اول قرار بود گعده ما شلوغتر از یک گپ و گفت دونفره باشد و میزبان چهار نفر از فرزندان شهدا در قطعه پدران شهیدشان در بهشت زهرا باشیم، اما به واسطه چیزی که آنها میگویند مشغله و به زعم ما خستگی ناشی از تکرار مکررهایی است که در طول سالیان دراز هر رسانهای از ظن خود آن را قرائت کرده، این جمع به محدثه نجفی رستگار دختر شهید حاج کاظم نجفی رستگار «فرمانده تیپ سید الشهدا (ع)» و سید ابوذر صفوی فرزند شهید محسن صفوی «فرمانده قرارکاه صراط المستقیم» محدود شد که سعی کردند به نیابت از دوستان خود در این گفتگو شرکت کردند. شهید کاظم رستگار از همرزمان و نزدیکان سردار احمد متوسلیان و شهید صفوی نیز برادر سرلشکر سید یحیی صفوی، فرماندهکل پیشین سپاه پاسداران و دستیار و مشاور عالی رهبری بودند.
گلایههایشان نه از مردم که از مسئولان بود، مسئولانی که به زعم آنها خون پدارنشان را پُتکی کردهاند بر سر مردم تا از این طریق از نردبان سمت ها و پست ها بالا بروند. برایمان از ترحمها و حسادتها گفتند، ترحمهایی که از آن متنفرند و حسادتهایی که ...
مشروح گفتگو با این دو فرزند شهید را در ادامه میخوانید:
****
تصویر ذهنی شما از جنگ چیست؟ از آن هشت سال چه چیزهایی را به یاد دارید؟
رستگار: من چهل روزه بودم که پدرم شهید شد، بهمن سال 63 متولد شدم و پدرم اسفند همان سال شهید شد و از کل جنگ فقط بمبارانهای تهران را به طور مبهم یادم هست. اما واقعیت این است كه هیچ كسی تصویر قشنگی از جنگ در ذهنش نیست، جنگ جز خسارت و از دست دادن چیزی ندارد. ما هم مسلما تصویر خوبی نداریم و از همه دیدمان منفیتر است چون سرپناهمان را از دست دادیم و بزرگترین ضربه را خوردیم اما خب لازم هم بود. پدر من در وصیتنامهاش نوشته است كه «اینقدر جهاد میكنیم كه زیر بار ذلت نرویم.» جنگ هم یك تاوانی دارد، من مخالف صد درصد جنگ هستم اما وقتی این اتفاق میافتد لازم هست كه اقدامی شود كه زیر بار ذلت نریم.
صفوی:من متولد 57 هستم و از سال 62 به دلیل جنگ به اهواز رفتیم و در هتل فجر كه اکثرا فرماندهان سپاه آنجا بودند، زندگی میكردیم، شاید در طول هفته چهار یا پنج بار اهواز بمباران میشد و حدود دوبارش هدف همین هتل بود، ما در بمباران بزرگ شدیم، شاید بالای 30 بار به مناطق مجنون، هویزه و فاو رفتم و به نظرم همه بدبختیهایی كه در یك لحظه میتوان فكر كرد بر سر خانوادهای بیاید، همین جنگ است.
تصویر روشن من، قد بلند پدر و عظمت لباس سپاهی اش بود یا صحنههایی که مربوط به اعزامشان به منطقه بود، ایشان فرمانده مهندسی جنگ بود، وقتی پلهای شناور خیبر را میساختند یا سنگرهای لشگر را، من را هم گاهی اوقات با خودشان میبردند، من یادم هست رفتیم جزیره مجنون، میخواستند یك جاده دسترسی بزنند، عراق که بمباران را شروع كرد، پدرم من را بغل كرد و در هور شیرجه زد. با یكدستش من را كنار خاكریز جاده نگه داشته بود و خودش كامل در آب بود. بعد رانندهاش ما را بیرون آورد.
جالب هست كه در آن شرایط شما را هم با خودشان میبردند.
