارزه با کالاهاي قاچاق محسوب ميشود.تا چند سال پيش، گمرک روسيه مکلف بود کالاهاي قاچاق مکشوفه را با اخذ جريمه به مالک آن بازگرداند. اما پس از تحريم روسيه از سوي کشورهاي اروپايي در اثر تنش بر سر اوکراين، مقابله با کالاهاي تحريمي که به صورت قاچاق وارد خاک روسيه ميشد، بهطور جديتر در دستور کار قرار گرفت و قوانين مقابله با قاچاق اصلاح شد.
بر اساس قانون جديد که به امضاي رئيس جمهور اين کشور رسيده است، از مدتي پيش، تمامي کالاهاي قاچاق مکشوفه از جمله؛ خودروهاي خارجي، گوشيهاي مارک اپل و مواد غذايي، در ملأ عام امحاء ميشوند، زيرا از نظر مسئولان روسي، بهترين راه براي مقابله با قاچاق کالا، امحا و نابودي آن است.
کلام آخر اينکه؛ اگرچه امحاي کالاي قاچاق نوعي خسارت به سرمايه ملي تلقي ميشود، اما قطعاً منافع آن به مراتب بيش از زيان و خسارت وارده است، بنابراين همزمان با تشديد و استفاده از قوه قهريه براي مبارزه با اين ناهنجاري، بايد براي فرهنگسازي، به روزرساني قوانين بازدارنده و پيشگيريکننده و همچنين تجهيز گمرکات و ساير مبادي ورودي خروجي کشور به وسايل و روشهاي مدرن کنترلي و نظارتي، تدابير لازم انديشيده شود.
هفته دولت، هفته صداقت و شفافیت
سید رضا صالحی امیری در ایران نوشت:
این روزها عده قابل توجهی از نخبگان و حامیان دولت، از ضرورت بیان دستاوردهای دولت یازدهم به افکار عمومی سخن میگویند. اقطاب سیاسی، افراد شاخص احزاب و تشکلهای سیاسی و نیز چهرههای مؤثر فرهنگی و هنری همه در این موضوع متفق القولند که دولت روحانی عملکرد قابل دفاعی دارد، ولی در بیان آن با کاستیهایی مواجه است و همین مسأله باعث شده تا هیاهوی مخالفان بیش از صدای دولت در اذهان عمومی طنین داشته باشد.
واقعیت آن است که دولت روحانی در بعضی عرصهها موفقیتهای چشمگیری داشته و در عرصههایی هم به موفقیت نسبی دست یافته و البته در برخی حوزهها کمتر توفیق داشته است. بنابراین بهترین روش آن است که میزان موفقیت دولت در عرصههای گوناگون صریح و شفاف به افکار عمومی اطلاعرسانی شود تا جامعه به ارزیابی دقیقی از عملکرد دولت برسد، بویژه که میزان آگاهی مردم در سالهای اخیر به مدد فناوریهای نوین ارتباطی، افزایش بسیاری یافته و میتوان ادعا کرد فضای جامعه ایران از فضای پوپولیستی به فضای آگاهانه عبور کرده است.
هفته دولت از جمله فرصتهایی است که دولت میتواند ضمن تبیین موفقیتها و عملکرد خود، کامیابیها و ناکامیهای برنامههایش را به اطلاع مردم برساند. البته چنان که گفته شد، فضای ارتباطی جدید ایجاب میکند نوع گزارشدهی به مردم مطابق با ذائقه جامعه و مبتنی بر نیازهای اطلاعاتی آن باشد و از روشهای پیشرفته اطلاعرسانی و ارتباطی مانند شبکههای اجتماعی نهایت استفاده را ببرد. به بیان روشنتر گزارشهای دولت نباید توضیح واضحات و کلیگویی باشد حتی ناکامیها و دلایل آن را باید صراحتاً با مردم در میان گذاشت.
