به گزارش مشرق، در یکی از دیدارهای گذشتهی رهبر انقلاب با دانشجویان، ایشان صراحتاً بیان کردند که گفتمان انقلاب اسلامی گفتمان آرمانخواهی (آرمانگرایی) واقعبین است.
در کتابهایی که قبلاً نوشتهام، براساس اندیشهی حضرت امام، بیان کردهام که گفتمان انقلاب اسلامی و سیاست خارجی بهطور کلی آرمانگرایی واقعبین است. حتی محققینی در خارج از کشور هم به این مورد اعتقاد داشتند. بنابراین گفتمان انقلاب اسلامی آرمانخواهی واقعنگر است، به این دلیل که دین اسلام هم اینگونه است؛ یعنی یکسری آرمانها و ارزشهایی وجود دارد که برخلاف مسیحیت، به واقعیتها هم توجه دارند. مثلا آیهی «وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّهٍ وَمِن رِباطِ الخَیلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکم وَآخَرینَ مِن دونِهِم لا تَعلَمونَهُمُ اللَّهُ یعلَمُهُم وَما تُنفِقوا مِن شَیءٍ فی سَبیلِ اللَّهِ یوَفَّ إِلَیکم وَأَنتُم لا تُظلَمونَ» بر این امر اشاره میکند.
این دیدگاه معتقد است که
در سیاست خارجی باید یکسری آرمانها و اهداف داشت، اما این اهداف و
آرمانها براساس مقدورات و محذورات دنبال میشود. اگر به بیانات رهبری در
سالهای گذشته مراجعه کنید، بسیار به این امر اشاره شده است که آرمانگرایی
صرف، بهمعنای توهم به کار رفته است. یعنی اینگونه نیست که آرمانها را
بدون توجه به واقعیتها بتوانیم پیش ببریم.
از آنطرف واقعبینی بهمعنای نادیده گرفتن آرمانها هم نیست. این دو باهم
هستند. پس ما برای تحقق آرمانها در این گفتمان، باید واقعیتها را درک
کنیم و به آنها توجه کنیم. به فرمودهی ایشان، برخی واقعیتها مثبت و برخی
منفی هستند. ما باید از فرصتها بهینه استفاده کنیم و چالشها و موانع را
رفع نماییم.
یکی دیگر از عناصر این گفتمان، صلحطلبی است. سیاست خارجی ایران سیاست
جنگطلبی و خشونت نیست. در اسلام، اصالت با صلح است. به همین علت هیچگاه
شروعکنندهی جنگ نبوده است. در جمهوری اسلامی نیز با اینکه گفته میشود
مناسبات و ساختار غیرعادلانهی بینالملل را قبول ندارد، اما هیچگاه این
مخالفت به سمت اعمال خشونت کشیده نشده است.
به عکس، این نظام سلطه بوده که همواره علیه جمهوری اسلامی شمشیر کشیده است. اسلام بر خلاف مسیحیت، از ابتدا دین این دنیا هم بوده است و برای روابط فردی، اجتماعی، سیاسی و... طرح داشته است. مهمترین عامل گسترش اسلام هم برخلاف ادعای کسانی که ضداسلاماند، شمشیر اسلام نبوده، بلکه منطق و ارزشهایی بوده که در اسلام وجود داشته است.
الگوی تصمیمگیری سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، که گفتمان رهبری در آن چارچوب قرار میگیرد، عقلانی و چندلایه است. منطق تصمیمگیری آنهم منطق تکلیف است. به نظر من، اقدام و انگیزهی ایشان، مبتنی بر ادای تکلیف جهت جلب رضایت خداوند و مصالح اسلام و جامعهی مسلمین است.
منتها این تکلیف مبتنی بر مصلحت و معطوف به نتیجه است. پس گفتمان سیاست خارجی رهبری، گفتمانی عقلانی، واقعبین و مصلحتطلب است. نمیخواهم بگویم مصلحتاندیش، چون این اصطلاح معمولاً بهمعنای محافظهکاری دانسته میشود، درحالیکه منظور من این نیست. منظور من شناخت مصلحتهاست که آنهم متضمن واقعبینی است.