صفوی: همیشه میرفتم. زیر پایش قایم میشدم و یك پتو روی من پهن میكرد. دژبانی اول و دوم را رد میكردیم و میرفتیم. حتی عكس خانوادگی در آبادان داریم برای زمانی كه در حصر بود، که نیروهای عراقی به ما تیراندازی كردند كه بابا همه ما را سریع داخل ماشین پرت كرد و فرار كردیم و با شتاب به طرف اهواز برگشتیم.(خنده)
بعضی از فرزندان شهدا و جانبازان این روزها به پدرانشان انتقادهای تندی میکنند که چرا به جبهه رفتید و حتی به نحوه جنگ هم انتقاد میکنند، شاید این حرفها خیلی هم سنجیده نباشد اما به هرحال هر از گاهی از سویی شنیده میشود، شما در این دسته قرار دارید یا نه؟
صفوی: نه. چرا انتقاد كنیم؟ اگر امروز جنگ شود، خود من میروم. لفظ جنگ اشتباه هست، ما بیشتر دفاع كردیم، باید میرفتیم تا الان مملكتمان ثبات و امنیت داشته باشد.
رستگار: ببینید پدر من این اعتقاد را داشته كه ما جنگ را بیرون از مرزهایمان ببریم و نگذاریم دشمن بیاید فلان شهر را بگیرد و خانوادهها نابود شوند و بعد ما وارد دفاع شویم. به هر حال در آن زمان با توجه به امكانات این اقدام صورت نگرفت اما بعدش گفتند كه فلانی راست میگفت ولی خب شرایط ایجاب نمیكرد، اما به هر حال حرف آقای صفوی درست است اگر این افراد نمیرفتند الان كشورمان غارت شده بود . چرا جنگ فلسطین برخلاف ما این همه سال طول كشید؟ شما اگر وارد واقعیت جنگ شوید، میبینیند تدبیری كه در آن زمان پدران ما داشتند، ما كه سن و سالمان حالا از آنها بیشتر شده، نداریم. زمانی كه پدر من شهید شدند، یك هفته به تولد 24 سالگیشان مانده بود یا آقای رضایی كه فرمانده بودند، 29 سالشان بود. خیلی وقتها این تدبیرها موفقیتآمیز بود، شكست هم داشتیم اما بیشتر منجر به پیروزی بود، چون همه فكر و ذكرشان برای دفاع بود و كسی به فكر جایگاه و مقام نبود. هركدامشان وقتی میآمدند در جایگاهی قرار بگیرند، میگفتند اگر فرد بهتری هست ما حاضریم برای او كار كنیم و آن فرد فرمانده شود. این خیلی حرف بزرگی است. اما حالا شما وضعیت الان را میبینید كه سر میز و صندلی چه دعوایی هست و دست هم دیگر را «رو» میكنند. آبروی هم را میبرند. آن زمان وقتی پاسدار یا سربازی میخواست میدان مین را رد كند، كفشش را درمی آورد كه من اگر شهید شدم كسی دیگر از این كفش استفاده كند، اینها داستان نیست ولی متاسفانه فراموش شده است.
فکر میکنید چرا با آن عقبه به این جا رسیدیم؟
رستگار: اشكال بزرگ به آدمهایی هست كه آن دوران را دیدند و در سن پدران ما بودند و الان دارند در كشور خدمت میكنند. خوبهایشان كلامی از آن زمان حرف نمیزنند و با توجه به شرایط جامعه منزوی شدند. آنهایی كه به هر دلیلی خوب نماندند در آن زمان به قول شهید باكری جز دسته سوم بودند، فقط دارند به كارهای دنیوی میپردازند. وقتی نسل جدید میبیند كه مو سفیدها اینگونه هستند، خب معلوم است بدتر میشود.
اما همین نسل جوان برخی اوقات میگوید اگر صفوی و رستگار و باکری و چمران و ... شهید نشده بودند، چقدر احتمال داشت به وضعیت الان برخی از مسئولان که زمانی هم رزمشان بودند، دچار نشوند؟
صفوی: آنها هم انسان بودند، فرشته كه نبودند، شاید صفوی هم اگر بود الان آقای فلانی میشد، ببنید انتقادی به جنگ وارد نیست، هر انتقادی هست برای بعد از آن است، مال این است كه خون شهید پتك شده بر سر مردم. برای این است كه دستاویز و نردبان شده، به اینها انتقاد هست نه به جنگ. در آن مقطع با تمام امكانات و تمام وجود مردم جنگیدند و از كشورشان دفاع كردند، هر اتفاقی افتاد برای دهه 70 به بعد هست. الان شما ببینید، در و دیوار شهر زدهاند كه شهدا شرمندهایم، خواهرم حجابت را، برادرم نگاهت را. میگویند شهید برای حجاب خواهرش رفت، اینجوری میخواهند مردم را اسیر خودشان كنند، میخواهند خون شهید را به سر مردم بكوبند، شهید رفت كه كشورش، ناموسش را حفظ كند. شهید امام را دوست داشت و به خاطر امام رفت. برای این نرفت كه الان پتكی بر سر مردم شود.
متاسفانه من فكر میكنم الان كسانی كه پا روی خون شهدا میگذارند، مردم نیستند، بلكه یك تعدادی از مسئولان هستند، آنها باید مراقب خون شهدا باشند. شهید هیچ حقی بر گردن مردم ندارد. پدرهای ما به خاطر دل خودشان رفتند، به خاطر آرمان، امام و بچه خودشان رفتند. نه اینكه الان بخواهید این شهدا را بزنید در سر مردم كه مثلا آقا آهنگ گوش نكن، آقا عروسی فلان نگیر، آقا خرج نكن. خب چرا این كارها را نكند؟ شهید رفت كه الان مردم بتوانند راحت خوش بگذرانند،
رستگار: وقتی رهبر انقلاب میگویند زنده نگه داشتن یاد شهدا كمتر از شهادت نیست به همین دلیل است. واقعا كار سختی است به این دلیل كه مسئولان رو راست نیستند و اصل داستان را نمیگویند. برای اینكه شهدا فقط آمار اول جلسهها شدهاند. یعنی خروجی دیگری ندارند و هیچكس خودش را مدیون شهدا نمیداند. شما میگویید مسئولان الان هم رده با بعضی از فرماندهان شهید بودند، نه اینطور نبود. شما چندتا از آنها را زیر نظر بگیرید، متوجه میشوید، مسئولان امروز در زمان جنگ چه میكردند.
الان مردم چند دستهاند و اگر باز نگاه كنیم میبنیم سرمنشا این اتفاق مسئولانی هستند که ولایتمدار نیستند. ببینید پدر من در جاهایی كه به تصمیمگیریهای جنگ انتقاد داشت، باز هم علیه رهبر مملكت كه حضرت امام بودند نگفتند که ایشان اشتباه میكند و دسته و گروه تشکیل نداد، پدر من قبول كرد و گفت وقتی امام حرفی را میگویند من انجام میدهم. یا مثلا پدرم میگفتند من نمیتوانم مسئولیت خون جوانهایی را كه زیر دستم هستند قبول كنم، چون باید در آن دنیا جواب بدهم. حالا همه دوست داشتند شهید بشوند اما پدرم میگفت اینهایی كه نیروهای ما هستند و با بیفكری ما شهید شوند ما باید در آن دنیا جواب پس بدهیم. اما وضعیت مسئولان الان را با فرماندهان آن دوران مقایسه کنید.
در صحبتهایتان اشاره كردید به این كه مسئولان باعث شدند اسم شهدا تا حدودی غلط مطرح شود و حتی در یک کلیشه بماند، کلیشهای که اول هر مراسمی اسمش میآید و بعد تمام. شما برای آنكه پدرهایتان از این كلیشه ها خارج شود، چه کردید؟
صفوی: قطعا قدرت و تریبونی كه مسئولان دارند ما نداریم كه بخواهیم پدرمان را از این كلیشهها خارج كنیم. مثلا رفتیم خاطراتش را از همرزمهایش جمع و تبدیل به کتابش کردیم. یا به طور نمونه الان داریم یكسری عكسها را جمع میكنیم. من در این سن و سال به دنبال این هستم كه با توجه به توان خودم، یاد پدرم را زنده نگه دارم. به روش خودم نه اینكه سر و صدای الكی كنم و منت بر سر مردم بگذارم. ما خدمات مهندسی پدرم را با كمك اخوی ایشان آقای صفوی جمع كردیم.
رستگار: پدر من به دلیل مسائلی كه در جنگ پیش آمد و البته همه صحبتهایش از سر دلسوزی بود، موجب سوءاستفاده بعضی قرار گرفت تا به هر طریقی تلاش كنند اسم ایشان مطرح نشود. با وجود سنگاندازیهای فراوان من برای پدرم مراسم گرفتم. حتی به من میگفتند چون دختر هستی نمیتوانی مراسم بگیری.
سر چه مسائلی با پدرتان مشكل داشتند؟
رستگار: الان چهارسال است روی كتاب پدرم كار میكنم و دو سال است كه اجازه انتشار را نمیدهند و میگویند آنجاهایی را كه ما میگوییم حذف كنید. یعنی مردم فقط باید بدانند كه شهید رستگار كی به دنیا آمد، كی جبهه رفت و كی شهید شد؟ این مطالب كه همه جا هست. مطالب خاصتر و واقعیت هایی كه وجود دارد باید منتشر كنیم. ببینید مثلا شهید صفوی مهندس بودند و كارهای مهندسی را انجام دادند. پدر من از میز دبیرستان وارد سپاه شد و دوره آموزشی را پیش شهید چمران گذراند و فرمانده شد، حاج احمد متوسلیان ایشان را فرمانده لشكر كردند. الان چه كسی میداند كه شهید رستگار داشت حاج احمد را آزاد میكرد؟ دو گروه بودند كه پدر من یك گروه را آزاد كرد و این گروه كه حاج احمد متوسلیان هم عضو آن بود آزاد نشدند چه كسی این ها را میداند؟ با یك تعداد كم ستون كشی كرد و این ها را آزاد كرد. اگر میگذاشتند شاید الان حاج احمد را داشتیم. یكسری از آقایان كه الان رأس كار هستند، آن موقع ایشان را به زور كشاندند تهران و نگذاشتند كه این كار را انجام دهد.
چه کسانی و چرا میگویند این قسمتها را باید حذف کنید؟ وزارت ارشاد؟ بنیاد شهید یا...
رستگار: بنیاد شهید برای خودش یک پا وزارت ارشاد است، میگوید شما اصلا چه كار دارید؟ دنبال دردسرید؟ جالب است بدانید صدا و سیما ما را چند سال پیش به عنوان اتاق فكر دعوت كرده بودند و جلسات مشاوره میرفتیم. لیست گذاشته بودند كه مثلا فیلم برای شهید همت و شهید بابایی كه آن زمان هنوز ساخته نشده بود، بابای من اسمش دومین یا سومین نفر بود، اسم ایشان را خط زده بودند كه اسم ایشان را حذف كنید.
ملاحظاتشان چه بوده است؟
رستگار: به خاطر انتقاداتی كه داشتند. انتقادات سازندهای هم بوده اما خوب...
انتقاد به مدیریت جنگ؟
رستگار: بله یا مثلا یكی از انتقادها را گفتم كه جنگ برود بیرون از مرزها، کاری که الان انجام میدهند یا درباره ادوات جنگی که بعضی اعتقاد داشتند كه دپو شود.
یا میگفتند كسانی كه فرمانده میشوند حداقل دوره نظامی دیده باشند. اعتقادشان این بود كه درست است شهید به بهشت میرود اما من كه فرماندهام مسئولیت این افرادی كه زیر دستم هستند بر گردن من است و ما باید در آن دنیا جواب دهیم. این طور نباشد كه فردی كه تجربه جبهه نداشته فرمانده شود. حرفهای ایشان در همین محورها بود.
از فضای دفاع مقدس بگذریم، الان هم كشور شرایط خاصی دارد. ما درگیر جنگ نیابتی هستیم. شما به عنوان افرادی كه عزیزانتان را از دست دادهاید، نگاهتان به وضعیت الان چیست؟
رستگار: به نظر من حتما لازم دیدند كه جنگ میكنند. چون مسئله امنیتی دست رهبر هست. واقعا هم شما بررسی كنید میبینید هر كدام از این كشورهای اطراف كه درگیر جنگ هستند اگر كوتاهی كنیم به راحتی وارد كشور ما میشوند. من اشاره كردم كه پدر من میگفتند كه باید جنگ را به بیرون از مرزها بكشانیم و نگذاریم وارد كشور شود. این اتفاق هم الان همین است. درست است ما شهید میدهیم، شرایط بدی هم هست. هر زمان كه این مدافعان حرم میروند، به قدری حال من بد میشود كه میگویم خدایا زودتر شرایط منطقه به آرامش برسد كه این بچهها شرایطی مثل ما نداشته باشند. دو هفته پیش معاون پدرم در زمان جنگ اقای غلامی، جز آدمهای بیقراری بود كه با اینكه جانباز هم بودند، به سوریه رفتند و شهید شدند. ایشان هم سردار بود میتوانست پشت یك میز بشیند و خودش و خانوادهاش را تأمین كند، نمیتوانست؟ اما این كار را نكرد و حس كرد یك دینی دارد كه باید ادا کند. فكر میكنم كسی به اندازه ما از دیدن فرزندان شهدای مدافع حرم ناراحت نشود.
صفوی:عكس گذاشتهاند كه بچه خوابیده روی قبر پدرش، این را كه دیدم، نشستم مفصل گریه كردم، هم به حال این بچه هم به حال این وضعیت تبلیغاتی كه میكنند، واقعا منظورشان چیست؟
رستگار: یا عكسی كه از فرزند شهید گذاشتهاند كه رفته است دنبال ماكت پدر شهیدش، این كار خیلی بدی است. واقعا خیلی بد، هرچقدر بگویم بد كم گفتهام. من دیشب قلبم درد گرفت از ناراحتی این عكس. عكسالعمل نسبت به فرزندان شهدا دو چیز است. سن پایین ترحم و سن بالاتر حسادت و اینكه ما حق بچههای دیگر را خوردیم. الان وارد دانشگاه شدیم كه خب فرزند شهید با سهمیه جان پدرشان وارد شدند. یكبار فقط میتوان از این سهمیه استفاده كرد، سه بار كه نمیشود.
صفوی: واقعا این عكس چه بود؟ با این عكس چه میخواهید بگویید؟ بچه را نابود كردید بعد رفتهاید همه جا منتشر كردهاید كه نگاه كنید چطور گریه می كند؟ این درست است؟ ما فرزندان شهدا از خیلیها قویتر هستیم؛ اصلا فرزندان شهدا از خیلی مردم قویتر هستند و نیاز به ترحم نداریم ولی با این عكسها و فیلمها مردم بیشتر حس ترحم پیدا میكنند.
رستگار: من از ترحمی كه به ما میشد واقعا متنفر بوده و هستم.
صفوی: گنگره سرداران شهید استان اصفهان گذاشتند. من یادم هست كه آقایان آمدند، پشت تریبون از هم تعریف می كردند ما گفتیم پس این شهدا چه شدند؟ حتی یادواره شهدا كه میگیرند یادواره خودشان میشود.
به این یادوارهها خیلی انتقاد میشود. چرا خود خانواده شهدا این یادوارهها تحریم نمیكنند و یا واکنشی نشان نمیدهند تا شاید تلنگری باشد برای تغییر این رویه های شعاری و نمادین.
صفوی: ما هم باید زندگی خودمان را تامین كنیم و هم آینده خانوادهمان را، مثل همه انسانهای دیگر و هم یاد پدرانمان را زنده نگه داریم، ولی متاسفانه با برخی از حركات آقایان برخی مردم میگویند كه چقدر این بچهها نازك نارنجی هستند و چقدر باید بهشان رحم كرد و رسید.
رستگار: و فكر میكنند كه چقدر به ما میرسند؟
صفوی: و فكر میكنند كه چه خبر هست؟ یك مسافرت میرویم و برمیگردیم، دائم میشنویم كه خوش به حالتان شما را میبرند سفر. چه كسی من را میبرد؟ به خدا پول بلیط و هتل را خودمان میدهیم. آنقدر تبلیغات میكنند كه مردم فكر میكنند واقعا چقدر به ما میرسند. كنگره میگذارند، همه حرف میزنند الا خود خانواده شهدا.
بارها از شما خانواده شهدا نسبت به نحوه برگزاری این یادوارهها و كنگرهها انتقاد شنیدیم، مثلا فرزند شهیدی میگفت كه من را بردهاند بالای برنامه، جلوی جمعیت به من یك پتو هدیه كردهاند، بعد ده تا عكاس از این واقعه عكس گرفتهاند و همه رسانهها منتشرش كردند و آبروی ما را بردند یا مسائلی از این دست، شما كه این همه انتقاد دارید، پس چرا واقعا یك بار جلوی این مراسمهای غلط را نمیگیرید؟
صفوی: ما نمی توانیم انتقاد كنیم.
رستگار: انتقاد كنیم، حذف میشویم. به همین راحتی. حالا برعكس این هم هست، سال 89 به یكی از سرداران سپاه گفتم 25 سال است كه از شهادت رستگار میگذرد ولی شما یك همایش برای او نگرفتید، حتی اسم او را هم در صحبتهایتان نمیآورید، شما كه كاری نمیكنید حداقل كمك كنید من میخواهم خودم یادواره بگیرم، آن شخص عصبانی شد و گفت تو هم مثل پدرت رك هستی و هیچ كمكی نه او نه هیچكس دیگری نكرد، از سال بعد هم من را از آن برنامه خانواده شهدا حذف كردند و آن سردار هر جا من را میدید دور میشد.
صفوی: حالا حذف شدنمان یك بحث است، بحث دیگر این است كه سریع انگ مقابله با نظام و ضد ولایتفقیه را به ما میچسبانند.
مردم خیلی از مواقع سوال برایشان پیش میآید كه فرزندان شهدا كجا مشغول كار هستند، اصلا خود شما دو نفر كجا كار میكنید؟
صفوی: من نظامی هستم و در وزارت دفاع مشغولم.
رستگار: یك كارمند دون پایهام كه از روز اولی كه وارد شدیم همه طوری به ما نگاه كردند كه خوب با پارتی آمده، حالا ببین چه پستی هم میگیرد، حالا ببین حقوقش هم چقدر میشود. (باخنده)
صفوی: هیچكس از زندگی ما خبر ندارد.
فکر می کنید چرا این نگاه به وجود آمده است و سالهاست كه نه تنها از بین نرفته بلكه تقویت هم شده است؟
صفوی: به خاطر تبلیغات مجلس و دولت، مثلا دو سه سال است كه میگویند به فرزندان شهدا سهمیه جانبازان هفتاد درصد تعلق میگیرد. پس كجاست؟ چه شد؟ من را حج بردی؟ خانه به من دادی؟ فقط حرفش را میزنند.
رستگار: طرح ترافیك هم نمیدهند چه برسد به چیزهای دیگر. من دانشگاه كه قبول شده بودم، روی تمام تابلوها نصب كرده بودند كه فرزندان شهدای ورودی جدید تشریف بیاورند فلان دفتر هدیهشان را بگیرند. شما نمیدانید چه حرفهایی شنیدیم، چه توهینهایی. اصلا خیلی از دوستان ما در دانشگاه جرات نمیكردند كه بگویند فرزند شهید هستند.
واقعا هیچ كدام از شما از سهمیهها استفاده نكردید؟
رستگار: شما بگو كدام سهمیه تا ما جلوی آن را تیك بزنیم.
صفوی: من نه از بنیاد شهید وام گرفتم، نه سهمیه دانشگاه.
خوب چرا استفاده نكردید؟
صفوی: چون نیاز نداشتم.
رستگار: چون وجود ندارد. من سر همان ماجرای هدیه دانشگاه، رفتم بچهها را صدا كردم، گفتم كه من فرزند شهیدم، بعد از اینكه كلی چشم و ابرو آمدند به آنها گفتم كه من نمیدانم آن هدیه چه چیزی هست، بیایید برویم با هم بگیریم هرچه بود برای شما. گفتند مشخص است دیگر، از سوییچ ماشین كه كمتر نیست و كلی خندیدند و مسخره كردند، خلاصه رفتیم و من هدیه را گرفتم و باز نکرده دادم به آنها، باز كه كردند یك مفاتیح بود و هفت هزار تومان بن كتاب! تعجب كرده بودند. من به چند نفر در جامعه بگویم كه این طور نیست كه نگاهها عوض شود؟ همه آن هایوهوی رسانهها را میشنوند نه حرف من را؛ یا مثلا یادواره میگیرند برای پدران ما، بعد اطرافیان میگویند ببین با چه سردارانی در تماس است؟ اینها وضع زندگیشان توپ توپ است.
صفوی: تازه شما با فرزندان سردار شهید صحبت میكنید، اگر وضعیت خانواده سرباز شهید یا پاسدار معمولی یا ارتشی معمولی شهید را ببینید، چه میگویید. ما نیازی به كمك بنیاد شهید نداشتیم، پدر من ابتدای انقلاب، شركت ساختمانی داشت، راهآهن سگزی و خیلی پروژههای دیگر كار پدر من بود، او وقتی شهید شد سه تا خانه داشت.
رستگار: هیچكس از خودش نمیپرسد كه اگر پدرهایمان الان زنده بودند، وضع ما این طور بود؟
صفوی: نه قطعا بهتر بود، الان برخی فامیل های من میلیاردر هستند و با بنز میآیند و میروند در حالی كه آن زمان پدر من یكی از پولدارهای فامیل بود و وقتی كه شهید شد فقط یك حقوق ماهیانه تعیین كردند ولی اگر خودش بود آیا واقعا همین بود؟
از این بحث بگذریم چون دامنه آن خیلی طولانی است و ظاهرا هیچگاه به سرانجام نمیرسد، اما سوال بعدی ما كه دغدغه خیلی از جوانان امروز هم هست، برمی گردد به موضع گیریهای چند سال اخیر مسئولان ارشد لشگری و كشوری درباره جنگ و اینكه آنها دائم تصمیمات گذشته یكدیگر را زیر سوال میبرند و حتی نقدهای تندی به هم بر سر تصمیمهای زمان پایان جنگ دارند، همه اینها باعث شده نسل ما تصور كند كه قطعا آن زمان هم این اختلافات بوده و به ضرر سربازان و بسیجیان داخل جنگ تمام میشده، شما كه دسترسی بهتر و واقعبینانهتری به خاطرات پدران فرماندهتان دارید، این اختلافها را چطور می بینید؟
صفوی: ببینید این موضوع در همه كشورهای دنیا پس از جنگ وجود دارد. سیاست اقتضائاتی دارد كه این اختلافات هم جزء آن است، اما با همه این اختلافات كسی نمیتواند منكر دفاع بشود. هدف آنها كه آن دوره ایستادگی كردند و در نهایت شهید شدند چیز دیگری بود.
رستگار: قطعا مسائلی در مورد فرماندهی و هدایت جنگ بوده و به نظر من مردم باید بروند هویت افرادی كه این حرفها را امروز میزنند، در بیاورند كه چه بوده؟ این آقایان كجا بودند و آن دوران چه میكردند؟ امثال پدر من كه امروز نمیگذارند نامشان مطرح شود هم آن زمان انتقادهایی داشتند پس چرا كسی آن زمان به حرفشان گوش نمیداده؟
شما چطور در این فضای سیاسی كشور موضعگیری میكنید و فعالیت دارید؟
صفوی: ماباید سعی كنیم كه دست آویز نشویم. من یك نظامی هستم و نمیخواهم سیاسی صحبت كنم.
رستگار: یك سری مسئولیتها مثل امرار معاش به عهده دولت است و سیاستهای كلان هم به عهده رهبری است ولی فضا الان طوری شده كه رهبری باید در بسیاری از امور جزیی هم مدیریت كنند، چرا باید این طور باشد و تا رهبری نگوید این امور حل نشود؟ به نظر من بین مسئولان اتحاد نیست، چرا كه اگر اتحاد داشته باشند و ولایتمدار باشند این اتفاقها نمیافتد. من هم در این فضا تلاش دارم كه رهبری را ملاك تصمیمهایم قرار دهم.
صفوی: ای كاش اتحاد آن دوران را الان داشتیم.
البته الان هم بین خود شما فرزندان شهدا اختلاف سیاسی و یا بهتر بگوییم تفاوت نگاه سیاسی وجود دارد و اتحاد به آن شكل پدرانتان ندارید، اصلا از بیرون كه به شما نگاه میكنیم یك جور تشتت عقیده بین شما هست كه باعث شده انجمنهای مختلفی داشته باشید، این طور نیست؟
رستگار: علتش جمعیت زیادمان است. به خاطر نگاه سیاسی نیست. ما با بچههای شهدای دیگر چند تا سفر رفته باشیم خوب است؟ ما كنار هم قرار میگیریم همه متحد هستیم و دنبال مباحث سیاسی نیستیم.
صفوی: وقتی پدران ما شهید شدند اصلا بحث طرفداری از این آقا و آن آقا نبود، همه اینها برای بعد از جنگ است. در سفر مشهد یك اتفاقی افتاد كه دیدم بچهها مثل شیر پشت سرهم هستند و جمعی كه از هم دفاع كردند از نظر سیاسی در تضاد فكری با هم بودند.
رستگار: این اتحاد به بیت رهبری هم كشیده است. كسانی كه با هم مخالف بودند در دیدار با رهبری میآیند، با لذت هم میآیند و اتفاقا دست آقا را میبوسند.
چرا حضور دختران شهدا نسبت به پسران آنها اینقدر كم رنگ است و اسم دختران شهدا را زیاد نشنیدهایم یا از آنها فعالیت خاصی نمی بینیم، چه اتفاقی افتاده كه جمع پسران فرزند شهید فعالتر هستند تا دختران؟
صفوی: بالاخره دختر شهید به دلیل ازدواج منزویتر است، فرهنگ همسرش و خانواده همسرش روی مطرح شدنش تأثیر دارد. به هر حال یكسری معذوریتهایی دارند كه پسران شهید ندارند. مثلا من وقتی رفتم خواستگاری گفتم فرزند شهید هستم، شرایطم را گفتم اما دخترها كمتر میتوانند شرایطشان را بگویند. من حس میكنم همین هست كه كمرنگتر از پسران شهید هستند. در واقع دخترها بیشتر دنبال این هستند كه درس بخوانند و بیسروصدا پیشرفت كنند و دنبال مطرح شدن نیستند. مثلا خواهر خود من در اصفهان فوقلیسانسش را گرفته و رئیس شورای شهر یكی از شهرهای اصفهان است ولی به هیچ عنوان دنبال این كه بگوید فرزند شهید است، نیست.
رستگار: نه اصلا بحث مطرح شدن نیست، چون در این مواقع بحث خود شهید است. چون من اعتقاد دارم كه شهید فقط برای ما نیست، در هر شرایط زندگی هم كه باشم، سعی میكنم به خاطر پدرم در برنامهها بیایم، حالا یكی مثل پدر من همین یك دختر را دارد كه خب وظیفه من سنگینتر میشود. اما به نظرم مسئولان بیشتر آقا هستند بالاخره با پسرها راحتتر ارتباط میگیرند، حتی اگر مراسمی باشد، شما اگر آقا باشید ردیف اول پیش مسئولان از اول تا آخر مینشینید اما اگر خانم باشید حتی این یادواره برای پدر تو هم باشد، آن ردیف جای تو نیست، هر جای زنانه پیدا كردی باید بشینی، یعنی كسی اهمیت نمیدهد. اگر نماینده مجلس خانم باشید، خب اشكال ندارد كه پیش آن مسئول مربوطه بشینی اما اگر دختر شهید باشید، كسی اهمیت نمیدهد. متاسفانه این نگاه در جامعه هست.
یعنی شما معتقد به نگاه جنسیتی هستید؟
به هر حال ترجیح جامعه این است ضمن اینکه تعداد دخترها هم كم هست، همین 60-70 نفر انجمن ستارگان خودمان، 5 نفرمان دختر هستیم ولی باز هم مثل آقایان تلاش خودمان را میکنیم.
معمولا سیاسیون در انتخابات سراغ فرزندان شهدا زیاد میآیند، برای انتخابات ریاست جمهوری پیش رو یا انتخابات مجلس سراغ شما نیامدهاند؟
انتخابات هم مثل هفته دفاعمقدس است، زیاد سراغ ما میآیند.