نکته دیگری که در گزارش دهی باید مورد توجه قرار گیرد این است که همواره میان آرمان و آنچه در واقعیت صورت گرفته است، فاصلهای وجود دارد و این فاصله دلایلی دارد. افکار عمومی انتظار دارد تا دولت موانع موجود را بیان و صادقانه با مردم گفتوگو کند. امری که در دوره گذشته عکس آن عمل شد و مردم احساس کردند گزارشهای غیرواقعی به آنها گفته میشود و حداقل اعتماد دولت - ملت در سطح بسیار پایینی قرار گرفته بود.
در بررسی موانع ناکامی هم موانع داخلی و هم موانع خارجی وجود دارد. فشار قدرتهای استکباری و مخالفان جمهوری اسلامی که از هیچ تلاشی برای مانعتراشی در برابر موفقیتهای ایران فروگذار نمیکنند، هیچگاه مورد غفلت مسئولان نبوده است. این مانع در وضعیت امروز منطقه خاورمیانه ابعاد گسترده تری پیدا کرده و به وضوح شیطنتها و تقابل برخی دولتهای عرب در قبال توفیقات منطقهای و بینالمللی ایران را مشاهده میکنیم. این وضعیت عملاً بخشی از انرژی و توان دولت را مصروف خنثی کردن رفتارهای تحریکآمیز مخالفان منطقهای ما کرده است. امروز وضعیت بیثبات منطقه و آتش جنگ افروزی و خشونت و تروریسم همه کشورهای خاورمیانه را درنوردیده و حتی به همسایه شمالی ما، ترکیه که از ثبات و امنیت نسبی برخوردار بود رحم نکرده است. در چنین شرایطی حفظ ثبات و امنیت کامل در مرزهای کشورمان ارزش دوچندانی مییابد و این دستاورد کمی در شرایط کنونی نیست. امنیت امروز مرهون تدابیر هوشمندانه رهبر معظم انقلاب، تلاشهای گسترده دولت و سایر قوا و نیز آمادگی و توان بالای نیروهای مسلح جمهوری اسلامی است که جان برکف در صحنه حاضر هستند تا کوچکترین خدشهای به امنیت و آرامش کشور وارد نشود. ما امروز به برکت مؤلفههای فوق با ثباتترین کشور منطقه هستیم و با اتخاذ استراتژی منطقی دولت در سیاست خارجی براساس اصول عزت، حکمت و مصلحت، با رویکرد تعامل و گفتوگو به جای ورود بیدلیل به فضای مناقشه و ماجراجویی، بر قدرت ملی و ثبات ملی خود افزودهایم. یقیناً اگر مردم با رأی خود این دولت را برنمیگزیدند و رویکرد دکتر روحانی را انتخاب نمیکردند، این امکان دور از انتظار نبود که امروز خود از کانونهای بحران تلقی میشدیم، تردیدی نیست که درک امنیتی رئیس جمهوری در دستیابی به وضعیت باثبات و امن امروز تأثیر بسزایی داشته و این دستاورد بزرگی برای دولت و ملت است.
هرچند عدهای آن را ناجوانمردانه انکار کنند. همانها که با مانع تراشی و سیاه نمایی، بدون توجه به منافع ملی و تنها با هدف انتقامجویی از رأی ملت تمام دستاوردهای دولت را زیر سؤال میبرند. کسانی که کاهش تورم از 43 درصد به زیر 10 درصد و نرخ رشد اقتصادی منفی 6 درصد به مثبت 4 درصد را نمیبینند، ثبات اقتصادی حاکم بر بازار را نفی میکنند و هنوز نفع خود را در فضای پرتلاطم و مناقشه انگیز گذشته جستوجو کرده و رفتار اخلاق گرایانه و نجیبانه دولت یازدهم را برنمی تابند. باید از این گروه سؤال کرد شما که تمام دستاوردهای سه ساله دولت را انکار و رد میکنید و از اینکه روحانی کشور را از بحران نجات داده ناخشنودید، آیا حاضرید صادقانه به مردم بگویید که تداوم روند گذشته به کجا ختم میشد و امروز در چه شرایطی قرار میگرفتیم؟ آیا حاضرید بگویید اگر مذاکرات به نتیجه نمیرسید برجام اجرایی نمیشد، شورای امنیت که برای فروش نفت ایران سقف یک میلیونی تعریف و حتی کشورهای دریافتکننده را هم مشخص کرده بود، تصمیم داشت هرازچند گاهی بیست درصد از این میزان فروش را کاهش دهد و ما ناگزیر به سمت وضعیت نفت در برابرغذا و دارو میرفتیم؟ عبوراز بحران و رسیدن به برجام نه یک انتخاب، بلکه یک الزام بود. اگر فرض را براین بگذاریم که در گذشته متوقف میماندیم، امروز تعداد قطعنامهها علیه ایران احتمالاً از شش به دوازده قطعنامه میرسید و تورم در مراحل بعدی از 42 درصد به میزان بیشتری افزایش مییافت و نرخ بیکاری هم از13 به بالاتر از این رقم میرسید. ازسوی دیگر فروش نفت ایران از یک میلیون بشکه به صفر یا نفت در برابر غذا تبدیل میشد. همچنین یک جبهه بزرگ شامل برخی کشورهای عربی، صهیونیستها و غربیها علیه ایران شکل میگرفت و درمجموع یک حصار محکم دور ایران کشیده وایران به یک کشور منزوی در دنیا تبدیل میشد. اما دولت با عقلانیت سیاسی و درک صحیح ازمنافع ملی استراتژی عبور ازبحران را انتخاب کرد.
دولتمردان در بیان این واقعیتها و آگاهی بخشی به جامعه باید زبان شفاف تری را انتخاب کنند، چرا که طرف مقابل با هیاهو و قلب واقعیت تمام توان خود را برای ناامید کردن مردم به کار گرفته است. دولت از عملکرد بالا و قابل دفاعی برخوردار است، اما مانند دانشمندی که علم و دانش فراوانی دارد ولی زبان بیان و قدرت کلامیاش به اندازه دانش او قوی نیست، در بیان دستاوردها با کاستیهایی مواجه است و هفته دولت فرصت مناسبی برای جبران این کاستی است.
تاکتیک تکراری
احمد پورنجاتی در شرق نوشت:
در خبرها آمده است که صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران پخش زنده سخنان رئیسجمهور به مناسبت روز پزشک را قطع کرده است. صرفنظر از جنبههای سیاسی این اتفاق، از منظر مسئولیت حرفهای و اخلاق رسانهای، این اقدام؛ یعنی قطع پخش برنامه زنده دومین مقام رسمی کشور از سوی رسانه رسمی متعلق به نظام، که متأسفانه پیش از این هم رخ داده، واجد یک مضمون اهانتآمیز به افکار عمومی و مخاطب است.
بهعنوان کسی که اندکی در عرصه مسئولیتهای رسانهای سابقه و کمابیش دلمشغولیهایی در مورد وضعیت رسانه در جامعه ایران دارم، وقتی با این پدیده مواجه میشوم جز اهانت و توهین به افکار عمومی چیزی در آن نمیبینم و متأسفم که بگویم تکرار این اتفاق نشان میدهد این اقدام به نوعی تاکتیک تبدیل شده است که مرتبا مورد استفاده بخش سیاسی صداوسیما که خبر را پوشش میدهد قرار میگیرد.
معتقدم اولین مدعی چنین رفتار اهانتآمیزی خود جامعه مخاطبان هستند. به بیان دیگر از این روش برخورد - بهخصوص با توجه به اینکه هیچ نکته یا توجیه خردپسندی برای چنین برخوردی وجود ندارد- یک پیام بسیار معنادار و قابلتأمل قابلاستنباط است و آن اینکه نوعی احساس قیمومیت و رابطه ارباب- رعیتی بین رسانه ملی و مخاطبان وجود دارد که من از آن با عنوان نوعی صاحباختیاری و بیپروایی در برخورد غیرمحترمانه با مخاطب یاد میکنم.