در بحث مصلحت نظام، منظور این است در شرایطی که قرار
گرفتهایم، چگونه میتوانیم به تکلیفمان عمل کنیم. مصلحت بهمعنای شانه
خالی کردن از تکلیف نیست، بلکه بدینمعناست که با توجه به شرایط امروز
جمهوری اسلامی، تکلیف چیست. مصلحت تلازم تکلیفگرایی و نتیجهگرایی است.
برخی میگویند در سیاست خارجی، آرمانها و مصالح اسلامی را در نظر
میگیرند، اما به منافع ملی توجه نمیشود، درصورتیکه چنین نیست. اصلا
ارزشهای جمهوری اسلامی جزئی از منافع ایران است. براساس تعاریف موجود،
منافع ملی یعنی بالاترین و مهمترین ارزشهایی که یک ملت به درستی آنها
ایمان دارد و میخواهد در روابط خارجی خود، آنها را محقق کند. آیا مجموع
ارزشهای ملت ایران را میتوان تفکیک کرد؟
مثلاً میتوان گفت عدالت جزء
منافع ملی است یا جزء مصالح اسلامی؟ قبل از اسلام هم در فرهنگ ایران این
مفهوم وجود داشته است و درعینحال یکی از ارزشهای اسلام هم هست. پس
اینگونه نیست که بگوییم این دو در مقابل هم قرار دارند.
در جنگ خلیجفارس، صدام حسین به کویت حمله کرد و در مقابل، آمریکا و چند
کشور دیگر با او جنگیدند تا او را بیرون کنند. ما باید چه تصمیمی میگرفتیم
که هم عقلانی باشد، هم واقعبینانه و هم مبتنی بر مصلحت؟ عدهای در آن
زمان میگفتند متحد صدام شویم، چون بُعد آرمانی را بیشتر مدنظر داشتند.
بله، استکبارستیزی آرمان سیاست خارجی است، اما در آن شرایط، مصلحت جمهوری
اسلامی چه بود؟ براساس واقعیتها و مصلحتی که باید در سیاست خارجی اعمال
میشد، تکلیف ما چه بود؟
تصمیم واقعبینانه این بود که اعلام بیطرفی کنیم. رهبر انقلاب همین رویکرد
واقعبینانه را اتخاذ کردند و ما را از شر یک جنگ احتمالی دیگر، رها
ساختند. این تصمیم واقعبینانه بود که گرفته شد، چون نه مصلحت ایران بود و
نه مصلحت اسلام که متحد یکی از این دو طرف شویم. ارزشهای ما، یعنی عدالت،
ظلمستیزی، مقابله با تجاوز و... نشان میدهند ما نمیتوانستیم قبول کنیم
صدام یک کشور را اشغال کند. به نظر من، در الگویی که ما توضیح دادیم، اعلام
بیطرفی بهترین تصمیم در سیاست خارجی ما بود.
در ماجرای حملهی آمریکا به عراق بعد از یازده سپتامبر هم باز همین موضوع
به وجود آمد. این بار واقعبینان بودند که میگفتند باید با آمریکا در جنگ
با صدام همراهی کنیم. در حملهی آمریکا به افغانستان نیز این موضوع تکرار
شد. اما براساس مدل تصمیمگیریای که توضیح دادیم (که الآن میتوان نتایج
آن را ارزیابی کرد)، ما بیطرفی مثبت را در جنگ پیش گرفتیم. بیطرفی مثبت
یعنی ما به هیچیک کمک نمیکنیم، ولی تلاش میکنیم بر روند حوادث تأثیر
داشته باشیم.
اینهم کاملاً واقعبینانه است. در این تصمیم، هم امنیت ملی و هم عزت ملی حفظ شد. اگر متحد آمریکا میشدیم، منافعی که امروز دارد نصیب جمهوری اسلامی شده است، نصیب ما نمیشد یا با هزینههای گزاف تأمین میشد. در حقیقت، نگاه استراتژیک و بلندمدت رهبر انقلاب بود که موجب شد ما وارد این جنگ، و همکاری با آمریکا نشویم. بخشی از تجربهی ما در بحران افغانستان نیز نشان میدهد حتی همکاری ما با آمریکا نیز باعث نشد از سوی مقامات این کشور، محور شرارت خوانده نشویم.
این مصادیق مؤید آن است که موضع سیاست خارجی رهبری بیشتر با آرمانها و واقعیتها به صورت توأمان منطبق بوده است تا کسانی که استدلال میکردند ما باید تابع قدرت آمریکا شویم. در جنگ عراق، خود آمریکا بیشترین هزینه را متحمل شد و اهدافش هم محقق نشد. متحدانش همانند انگلیس و... هم نفعی نبردند.
امروز نیز، درخصوص سوریه هم به نظر من، منطق رهبر انقلاب همان منطق است. رفتار کنونی ایران، هم عاقلانه، هم واقعبینانه و هم مبتنی بر مصالح اسلام و ایران است. بحران سوریه را از هر دو منظر میتوان توضیح داد. امنیت ملی ما در گرو این است که گروههای تکفیری و داعش قدرت نگیرند. بنابراین اگر دولت سکولار هم در ایران بود، قطعاً با این تهدید مقابله میکرد. ضمن اینکه بحثهای ارزشی و هنجاری هم برای ما وجود دارد.
سیاست خارجی ما در عراق، سوریه و... کاملاً واقعبینانه و مبتنی بر حفظ
منافع ملی است. در این رویکرد، هم به ارزشهای دینی و هم به ارزشهای
ایرانی توجه شده است. درخصوص 1+5 هم همان منطق وجود دارد. ما سه عنصر
واقعبینی، عقلانیت و مصلحت را داریم. سیاست خارجی رهبری در این چارچوب
قابل توضیح است. در اینجا حتی بحث واقعیت، مصلحت و عقلانیت پررنگتر هم
هست. رهبری بیان کردهاند که هم طرفداران برجام و هم منتقدین غلو میکنند.
این بهمعنای توازن واقعبینی و آرمانگرایی است.
کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین دارای ویژگیها و مزیتهایی
هستند که برقراری روابط متوازن و متناسب ایران با آنها را عقلانی و ضروری
میسازد. اولا دو قدرت بزرگ جهانی عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل، یعنی
چین و روسیه کشورهای شرقی هستند. ثانیا کشورهای نوظهور عضو بریکس (برزیل،
روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) که نقش تعیینکنندهای در ساختار قدرت
جهانی دارند و خواهند داشت در این سه قاره قرار دارند. مستحضر هستید که
بسیاری از آیندهپژوهان بر این قائلاند که این چند کشور، سهم عمدهی
اقتصاد بینالمللی در آینده را در اختیار خواهند داشت.
بنابراین ایران برای ارتقا جایگاه و بازیگری خود در نظام بینالملل باید روابط متوازن و متقابلی با این کشورها برقرار کند.
ثالثا، اکثریت قریب به اتفاق کشورهای عضو جنبش عدم تعهد که منافع و مسائل نسبتا مشترکی با ایران دارند در این سه منطقه قرار دارند. لذا ایران میتواند از ظرفیت و قابلیت این کشورها برای تأمین اهداف و منافع ملی خود استفادهی بهینه کند که مواضع کشورهای غیرمتعهد در قبال پرونده هستهای ایران مؤید همین امر است.
چهارم هم اینکه
اکثر کشورهای مسلمان و تمامی همسایگان ایران که محیط امنیت پیرامونی آن را
تشکیل میدهند در این مناطق قرار دارند و میدانید که اشتراکات ارزشی و
دینی و قرابت جغرافیایی، از جمله مؤلفههای مهم اولویت یافتن کشورها در
سیاست خارجی یک کشور هستند.
متن کامل این گفتوگو از اینجا قابل دسترسی است.
دکتر سید جلال دهقانی فیروزآبادی استاد روابط بینالملل و عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی