به گزارش مشرق، «لامار هارتمن» نویسنده کتاب «میراث پنهان کاری: سایه طولانی ترور جان اف کندی» که در آمریکا منتشر شده، در کتابش ادعا میکند که اسناد و مدارک موجود درباره نتایج بازجوییها نشاندهنده این است که بین ترور کندی با احتمال حمله اتمی شوروی ارتباط وجود دارد.
این کتاب دستمایه ساخت یک فیلم سینمایی قرار گرفت حال آنکه 50 سال از آن موضوع گذشته و شاید بازخوانی آن تاثیری در تحولات امروز آمریکا نداشته باشد.
حادثه هشتم شهریور 1360 به جهت وقوع در شرایط خاص کشور، تداوم سلسله عملیاتهای تروریستی دیگر، جایگاه افراد ترور شده، میزان نفوذ و تاثیرگذاری عوامل ترور، یکی از مهمترین عملیاتهای تروریستی عصر حاضر در جمهوری اسلامی است.
بازخوانی این پرونده نشان میدهد که چگونه یک فرد نفوذی در یک جمع انقلابی میتواند با طرح موضوعات انحرافی برای وارونه نمایی حقیقت و ضربه زدن به کشور استفاده کند.
واکاوی سیر نفوذ در لایه حاکمیت که دارای مراکز تصمیمگیری و تصمیمسازی برای حرکت ملت و دولت است؛ بستر مناسبی را برای درک مولفههای نفوذ، چگونگی نفوذ و تبعات آن برای جلوگیری از آن فراهم میسازد.
متن زیر اولین بخش از گزارش کاملی است که به ماجرای شهادت رئیس جمهور و نخست وزیر ایران در انفجار دفتر نخستوزیری میپردازد؛ انفجاری که عامل آن «دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی» بود.
پرونده انفجار دفتر نخست وزیری،همواره حساسیت های فراوانی را در خود داشته و ناظران سیاسی کماکان از آن به عنوان یکی از نقاط کور تاریخ انقلاب یاد میکنند.
اگرچه سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بلافاصله پس از این انفجار مسئولیت آن را برعهده گرفت اما حواشی این رویداد، نشان داد این اعلام، بیشتر به یک اظهار وجود و اعلام قدرت کاذب شبیه بوده تا واقعیت.
ساعت 3 بعدازظهر روز هشت شهریور 1360، جلسه شورای امنیت کشور؛ حاضران: محمدعلی رجایی رئیس جمهور، محمد جواد باهنر نخست وزیر و مسعود کشمیری جانشین دبیر شورای امنیت بالای میز جلسه نشسته اند. تیمسار وحید دستجردی کنار باهنر و بعد از او اخیانی به جای فرماندهی ژاندارمری کل نشسته، در کنار وی به ترتیب سرهنگ کتیبه، سرورالدینی معاون وزیر کشور، خسرو تهرانی از اطلاعات نخست وزیری، کلاهدوز قائم مقام سپاه یک طرف میز بودند و طرف دیگر میز تیمسار شرف خواه معاون نیروی زمینی، سرهنگ وحیدی معاون هماهنگی ستاد مشترک، سرهنگ وصالی فرمانده عملیات نیروی زمینی و سرهنگ صفاپور فرمانده عملیات ستاد مشترک قرار دارند.
ضبط صوت بزرگ کشمیری که مخصوص ضبط جلسات است، درست نزدیک رجایی و باهنر قرار میگیرد و کشمیری به معمول هر جلسه چای میریزد و برای حاضرین میآورد و پس از گفتگوی کوتاهی با خسرو تهرانی از جلسه خارج میشود. او پیش از خروج از جلسه کیف بزرگی را که همیشه همراه دارد با پا به نزدیکی رجایی هدایت میکند.
کشمیری از ساختمان نخست وزیری خارج میشود و در میدان پاستور نزد کسانی میرود که منتظر اویند تا دبیر شورای امنیت را به یک نقطه امن انتقال دهند. همزمان صدای انفجار شدیدی منطقه را میلرزاند. مطابق نظر کارشناسان بمب از نوع خاص «تخریبی-آتشزا» بوده که از حدود 2 پوند تی.ان.تی و مقداری منیزیم تشکیل و در یک کیف دستی جاسازی شده بود.
سیدرضا زواره ای ماجرای آن دقایق را این گونه شرح میدهد: «مطابق با اظهارات بازجویی که من دیدم، در روز انفجار نخست وزیری، آرایش نیروهای حاضر در نشستن، به این شکل بوده که رئیسجمهور در صدر میز [ضلع شمالی میز مستطیلی جلسه] و در سمت چپ او [ابتدای ضلع طولی چپ به سمت در خروجی] نخستوزیر، بعد صندلی وزیر کشور، بعد رئیس شهربانی و بعد نمایندگان نیروهای مسلح در دو طرف میز، در سمت راست رئیسجمهور [ابتدای ضلع طولی سمت راست رئیسجمهور] مکان منشی جلسه قرار داشت که «کشمیری» در آن روز روی آن صندلی نشست. کیف بمب را در کنار پای خود نزدیک به «شهید رجایی» کار گذاشت. «کشمیری» نمیبایست در آن جلسه شرکت کند و در صورت شرکت احتمالی هم، باید در انتهای ضلع طولی چپ میز یعنی تقریباً آخرین فاصله از رئیسجمهور و نخست وزیر مینشست. ولی درست جلسه قبل از انفجار و نیز جلسه انفجار او در مکان کنار رئیس جمهور که جای نشستن مسئول اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری یعنی «خسرو تهرانی» بود، جا گرفت.
«در کنار در ورودی یعنی پشت صندلیهای نخستوزیر، وزیرکشور، رئیس شهربانی، در ورودی و خروجی جلسه بود که در کنار در با کمی فاصله، فلاسکهای آبجوش و چای و تعدادی استکان و نعلبکی وجود داشت.
«کشمیری» بدون کیف، از جای خود بلند میشود. برای «باهنر» و «رجایی» چای میریزد. از پشت «باهنر» و «دستجردی» به طرف جای اصلی استقرار خود در انتهای میز که «خسرو تهرانی» روی آن نشسته بود، میرود. با او مکالمه کوتاهی میکند. به جای اینکه برود و سرجای جدید خود در کنار مرحوم «رجایی» بنشیند، از در خارج میشود...
کشمیری از ساختمان نخست وزیری و به تبع آن از کشور خارج می شود اما یک گروه نام آشنا در دفتر اطلاعات نخست وزیری، اصرار دارند که کشمیری در جریان انفجار شهید شده و از او فقط خاکستری مانده است!
* بالاترین نفوذی
چند هفته پس از انفجار نخست وزیری، در شامگاه 22 شهریور 1360 آیت الله ربانی املشی دادستان کل کشور در تلویزیون حاضر شد و مسعود کشمیری را به عنوان عامل انفجار نخست وزیری معرفی کرد.
آیت الله ربانی املشی گفت:
«عامل انفجار نخست وزیری همان شخصی بود که نام او در بین شهدا برده شد و روز اول در کنار شهیدان عزیز، رئیس جمهور و نخست وزیر محبوب ما به عنوان شهید سوم قلمداد و جنازهای به نام او به وسیله مردم تشییع شد. مسعود کشمیری که در نخست وزیری جا باز کرده بود، تقریبا از همه چیز اطلاع داشت و دبیر شورا بود. کشمیری از یک سال قبل وارد نخست وزیری شد و خیلی خوب نقش خود را بازی و چهره کریه اش را مخفی کرد به طوری که یکی از مسئولین امر در نخست وزیری میگفت در بین هزار احتمال، یک احتمال انحراف دربارهی او نمیدادیم.» (روزنامه جمهوری اسلامی.23 شهریور 1360، ص 12)
این سخنان دادستان کل کشور موجب حیرت بینندگان شد و این پرسش مطرح شد که چطور یک فرد میتواند تا مقام دبیری شورای امنیت کشور نفوذ کند و پس از عملیات انفجاری و کشتن رئیس جمهور و نخست وزیر بگریزد؟ و اینگونه بود که مسعود کشمیری تبدیل به یک معمای بزرگ در تاریخ انقلاب اسلامی شد.