اگر سازوکار حسابوکتابدار و البته ضمانتداری در زمینه نظارت بر عملکرد رسانه وجود میداشت، بیتردید باید کسی که چنین تصمیمی را گرفته است؛ از سردبیر تا کارگردان و حتی مدیر شبکه و رئیس سازمان، بیدرنگ مورد سؤال و بازخواست قرار میگرفت و از افکار عمومی بهخاطر رفتار او پوزش خواسته میشد. ازسوی دیگر معتقدم این کار بهطور غیرمستقیم توهین به ملت ایران است چراکه به منتخب قانونی آنها که رئیسجمهور کشور است، اهانت شده. تو گویی نوعی بیحرمتی مضاعف به افکار عمومی با این اتفاق روی داده است، اما جالب اینجاست رسانهای این روش را به کار میبرد که در بسیاری از برنامههای شعارگونه و کلیشهایاش، بهعنوان احترام به نظر مردم دربهدر میگردد به دنبال سوژههایی که بهظاهر نقد و گلایه و نظر و شکایت مردم را از وضعیت اداره کشور عنوان کنند و بعد آنها را از موضع کنار مردم قرارگرفتن با یک وجهه مردمی و پز احترام به مردم نمایش میدهد. این همان داستان قدیمی باورکردن قسم حضرت عباس پز مردمی و دم خروس قطع سخنان منتخب مردم است و ماجرای تکراری این رسانه. به نظر ميرسد تا از یک موضع انتقادی جدی با این رویهها برخورد و واکنش مناسب نسبت به آنها نشان داده نشود، مجددا هم تکرار خواهد شد. گمان میکنم بیشترین مسئولیت درباره این اتفاق مربوط به ردههای مدیریتی این سازمان است که انتظار دارند در فضای بسیار باز و آسان ارتباطی کنونی جایگاهی نزد مخاطبان داشته باشند و به هر آبوآتشی میزنند و بودجههای نجومی غیرقابلقیاس با هر رادیو و تلویزیونی در جهان را مصرف میکنند و نتیجه نمیگیرند. کاش بهجای اینهمه، یکبار فکر میکردند پیامد حتی یک مورد شبیه آنچه دیروز اتفاق افتاده، فروریختن کاخ خیالی اعتماد مخاطب به رسانه است و چاره درد را از اینجا دوا میکردند. اگر این اتفاق آنچنان که در خبرها آمده است رخ داده باشد، ایکاش رئیسجمهور بهعنوان مجری قانون اساسی و همچنین رئیس یکی از قوای سهگانه که مسئولیت نظارت بر عملکرد رسانه را دارد، نه در دفاع از شخص خودش یا بهخاطر قطع سخنانش بلکه بهعنوان وکیل اراده ملی و افکار عمومی که حق اطلاعیافتن و شنیدن و مشاهدهکردن سخنان رئیسجمهورشان را داشتهاند با این موضوع تا هرجایی که لازم باشد برخورد کند.
ناكام اما موفق
صادق زيباكلام در اعتماد نوشت:
فردا نخستين روز از هفته دولت است؛ هفتهاي كه معمولا بهانهاي براي بررسي عملكرد دولتهاي وقت البته بيشتر نقد آنها شمرده ميشود. واقعيتي كه وجود دارد اين است كه نقد عملكرد دولت روحاني در سه سال گذشته و چشمانداز چند ماه آينده كه از دولتش باقي مانده كمي دشوارتر است چرا كه ظرف هفتهها و ماههاي اخير به قدري فشار و حملات از سوي مخالفان دولت زياد بوده كه اين كار را براي ما مشكل ميكند. تا سر بلند ميكنيم دولت را مورد نقد قرار دهيم با صف طولاني از مخالفان و تندروهايي روبه رو ميشويم كه دولت را زير سنگينترين حملات خود قرار دادهاند. بعد از شكست سنگين اصولگرايان تندرو و مخالف دولت در انتخابات هفتم اسفند پيش بيني چنين روزهايي چندان هم دور از ذهن نبود، چراكه تندروها در هفتم اسفند متوجه اين واقعيت شدند كه محبوبيتشان نزد مردم حتي از خرداد ٩٢ هم كمتر شده است و چاره كار را در تخريب و حمله به دولت ميبينند. مخالفان دولت دست به هر اقدامي ميزنند تا به جامعه القا كنند كه دولت در هيچ زمينهاي موفق نبوده است و رايدهندگان به روحاني را براي ارديبهشت سال آينده مايوس كنند. بر همين مبنا نقد دولت در چنين شرايطي كار دشواري محسوب ميشود. در اين ميان بيش از هر گروه و جناحي اصلاحطلبان هستند كه بايد هوشيار باشند. فراموش نكنيم رهبري اصلاحات در خرداد ٩٢ روحاني را رييسجمهور ايران كرد و همين اهرم ميتواند در سال آينده هم كارساز بيفتد، بنابراين اصلاحطلبان در حمايت همهجانبه خود از حسن روحاني ترديد به دل راه ندهند. در شرايط حساس كنوني نميتوان روحاني را تنها گذاشت و تسليم جريانات راديكال و تندرو شد. در اين ميان اما نميتوان از گلايههاي اصلاحطلبان و بدنه اجتماعي آنها عبور كرد. ما شاهد بودهايم كه در سه سال گذشته بسياري از مسائلي كه مدنظر اين بخش از جامعه بوده است به مرز تحقق نرسيد، مسائلي همچون رفع حصر و حقوق شهروندي كه از وعدههاي رييسجمهور در خرداد ٩٢ بوده است و اكنون شاهد هستيم كه ماجراهايي همچون كوتاه آمدن دولت در زمينه برگزاري كنسرت در استان خراسان نيز به آن اضافه شده است.
در ميان همه اين ناكاميهاي دولت نبايد از يك موضوع غافل بود و آن دستان بسته دولت و نفوذ مخالفانش در اين حوزه است. بر همين مبنا اصلاحطلبان بايد نقد خود را در اين حوزه بدون لكنت بيان كنند و در مقابل اگر دولت نميتواند كاري كند دست كم صداي اعتراضش به روندهاي موجود را بلندتر كند.
در سه سال گذشته دولت حسن روحاني فراز و نشيبهاي زيادي را پشت سر گذاشته و موانع بزرگ ديگري را نيز تا انتخابات سال آينده پيش روي خود خواهد ديد. اما بيشك نقطه قوت دولت در سياست خارجياش بوده است، در حوزهاي كه با موانع و سنگاندازيهاي مهمي روبه رو شد اما در نهايت پايداري دولت بر برنامهها و سياستهايش كارساز افتاد و دولت توانست برجام را به ارمغان بياورد. بدون ترديد برجام يكي از مهمترين دستاوردهاي حسن روحاني شمرده ميشود كه به واسطه آن، كشور را از بحران هستهاي نجات داد. اگرچه مخالفان دولت آن را بيفايده ميخوانند و مهر شكست بر آن ميزنند اما حسن روحاني نبايد كوتاه بيايد و همچنان محكم و استوار بر دستاوردهاي برجام تاكيد ويژه داشته باشد و صريح و روشن به مردم بگويد كه اگر برجام نبود تا امروز چه بلايي بر سر كشور آمده بود و برجام سايه چه تهديد بزرگي را از كشور كم كرده است. در حوزه اقتصاد، دولت ميتوانست بهتر از اينها عمل كند و نميتوان نمره بالايي را در اين زمينه براي دولت در نظر گرفت. با همه اينها كابينه روحاني توانست تورم را كنترل و رشد منفي اقتصادي دوره احمدينژاد را مثبت كند. اما نميتوان وجود بيكاري و ركود در اقتصاد كشور را ناديده گرفت. به باور من در زمينه اقتصاد، دولت بايد با مردم بيتكلفتر و روشنتر سخن بگويد و ريشه چنين معضل بزرگي را با مردم در ميان بگذارد. معضلي كه سالهاست دامنگير كشور شده و ريشه آن چيزي جز اقتصاد دولتي نيست. به باور من در مجموع ميتوان كارنامه دولت را موفق ارزيابي كرد و حسن روحاني در حوزههايي كه ناكامي داشته بايد واقعيتها را با مردم درميان بگذارد.