مجریان دیپلماسی آمریکا (در وزارت امور خارجه آمریکا و پنتاگون و نمایندگی سیاسی آن دولت در تهران) خود را ایفاگر نقش درجه اول در سقوط حکومت ضداستعماری دکتر مصدق، و پیروزی کودتای 28 مرداد میدانستند، به همین دلیل نیز یکه تازی در صحنه فرهنگ و سیاست ایران را خالی از اغیار میخواستند.
این مجریان دیپلماسی بزرگترین دولت امپریالیستی جهان برای رویارویی با ترفندهای رقیب و گسترش نفوذ خود در سطح کل جامعه و آمریت بی چون و چرا در عرصههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، به تاسیس شعبات باشگاههای بین المللی روتاری، لاینز، جمعیت برادران جهانی و جمعیت تسلیح اجتماعی پرداختند.
باید در نظر داشت در کشورهایی که لژهای فراماسونری آمریکا تشکیل نشده باشد سازمانهای به ظاهر اخلاقی و تعاونی و شبه ماسونی به منزله شعبههای فراماسونری آمریکایی در آنها بوجود میآوردند، آمریکایی ها بوسیله این سازمانها که ظاهرا جنبه اخلاقی و تعاونی و فرهنگی و کمک به هم نوع را دارد و فعالیت آنها زیر پوشش قانونی کشورهای آزادانهتر صورت میگیرد، به اهداف و نیات خود تحقق میبخشند.
در چنین فضایی سال 1336، باشگاه لاینز در ایران تشکیل شد و از نظر تقسیم بندی بین المللی لاینز، منطقه 354 نامیده شد و در یال 1337 نیز جمعیت برادران جهانی شعبه خود را در ایران دایر کرد، طولی نکشید که متعاقب آن نیز جمعیت تسلیح اخلاقی بشر بساط خویش را در ایران گسترد و چند سال بعد نیز باشگاه «روتارین انترناشنال» در میان صاحبان حرفه و صنعت به جذب نیروهای مورد نظر پرداخت.
«لاینز جهانی، سازمانی متشکل از ارباب حِرَف و مشاغل که در سال 1917 توسط ملوین جونز در شیکاگو تاسیس شد. انجمن بین المللی باشگاههای لاینز به شناختن و رفع نیازمندی های اجتماع از طریق مساعی خود یا با همکاری با دستگاههای دیگر اقدام میکند.» (ماخذ یاد شده، ص 2482)
با این حال مندرجات کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران ماهیت و اهداف این باشگاه را به گونهای دیگر مطرح و افشا میکند.
در این باشگاهها، فراماسونرهای ایران نیز نفوذ کرده بودند و میکوشیدند افراد مستعد را زیر نظر بگیرند و پس از طی مراحل آزمایش به عضویت لژهای خود درآورند. در حقیقت این باشگاهها به آزمایشگاهی برای گزینش و آماده سازی افراد و سرانجام جلب آنها به باشگاهها ضمن وابستگی باطنی به سازمان فراماسونری تظاهر به وفاداری از اساسنامه باشگاههای لاینز میکردند، تنها آن گروه که شیفته زندگی سبک آمریکایی و بیخبری از مسائل پشت پرده بودند به خط اصلی و اصول لاینز وفادار بودند.
علیرغم وجود چنین رقابتهای پنهانی در درون این باشگاهها، فعالیت شبکههای باشگاه لاینز در دو سال اولیه تاسیس خود(سال 1336) به پنجاه شهر با 1753 عضو گسترش یافت و رشد نسبی آن در سالهای بعد بیشتر شد، طراحان سیاست رژیم به اینگونه سازمانهای جاسوسی و امپریالیستی میدان فعالیت آزاد و مساعد داده بودند. چنانکه تعداد «شیر زنان و شیر مردان» (اعضای موثر باشگاه لاینز) بخشهای پهناوری از کشور را فراگرفت و حتی در کوچکترین واحدهای مملکتی نیز رسوخ یافت و بسیاری از افراد سست اراده و مستعد لغزش را به کام خود کشید. مدالهای ویژه ای که اعضای باشگاهها با تبختر و افتخار بر یقه کتهای خود میزدند نمایانگر موفقیت تلاش های جاسوسان بین المللی وابسته به امپریالیسم و صهیونیسم بود.
تفاوت فاحشی که میان دو باشگاه «روتاری» و «لاینز» وجود داشت در نحوه عضوگیری آنها بود. بدین معنی که باشگاه روتاری اعضای خود را از میان صاحبان سرمایه و ارباب صنایع انتخاب میکرد و افراد داوطلب نمیپذیرفت اما باشگاه لاینز افراد داوطلب میپذیرفت و شرط پذیرش کارمندان دولت داشتند مسئولیت واحد مستقل اداری و یا ریاست و معاونت اداره فرد داوطلب بود و صاحبان مشاغل آزاد نیز در صورت برخودار بودن از اعتبارات سرمایه و معروفیت محلی به عضویت پذیرفته میشدند.
با مطالعه پژوهشهای صورت گرفته به راحتی میتوان به این نتیجه رسید که عرصه فعالیت این باشگاه، در میان کارمندان دولت شدیدتر بود و استراتژیستهای بین المللی باشگاه، به جذب قشر قدرت طلب کارمندان دولتی برای هدفهای مورد نظر علاقه بیشتری نشان میدادند.
