به گزارش مشرق، داستان شکلگیری، فراز و فرود سازمان منافقین، یکی از عبرت آموزترین وقایع دوران معاصر است. سازمانی که پس از به بنبست رسیدن مبارزات مدنی، با هدف شکلدهی به مبارزات مسلحانه علیه رژیم پهلوی شکل گرفت.
سازمان، در ابتدای کار، از درونمایهای مذهبی برخوردار بود، اما به تدریج، اعتقادات دینی در مرامنامه آن، جای خود را به گرایشهای مارکسیستی داد. دلیل این مسئله را باید در وقایعی جست وجو کرد که در آن سالها، سراسر جهان سوم را متأثر کردهبود.پس از رنگ باختن کمونیسم روسی، مائوئیسم چینی و جریانهای مشابه یا همسو با آن، مانند جریان «کاسترو» و «چگوارا» در کوبا و «انور خوجه» در آلبانی، در میان جوانانی که سودای مبارزه با رژیم شاه را داشتند، طرفدارانی پیدا کرد. به این ترتیب، چریکیسم به الگوی روز مبارزانی تبدیل شد که میخواستند در جامعه، خودی نشان بدهند و طبعاً، سازمان منافقین نیز نمیتوانست از این موج گرایش به چریکیسم در امان بماند.
آنها به تدریج، تحت تأثیر آموزههای مارکسیستی، به این نتیجه رسیدند که اسلام نمیتواند انقلاب ایجاد کند. گروههایی مانند چریکهای فدایی خلق و منافقین، آنقدر به این دیدگاه اطمینان داشتند که حتی باور وقایع بهمن 1357 و پیروزی انقلاب اسلامی، برای آنها ممکن نبود. در غلتیدن در سراشیبی ارتداد و بریدن از باورهای دینی، نتیجه جدایی این گروههای چپگرا از آموزههای اسلامی و اصل فرض کردنِ چریکیسم، به عنوان یگانه راه از بین بردن رژیم پهلوی، بود.
روایت یک گسست
این مقدمه را نوشتم، تا بتوانم بهتر درباره داستان فیلم «سیانور»، آخرین ساخته «بهروز شعیبی»، مطالبی ارائه کنم.
داستان «سیانور»، روایت گسست و شکاف عمیق اعتقادی وایدئولوژیک در سازمانی است که 10 سال پس از شکلگیریاش برای براندازی رژیم پهلوی، اعضایش به بنبست رسیدند و گروهی از آنها، برای تحمیل اعتقاداتشان به دیگران، به حذف فیزیکی مخالفان روی آوردهاند.
در یک سو، گروهی قرار دارند که حاضر به ترک باورهای دینی نیستند و به مبارزهای اعتقاد دارند که در آن، نقش خداوند پررنگ است و در سوی دیگر، افرادی حاضرند که اصولاً، بر مبنای آموزههای مارکسیسم، دین را تریاک تودهها میدانند و قابلیت آن را برای ایجاد تحول در جامعه، باور ندارند.
تمام تلاش «مسعود احمدیان»، نویسنده فیلمنامه و «بهروز شعیبی»، کارگردان فیلم، بر نمایان کردن همین شکاف متمرکز است. شاید به همین دلیل است که مخاطب در جریان مشاهده فیلم، نمیتواند ارتباط مؤثری با شخصیت «مجید شریف واقفی»، «مرتضی صمدیه لباف» و حتی «تقی شهرام» برقرار کند.
در واقع، «سیانور» میخواهد مخاطبش را با ریشههای اصلی انحراف سازمان منافقین آشنا کند.
نقشهایی که باید بیشتر دیده میشد
در این میان، نویسنده و کارگردان، نقش برخی شخصیتها، مانند «مجید شریف واقفی»، «مرتضی صمدیه لباف»، «لیلا زمردیان»، «وحید افراخته» و«تقی شهرام» را برجستهتر از دیگران نشان میدهند و از نقش «محسن سیدخاموشی» یا «حسین سیاهکلاه»، افرادی که در قتل و سوزاندن «شریف واقفی» نقش مهمی برعهده داشتند، تقریباً حرفی به میان نمیآورند.
با وجود اینکه «سیانور»، توانسته است از پَسِ ارائه تصویری روشن از خواستههای اعضای اسلامگرای سازمان منافقین که قصد جدایی از گروه را داشتند، به خوبی برآید؛ اما جای ارائه شناسنامه دقیقتر از افرادی مانند «مجید شریف واقفی» که داستان فیلم، حول زندگی و اعتقادات او دور میزند، در داستان «سیانور»، خالی است. «شریف واقفی» در خانوادهای مذهبی با اصالت نطنزی، در شهر تهران به دنیا آمده بود و در قیام 15 خرداد نقش فعالی داشت.
او از کسانی بود که در حمایت از امامخمینی(ره)، کفن پوشیده بودند. «شریف واقفی» بنیانگذار انجمن اسلامی دانشگاهی است که پس از انقلاب، به یاد او، دانشگاه صنعتی شریف نامیده شد. زمانی که «واقفی» به سازمان پیوست، تصور او از مشی آن، مبارزه با رژیم پهلوی، بر اساس اصول اسلامی بود. با این حال، در داستان «سیانور»، جای این مباحث تقریباً خالی است و نویسنده، تنها بخشی از آنها را در قالب گفتوگوهای «مجید شریف واقفی» با دوست و همسرش روایت کرده است.
یک شروع خوب
«سیانور» را باید یک گام مثبت دانست؛ گامی مثبت از سوی کارگردانان جوان سینمای ایران که میخواهند تاریخ 50 سال اخیر سرزمینشان را برای نسل جدید، روایت کنند. به همین دلیل، «سیانور» با همه ایرادهایی که میتوان به روایت و داستان آن وارد کرد، دستکم در ایجاد سوال در ذهن مخاطبانش، موفق عمل کردهاست و این را باید در فضایی که درآن، دستهای پیدا و ناپیدای دشمنان، در پی تطهیر جنایتکاران و خائنان نسبت به این مرز و بوم است، به فال نیک گرفت.