* هویت مسعود کشمیری
مسعود کشمیری فرزند سعید، متولد 1329 از کرمانشاه، دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران از تاریخ 51/5/23 تا اواخر سال 53 با قراردادهای 6 ماهه به عنوان کارآموز در وزارت کار و امور اجتماعی شاغل بود پدر کشمیری شاغل شرکت نفت بود و خانوادهاش تقیدی به احکام شرع نداشتند.
او پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در شرکت سایبرنتیک و شرکت انگلیسی رایدر هند با مسئولیت فردی معروف به مستر نیشام کار میکرد.
با پیروزی انقلاب و بازگشت خارجیها به کشورهایشان، شرکت مذکور منحل شد و مسئول شرکت با برجای گذاشتن اموال خود فرار کرد. شرکت سایبرنتیک متعلق به اسماعیل داودی شمسی بود و معرفهای کشمیری به این شرکت، قدسی خرازیان و رضیه آیت الله زاده شیرازی از اعضای شاخص سازمان منافقین بودند.
از دیگر معرفین او علی اکبر تهرانی از متهمین اصلی در پرونده هشتم شهریور بود. اسماعیل داودی شمسی از مبارزان قبل از انقلاب بود و مسعود کشمیری مدتی در شرکت سایبرنتیک که متعلق به او بود فعالیت داشت. او درباره فعالیت های مسعود کشمیری پیش از پیروزی انقلاب میگوید:
«رضیه آیت الله زاده( با نام مستعار فاطمه) از اعضای سازمان منافقین را میشناختم ولی از این تیپ تنها مسعود کشمیری در شرکت با ما همراهی داشت.
بعدها شناختم نسبت به او کامل شد. هنگامی که خواست به سپاه بیاید، ماجرای برادر زن او را که از اعضای فعال مجاهدین خلق بود،(ابوالفضل دلنواز) به گزینش گزارش دادم و در نهایت اجازه ورود او به سپاه را ندادیم.
در رفت و آمدهای خانوادگی میدانستیم که رضیه عضو مجاهدین خلق است. او ما را مرتجع میدانست.
برادر رضیه یعنی احمد هم جزو مجاهدین خلق و از طرفداران مسعود رجوی بود و بنا بود برای وزارت صنایع انتخاب شود من تلفنی با این امر مخالفت کردم و ماجرا را توضیح دادم. بنابراین در شرکتها از این طیف تنها مسعود کشمیری بود که او را هم رضیه به ما معرفی کرد، هرچند که او ادعا میکرد ما با اینها نیستم. یک بار هم بعد از ازدواج کشمیری به خانه آنها رفتیم و در آن دیدار پدرش را بسیار طاغوتی دیدم.
بنی اسدی و تقدس هم از دیگر کارمندان رسمی شرکت بودند، کشمیری در آن زمان به مجاهدین فحش و ناسزا میداد. همه جا هم نوشتهاند که معرف کشمیری بودهام، لکن من از ورود او به نخست وزیری اصلا خبر نداشتم. یک روز قبل از 8 شهریور به نخست وزیری رفتم و دیدم در صف جماعت، کشمیری جلو ایستاده و شهید رجایی و بهزاد نبوی به او اقتدا کردهاند!
در روز 8 شهریور هم چندین بار به من زنگ زد تا به عنوان معاون وزیر کشور در جلسه حضور پیدا کنم، ولی من چون تازه و در 5 شهریور این مسئولیت را پذیرفته بودم، کمی دیر راه افتادم و در راه بود که خبر انفجار دفتر را شنیدم، کشمیری در قبل از انقلاب جزو طیفی بود که از بازرگان و آیت الله طالقانی حمایت میکردند.»( ویژه نامه رمز عبور اسفند 88، ص 67)
داودی شمسی درباره پاسخی که به او درباره گزارشش علیه مسعود کشمیری دادهاند میگوید:
«آنها در پاسخ گفتند میدانیم که زمانی که با آنها بودند، ولی تنها برادر زنش یعنی (ابوالفضل) دلنواز جزو مجاهدین خلق بوده است نه خودش، کشمیری در قبل و بعد از انقلاب بسیار به دینداری تظاهر میکرد، به هر حال بیش از سال 55 تا 57 در شرکت ما نبود. با توجه به روشنی ماجرا، حتی شورای نگهبان هم راجع به این قضیه از من پرس و جو نکرد، لکن در تبلیغات انتخاباتی، گاهی نظیر این موارد مطرح میشود.» (ویژه نامه رمز عبور اسفند 88، ص 67)
قابل ذکر است اسماعیلی داودی شمسی چند روز پس از انفجار نخست وزیری در اظهارنامهای که به دفتر اطلاعات نخست وزیری تحویل داد، درباره سابقه آشناییاش با مسعود کشمیری نوشت:
«در سال 54 که یک شرکت خصوصی دایر کرده بودم. خانم رضیه آیتالله زاده شیرازی فردی به نام مسعود کشمیری را به عنوان همکار به ما معرفی کرد که مدتی مسئول پروژه های مدیریت ما بود. گویا خانم آیتالله زاده خود از طریق تهرانی نامی که در دانشکده علوم درس میخواند (احیانا علی تهرانی) با کشمیری آشنا شده بود.
البته این خانم از همان موقع مجاهد بود و فعلا هم دستگیر شده و در زندان اوین منتظر اعدام است (چون حامله است هنوز اعدامش نکردهاند) خود کشمیری نیز فرد دیگری به نام حمید صادقی را که سمپات مجاهدین (خلق) بود با خود به اداره آورد. حمید صادقی هم اکنون در سازمان صنایع ملی کار میکند.
به هر حال کشمیری در روزهای اول انقلاب، از هواداران سازمان بود، در تظاهرات آنان شرکت می کرد و با اتومبیلش مصدومین و مجروحین سازمان را به مراکز امدادی میرساند. چندی بعد که او را دیدم از سازمان انتقاد کرد و گفت که برگشته است. ولی من قانع نشدم تا اینکه یک هفته قبل از انفجار، او را در نخست وزیری دیدم و فهمیدم که او با برادر (خسرو) تهرانی کار میکند.
تصمیم گرفتم سابقهی او را به برادر تهرانی گوشزد کنم که متاسفانه تهرانی در اتاقش نبود من هم چون عازم سفر به شهرستان بودم، نتوانستم او را ببینم تا این اتفاق افتاد. متاسفم که چرا قضیه را جدیتر پیگیری نکردم.»( پرونده انفجار نخست وزیری، اظهار نامه اسماعیل داودی به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری، 60/6/11)
کشمیری قبل از انقلاب توسط پسر دایی خود، ابوالفضل دلنواز که برادر همسرش هم بود، جذب سازمان مجاهدین خلق شد. ابتدا در بحثهای خانوادگی از آنها حمایت میکرد، لکن به مرور زمان چهرهای حزب اللهی و حامی جمهوری اسلامی به خود گفت و بسیار پیچیده عمل کرد، به گونهای که از خواهرش که بی حجاب بود، خواست رفت و آمدش را به خانهی او کم کند، چون دوستان مومنی است که به خانه او رفت و آمد می کردند، همچنین یک بار که تلویزیون، آقای خلخالی را در حال محاکمه قاچاقچیان و معتادان نشان میداد، در واکنش به دلسوزی خواهرش به او تشر زد و گفت: آقای خلخالی کار انسانیای می کند.
کشمیری قبل از انقلاب در سخنرانیهای دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد شرکت میکرد و پس از فوت او تا چهل روز پیراهن مشکی پوشید البته او پس از آنکه جذب فعالیتهای مذهبی شود، در دانشگاه در کلاس رقص ثبت نام کرده بود! (پرونده انفجار نخست وزیری، اظهارات علی اکبر تهرانی)
به گفته علی اکبر تهرانی، کشمیری در دوران تحصیل در دانشگاه تحت مسئولیت محمود طریق الاسلامی در سازمان مجاهدین خلق حضور داشت. پس از انقلاب همچنان با اسامی مستعاری چون حنیف و مجیب عضو سازمان بود. منزل او در مهرشهر کرج از بزرگترین انبارهای سلاح و مهمات سازمان بود و افراد سطح بالایی از سازمان در این منزل تشکیل جلسه میدادند. همسر او مینو (سرور) دلنواز نیز از اعضای فعال منافقین بود و برای ریاست جمهوری مسعود رجوی تبلیغ میکرد. در راهپمایی مجاهدین خلق شرکت داشت و پس از انفجار نخست وزیری به همراه کشمیری فراری شد.
مسعود کشمیری در ماههای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی با معرفی علی اکبر تهرانی به عضویت کمیته مستقر در اداره دوم ارتش تحت سرپرست محمد کاظم پیرو رضوی درآمد.
علیاکبر تهرانی خود با معرفی حسن منتظرقائم از اعضای گروه فلاح به کمیته اداره دوم رفته بود. (علی اکبر تهرانی از بستگان نسبی حسن منتظر قائم بود)
کشمیری در کمیته اداره دوم به سرعت رشد کرد و جالب آنکه سه ماه بعد از ورود کشمیری، این کمیته چهار نفر را به دفتر امور انقلاب نخست وزیریی معرفی کرد و پس از مدتی این چهار نفر، مسعود کشمیری، حبیب الله داداشی، سعید حجاریان و علی اژهئیان در احکامی به امضای ابراهیم حکیمی رئیس دفتر نخست وزیری در تاریخ 58/4/9 اجازه یافتند به یکی از نیروهای مسلح بروند و به اسناد تا رده به کلی سری دسترسی داشته باشند، بر همین اساس کشمیری به نیروی هوایی رفت.
این نخستین دسترسی رسمی کشمیری به اسناد سری بود و در برهه پنج ماههی ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی هیچ نشانهای از فعالیت های مسعود کشمیری نیست، در حالی که سه نفر معرفی شده دیگر سوابق نسبتا واضحی پیش از پیروزی انقلاب داشتند و عمدتا به گروههایی که بعدا سازمان مجاهدین انقلاب را تشکیل دادند وابسته بودند.
متن نامهی معرفی مسعود کشمیری خطاب به فرماندهی ستاد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که رونوشت آن به ناصر فربد، رئیس ستاد کل ارتش و سرهنگ حاتمی راد رئیس اداره دوم ارتش ارسال شده بود به این شرح است:
«بدین وسیله آقای مسعود کشمیری از دفتر نخست وزیری برای بررسی اسناد و مدارک طبقه بندی شده تا رده به کلی سری تعیین گردیدهاند. به آن نیرو معرفی میشوند دستور فرمایید مسئولین امر در زمینه تسهیلات لازم معمول و همکاری بایسته به عمل آید.» (پرونده انفجار نخست وزیری، معرفی نامه مسعود کشمیری به اداره دوم ارتش)
همچنین مهدی هادوی، دادستان کل انقلاب وقت، در نامهای خطاب به سرهنگ فوقانی در معرفی مسعود کشمیری در تاریخ 58/4/23 مینویسد:
«آقای مسعود کشمیری ماموریت دارند که پروندههای ضد اطلاعات و سیار اسناد را بررسی نمایند و جز ایشان و افرادی که از طرف مشارالیه معرفی میگردند، پروندهها و اسناد موجود را در اختیار دیگری قرار ندهید. چنانچه فرماندهی نیروی هوایی پروندهای را برای مطالعه خواستند، میتوانند در اختیار ایشان قرار دهند و مجددا تحویل بگیرند.»
با این معرفی نامه ها عملا مسعود کشمیری بر اسناد و مدارک ضد اطلاعات نیروی هوایی ارتش، حتی بیش از فرماندهی این نیرو تسلط یافت. فرح پور، جلال طالبی، عباس تاجیک، افتخارپور، ناصر زلفی، محمد حسین طائفه، سرهنگ صفوی، ستوان سرلک از همکاران مسعود کشمیری در نیروی هوایی بودند.
در این میان گروهبان یکم ابراهیم البرز، استوار یکم قاسم رحیمزاده، استوار دوم افتخار پور، استوار دوم حسن نادر محمد، استوار دوم رمضان جهانی، گروهبان یکم ناصر زلفی از نیروهای ضد اطلاعات ارتش شاهنشاهی بودند که عباس تاجیک آنها را به کشمیری معرفی کرده بود و پس از مصاحبه حضوری از سوی کشمیری به کار گرفته شده بودند.
همکاران کشمیری نیز نوعا دچار مشکل پرسنلی بودند از جمله خسرو تهرانی درباره ناصر زلفی مینویسد که پرونده زلفی خیلی تاریک و شلوغ است و نشان میدهد که چندان صالح نیست همچنین محمد حسین طائفه معاون کشمیری در نیروی هوایی درباره داود افتخارپور اظهار میدارد:
«داود افتخارپور از قرار معلوم از طرف عباس تاجیک یا ناصر زلفی به نیروی هوایی معرفی شد و در آنجا در ابتدا مشغول مرتب کردن بایگانی پرسنلی نیروی هوایی بود ناگفته نماند اینجانب هنگامی که به نیروی هوایی معرفی شدم، افتخارپور در آنجا و همسرش در مخابرات قصر فیروزه مشغول به کار بودند.
او بعد از مرتب کردن بایگانی پرسنل، به تهیه خلاصه پروندهها مشغول شد، ولی در این مورد زیاد دقت نداشت و گاهی مورد سوال واقع میشد ضمنا از ایشان خواسته شد، پرونده های ضد اطلاعاتیهای نیروی هوایی را خلاصه کند و ایشان به علت اینکه خوب خلاصه نمیکرد، به خلاصه کردن پروندههای عادی پرسنل پرداخت (توضیح اینکه بعضی از مطالب را در خلاصه قید نمیکرد که از نظر تصمیم گیرنده ممکن بود بنا به گفته خودش اعلامیههای منافقین را مطالعه می کرد و گاهی نیز تحت تاثیر آنها واقع میشد... پرونده ایشان نشان میداد که جزو محافظین خط پرواز پسر شاه معدوم و داری کارت ساواک بوده است.»
محمد مهدی کتیبه رئیس اداره دوم ارتش که در اوایل تیرماه 1359 به این سمت منصوب شد دربارهی فعالیتهای مسعود کشمیری در نیروی هوایی می گوید:
«در اواخر سال 57 از طرف نخست وزیری عدهای را برای حفظ اسناد و مدارک سری و طبقه بندی شده در ارتش مامور کردند. از جمله این افراد آقای کشمیری بود که با دستخط رسمی رئیس دفتر نخست وزیری وقت یعنی مهندس بازرگان به ارتش معرفی شد تا حفاظت از اسناد و مدارک نیروی هوایی را به عهده بگیرد. رئیس دفتر نخست وزیر آقای بازرگان، شخصی بود به نام آقای حکیمی. بدین ترتیب کشمیری به کلیه اسناد سری و طبقه بندی شده نیروی هوایی، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسی پیدا کرد او تا کمی قبل از انفجار نخست وزیری در نیروی هوایی بود و با آقایان محمد رضوی و حبیب الله داداشی که آنها هم از نخست وزیری معرفی نامه داشتند در ستاد مشترک فعالیت اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام میدادند، کار میکرد.
کشمیری به این صورت وارد تشکیلات نظامی شد و بعد از مدتی کارش را در نیروی هوایی رها کرد و به شورای امنیت آمد. او قیافه حق به جانب و ریش توپی و قشنگ و صورت سرخ و سفید موجهی داشت به طوری که هر کسی که او را میدید، نماز شبش هم ترک نمیشود.»
فعالیتهای کشمیری در ستاد نیروی هوایی و کمیته اداره دوم ارتش کاملا زیر نظر محمد رضوی رئیس کمیته اداره دوم ارتش صورت میگرفت محمد حسین طائفه در این باره میگوید:
«همه مسئولین قسمتها موظف بودند در مورد موانع ومشکلات و مواردی که در بخش خود داشتند به آقای رضوی گزارش بدهند و برای انجام کاری هم که مستلزم تغییری بود، میبایست از ایشان کسب تکلیف کنند و کار را با مشورت ایشان انجام بدهند طبیعی هم بود زیرا تمام مسئولیت کمیته اداره دوم به عهده ایشان بود و اکثرا گزارش کار خود را به مسئولین کشور می داد.» (پرونده انفجار نخست وزیری، بازجویی از محمد حسین طائفه، 61/5/2 )
یکی از مهمترین بخشهای رکن دو نیروی هوایی، بخش مربوط به فعالیتهای جاسوسی مستشاران آمریکایی از شوروی و پروژههای آنها بود. کشمیری و تیم همراهش تا یک ماه، ساختمان مرکزی ضد اطلاعات نیروی هوایی و قسمت مستشاری آمریکایی را انحصاراً در اختیار داشتند و طی این مدت اقدام به انهدام و مهمترین از آن سرقت اسناد، اسلایدها، فیلمها و حتی دستگاههای مهمی کردند. برخی از این اسناد و نقشهها به همراه یک دستگاه رمز کننده تلفن، پس از انفجار نخست وزیری از منزل کشمیری کشف شد.( پرونده انفجار نخست وزیری، صورت جلسه تفتیش منزل مسعود کشمیری 60/6/10)
پس از تسخیر لانه جاسوسی نیز هنگامی که دانشجویان پیرو خط امام به برخی از اسناد مراجعه میکردند، جز یک کد سوخته و به درد نخور چیزی به دست نمیآوردند.
جالب اینکه در آخرین روزهای ماموریت کشمیری در رکن دو ارتش، به صورت اتفاقی مشخص میشود که او برخی از اسناد سری را خارج کرده است، ولی این اقدام او با اغماض مسئول مربوطه روبرو میشود سید رضا زوارهای نماینده مجلس اول در بخشی از سوالات خود از اصغری وزیر دادگستری وقت این موضوع را این گونه بیان میکند:
«مسائلی که برادرانی از نیروی هوای در همین چند روزه در مورد اقدامات کشمیری گفتهاند در خور توجه است یک روز نزدیک به آمدنش به نخست وزیری، شخصی به نام ستوان یکم هرمز یعقوبی او را در کنار خیابان صف در اتوبوس میبینند و یقهاش را میگیرد و او را میآورد. بعد کیفش را میگیرد و باز میکند و میبیند اسناد سری در کیفش هست و دارد آنها را میبرد. او را پیش آقای باقری میبرد، ولی او میگوید که آقای کشمیری نادم است و این آخرین بارش هست و رهایش کنید، صدای قضیه را هم در نیاورید.»(ویژه نامه رمز عبور. خرداد 88،ص 141)
کشمیری در مدتی که در ضد اطلاعات نیروی هوایی بود، با اعمال نفوذ خود مانع اخراج عناصر بدنام و مرتبط با ساواک و ارتشیان ضد انقلاب میشد جلوگیری از به جریان افتادن پرونده عاملان کشتار 17 شهریور و محاکمه آنان نیز از دیگر اقدامات او در زمان کار در اداره دوم و محل تامل فراوان است.
قابل ذکر است که سرهنگ آصف فرمانده ضد اطلاعات نیروی هوایی شاهنشاهی پس از کشتار 17 شهریور 1357 در نامهای به فرماندهی نیروی هوایی، خواستار تشویق پرسنل این واحد به دلیل حضور در این ماجرا شد، متن این نامه به این شرح است:
«پرسنل اطلاعات و ضد اطلاعات وابسته به ستاد نیروی هوایی شاهنشاهی در جریانات اخیر به نحو مطلوبی انجام وظیفه نموده و علاقمندی و روحیه آنان چشمگیر بوده و با وظیفه شناسی کامل و تشخیص حساسیت زمان، چه در ساعت خدمت و ... روزهای تعطیلی و نیمه تعطیلی در طرحهای جوش، لوطی و زنجیره به نحو مطلوب شرکت نمودند. در اجرای اوامر صادره، صورت اسامی 255 آنان به ترتیب انتخاب و برابر صورت به پیوست به عرض میرسد.» (پرونده انفجار نخست وزیری،نامه فرمانده ضد اطلاعات نیروی هوایی ارتش به تاریخ 57/7/17)
در این فهرست نام چند تن از همکاران کشمیری در نیروی هوایی دیده میشد و همین مسئله سبب گردید تا کشمیری این فهرست را به رغم دستور شهید فکوری، فرمانده وقت نیروی هوایی ارتش مبنی بر اخراج تمام این افراد، از دستور کار خارج کند ناصر زلفی از همکاران کشمیری در این باره میگوید:
«سرگرد طلوعی و سرگرد محمدی از اداره دوم مخالف میکردند و می گفتند که بررسی پرونده این 262 نفر از کمیسیون باید انجام بدهد، نه دادگاه، ولی من و همافر عباسی و ستوان دوم فرخزاد و کشمیری مخالف بودیم و می گفتیم دادگاه باید تصمیم بگیرد مسئولین دادگاه هم از کمیته اداره دوم و نام یکی شان سعید (حجاریان) بود و کارهایشان را با کشمیری هماهنگ می کردند بعد از مدتی تعدادی سوال درباره 17 شهریور ت وسط کمیسیو تنظیم و به 262 نفر داده شد و آنها هم جواب دادند.
چند روز بعد افتخارپور و عباس تاجیک به کمیسیون آمدند و گفتند که لیست 262 نفری چندان اعتباری ندارد و حتما افراد آن را در 17 شهریور شرکت نداشتهاند. جهانی میگفت من در روز 17 شهریور در مرخصی بودم. اسم من چرا در لیست است؟ خلاصه هر کدام چیزی گفتند. بالاخره با مخالفت سرگرد طلوعی و سرگرد محمدی و سروان خلیلیان، لیست 262 نفری از دادگاه بیرون کشیده شد و حقوقشان هم پرداخت گردید. من فکر میکنم کشمیری لیست را از دادگاه بیرون آورده است چون او و سعید (حجاریان) و یک نفر دیگر که در دادگاه بودند، جزو کمیته اداره دوم بودند.
نام اصلی سعید، حجاریان و نام اصلی طرح، جوش بود. محمدعلی دهقان و جواد عباسزاده واقفی، از اعضای لیست 262 نفره به وسیله عباس تاجیک به کشمیری معرفی شدند. تاجیک میگفت آنها انقلابی هستند. بعدا هم با اطلاعات و ارشاد همکاری کردند. اطلاعات و ارشاد هم خبر داشت که این سه نفر جزو پرسنل ضد اطلاعات هستند و کمیسیون آنها را انتخاب نکرده است. کمیته اداره دوم هم از این جریان خبر داشت که اینها جزو ضد اطلاعات هستند، ولی من فکر میکنم عباس تاجیک به آنها گفته بود که این دو نفر جزو افرادی هستند که مستقیما در صحنه عملیات (17 شهریور) درگیر بودهاند.»( بازجویی از ناصر زلفی 61/4/6)
محمدحسین طائفه هم درباره این ماجرا میگوید: «روزی ناصر زلفی از میان اسناد و مدارک سندی را پیدا کرد که افرادی را که در طرح جوش (17 شهریور خونین) شرکت داشتند، نشان میداد. او سند را به کشمیری ملعون داد. چندی بعد نامهای از دادگاه آمد که مشخص کرده بود افراد شرکتکننده در آن طرح باید از خدمت برکنار و حقوقشان قطع شود.
این کتاب دستمایه ساخت یک فیلم سینمایی قرار گرفت حال آنکه 50 سال از آن موضوع گذشته و شاید بازخوانی آن تاثیری در تحولات امروز آمریکا نداشته باشد.
حادثه هشتم شهریور 1360 به جهت وقوع در شرایط خاص کشور، تداوم سلسله عملیاتهای تروریستی دیگر، جایگاه افراد ترور شده، میزان نفوذ و تاثیرگذاری عوامل ترور، یکی از مهمترین عملیاتهای تروریستی عصر حاضر در جمهوری اسلامی است.