نکته دیگر اینکه اسناد و مدارک باشگاه و صورت اسامی و هویت اعضاء هرگز در محل باشگاهها نگهداری نمیشد. رئیس یا دبیر هر باشگاه در هر بخش و شهرستانی موظف بود تمام اوراق و مدارک را در منزل خود حفاظت کند و بدین ترتیب در جریان انقلاب اسلامی اسناد و هویت و اسامی کارمندان دولت یا صاحبان مشاغل آزاد که عضو باشگاههای لاینز بودند، از هر نوع دستیابی و افشاگری مصون ماند.
2- باشگاه روتاری
دایره المعارف فارسی، جلد اول، زیر عنوان «روتاری بین المللی» آن را چنین معرفی کرده است:
«انجمنی از بازرگانان و صاحبان حِرَف و فنون که در سال 1905 م به وسیله پول پرسی هریس(1947- 1868) در شهر شیکاگو تاسیس گردید. هدف این انجمن یاری رسانی به اعضاء و کمک به امور خیریه و همکاری بین المللی است. در اغلب کشورهای جهان شعبه دارد. در ایران اولین باشگاه روتاری در سال 1965 در تهران تشکیل گردید و اینک پنج باشگاه روتاری(2 باشگاه در تهران، یکی در آبادان، یکی در تبریز و یکی در کرج) در کشور دایر است و اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی ریاست عالیه باشگاههای روتاری را در ایران دارند.» (ماخذ یاد شده، صفحات 1108-1109)
لازم به تذکر است که انتخاب شهرهایی نظیر آبادان، تبریز و کرج که هر یک از جهات خاصی دارای اهمیت استراتژیک بودند، نمیتواند صرفا بر مبنای مراکز صنعتی بودن انتخاب شده باشند. زیرا در این صورت شهرهایی چون قزوین و اصفهان از لحاظ صنعتی بودن واجد شرایط بهتری بودند.
«... رئیس و نایب رئیس روتاری کلوب شمال تهران به ترتیب مهندس رزم آرا و دکتر عبدالحسین راجی(پدر پرویز راجی آخرین سفیر شاه در لندن) است. و بدین ترتیب دو پست مهم این سازمان در اختیار فراماسونرهاست.» (فراموشخانه و فراماسونری در ایران، جلد سوم، ص 468)
مولف کتاب ماهیت باشگاههای روتاری و روابط آنها با انجمنهای فراماسونری و اقدامات تخریب صهیونیستها در جهان (نوشته دكتر سيّدصادق سجّادي که توسط انتشارات طهوری چاپ شده)؛ این باشگاه را چنین معرفی کرده است:
«جمعیت روتاری از موسسات صهیونی است، چرا که یهودیان برای پیشبرد هدفهای خود تنها به جمعیتهای فراماسونری اکتفا نکرده بلکه موسسات بسیاری را به خدمت انجام هدفهای خود گرفتهاند که از جمله باشگاه روتاری را میتوان نام برد. معمولا این باشگاهها در پایتختها و شهرهای بزرگ تشکیل میشود و غرض ظاهری آنها تدقین در شئون و مظاهر اجتماعی و اقتصادی با ایراد سخنرانیها و تشکیل مجامع برای نزدیکی بین پیروان ادیان مختلف و ممالک گوناگون، اما هدف حقیقی امتزاج با یهود است که از این طریق به جمع آوری معلومات گوناگون که آنها را در تحقق اهدافشان یعنی اهداف اقتصادی و سیاسی یا صناعی یاری میکند دسترسی پیدا کنند و سعی بر انتشار آداب و عادات معین می نمایند که بر درهم کوبیدن و طرد نظامات و عادات و سنتهای اجتماعی اقوام کمک می کنند و سبب به وجود آوردن بدعت ها و سنت های تازه ای می شوند.» (ماخذ یاد شده صص 18 و 19)
نویسنده این کتاب نیز آنجا که درباره فعالیتهای روتاری در برخی از ممالک عربی و اسلامی تحقیقاتی صورت گرفته، چنین اظهار نظر کرده است:
«... اخیرا در تمامی ممالک اسلامی، این انجمنها و تشکیلات روتاری، فعالیت مضاعفی را آغاز کردهاند و متاسفانه گروهی از رجال نیز بدانان پیوستهاند، و دانسته و نداسته تیشه بر ریشه ملیت و مذهب و قومیت خود میزنند، همچنان که فراماسونرها چنین بودند و بسیاری از روحانیون و اشراف و رجال مملکت را به سوی خود جلب کردند و مقدمات نیل به اهداف موذیانه خود را به وجود آوردند.
قابل توجه است که در کشور ما ایران، این گروهها و جمعیتها عمیقا ریشه دوانیده و فعالیت عجیبی از خود بروز میدهند. ایجاد تراستهای اقتصادی به منظور تمرکز ثروت و اقتصاد مملکت در دست عده معدودی وابسته به امپریالیزم و صهیونیزم از جمله کارهای آنان است.»
3- جمعیت برادران جهانی
این جمعیت وابسته قدرت بلوک غرب در سال 1337 شعبه خود را در ایران دایر کرد. حسین علاء رئیس جمعیت، و شجاع الدین شفا دبیر کل، سلیمان شاملو به عنوان مدیر عامل انتخاب شدند و گروهی از سرشناسترین چهرههای وابسته به امپریالیستها در کمیسیونها گوناگون این جمعیت عضویت یافتند.
