اواخر زمستان 59 برابر طرح نیروی زمینی، مسئولیت منطقه عملیات اروند به لشکر 77 خراسان واگذار شد و نطفه بزرگترین جنگ کلاسیک برای شکستن حصر آبادان بسته شد.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - هنوز چند ماه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که بر اثر ناآرامی‌های کردستان بیش از دو لشکر ارتش در این منطقه درگیر شد. در سناریوی شرق و غرب، برای نابودی نظام نوپای اسلامی می‌بایستی ارتش که تنها تشکیلات نظامی منسجم و بازوی قدرتمند نظام بود با گرفتار شدن در جنگ خانگی، قدرت مقابله با دشمنان خارجی را نداشته باشد. این در حالی بود که صدام از مدت‌ها قبل، ارتش خود را به کمک اربابانش مجهز ساخته و گروهک‌های مزدور داخلی ایران را نیز به کمک فراخوانده بود. آخرین حادثه‌ای که برای فروپاشی ارتش پیش‌بینی شده بود، کودتای نقاب بود که قوی‌ترین ضربه آن به نیروی هوایی وارد شد و از پی آن نیروی هوایی تعدادی از خلبان‌های خود را از دست داد. همچنین واحد کلاه سبزها که نیروی واکنش سریع ارتش بود و هرجا غائله‌ای برپا می‌شد، سینه سپر می‌کرد، بخشی از نیروهای خود را از دست داد و از شور و نشاط افتاد.

در نتیجه کودتای نقاب، لشکر 92 زرهی اهواز ضربه کوبنده‌ای­ دید. صلابت این لشکر چنان بود که وقتی یکی از تیپ‌های آن رزمایش داشت، ارتش عراق آماده باش می‌داد که مبادا ایرانی‌ها راه خود را به طرف بغداد کج کنند.
 
ضربه‌های وارد شده بر پیکر ارتش سبب شد رئیس جمهوری عراق جرأت پیدا‌ کند و بگوید: به نام ملت‌های عرب، «قادسیه» را آغاز می‌کنیم و پس از تصرف خوزستان در میدان آزادی تهران پایان جمهوری اسلامی را جشن می‌گیریم. اما بامداد یکم مهر 1359 به دنبال بمباران فرودگاه‌­های بزرگ کشور و از جمله فرودگاه اهواز و یورش زمینی ارتش بعث عراق با 12 لشگر مجهز و 30 تیپ مستقل خلبانان غیرتمند ما در عملیات بی‌نظیر کمان 99 با 140فروند هواپیمای جنگی، تأسیسات حساس و حیاتی عراق را درهم کوبیدند. عکس‌العمل درخشان نیروی هوایی ارتش ایران دور از انتظار دشمن بود و حامیان جهانی او را نیز شگفت زده کرد.
 
لشکر خوزستان هم با هزاران زخم عمیقی که بر تن داشت، در برابر تهاجم برق آسای ارتش عراق ایستاد و مردانه مقاومت کرد.
 
عراقی‌ها در نزدیکی اهواز و در جنگل‌های دب حردان، مستقر بودند و یگان‌های لشکر 92 زرهی با حمایت نیروی هوایی هوانیروز، در کنار برادران پاسدار و نیروهای مردمی در همان روزهای اول، چنان درسی به دشمن دادند که صدام در ششمین روز جنگ به اشتباه خود پی‌برد و با اعلام اینکه ما به اهداف خود رسیده‌ایم، آتش‌بس سازمان ملل را به طور یک جانبه قبول کرد، اما جمهوری اسلامی به‌دلیل حضور نیروهای متجاوز در سرزمین هایش، زیر بار نرفت و نپذیرفت.
 
از روز ششم مهر پیشروی ارتش عراق در جبهه‌های جنوب بتدریج کند شد و تک‌های محدود نیروهای اسلام علیه آنها آغاز شد و تعدادی از نیروها توانستند به کمک مدافعان خرمشهر بشتابند.
 
