در این مراسم مادر علی اصغر شیردل گفت: علی اصغر 36 ساله بود که به شهادت رسید و 18 ساله بود که به عضور سپاه پاسداران درآمد و آرزویش این بود که پاسدار شود.10 سال بود که ازدواج کرده بود و خودش تک پسر بود و یک پسر 6 ساله نیز از خودش به یادگار گذاشت. علی اصغر پسری بسیار مومن و با ادبی بود و خیلی به تحصیل علاقه داشت و درسش را ادامه داد و مهندسی سخت افزار گرفت و برای کارهای مخابراتی عازم سوریه شده بود ولی خدا خواست و شهید شد چون آرزویش این بود که شهید شود.
بعد از شهادتش یک آقایی پیش من آمد و گفت من یک روز خیلی دلم گرفته بود و به معراج رفتم به یکی از خادمین معراج گفتم امروز چه شهیدی را آورده اند؟ گفت: امروز یک شهید را بعد از یک سال آوردند.گفتم اسمش چیست؟ گفت: شهید شیردل. گفتم پیکرش را چه جوری آوردند؟ گفت: بعد از یکسال فقطاستخوانهایش باقی مانده. گفتم:خوشحالم چون به آرزویش رسید. دوسال بود استخدام سپاه شده بود که ما باهم برای تفحص به کرمانشاه رفته بودیم و بعد از تفحص پیکر یک شهیدی را بیرون آوردیم که فقط یک استخوانهایش باقی مانده بود و علی اصغر خودش را روی پیکر انداخت و استخوان ها رابغل کرد و گفت:« خدا میشه یک روزی من شهید بشم و استخوان هایم را برای مادرم ببرند!» سال 78 علی اصغر این آرزو را کرد و خدا سال 94 این آرزو را به او داد. من خوشحالم که خداوند چنین اولاد صالحی داد که باعث سرافرازی این دنیا و آن دنیای من شد.
در ادامه پدر شهید مهدی ذاکر الحسینی در خصوص ویژگی های فرزندش گفت: مهدی تفکرش بر این بود که این جنگ مقدمه ای برای ظهور امام زمان(عج) است و بر روی این تفکر پافشاری داشت و بر این باور بود که شهدای این جنگ دارای ویژگی های خاصی هستند.همیشه خودش را غلام حضرت زینب(س) می دانست و بعضی اوقات به او می گفتیم چندین بار به سوریه رفته ای و دیگر نیازی به رفتن نیست اما او می گفت ما را مدافعان حرم آفریده اند.
همیشه بر روی حفظ حجاب تاکید داشت و معتقد بود مردم در عزای امام حسین(ع) هدف اصلی قیام امام حسین(ع) را مد نظر بگیرند. مهدی از دروغ و ریاکاری متنفر بود و به خاطر همین بود که خدا آن را انتخاب کرد و روی این مسئله بسیار تاکید داشت و همیشه می فت دوست ندارم در بستر بمیرم. وقتی از سوریه به مرخصی میآمد آرام و قرار نداشت و بیشتر وقتش را صرف آموزش به نیروها میکرد.
سپس پدر شهید میثم نظری گفت: میثم تعمیرات موبایل انجام میداد و تاکید داشت که نماز اول وقت فراموش نشود . هر شب که ساعت 11 شب به خانه می آمد سریع به مقبره شهدای گمنام تپه لاله می رفت و کار همیشگی اش زیارت مقبره شهدا بود.ما افتخار می کنیم که این درب باز شد و فرزندان ما جزو مدافعان حرم حضرت زینب(س) انتخاب شدند.