یکی از اقدامات به ظاهر اساسی که در میان آن همه مسائل و مشکلات اجتماعی که گریبانگیر جامعه غرب زده ایران بود، کمیته اجرایی این جمعیت به عمل آورده بود:
«تدریس قفه تسنن و ایجاد کرسی مذاهب اهل سنت در دانشکده معقول و منقول (الهیات) بود.»
از نکات در خور توجه درباره این جمعیت این است که دکتر کلینچی رئیس عالیه (کنفرانس ملی یهودیان و مسیحیان) از جمله روسای ذی نفوذ این جمعیت به شمار میرود و همچنین عضویت فراماسونها و اعضای همه جمعیتهای آشکار و نهان وابسته به امپریالیستها در این تشکیلات جهانی آزاد است.
همین نکته کافی است که دلسوزی این جمعیت را نسبت به دین حنیف اسلام و ایجاد کرسی مذاهب اهل تسنن را در دانشکده معقول و منقول دریابیم.
4-جمعیت تسلیح اخلاقی
این جمعیت نیز با اهداف فراماسونرها ارتباط نزدیک معنوی دارد. این جمعیت چهل و اندی سال پیش در «مونترو» سوئیس به وسیله دکتر بوهمن تاسیس یافت و موسس آن از روسای لژ فراماسونری «آلپینای سوئیس» بود. چنانکه گفته میشد حلقه ارتباطی این جمعیت با ایرانیان از طریق تبلیغ فکری «کاظم زاده ایرانشهر» گسترش یافته و تعداد قابل توجهی از ایرانیان به عضویت این جمعیت درآمده بودند و گویا در تبریز، شیراز و اصفهان هم شعبه های نیمه مخفی داشته است.
5- سازمان سپاه صلح آمریکا
این سپاه که گویا از زمان جان. اف. کندی رئیس جمهور مقتول آمریکا زمینه فعالیت رسمی خود را در کشورهای دوست! آغاز کرد. هدف ظاهری آن خدمت به کشورهای عقب مانده یا به قولی «در حال پیشرفت» بوده، اما عملا دست افزاری در دست سازمان سیا به شمار میآمد. پاسداران صلح، معدودی جاسوس پیشه و به خدمت گرفته شدهای بودند که جز جاسوسی، خرابکاری، شناسایی رجال و شخصیتهای ملی، بررسی موقعیتهای جغرافیایی تاریخی و سوق الجیشی در کشورهای ماور خدمت؛ هدف دیگری را تعقیب نمیکردند.
6- لژیون خدمتگزاران بشر
این لژیون تقلیدی مسخ گونه از همان سازمان سپاه صلح آمریکا بود که بیماری خود بزرگ بینی مترسک امپریالیستی عامل تولید آن به شمار میرفت. گویا خدمتگزارانش میخواستند از دهلیز جهنمی که زاییده سرشت رژیم بود، راهی به «بهشت دنیایی» بگشایند و ایرانی را به سعادت جاودانه برسانند. سخن کوتاه درباره لژیون خدمتگزاران بشر این است که همه دست اندرکارانش، خوش خدمتان زبون مایه ای بودند که جز راه اندازی هیاهوی دروغین و ارائه برنامه های نمایشی و تبلیغات کاذب به نفع مخدوم خویش نه آرزویی داشتند و نه هدفی جز آن را می شناختند. یکی از فعالیت های نمایشی آنها شرکت در امر تثبیت شنهای روان حاشیه کویر بود و اهل فن می دانستند که این تظاهر نمایش هیچ تاثیری در برنامه های تثبیت شن نداشته و تنها استفاده تبلیغاتی مورد نظر تربیت دهندگان آن بوده است.
7- اصل چهار(برنامه معروف ترومن)
این سازمان نیز در زمان ریاست جمهوری «هری ترومن» در اجرای طرح معروف «مارشال» (با تظاهر به نوع دوستی و خیرخواهی و احیای اقتصاد کشورها) موجودیت یافت. لیکن در بسیاری از ممالک از جمله ایران به فعالیتها و خدماتی پرداخته بود که هیچ تناسبی با آرمانهای تبلیغی آن نداشت.
اصل چهار در کشور ما ظاهرا به اجرای طرحهایی از قبیل «اصلاح نژاد دامها» و «مبارزه با بیماریهای بومی» از طریق اعطای وام یا گشایش اعتبارات رایگان! مشغول بود. برای نمونه بیماری «نیوکاسل» که نسل طیور بومی ایران را در بسیاری از مناطق کشورمان به نابودی کشانید، از سوغاتیهای اصل چهار بود. این موسسه برای مطالعه چگونگی توسعه و شیوع این بیماری، ویروس آن را بین طیور ایرانی به آزمایش گذاشت. نتیجه این کار سبب شد که بیماری نیوکاسل به بیماری بومی ماکیان درآید و هر چند گاه یکبار همه طیور بومی را در همه سرزمین قتل عام کند و بزرگترین صدمه مالی را به روستاییان ایران وارد می نماید.