از شامگاه روز نهم مهر مقاومت خرمشهر وارد مرحله تازه‌ای شد و نیروهای بومی در شهر، به اتفاق جمعیتی حدود 200 نفر حاضر در مسجد جامع که برای ماندن هم‌قسم شده‌بودند، غافلگیرانه به محل تجمع دشمن بعثی در منطقه گمرک یورش بردند و چندین تانک و نفربر آنان را با کوکتل مولوتف و آر‌پی‌جی به آتش کشیدند. عراقی‌ها که غافلگیر شده بودند با برجا گذاشتن تعدادی تانک و نفربر، پا به فرار گذاشتند. که نیروهای جان‌بر‌کف ما آنها را سوار شده و به شهر آوردند.
 
مدافعین بدین ترتیب توانستند با کمترین امکانات، عراقی‌ها را به‌مدت 10روز دیگر پشت دروازه‌های شهر متوقف نگه دارند و توان نیروهایشان را به تحلیل بکشانند. آن ایام مسجد جامع خرمشهر مرکز و قلب مقاومت و مدارس، مساجد و حسینیه‌هایی که بنای محکم تری داشتند، پایگاه عملیاتی بودند.
 
 شهید آوینی درمقابل مسجد جامع، گزارشی از مقاومت آن روزهای مردم با روایت اینجانب ضبط تلویزیونی کرد که نشان دهنده اوج وفاداری و فداکاری اقشار مختلف در دفاع از کشور و نظام شکوهمند اسلامی است.
 
شامگاه روز هفدهم مهر ماه در حالی که از شهادت سرگرد مصطفی کبریایی معاون سلحشور گردان دژ همگی دچار اندوه فراوان بودیم، به طور غیرمنتظره سروان اقارب پرست «جانشین بعدی لشکر 92 زرهی» را در مسجد جامع در برابر خود دیدم. فردای آن روز گفت صلاح می‌دانی بمانم و کمک کنم؟ گفتم اینجا سرزمین خون و آتش است، خودت باید تصمیم بگیری. او ماند و روزها از مناره مسجد جامع دیده بانی می‌کرد و در لحظه‌های بحرانی و فشار دشمن نیز همراه سایر نیروها به خط مقدم می‌رفت و درکنار رزمندگان به مقابله با عراقی‌ها می‌پرداخت.
دشمن در طول این مدت به دلیل تلاش‌های بی‌فایده در تصرف شهر، گیج و سردرگم شده و به این نتیجه رسیده بود که با تغییر تاکتیک، شهر را دور زده و 20 کیلومتر دورتر در روستای مارد که زمین و جریان آب اجازه عبور از رود را می‌داد، با ساخت پل از کارون گذشته و وارد کویر آبادان شود و از این طریق خود را به بهمنشیر و اروندرود رسانده و خرمشهر و آبادان را ضمیمه خاک خود کند.
 
عراقی‌ها نقشه خود را بامداد روز 19مهر عملی کردند. تکاوران دریایی نخستین کسانی بودند که در این نقطه در مقابل عراقی‌ها ظاهر شدند. بتدریج نیروهای مردمی درگیر در خرمشهر نیز به آنان پیوستند و سعی کردند تا حرکت نیروهای متجاوز را کند کنند.
 
24 مهر، باقیمانده نیروهای مدافع خرمشهر در خیابان طالقانی در کمین عراقی‌ها افتادند و راهشان به تنها پل ارتباطی به آبادان بسته شد و تا شکسته شدن محاصره از ما چندین شهید گرفتند. سروان تهمتن و سروان اصلانی از فرماندهان فداکار دانشکده افسری و حجت‌الاسلام شریف قنوتی که در این مدت با حضور خود در پایگاه‌ها بخوبی انجام وظیفه کرده بودند، در میان شهدا بودند که خرمشهر به مناسبت شهادت این عزیزان و جمعی دیگر از رزمندگان در این روز «خونین شهر» نام‌ گرفت.
 
البته دو روز قبل، یعنی روز 8 مهر سروان جوانشیر یکی دیگر از فرماندهان سلحشور دانشکده افسری نیز به شهادت رسیده بود.
 