بازخوانی این پرونده نشان میدهد که چگونه یک فرد نفوذی در یک جمع انقلابی میتواند با طرح موضوعات انحرافی برای وارونه نمایی حقیقت و ضربه زدن به کشور استفاده کند.
واکاوی سیر نفوذ در لایه حاکمیت که دارای مراکز تصمیمگیری و تصمیمسازی برای حرکت ملت و دولت است؛ بستر مناسبی را برای درک مولفههای نفوذ، چگونگی نفوذ و تبعات آن برای جلوگیری از آن فراهم میسازد.
متن زیر اولین بخش از گزارش کاملی است که به ماجرای شهادت رئیس جمهور و نخست وزیر ایران در انفجار دفتر نخستوزیری میپردازد؛ انفجاری که عامل آن «دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی» بود.
پرونده انفجار دفتر نخست وزیری،همواره حساسیت های فراوانی را در خود داشته و ناظران سیاسی کماکان از آن به عنوان یکی از نقاط کور تاریخ انقلاب یاد میکنند.
اگرچه سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بلافاصله پس از این انفجار مسئولیت آن را برعهده گرفت اما حواشی این رویداد، نشان داد این اعلام، بیشتر به یک اظهار وجود و اعلام قدرت کاذب شبیه بوده تا واقعیت.
ساعت 3 بعدازظهر روز هشت شهریور 1360، جلسه شورای امنیت کشور؛ حاضران: محمدعلی رجایی رئیس جمهور، محمد جواد باهنر نخست وزیر و مسعود کشمیری جانشین دبیر شورای امنیت بالای میز جلسه نشسته اند. تیمسار وحید دستجردی کنار باهنر و بعد از او اخیانی به جای فرماندهی ژاندارمری کل نشسته، در کنار وی به ترتیب سرهنگ کتیبه، سرورالدینی معاون وزیر کشور، خسرو تهرانی از اطلاعات نخست وزیری، کلاهدوز قائم مقام سپاه یک طرف میز بودند و طرف دیگر میز تیمسار شرف خواه معاون نیروی زمینی، سرهنگ وحیدی معاون هماهنگی ستاد مشترک، سرهنگ وصالی فرمانده عملیات نیروی زمینی و سرهنگ صفاپور فرمانده عملیات ستاد مشترک قرار دارند.
ضبط صوت بزرگ کشمیری که مخصوص ضبط جلسات است، درست نزدیک رجایی و باهنر قرار میگیرد و کشمیری به معمول هر جلسه چای میریزد و برای حاضرین میآورد و پس از گفتگوی کوتاهی با خسرو تهرانی از جلسه خارج میشود. او پیش از خروج از جلسه کیف بزرگی را که همیشه همراه دارد با پا به نزدیکی رجایی هدایت میکند.
کشمیری از ساختمان نخست وزیری خارج میشود و در میدان پاستور نزد کسانی میرود که منتظر اویند تا دبیر شورای امنیت را به یک نقطه امن انتقال دهند. همزمان صدای انفجار شدیدی منطقه را میلرزاند. مطابق نظر کارشناسان بمب از نوع خاص «تخریبی-آتشزا» بوده که از حدود 2 پوند تی.ان.تی و مقداری منیزیم تشکیل و در یک کیف دستی جاسازی شده بود.
سیدرضا زواره ای ماجرای آن دقایق را این گونه شرح میدهد: «مطابق با اظهارات بازجویی که من دیدم، در روز انفجار نخست وزیری، آرایش نیروهای حاضر در نشستن، به این شکل بوده که رئیسجمهور در صدر میز [ضلع شمالی میز مستطیلی جلسه] و در سمت چپ او [ابتدای ضلع طولی چپ به سمت در خروجی] نخستوزیر، بعد صندلی وزیر کشور، بعد رئیس شهربانی و بعد نمایندگان نیروهای مسلح در دو طرف میز، در سمت راست رئیسجمهور [ابتدای ضلع طولی سمت راست رئیسجمهور] مکان منشی جلسه قرار داشت که «کشمیری» در آن روز روی آن صندلی نشست. کیف بمب را در کنار پای خود نزدیک به «شهید رجایی» کار گذاشت. «کشمیری» نمیبایست در آن جلسه شرکت کند و در صورت شرکت احتمالی هم، باید در انتهای ضلع طولی چپ میز یعنی تقریباً آخرین فاصله از رئیسجمهور و نخست وزیر مینشست. ولی درست جلسه قبل از انفجار و نیز جلسه انفجار او در مکان کنار رئیس جمهور که جای نشستن مسئول اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری یعنی «خسرو تهرانی» بود، جا گرفت.
«در کنار در ورودی یعنی پشت صندلیهای نخستوزیر، وزیرکشور، رئیس شهربانی، در ورودی و خروجی جلسه بود که در کنار در با کمی فاصله، فلاسکهای آبجوش و چای و تعدادی استکان و نعلبکی وجود داشت.
«کشمیری» بدون کیف، از جای خود بلند میشود. برای «باهنر» و «رجایی» چای میریزد. از پشت «باهنر» و «دستجردی» به طرف جای اصلی استقرار خود در انتهای میز که «خسرو تهرانی» روی آن نشسته بود، میرود. با او مکالمه کوتاهی میکند. به جای اینکه برود و سرجای جدید خود در کنار مرحوم «رجایی» بنشیند، از در خارج میشود...
کشمیری از ساختمان نخست وزیری و به تبع آن از کشور خارج می شود اما یک گروه نام آشنا در دفتر اطلاعات نخست وزیری، اصرار دارند که کشمیری در جریان انفجار شهید شده و از او فقط خاکستری مانده است!
* بالاترین نفوذی
چند هفته پس از انفجار نخست وزیری، در شامگاه 22 شهریور 1360 آیت الله ربانی املشی دادستان کل کشور در تلویزیون حاضر شد و مسعود کشمیری را به عنوان عامل انفجار نخست وزیری معرفی کرد.
آیت الله ربانی املشی گفت:
«عامل انفجار نخست وزیری همان شخصی بود که نام او در بین شهدا برده شد و روز اول در کنار شهیدان عزیز، رئیس جمهور و نخست وزیر محبوب ما به عنوان شهید سوم قلمداد و جنازهای به نام او به وسیله مردم تشییع شد. مسعود کشمیری که در نخست وزیری جا باز کرده بود، تقریبا از همه چیز اطلاع داشت و دبیر شورا بود. کشمیری از یک سال قبل وارد نخست وزیری شد و خیلی خوب نقش خود را بازی و چهره کریه اش را مخفی کرد به طوری که یکی از مسئولین امر در نخست وزیری میگفت در بین هزار احتمال، یک احتمال انحراف دربارهی او نمیدادیم.» (روزنامه جمهوری اسلامی.23 شهریور 1360، ص 12)
این سخنان دادستان کل کشور موجب حیرت بینندگان شد و این پرسش مطرح شد که چطور یک فرد میتواند تا مقام دبیری شورای امنیت کشور نفوذ کند و پس از عملیات انفجاری و کشتن رئیس جمهور و نخست وزیر بگریزد؟ و اینگونه بود که مسعود کشمیری تبدیل به یک معمای بزرگ در تاریخ انقلاب اسلامی شد.
* هویت مسعود کشمیری
مسعود کشمیری فرزند سعید، متولد 1329 از کرمانشاه، دارای مدرک لیسانس علوم اداری و مدیریت بازرگانی از دانشگاه تهران از تاریخ 51/5/23 تا اواخر سال 53 با قراردادهای 6 ماهه به عنوان کارآموز در وزارت کار و امور اجتماعی شاغل بود پدر کشمیری شاغل شرکت نفت بود و خانوادهاش تقیدی به احکام شرع نداشتند.
او پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در شرکت سایبرنتیک و شرکت انگلیسی رایدر هند با مسئولیت فردی معروف به مستر نیشام کار میکرد.
با پیروزی انقلاب و بازگشت خارجیها به کشورهایشان، شرکت مذکور منحل شد و مسئول شرکت با برجای گذاشتن اموال خود فرار کرد. شرکت سایبرنتیک متعلق به اسماعیل داودی شمسی بود و معرفهای کشمیری به این شرکت، قدسی خرازیان و رضیه آیت الله زاده شیرازی از اعضای شاخص سازمان منافقین بودند.
از دیگر معرفین او علی اکبر تهرانی از متهمین اصلی در پرونده هشتم شهریور بود. اسماعیل داودی شمسی از مبارزان قبل از انقلاب بود و مسعود کشمیری مدتی در شرکت سایبرنتیک که متعلق به او بود فعالیت داشت. او درباره فعالیت های مسعود کشمیری پیش از پیروزی انقلاب میگوید:
«رضیه آیت الله زاده( با نام مستعار فاطمه) از اعضای سازمان منافقین را میشناختم ولی از این تیپ تنها مسعود کشمیری در شرکت با ما همراهی داشت.
بعدها شناختم نسبت به او کامل شد. هنگامی که خواست به سپاه بیاید، ماجرای برادر زن او را که از اعضای فعال مجاهدین خلق بود،(ابوالفضل دلنواز) به گزینش گزارش دادم و در نهایت اجازه ورود او به سپاه را ندادیم.
در رفت و آمدهای خانوادگی میدانستیم که رضیه عضو مجاهدین خلق است. او ما را مرتجع میدانست.
برادر رضیه یعنی احمد هم جزو مجاهدین خلق و از طرفداران مسعود رجوی بود و بنا بود برای وزارت صنایع انتخاب شود من تلفنی با این امر مخالفت کردم و ماجرا را توضیح دادم. بنابراین در شرکتها از این طیف تنها مسعود کشمیری بود که او را هم رضیه به ما معرفی کرد، هرچند که او ادعا میکرد ما با اینها نیستم. یک بار هم بعد از ازدواج کشمیری به خانه آنها رفتیم و در آن دیدار پدرش را بسیار طاغوتی دیدم.
بنی اسدی و تقدس هم از دیگر کارمندان رسمی شرکت بودند، کشمیری در آن زمان به مجاهدین فحش و ناسزا میداد. همه جا هم نوشتهاند که معرف کشمیری بودهام، لکن من از ورود او به نخست وزیری اصلا خبر نداشتم. یک روز قبل از 8 شهریور به نخست وزیری رفتم و دیدم در صف جماعت، کشمیری جلو ایستاده و شهید رجایی و بهزاد نبوی به او اقتدا کردهاند!
در روز 8 شهریور هم چندین بار به من زنگ زد تا به عنوان معاون وزیر کشور در جلسه حضور پیدا کنم، ولی من چون تازه و در 5 شهریور این مسئولیت را پذیرفته بودم، کمی دیر راه افتادم و در راه بود که خبر انفجار دفتر را شنیدم، کشمیری در قبل از انقلاب جزو طیفی بود که از بازرگان و آیت الله طالقانی حمایت میکردند.»( ویژه نامه رمز عبور اسفند 88، ص 67)
داودی شمسی درباره پاسخی که به او درباره گزارشش علیه مسعود کشمیری دادهاند میگوید:
«آنها در پاسخ گفتند میدانیم که زمانی که با آنها بودند، ولی تنها برادر زنش یعنی (ابوالفضل) دلنواز جزو مجاهدین خلق بوده است نه خودش، کشمیری در قبل و بعد از انقلاب بسیار به دینداری تظاهر میکرد، به هر حال بیش از سال 55 تا 57 در شرکت ما نبود. با توجه به روشنی ماجرا، حتی شورای نگهبان هم راجع به این قضیه از من پرس و جو نکرد، لکن در تبلیغات انتخاباتی، گاهی نظیر این موارد مطرح میشود.» (ویژه نامه رمز عبور اسفند 88، ص 67)
قابل ذکر است اسماعیلی داودی شمسی چند روز پس از انفجار نخست وزیری در اظهارنامهای که به دفتر اطلاعات نخست وزیری تحویل داد، درباره سابقه آشناییاش با مسعود کشمیری نوشت:
«در سال 54 که یک شرکت خصوصی دایر کرده بودم. خانم رضیه آیتالله زاده شیرازی فردی به نام مسعود کشمیری را به عنوان همکار به ما معرفی کرد که مدتی مسئول پروژه های مدیریت ما بود. گویا خانم آیتالله زاده خود از طریق تهرانی نامی که در دانشکده علوم درس میخواند (احیانا علی تهرانی) با کشمیری آشنا شده بود.
البته این خانم از همان موقع مجاهد بود و فعلا هم دستگیر شده و در زندان اوین منتظر اعدام است (چون حامله است هنوز اعدامش نکردهاند) خود کشمیری نیز فرد دیگری به نام حمید صادقی را که سمپات مجاهدین (خلق) بود با خود به اداره آورد. حمید صادقی هم اکنون در سازمان صنایع ملی کار میکند.
به هر حال کشمیری در روزهای اول انقلاب، از هواداران سازمان بود، در تظاهرات آنان شرکت می کرد و با اتومبیلش مصدومین و مجروحین سازمان را به مراکز امدادی میرساند. چندی بعد که او را دیدم از سازمان انتقاد کرد و گفت که برگشته است. ولی من قانع نشدم تا اینکه یک هفته قبل از انفجار، او را در نخست وزیری دیدم و فهمیدم که او با برادر (خسرو) تهرانی کار میکند.
تصمیم گرفتم سابقهی او را به برادر تهرانی گوشزد کنم که متاسفانه تهرانی در اتاقش نبود من هم چون عازم سفر به شهرستان بودم، نتوانستم او را ببینم تا این اتفاق افتاد. متاسفم که چرا قضیه را جدیتر پیگیری نکردم.»( پرونده انفجار نخست وزیری، اظهار نامه اسماعیل داودی به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری، 60/6/11)
کشمیری قبل از انقلاب توسط پسر دایی خود، ابوالفضل دلنواز که برادر همسرش هم بود، جذب سازمان مجاهدین خلق شد. ابتدا در بحثهای خانوادگی از آنها حمایت میکرد، لکن به مرور زمان چهرهای حزب اللهی و حامی جمهوری اسلامی به خود گفت و بسیار پیچیده عمل کرد، به گونهای که از خواهرش که بی حجاب بود، خواست رفت و آمدش را به خانهی او کم کند، چون دوستان مومنی است که به خانه او رفت و آمد می کردند، همچنین یک بار که تلویزیون، آقای خلخالی را در حال محاکمه قاچاقچیان و معتادان نشان میداد، در واکنش به دلسوزی خواهرش به او تشر زد و گفت: آقای خلخالی کار انسانیای می کند.
کشمیری قبل از انقلاب در سخنرانیهای دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد شرکت میکرد و پس از فوت او تا چهل روز پیراهن مشکی پوشید البته او پس از آنکه جذب فعالیتهای مذهبی شود، در دانشگاه در کلاس رقص ثبت نام کرده بود! (پرونده انفجار نخست وزیری، اظهارات علی اکبر تهرانی)
به گفته علی اکبر تهرانی، کشمیری در دوران تحصیل در دانشگاه تحت مسئولیت محمود طریق الاسلامی در سازمان مجاهدین خلق حضور داشت. پس از انقلاب همچنان با اسامی مستعاری چون حنیف و مجیب عضو سازمان بود. منزل او در مهرشهر کرج از بزرگترین انبارهای سلاح و مهمات سازمان بود و افراد سطح بالایی از سازمان در این منزل تشکیل جلسه میدادند. همسر او مینو (سرور) دلنواز نیز از اعضای فعال منافقین بود و برای ریاست جمهوری مسعود رجوی تبلیغ میکرد. در راهپمایی مجاهدین خلق شرکت داشت و پس از انفجار نخست وزیری به همراه کشمیری فراری شد.
مسعود کشمیری در ماههای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی با معرفی علی اکبر تهرانی به عضویت کمیته مستقر در اداره دوم ارتش تحت سرپرست محمد کاظم پیرو رضوی درآمد.
علیاکبر تهرانی خود با معرفی حسن منتظرقائم از اعضای گروه فلاح به کمیته اداره دوم رفته بود. (علی اکبر تهرانی از بستگان نسبی حسن منتظر قائم بود)
کشمیری در کمیته اداره دوم به سرعت رشد کرد و جالب آنکه سه ماه بعد از ورود کشمیری، این کمیته چهار نفر را به دفتر امور انقلاب نخست وزیریی معرفی کرد و پس از مدتی این چهار نفر، مسعود کشمیری، حبیب الله داداشی، سعید حجاریان و علی اژهئیان در احکامی به امضای ابراهیم حکیمی رئیس دفتر نخست وزیری در تاریخ 58/4/9 اجازه یافتند به یکی از نیروهای مسلح بروند و به اسناد تا رده به کلی سری دسترسی داشته باشند، بر همین اساس کشمیری به نیروی هوایی رفت.
این نخستین دسترسی رسمی کشمیری به اسناد سری بود و در برهه پنج ماههی ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی هیچ نشانهای از فعالیت های مسعود کشمیری نیست، در حالی که سه نفر معرفی شده دیگر سوابق نسبتا واضحی پیش از پیروزی انقلاب داشتند و عمدتا به گروههایی که بعدا سازمان مجاهدین انقلاب را تشکیل دادند وابسته بودند.
متن نامهی معرفی مسعود کشمیری خطاب به فرماندهی ستاد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که رونوشت آن به ناصر فربد، رئیس ستاد کل ارتش و سرهنگ حاتمی راد رئیس اداره دوم ارتش ارسال شده بود به این شرح است:
«بدین وسیله آقای مسعود کشمیری از دفتر نخست وزیری برای بررسی اسناد و مدارک طبقه بندی شده تا رده به کلی سری تعیین گردیدهاند. به آن نیرو معرفی میشوند دستور فرمایید مسئولین امر در زمینه تسهیلات لازم معمول و همکاری بایسته به عمل آید.» (پرونده انفجار نخست وزیری، معرفی نامه مسعود کشمیری به اداره دوم ارتش)
همچنین مهدی هادوی، دادستان کل انقلاب وقت، در نامهای خطاب به سرهنگ فوقانی در معرفی مسعود کشمیری در تاریخ 58/4/23 مینویسد:
«آقای مسعود کشمیری ماموریت دارند که پروندههای ضد اطلاعات و سیار اسناد را بررسی نمایند و جز ایشان و افرادی که از طرف مشارالیه معرفی میگردند، پروندهها و اسناد موجود را در اختیار دیگری قرار ندهید. چنانچه فرماندهی نیروی هوایی پروندهای را برای مطالعه خواستند، میتوانند در اختیار ایشان قرار دهند و مجددا تحویل بگیرند.»
با این معرفی نامه ها عملا مسعود کشمیری بر اسناد و مدارک ضد اطلاعات نیروی هوایی ارتش، حتی بیش از فرماندهی این نیرو تسلط یافت. فرح پور، جلال طالبی، عباس تاجیک، افتخارپور، ناصر زلفی، محمد حسین طائفه، سرهنگ صفوی، ستوان سرلک از همکاران مسعود کشمیری در نیروی هوایی بودند.
در این میان گروهبان یکم ابراهیم البرز، استوار یکم قاسم رحیمزاده، استوار دوم افتخار پور، استوار دوم حسن نادر محمد، استوار دوم رمضان جهانی، گروهبان یکم ناصر زلفی از نیروهای ضد اطلاعات ارتش شاهنشاهی بودند که عباس تاجیک آنها را به کشمیری معرفی کرده بود و پس از مصاحبه حضوری از سوی کشمیری به کار گرفته شده بودند.
همکاران کشمیری نیز نوعا دچار مشکل پرسنلی بودند از جمله خسرو تهرانی درباره ناصر زلفی مینویسد که پرونده زلفی خیلی تاریک و شلوغ است و نشان میدهد که چندان صالح نیست همچنین محمد حسین طائفه معاون کشمیری در نیروی هوایی درباره داود افتخارپور اظهار میدارد:
«داود افتخارپور از قرار معلوم از طرف عباس تاجیک یا ناصر زلفی به نیروی هوایی معرفی شد و در آنجا در ابتدا مشغول مرتب کردن بایگانی پرسنلی نیروی هوایی بود ناگفته نماند اینجانب هنگامی که به نیروی هوایی معرفی شدم، افتخارپور در آنجا و همسرش در مخابرات قصر فیروزه مشغول به کار بودند.
او بعد از مرتب کردن بایگانی پرسنل، به تهیه خلاصه پروندهها مشغول شد، ولی در این مورد زیاد دقت نداشت و گاهی مورد سوال واقع میشد ضمنا از ایشان خواسته شد، پرونده های ضد اطلاعاتیهای نیروی هوایی را خلاصه کند و ایشان به علت اینکه خوب خلاصه نمیکرد، به خلاصه کردن پروندههای عادی پرسنل پرداخت (توضیح اینکه بعضی از مطالب را در خلاصه قید نمیکرد که از نظر تصمیم گیرنده ممکن بود بنا به گفته خودش اعلامیههای منافقین را مطالعه می کرد و گاهی نیز تحت تاثیر آنها واقع میشد... پرونده ایشان نشان میداد که جزو محافظین خط پرواز پسر شاه معدوم و داری کارت ساواک بوده است.»
محمد مهدی کتیبه رئیس اداره دوم ارتش که در اوایل تیرماه 1359 به این سمت منصوب شد دربارهی فعالیتهای مسعود کشمیری در نیروی هوایی می گوید:
«در اواخر سال 57 از طرف نخست وزیری عدهای را برای حفظ اسناد و مدارک سری و طبقه بندی شده در ارتش مامور کردند. از جمله این افراد آقای کشمیری بود که با دستخط رسمی رئیس دفتر نخست وزیری وقت یعنی مهندس بازرگان به ارتش معرفی شد تا حفاظت از اسناد و مدارک نیروی هوایی را به عهده بگیرد. رئیس دفتر نخست وزیر آقای بازرگان، شخصی بود به نام آقای حکیمی. بدین ترتیب کشمیری به کلیه اسناد سری و طبقه بندی شده نیروی هوایی، ضد اطلاعات و حفاظت اطلاعات دسترسی پیدا کرد او تا کمی قبل از انفجار نخست وزیری در نیروی هوایی بود و با آقایان محمد رضوی و حبیب الله داداشی که آنها هم از نخست وزیری معرفی نامه داشتند در ستاد مشترک فعالیت اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام میدادند، کار میکرد.
کشمیری به این صورت وارد تشکیلات نظامی شد و بعد از مدتی کارش را در نیروی هوایی رها کرد و به شورای امنیت آمد. او قیافه حق به جانب و ریش توپی و قشنگ و صورت سرخ و سفید موجهی داشت به طوری که هر کسی که او را میدید، نماز شبش هم ترک نمیشود.»
فعالیتهای کشمیری در ستاد نیروی هوایی و کمیته اداره دوم ارتش کاملا زیر نظر محمد رضوی رئیس کمیته اداره دوم ارتش صورت میگرفت محمد حسین طائفه در این باره میگوید:
«همه مسئولین قسمتها موظف بودند در مورد موانع ومشکلات و مواردی که در بخش خود داشتند به آقای رضوی گزارش بدهند و برای انجام کاری هم که مستلزم تغییری بود، میبایست از ایشان کسب تکلیف کنند و کار را با مشورت ایشان انجام بدهند طبیعی هم بود زیرا تمام مسئولیت کمیته اداره دوم به عهده ایشان بود و اکثرا گزارش کار خود را به مسئولین کشور می داد.» (پرونده انفجار نخست وزیری، بازجویی از محمد حسین طائفه، 61/5/2 )
یکی از مهمترین بخشهای رکن دو نیروی هوایی، بخش مربوط به فعالیتهای جاسوسی مستشاران آمریکایی از شوروی و پروژههای آنها بود. کشمیری و تیم همراهش تا یک ماه، ساختمان مرکزی ضد اطلاعات نیروی هوایی و قسمت مستشاری آمریکایی را انحصاراً در اختیار داشتند و طی این مدت اقدام به انهدام و مهمترین از آن سرقت اسناد، اسلایدها، فیلمها و حتی دستگاههای مهمی کردند. برخی از این اسناد و نقشهها به همراه یک دستگاه رمز کننده تلفن، پس از انفجار نخست وزیری از منزل کشمیری کشف شد.( پرونده انفجار نخست وزیری، صورت جلسه تفتیش منزل مسعود کشمیری 60/6/10)
پس از تسخیر لانه جاسوسی نیز هنگامی که دانشجویان پیرو خط امام به برخی از اسناد مراجعه میکردند، جز یک کد سوخته و به درد نخور چیزی به دست نمیآوردند.
جالب اینکه در آخرین روزهای ماموریت کشمیری در رکن دو ارتش، به صورت اتفاقی مشخص میشود که او برخی از اسناد سری را خارج کرده است، ولی این اقدام او با اغماض مسئول مربوطه روبرو میشود سید رضا زوارهای نماینده مجلس اول در بخشی از سوالات خود از اصغری وزیر دادگستری وقت این موضوع را این گونه بیان میکند:
«مسائلی که برادرانی از نیروی هوای در همین چند روزه در مورد اقدامات کشمیری گفتهاند در خور توجه است یک روز نزدیک به آمدنش به نخست وزیری، شخصی به نام ستوان یکم هرمز یعقوبی او را در کنار خیابان صف در اتوبوس میبینند و یقهاش را میگیرد و او را میآورد. بعد کیفش را میگیرد و باز میکند و میبیند اسناد سری در کیفش هست و دارد آنها را میبرد. او را پیش آقای باقری میبرد، ولی او میگوید که آقای کشمیری نادم است و این آخرین بارش هست و رهایش کنید، صدای قضیه را هم در نیاورید.»(ویژه نامه رمز عبور. خرداد 88،ص 141)
کشمیری در مدتی که در ضد اطلاعات نیروی هوایی بود، با اعمال نفوذ خود مانع اخراج عناصر بدنام و مرتبط با ساواک و ارتشیان ضد انقلاب میشد جلوگیری از به جریان افتادن پرونده عاملان کشتار 17 شهریور و محاکمه آنان نیز از دیگر اقدامات او در زمان کار در اداره دوم و محل تامل فراوان است.
قابل ذکر است که سرهنگ آصف فرمانده ضد اطلاعات نیروی هوایی شاهنشاهی پس از کشتار 17 شهریور 1357 در نامهای به فرماندهی نیروی هوایی، خواستار تشویق پرسنل این واحد به دلیل حضور در این ماجرا شد، متن این نامه به این شرح است:
«پرسنل اطلاعات و ضد اطلاعات وابسته به ستاد نیروی هوایی شاهنشاهی در جریانات اخیر به نحو مطلوبی انجام وظیفه نموده و علاقمندی و روحیه آنان چشمگیر بوده و با وظیفه شناسی کامل و تشخیص حساسیت زمان، چه در ساعت خدمت و ... روزهای تعطیلی و نیمه تعطیلی در طرحهای جوش، لوطی و زنجیره به نحو مطلوب شرکت نمودند. در اجرای اوامر صادره، صورت اسامی 255 آنان به ترتیب انتخاب و برابر صورت به پیوست به عرض میرسد.» (پرونده انفجار نخست وزیری،نامه فرمانده ضد اطلاعات نیروی هوایی ارتش به تاریخ 57/7/17)
در این فهرست نام چند تن از همکاران کشمیری در نیروی هوایی دیده میشد و همین مسئله سبب گردید تا کشمیری این فهرست را به رغم دستور شهید فکوری، فرمانده وقت نیروی هوایی ارتش مبنی بر اخراج تمام این افراد، از دستور کار خارج کند ناصر زلفی از همکاران کشمیری در این باره میگوید:
«سرگرد طلوعی و سرگرد محمدی از اداره دوم مخالف میکردند و می گفتند که بررسی پرونده این 262 نفر از کمیسیون باید انجام بدهد، نه دادگاه، ولی من و همافر عباسی و ستوان دوم فرخزاد و کشمیری مخالف بودیم و می گفتیم دادگاه باید تصمیم بگیرد مسئولین دادگاه هم از کمیته اداره دوم و نام یکی شان سعید (حجاریان) بود و کارهایشان را با کشمیری هماهنگ می کردند بعد از مدتی تعدادی سوال درباره 17 شهریور ت وسط کمیسیو تنظیم و به 262 نفر داده شد و آنها هم جواب دادند.
چند روز بعد افتخارپور و عباس تاجیک به کمیسیون آمدند و گفتند که لیست 262 نفری چندان اعتباری ندارد و حتما افراد آن را در 17 شهریور شرکت نداشتهاند. جهانی میگفت من در روز 17 شهریور در مرخصی بودم. اسم من چرا در لیست است؟ خلاصه هر کدام چیزی گفتند. بالاخره با مخالفت سرگرد طلوعی و سرگرد محمدی و سروان خلیلیان، لیست 262 نفری از دادگاه بیرون کشیده شد و حقوقشان هم پرداخت گردید. من فکر میکنم کشمیری لیست را از دادگاه بیرون آورده است چون او و سعید (حجاریان) و یک نفر دیگر که در دادگاه بودند، جزو کمیته اداره دوم بودند.
نام اصلی سعید، حجاریان و نام اصلی طرح، جوش بود. محمدعلی دهقان و جواد عباسزاده واقفی، از اعضای لیست 262 نفره به وسیله عباس تاجیک به کشمیری معرفی شدند. تاجیک میگفت آنها انقلابی هستند. بعدا هم با اطلاعات و ارشاد همکاری کردند. اطلاعات و ارشاد هم خبر داشت که این سه نفر جزو پرسنل ضد اطلاعات هستند و کمیسیون آنها را انتخاب نکرده است. کمیته اداره دوم هم از این جریان خبر داشت که اینها جزو ضد اطلاعات هستند، ولی من فکر میکنم عباس تاجیک به آنها گفته بود که این دو نفر جزو افرادی هستند که مستقیما در صحنه عملیات (17 شهریور) درگیر بودهاند.»( بازجویی از ناصر زلفی 61/4/6)
محمدحسین طائفه هم درباره این ماجرا میگوید: «روزی ناصر زلفی از میان اسناد و مدارک سندی را پیدا کرد که افرادی را که در طرح جوش (17 شهریور خونین) شرکت داشتند، نشان میداد. او سند را به کشمیری ملعون داد. چندی بعد نامهای از دادگاه آمد که مشخص کرده بود افراد شرکتکننده در آن طرح باید از خدمت برکنار و حقوقشان قطع شود.
افتخارپور که نامش جزو پرسنل آن طرح بود، شدیدا ناراحت شد که چرا این نامه در اختیار شهید فلاحیان قرار گرفته و او اقدام کرده است؟ میگفت اصلا ما دراین طرح شرکت نداشتیم و فلاحیان (شهید) با ما دشمن است. به هر حال با کشمیری ملعون صحبت کردند(جهانی و افتخارپور) و فلاحیان توسط کشمیری مجاب شد و با دخالتهای آنها در دادگاه، مسئله منتفی گردید و افراد فوق دوباره استخدام شدند و حقوشان را دریافت کردند.
نکتهای که در این طرح حائز اهمیت است و اینجانب الان متوجه آن شدم این است که دو نفر به نامهای واقفی و دهقان که مستقیما در عملیات درگیر شده بودند، برای عضویت در گروه تعقیب و مراقبت، توسط عباس تاجیک به آقای فرخزاد معرفی شدند.
آقای فرخزاد نیز آنها را پذیرفت و از کار آنها اظهار رضایت و کمیسیون پاکسازی نیز این افراد را به خدمت اعاده کرد. توضیح اینکه عباس تاجی با همکاری کشمیری ملعون و فرخزاد به عضویت گروه تعقیب و مراقبت اطلاعات و ارشاد درآمد و چون اطلاعات و ارشاد به نیروی بیشتری احتیاج داشت، دهقان و واقفی نیز از طرف تاجیک با هماهنگی با کشمیری ملعون به آن گروه تعقیب و مراقبت پیوستند.»