اما از یک سو در پی آماجهای اصلی خود، توسعه طلبی در کشورهای کم رشد، افزایش سرمایه گذاریهای آمریکا، به دست آوردن بازارهای جدید برای فرآوردههای صنعتی و کشاورزی آمریکا، تحصیل مواد خام با قیمتهای ارزان، تدارک زمینههای احداث پایگاههای استراتژیک نظامی، محدود ساختن فعالیتهای بازرگانی سایر کشورهای استعماری نظیر انگلیس، شرکت غیرمستقیم در سرکوب جنبشهای ملی، فعالیت میکرد و از سوی دیگر عملا به مرکز گزینش بهترین و وفادارترین عناصر خدمتگزار امپریالیسم آمریکا بدل شده بود. چه بسا افرادی که بعدها صاحب مقامات عالی و مناصبی نظیر وزارت و وکالت و سفارت و مدیر کلی شدند، در بدایت جوانی در این سازمان به کار اشتغال داشته اند و پرونده برخی از این برگزیدگان و نخبگان رژیم خودکامگی نشان میدهد که آنان از مجرای این «دوزخِ خدمتی» به «بهشتِ موعود» در جزیره ثبات و آرامش راه یافته بودند.
یکی از چهره های سرشناس که با کارمندی در اصل چهار به مقام وزارت رسید، ناصر گلسرخی وزیر منابع طبیعی بود.
این موسسه پس از کودتای 28 مرداد 32، خدمات موثری در جهت تثبیت دولت کودتاگر به سود رژیم انجام داد. برای اینکه از نحوه مداخلات ناروای این موسسه به ظاهر عام المنفعه آمریکایی در رویدادهای کشورمان آگاه شوید قسمتی از مقالهای که بر مبنای اظهارات آقای وارن رئیس آمریکایی اصل چهار- در زمان دولت مصدق- سالها پس از کودتای 28 مرداد 1332 چاپ و منتشر شده بود، نقل میکنیم:
« کارگردانان آمریکایی پس از کودتا و روی کار آمدن سپهبد زاهدی متوجه شدند، که بین صد تا صد و پنجاه هزار نفر بیکار هر روز در خیابانهای تهران به دنبال کار پرسه میزنند، وجود همینها باعث میشد، که امنیت شهر کودتا زده به خطر بیفتد، و با در آمدن هر صدا از هر گوشهای، بیکارها جمع شوند، و خطر برخورد پیش آید. حل این مشکل را به عهده اصل چهار گذاشتند. ما، یک سازمان عمران و کشاورزی در ورامین داشتیم. چندین کامیون و اتوبوس گرفتیم که مأموران ما در آنها هر روز در میدانهای شهر به دنبال کارگر با مزد خوب میگشتند. بیکارها را سوار میکردند، و به شورهزارهای ورامین و گرمسار میبردند. در آنجا مهندسین ما با نقشه و دوربین و خط کش و وسایل کافی مشغول پیاده کردن نقشه نهرهای وسیع و طویلی بودند، چادر و لوازم خواب هم آماده شده بود، بیل و کلنگ به دست کارگران میدادند و صبح تا شب سرگرم عرق ریختن و نهر کنی بودند. نهری بزرگ و طولانی پس از روزها کار کنده میشد، سرمهندس ما میرفت و بازدید میکرد، و میگفت: عوضی کندهاند. چند روزی هم نهر را پر میکردند و یکی دیگر در جایی دیگر، به این ترتیب دو ماهی شهر را خلوت کردیم، و با اولین باران آبان ماه دیگر حکومت کودتا در تهران مسلط شده بود، و کار ما تمام.» ( روزنامه جنبش، شماره 54)
نقش سازمان اصل چهار، دارای چنان ابعاد گسترده تخریبی بود، که اگر همه عوارض و مصیبتهایی که از مجرای این لانه جاسوسی و فساد نصیب ملت ستمزده ایران شد بر صفحه کاغذ نوشته شود، مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد.
نباید ناگفته گذاشت، که بعضی از دولتمردان و بلند پایگان دست اندرکار سیاست، در زمان نخست وزیری دکتر مصدق، خود از عوامل مؤثر گسترش نفوذ و قدرت یابی این آشیانه جاسوسی بودهاند، چه بهتر بر این گفته خود، شاهد معتبری را ارائه دهیم.
«آقای عیسی سپهبدی- از دار و دسته دکتر مظهر بقایی کرمانی- که مشاورت سیاسی آقای دکتر مصدق را در سفر آمریکا به عهده داشت، به هنگام ملاقات با آقای وارن(رئیس اصل چهار ترومن در ایران) که در عین حال سمت وزیر مختاری دولت آمریکا را نیز را دارا بود، رسماً تقاضا میکند: آمریکا همانطور که عنایات!! خود را از ترکیه دریغ نداشت، چه میشود که ایران را هم مشمول عنایات خود نماید.
آقای وزیر مختار و رئیس اصل چهار نیز منتی بر دوش ایشان گذاشته، اطمینان میدهد، که آمریکا در سال مالی 1952 اعتباری به دولت ایران خواهد داد.»
با چنین دریوزگیها به دست دولتمدارانی نظیر عیسی سپهبدی-که بعدها سمت استادی دانشگاه را نیز به دست آورد- زمینه نفوذ نواستعماری امپریالیسم آمریکا و تاریخ ثروتهای ملی و ذخایر طبیعی، از مجاری همان سازمانهایی که به تاریخچه برخی از آنها پرداخته شد، فراهم آمد. در حالی که اگر این دریوزگی هم نبود، دولت آمریکا حاضر بود سیل کمکهایش را برای پیشبرد مقاصد سیاسی و اقتصادی خود و ژئوپلتیک ایران، به این کشور سرازیر میکند.
باز هم در این مورد بهتر آن خواهد بود، که سخن خود را با دلایل غیرقابل انکار تاریخی مدلل سازیم.
در آن روزها که آمریکا با تجاوز مسلحانه خود به شبه جزیره کره، درگیر جنگ با نیروهای کره شمالی بود، مقارن با ایامی بود، که دولت آمریکا درخواست وام 25 میلیون دلاری دولت ایران را به دفعالوقت میگذرانید، پرفسور«پوپ» دانشمند آمریکایی –مورد علاقه محمدرضا پهلوی- در روزنامه نیویورک تایمز(اول آذر ماه 1330) در زمینه واگذاری وام به دولت ایران، ضمن مقالهای چنین نوشته بود:
«... هر نویسنده عمومی و کارشناس مسائل نظامی در دنیا، ایران را به صورت خطرناکترین نقاط دیده است. کُره محلی نیست که بتوان در آن به اخذ تصمیم قاطع موفق شد، هر چند میلیاردها دلار در آن خرج گردد، و صدها نفر هزار نفر کشته شوند اما فقدان ایران، ممکن است همه دنیا را به نحو مهلکانهای به زیان ما خرد کند، این قرضه موجب میشود، که ایران پایگاهی قطعی برای دفاع خاورمیانه در آید، و حیثیت لطمه دیده آمریکا در آسیا التیام پذیرد.»
نقل سطوری چند از این مقاله که به منزله نظر قاطع محافل میلیتاریستی آمریکا تلقی میشد، اهمیت ویژه ایران را از نظرگاه استراتژیستهای آمریکایی به روشنی نشان میدهد، تا جایی که قربانی صدها هزار نفر و خرج میلیاردها دلار را در برابر آن به هیچ میشمارد. آن وقت دولتمردان عالی مقام ایران -حتی آنانکه خود را منتسب به جبهه ملی هم میدانستند- با چنان عجز و لابه برای کمک ناچیز دست به دامان رئیس اصل چهار نیز میشدند، که بزرگترین نقش را در تخریب فرهنگ ملی، اصول اخلاقی، سلامت جامعه ایرانی بازی میکرد. و همین آقای وارن بعدها -بنا به اعتراف خود مندرج در مقاله صفحه پیش- در کنار کرمیت روزولتها و سایر کودتاگران، مهمترین عامل پیروزی کودتا و تثبیت دولت غیرقانونی سپهبد زاهدی شد.
8- مونیزم(Moonies)
آخرین سوغاتی آمریکا در فرجامین سالهای مشروطیت به ایران مونیزم بود، که از چهار سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به فعالیت پرداخته بود.
پیش از آنکه نحوه راهگشایی و راهیابی این شبکه خیانت جدیدالولاده امپریالیستی به ایران بازگو شود، اجمالاً به شرح فلسفه پیدایی و هفدفهای سیاسی و مقاصد امپریالیستی این پایگاه جهانی سرمایهداری میپردازیم.
در تعالیم مکتب مونیزم بر مبنای قتل «هابیل به دست قابیل» و نقش ابلیس افسانههایی ساخته شده، که گویا مظاهر تجسم یافته این سه «هابیل و قابیل و ابلیس» سمبلیک اسطورهای، در هر دوره زمانی، به شکل ویژهای در جوامع بشری ظاهر میشود، و بنیاد و پیدایی تمام پدیدهها از نظر مکتب «مونیزم» چیزی جز مظاهر ملموس مقابله این سمبلها نمیتواند باشد.
در بیان این تعبیرات مضحک و افسانهای، پدیدههایی که سمبل قابیل تلقی میشوند مظهر پلیدی و مخلوق ابلیس بوده و متعارض آنها مظاهر هابیل هستند.
براساس تئوری افسانه پردازان بیمار گونه مونیزم، این پدیدههای متضاد دائماً در حال جنگ و. گریز و رویارویی بوده، و ناگریز از هر چند گاه یکی غالب و دیگری مغلوب میشود. بر پایه چنین پندارگرایی، ادوار پر پیچ و خم تاریخ بشری را به شرح مقابله «هابیل و قابیل» و نقش آفرینی ابلیس در تکوین رویدادها تقسیم بندی کردهاند و در این تماشاگه فکری، جنگ جهانی اول و دوم را مولود جنگ دو گروه هابیل و قابیل، اتریش و دولت عثمانی را که دولتهای متفق در جنگ اول بودند قابیل، و دولتهای متقابل انگلیس و آمریکا و سایرین را هابیل و جنگ دوم جهانی نیز به همین سیاق-دولتهای محور «آلمان، ایتالیا و ژاپن» قابیل و متفقین هابیل معرفی شدهاند، و نهایتا نتایج این دو مقابله خونین، پیروزی هابیل بر قابیل بوده است.
از نظر تبیین فلسفی مونیزم، با این دو پیروزی که در بطن قرن بیستم نصیب هابیل شده، دنیای بشری و بشریت به توازن قوانین هابیل و قابیل دست یافته و در حادثه سوم «لابد جنگ جهانی سوم!» غلبه قطعی هابیل بر قابیل خواهد بود، جهان و جهانیان برای همیشه از شر فتنه انگیزی و توطئه آفرینی ابلیس و قابیل رهایی یافته و سعادت ابدی و پایدار نصیب جوامع انسانی خواهد شد!
از همین جا، نقش تاریخ تولد این منجی کبیر بشریت! به وضوح مشخص میشود. چون براساس تبیین فلسفی مونیزم، پیدایی کشور شوروی سوسیالیستی در سال 1917 پیروزی قابیل بر هابیل بوده!!، و آنتیتز چنین تزی ظهور مجدد هابیل بوده، که در قالب موجودی منجی کبیر در همان سال 1917 بلافاصله تجلی یافته است.
پایه گذار این مکتب مدعی نوعی «مهدویت کلیسایی» است که گویا در انجیل و تورات بر ظهور آن اشاراتی شده و سرانجام هابیل، قابیل را مغلوب خواهد کرد و دنیای متعالی همراه با انسانهای متعالی به وجود خواهد آورد و این سر مکتوم در فلسفه مونیزم چیزی جز رویای غلبه سرمایهداری بر کشورهای سوسیالیستی نیست! تمام دوز و کلکها نیز در همین هدف آنتی سوویتیسم و آتنی کمونیسم نهفته و به خاطر قبولاندن آن بر پیروانشان است. پیروان «مون» در امریکا از طرفداران جدی اعمال خشونت نیروهای آمریکایی در ویتنام بودند.
چون هدف از طرح مکتب مونیزم در این مقاله، نمایاندن ارتباط بنیانگذار این مکتب با سازمان«سیا»ی آمریکا و ارائه آماجهای امپریالیستی آن و چگونگی ترویجش در ایران و چشم پوشی دولتمردان ایران از نقش تخریبگرانهاش است، بنابراین در توجیه و تشریح بنیان این تئوری خیالبافانه به همین مختصر بسنده میکنیم، و پس از اشاره اجمالی به زندگی پایه گذارش، به ذکر فعالیت آنها در ایران خواهیم پرداخت.
«سون میونگ مون» احتمالا برای اولین بار در سال 1956 به آمریکا رفته و از سال 63-1962 به طور دائم در آمریکا اقامت گزیده و به یاری سازمان سیا عرصه فعالیت خود را گسترش داده و به ایجاد پایگاههایی در بسیاری از کشورها پرداخته است.
آنچنانکه میگویند جز کشورهای سوسیالیستی(بلوک شرق) در همه ممالک دنیا شعبههایی دایر کرده و در افغانستان نیز پس از انهدام رژیم محمدداودخان شعبه خود را ظاهرا برچیده است.
مونیزم در تمام کشورهای اسلامی به ویژه در کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس و امیرنشینها که دارای ذخایر سرشار نفتی و منافع استراتژیک و ژئوپلتیک امپریالیستی است فعالیت گسترده و چشم گیر دارد و به اشاعه مونیزم در بین مسلمانان اهمیت خاصی قائلند و در کشورهای اسلامی چون ایران کمتر سراغ پیروان ادیان و مذاهب دیگر میروند.
رهبر مونیزم یعنی «سون میونگ مون» از میلیونرهای آمریکاست که دارای تاسیسات عظیم ماهیگیری در چند کشور جهان و کارخانجات اسلحه سازی به ویژه تولید فشنگ است.
دکترین رسمی وی کتابی است که در ایران به نام اصل الهی وسیله دو تن از پیروان مونیزم ترجمه شده و هنوز موفق به چاپ و نشر آن نگشتهاند.
بخش اول کتاب اختصاص به تشریح مبانی فلسفی با برداشتن ایده آلیستی و پندارگرایانه در مورد پیدایی جهان و انسان و بخش دوم به شرح طبقه بندی رویدادهای تاریخی بر پایه سمبلیک «هابیل» و «قابیل» پرداخته شده و اکثر مطالب آنها ماخوذ از متون تورات و انجیل میباشد که در کارگاه مذهب سازی نخبگان و طراحان سیا در جهت تامین هدفهای امپریالیستی رنگ و روی دیگری یافته است.
عوامل این مکتب به ظاهر دینی از چهار سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت خود را در ایران آغاز کردند، این عاملان عبارت بودند از :
1- خانم آمریکایی به نام «سوزان ففرمن» به عنوان رهبر که در موسسه زبان شکوه به تدریس زبان انگلیسی میپرداخت.
2- شخصی به نام «ریوجی کوراناکا» ژاپنی که ظاهراً فعالیت بازرگانی داشت.
3- خانم آلمانی با اسم کوچک «به آته» که سمت استادی تدریس زبان آلمانی را در مدرسه عالی وزرش عهدهدار بود.
اشتغال هر سه نفر سرپوشی بود بر فعالیتهای تخریبی آنان که سوءظن دیگران را برنینگیزاند. حوزه فعالیت اینان بیشتر در تهران بود و چندی نیز در اصفهان به فعالیت مشغول بودند.
توجه مونیزتها بیشتر معطوف جذب جوانان است و مراکز تفریحی و پارکهای عمومی جولانگاه فعالیت آنهاست، و با نزدیک شدن به افراد و باز کردن سر صحبت زمینه شکار و دام گستری خود را فراهم میکردند.
افرادی که به عضویت مکتب مونیزم درمیآیند باید با خانواده خود قطع رابطه و مراوده کرده و چندی در جُرگه مونیزتها زندگی کنند. سلب عواطف انسانی، قطع فعالیتهای اجتماعی و سیاسی، گسیختن رشتههای علایق خانوادگی از آماجهای ابتدایی و اولیه مونیزتها است.
با پیروزی انقلاب ایران و استقرار نظام جمهوری اسلامی، هر سه عامل خارجی، ایران را ترک کردند. مجمع مونیستها در ایران، در غیاب آنان توسط یک نفر ایرانی که عنوان رهبر محلی به وی داده شده بود و به نام فامیلی اختصاری(الف-ز) خوانده میشد، اداره میشد. اطلاعات غیر موثق حکایت از آن دارد که این رهبر محلی در ایران توسط مامورین دادگاههای انقلاب اسلامی دستگیر و زندانی شده است.
کسانی که به گروه مونیستها میپیوندند، هر از چند گاه یکبار باید در نقطهای دور از شهر یا منازل خاصی به زندگی دسته جمعی و اخذ تعلیمات به ظاهر مذهبی بپردازند و همچنین بخشی از نتیجه دسترنج خود را به صندوق مونیستها بسپارند.
فرد مونیست بدون کسب اجازه از رهبر کل مأذون به ازدواج نیست. همسر مونیزتها توسط رهبر کل از میان مونیزتها تعیین و انتخاب میشود. اوست باید بگوید چه کسی با چه کسی ازدواج کند. اگر دو نفر متمایل به ازدواج باشند، باید عکس و مشخصات خود را به دفتر کل بفرستند، چنانچه وی این ازدواج را مناسب تشخیص دهد تصویب کرده، به رهبر محلی اجازه عقد ازدواج آنها را میدهد. به هر حال ازدواج رهبران محلی مونیزتها باید در آمریکا و در حضور رهبر کل انجام گیرد.
زن و شوهر، به مدت سه سال پس از ازدواج، حق زندگی در کنار هم را ندارند و به کفاره گناهانی که گویا نیاکان آنها مرتکب شدهاند، تحمل رنج جدایی سه ساله اجتناب ناپذیر است.
این مدعیان برخاسته از پایگاه امپریالیستی، با چنین قیود متعبدانه که حتی در دوران نظام بردهداری نیز بیسابقه بوده، به مقابله با ادیان الهی به ویژه مذهب تشیع و دین اسلام که رسالت انسانی وارد، برخاستند.
لازم به توضیح است که مونیزتها در آمریکا، افزون بر نشریات و مجلات متعدد و رنگارنگ، روزنامهای دارند به نام نیوز آو ورلد(خبرهای جهان)، که اخبار فعالیت و اشاعه تعالیم مونیزتها را در سطح جهانی منعکس میکند.
این روزنامه یومیه، تنها روزنامهای است که به صورت تمام رنگی چاپ و منتشر میشود، و بهای آن نیز نسبت به روزنامههای معمولی(10 سنت) ارزانتر است.
این مکتب ساخته و پرداخته آمریکا، درسطح جهانی بین 2 تا 3 میلیون نفر عضو دارد که –دانسته یا ندانسته- به آلت بلا ارادهای در دست عمال سیا در آمدهاند، و بیشترین اعضای آن در آمریکا، ژاپن و کره جنوبی هستند.
روزنامه هرالد تریبون در یکی از شمارههای آگوست 1978 ضمن مقاله افشاگرانهای به اثبات رابطه نزدیک اجرایی رهبر مونیزتها با «سیا»ی آمریکا پرداخته بود.
چنین است ماهیت آخرین ارمغان امپریالیسم آمریکا به ملت ایران، آگاهی بر این نکته ضروری است که در طول سالها درگیری ارتش تجاوزگر آمریکا در ویتنام، و به خاک و خون کشیدن فرزندان دلاور ویتنامی، مونیزتها از مدافعان جدی تعرض و تجاوز آمریکا به خاک ویتنام بوده و علی رغم خواست مردم آمریکا، خشنترین تظاهرات را به نفع پنتاگون و سایر محافل ذی علاقه به ادامه جنگ و خونریزی، گروه مونیزتها بر پا میداشتند.
باید این حقیقت تلخ و گزنده را پذیرا بود که امپریالیستها، با چنین هزار پایان، کمتر نقطه سالمی در پیکره جامعه ایرانی باقی گذاشته بودند، و این عوامل به درون خزیده با تراوشهای زهرآگینشان در بطن جامعه ایران میلولیدند و زهر پاشی میکردند.
بررسیها به روشنی موید این واقعیت است که دولتمردان سطوح بالای کشور و مسئولین امنیتی اصولا کمترین توجهی به این عوامل نفوذی نداشتند، و آنان آزادانه در گروههای چندین ده نفری در مراکز ییلاقی و خانههای مخصوص خویش «زن و مرد» در کنار هم به زندگی دسته جمعی ادامه میدادند، و کسی متعرض چنین شیوه زندگی غیر اخلاقی آنان نبود.
نفوذ از راه مذهب-ولو مذهب ساختگی- شیوه دیرینهای است که امپریالیستها تبحر وافی و تجربه کافی در آن یافتهاند، ما برای هشیاری نسل جوان وطنمان، این نوشتار را در کتاب دولتمردان آوردیم.
گر چه این اشارات کوتاه به تاریخچه تعدادی از سازمانهای وابسته به امپریالیسم آمریکا و نحوه خدمات آنها، خود بیانگر گستردگی فعالیتهای جناح آمریکایی هیأت حاکمه ایران و معرف پیچیدگی نفوذ عوامل امپریالیستی در سالهای پس از 28 مرداد 1332 است، اما ما هنوز سخنان ناشنودهای درباره سازمانهای دیگری نظیر «آژانس یهود» و «عوامل پنهان سیا» و نقش بانکها «در وابستگی اقتصادی» و «سازمان بازرسی شاهنشاهی» و «وزارت کار» و اهداف استراتژیک «سازمان امور استخدامی کشور در عرصه هویدا» در پیش رو داریم که در بستر تاریخی رویدادها (در مقالهای جداگانه) به شرح آنها خواهیم پرداخت.
9- نقش روسای جمهور ماسونیک آمریکا
موضوع ویژهای که طرح آن در پایان این مقاله بسیار ضرور به نظر میرسد و خوانند، بدون چنین پیش آگاهی، در شناخت عمقی قضایا با ابهاماتی روبرو خواهد شد، این است که بسیاری از گردانندگان آمریکایی سازمانهایی که به فعالیت آنها اشاراتی داشتیم، از اعضای سرشناس لژهای فراماسونری آمریکا بودهاند، به ویژه از آغاز ریاست جمهوری هری ترومن -که خود از استادان ممتاز ماسونی به شمار میرفت- اعزام ماسونهای آمریکایی به مأموریتهای مهم خارج از کشور افزایش یافت، و قهراً شخصیتهای چون «وارن» رئیس اصل چهارم در ایران- با مقام وزیر مختاری- در زمره برادران ماسون بودهاند. اعتماد مضاعف دولت آمریکا به چنین افراد تعلیم یافته، یکی از انگیزههای عمده گزینش آنان، به این گونه مأموریتها بوده است.
برای اینکه از اهمیت مقام «هری ترومن» در تشکیلات فراماسونری آمریکا و همچنین تعداد فراماسونهای آمریکایی آگاه شویم، یکی شاهد مثال از نوشتههای درون تشکیلاتی ماسونهای ایرانی میآوریم.
علی وثوق فرزند حسن وثوق( وثوق الدوله عاقد قرارداد1919) برادر زن -دکتر علی امینی- و عضو لژ فراماسونری وفا، یک جزوه 11 صفحهای زیر عنوان «دانستنیهای چند از فن شایگان» (منظوراز فن شایگان، همان سازمان فراماسونری است و مفهوم «دانستنیها» نیز آشنا کردن فراماسونرهای مبتدی به اصول و تعالیم ماسونی است) نگاشته، و نسخهای از آن را با خط خود با ذکر این جمله «به پیشکسوت خودم جناب آقای محمد خسروشاهی، با بهترین آرزوهای برادرانه-علی-7مهر ماه 1354» اهداء کرده است.
وی در مقدمه این جزوه مینویسد:
«... باید از پراکندگی پرهیز کرد. امید افراد فهمیده و تجربه اندوخته کشور این است که به رهبری شخص اول مملکت، شاهنشاه آریامهر و اجرای منویات خیرخواهانه معظم الیه به وسیله بزرگان قوم، جمعیتی که هدف و مرامش خدمت به سلطنت و تمام شئون قانونی کشور و مردم ایران میباشد، هر چه بیشتر متشکل شود.»
سپس به شرح پیدایی لژهای فراماسونری پرداخته، و در مورد فراماسونهای آمریکایی در صفحه 9 به مواردی اشاره میکند، که آگاهی بر آنها لازم است، وی مینویسد:
«تعداد بنایان آزاد (منظور فراماسونهاست) طبق آخرین آمار در آمریکا، در هر ایالتی یک لژ مشغول کار است، و جمعاً پنج میلیون ماسون بدون اینکه ملاحظات برادران اروپایی و آسیایی یا آفریقایی خود را داشته باشند، آزادانه در خارج از معبد لباس میپوشند، و دسته جمعی با پرچم و پیش بند رژه میروند و کارهای خیر از بابت (قبیل) بیمارستان-دبستان- دارالایتام به وجود میآورند. از سرشناسترین ماسونها رئیس جمهور سابق ترومن به شمار میرود، که در اثر اخلاص عمل و ممارست، تمام «ریتوتل»ها را از بر است، و حق دارد، در هر لژی چکش استادی را به دست گرفته، معبد را اداره کند.»
وی در صفحه 10 نوشته است:
«قبل از جنگ دوم جهانی زمامداران مستبد موجب شدند، که هر نوع فعالیت ماسونی در اطریش-آلمان بخوابد، و فعلاً نیز به فرزندان «نور» و شاگردان حیرام(شخصیت افسانهای است، از اهالی تیر (صور) لبنان فعلی که گویا معبد سلیمان را وی ساخته، سپس به دست دو تن از همکاران خود کشته شده، و در سلسله مراتب فراماسونری و دریافت عنوان «استاد اعظمی» تشریفات خاصی بر محور وجودی این شخص صورت میگرد) امکان فعالیت در ممالک پشت پرده، و اسپانیا و پرتقال نمیدهند.»
او، در همین صفحه در مورد قبول عضویت زنان در لژهای فراماسونری به مطلبی اشاره میکند، که از نظر پژوهشگران تاریخ فراماسونری نیز حائز اهمیت خاصی است.
وی مینویسد:
«موضوع پذیرش زن که در سابق قدغن بود، و ماده 3 نکات اساسی اندرسن(یکی از دو تن پایه گذاران فراماسونری) چنین تشریح کرده بود: بندگان، زنان، مردان فاقد هدف عالی و بیحیثیت پذیرفته نمیشوند، نیز تغییر یافت. و اکنون در آمریکا، فرانسه و سویس لژهای صرفاً زنانه و مختلط وجود دارد، ولی در اقلیت هستند.»