از روز بیست و پنجم مهر ادامه نبرد در خرمشهر دشوارتر شد. رزمندگان ما به حداقل رسیده و در فشار بودند، عراقی‌ها به ساختمان‌های بلند نفوذ کرده و جنگ خانه به خانه شده بود.
روز 27 مهر شعبه قرارگاه اروند به فرماندهی سرهنگ شکرریز و جانشینی سرگرد حسین حسنی‌سعدی در هنگ ژاندارمری آبادان برپا شد و من از آن تاریخ «هماهنگ‌کننده نیروهای مردمی و نظامی» در کویر آبادان بودم. در این زمان سروان اقارب‌پرست در خرمشهر مانده بود و همچنان از مسجد جامع ، عملیات را هدایت می‌کرد.
 
سحرگاه دوم آبان بعد از اشغال ساختمان فرمانداری توسط متجاوزین و قطع عبور و مرور از روی پل به سمت آبادان، باقیمانده مدافعین با قایق به بخش شرقی شهر، «محله کوت شیخ» منتقل شدند.  دو سه روز بعد رزمندگان گروه سرگرد شفایی، از فرماندهان دانشکده افسری پس از اینکه از تخلیه شهر خبردار شدند جزو آخرین نفراتی بودند که خرمشهر را ترک گفتند.
روز دوم آبان همزمان با تخلیه غم‌انگیز خرمشهر، حمله گردان 144 پیاده لشکر 21 حمزه به فرماندهی سرگرد شاهین‌راد، با حمایت معدودی تانک به تصویب رسید. این عملیات در کیلومتر 17 ماهشهر آبادان اتفاق افتاد و از قرارگاه عملیاتی اروند به فرماندهی سرهنگ فروزان هدایت می‌شد.
 
سرگرد شاهین راد که فرماندهی این عملیات را برعهده داشت درباره حمله گردان 144 پیاده به مواضع دشمن می‌گوید: «سحرگاه روز سوم آبان در نبردی سهمگین و نابرابر به دشمن تاختیم. عملیات حدود 5ساعت به‌طول انجامید. پیشروی ما در قلب جبهه دشمن چنان بود که معاون سروان محمدی اسیر شد، رئیس رکن سوم گردان، سرگرد کاوه و سه فرمانده گروهان و دو فرمانده دسته به شهادت رسیدند، همچنین پنج فرمانده دسته دیگر نیز مجروح شدند. در این مدت همه هفت دستگاه تانک خود را از دست داده بودیم و ناچار با حدود 50درصد شهید و زخمی به مواضع پیشین خود بازگشتیم.»
 
این عملیات شهادت طلبانه شاید در تاریخ دفاع مقدس کمتر اتفاق افتاده باشد که جای تجلیل فراوان دارد، اما با کمال تعجب برخی از تحلیلگران  تاریخ جنگ، اهداف این نبرد قهرمانانه را درک نکرده و آن را ناموفق معرفی می‌کنند. به دنبال این عملیات عاشورایی و تداوم مقاومت شکوهمند مردمی، دشمن مسافتی را که از روز 2 آبان یعنی دو هفته بعد از عبور از کارون، می‌بایستی ظرف کمتر از دو ساعت طی می‌کرد تا به بهمنشیر و سپس اروندرود برسد مجبور شد با ترس از کمین و محاصره تا روز 8 آبان به کندی ادامه دهد. دشمن شامگاه آن روز در نهایت اختفا روی بهمنشیر پل زده و در محله ذوالفقاری آبادان سرپل می‌گیرد. خبر ورود دشمن متجاوز به محله ذوالفقاری از منابع مختلف ازجمله یکی از کسبه‌های دلیر و هشیار محل به نام «دریاقلی سورانی» به اتاق جنگ و سپاه پاسداران گزارش می‌شود. از دو روز قبل صدای قطع نخل‌ها و عملیات جاده‌سازی در جنگل‌های بهمنشیر شنیده می‌شد و از حضور دشمن در آن حوالی خبر می‌داد. اما نیروی کافی برای مقابله با آنها در اختیار نبود.
 
شامگاه روز هشتم در حالی که درجلسه‌ای با حضور سروان اقارب‌پرست، سروان توتیایی، سروان دادبین و سرگرد رحیمی از فرماندهان بعدی رده بالای ارتش، شرکت داشتم، یکی از جوانان بومی روستاهای حاشیه اروند که کار شناسایی منطقه را انجام می‌داد، مرا صدا زد و به‌آهستگی گفت:« در ذوالفقاری نیرو داریم؟» لحظه‌ای در خود فرو رفتم و پاسخی دو پهلو دادم، اودر ادامه افزود: «در هر حال کلاهشان کج است، عربی حرف می‌زنند و دیگ‌ آش خود را وسط نخلستان برپا کرده‌اند». دیدم قضیه جدی است.
 
در این لحظه آبادان و خرمشهر توأمان در محاصره 330 درجه‌ای قرار داشتند و از آنجا تا رسیدن نیروهای عراقی به اروند چندصد متری بیش نمانده بود. دشمن وسایل سنگرکنی و نفربر فرماندهی خود را از پل عبور داده، وضع بسیار بحرانی بود و به ظاهر راه‌ چاره‌ای برای نجات شهر متصور نبود. سه چهار روز قبل از آن با پیگیری سرلشکر شهید فلاحی، بخشی از گردان 153 پیاده از لشکر 77 خراسان، به فرماندهی سرگرد کهتری به آبادان وارد و در اختیار اتاق جنگ قرار گرفته بود.
 
بامداد روز نهم آبان سرهنگ شکرریز نماینده قرارگاه اروند در حضور فرماندهان نظامی، امام جمعه و نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی، وضع بحرانی منطقه را تشریح کرد. در این جلسه سرگرد کهتری، سرگرد صمدی فرمانده تکاوران دریایی، نماینده گردان دژ، نماینده داوطلبان هوانیروز اصفهان و همچنین محمد جهان‌آرا فرمانده سپاه خرمشهر، مهدی کیانی فرمانده سپاه آبادان و سید مجتبی هاشمی فرمانده فداییان اسلام حضور داشتند.
 
در پایان جلسه آیت‌ا... جمی سخنانی در جهت تقویت روحیه فرماندهان ایراد کرد که کلام پرشور و سحرآسای این مرد الهی نوید پیروزی در برداشت و نگرانی‌‌ها را از وجود همه ما خارج ساخت.
 
سرهنگ شکرریز با آنکه چندین شب و روز خود را با اضطراب سپری کرده و بسیار خسته بود، با صدای رسا گفت: «سرکار سرگرد کهتری! شما مأموریت دارید با کمک نیروهای موجود به دشمن تک کرده و ساحل بهمنشیر را از لوث وجود آنان پاک کنید.»آن زمان جمع نیروهای نظامی و مردمی ما کمتر از هزار نفر بود و چنین مأموریتی در مقابل دشمنی با آن قدرت، دور از انتظار و غیرممکن می کرد. سرگرد کهتری ضمن احترام نظامی و گفتن «اطاعت می‌شود!» محکم عقبگرد کرد و خارج شد. به ذهنم گذشت که اگر پیروز شدیم و زنده ماندیم، پیشنهاد کنم مجسمه این مرد را بسازند و در یکی از میادین شهر نصب کنند. او رفت و لحظاتی بعد در جمع نیروهای تحت امرش حاضر شد وخطاب به نیروهای مردمی گفت: «من پدر شما و مسئول جان شما هستم. فرصت آموزش نداریم. هر نفر از شما را بین دو نفر از سربازانم قرار می‌دهم. حرکات‌تان را با چپ و راست خود تنظیم کنید. کمترین بی‌احتیاطی سبب انتقال شما به صورت شهید یا مجروح به پشت جبهه می‌شود، که نه تنها کمکی نکرده‌اید بلکه از نیروی من هم کاسته اید چون هر شهید و مجروح را چند نفر باید به عقب بیاورد. با همکاری صمیمانه شما قطعاً به پیروزی خواهیم رسید. هر پدری دوست دارد در جشن ازدواج فرزندش حضور داشته باشد. من نیز چنین آرزویی دارم، با توکل بر خدا و به امید آن روز به دشمن خواهیم تاخت.»
 
 این یگان ساعتی بعد در امتداد جاده خسروآباد، نخلستان ذوالفقاری را در محاصره قرار داده و لحظه به لحظه، حلقه محاصره را تنگ‌تر کرد.
 
 در همین اوضاع و احوال خودرو حامل وزیر نفت، آقای مهندس محمد‌جواد تندگویان در مسیر ماهشهر به طرف آبادان در جاده خاکی کناره بهمنشیر با نیروهای عراقی مواجه می‌شود و سرنشینان آن اسیر می‌شوند.
 
شامگاه نبرد ذوالفقاری از منطقه بازدید داشتیم و درتلاش برقراری ارتباط و ملاقات با سرگرد کهتری بودیم، که به دلیل شدت درگیری و سکوت رادیویی عملی نشد. بیم آن می‌رفت که نیروهای ما به دام دشمن افتاده باشند. ساعاتی در اضطراب و نگرانی به سر بردیم که سرانجام خود او تماس گرفت و گفت: «بگذارید کار دشمن را تمام کنم! بعد با شما تماس می‌گیرم «به نیمه شب که نزدیک شدیم بار دیگر تماس گرفت و با لحنی که نوید پیروزی در آن موج می‌زد گفت: «بحمدالله صدای کلاشنیکف قطع شده و دشمن رمقی در تن ندارد.»
صبح روز بعد سرگرد کهتری را در سنگری پر از گل‌ و ‌لای بهمنشیر ملاقات کردیم. او با هیجان خاصی از لحظات آسمانی این پیروزی و همکاری صمیمانه سپاه و نیروهای بومی سخن می‌گفت و آن را به عنایات الهی نسبت می‌داد و در حالی که زخمی بود حاضر به ترک منطقه عملیات نمی‌شد. سربازان فریب خورده عراقی که در حال فرار از طریق رودخانه بهمنشیر بودند در باتلاق‌های اطراف آن به دام افتاده و تلف شده بودند و اجسادشان در حال جمع‌آوری بود. رزمندگان اسلام و مردم حق شناس آبادان، رودخانه بهمنشیر را به پاس دلاوری‌ها و از خودگذشتگی‌های این سردار رشید و بی‌ادعا «کهترشیر» نامیدند. متأسفانه این پیروزی شگفت‌آور در دعواها و غوغاسالاری‌های بنی‌صدرکمرنگ شد و  به فراموشی گرایید.
دشمن بعد از این شکست تحقیرآمیز، به سنگرهای بتونی خود در کویر آبادان پناه برد و پیرامون خود، دژی از مین و استحکامات نظامی پدید آورد. شب‌ها نیز از ترس غافلگیری و نفوذ گشتی‌های رزمی، آسمان منطقه را با گلوله‌های منور مانند روز، روشن نگاه می‌داشت. عراقی‌ها پی‌در‌پی حمله می‌کردند و سرشکسته باز می‌گشتند.به دلیل سماجت دشمن برای جبران این شکست بزرگ، سهم تلاش سپاه و نیروهای مردمی در دفاع از منطقه افزایش یافته بود و تا پایان مسئولیت قرارگاه اروند ادامه داشت.
 
اواخر زمستان 59 برابر طرح نیروی زمینی، مسئولیت منطقه عملیات اروند به لشکر 77 خراسان واگذار شد و نطفه بزرگترین جنگ کلاسیک برای شکستن حصر آبادان بسته شد.
باکمال تأسف تاکنون مقاومت مردم خرمشهر و آبادان در کنار نیروهای مسلح در این خطه عزیز و حساس، آنچنان که باید و شاید مورد ارزیابی قرار نگرفته است. اغلب تاریخ نگاران، حوادث خرمشهر وآبادان را در دو مقوله جدا از هم و بی‌ارتباط با یکدیگر مورد بررسی قرار می‌دهند درحالی که با یکدیگر ارتباط  و  پیوستگی تنگاتنگ دارند.
 
* سرهنگ  سید محمدعلی شریف‌النسب

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس