حاجی هر کجا می رفت با سرو صدا می رفت.
یادمه صبح کربلای 5 هنوز دژ شلمچه سقوط نکرده بود و هوا هنوز روشن نشده بود که سر و کله اش پیدا شد. تازه نیروهایی که توی کانال های لب خط بودند و برای خواندن نماز صبح بیرون اومده بودند به زور و عتاب فرماندهاشون داخل کانال رفته بودند که با سر و صدای ماشا الله حزب الله حاجی بخشی بیرون ریختند و از کنترل خارج شدند.
حرف هیچ کسی رو هم گوش نمی داد و هر فرمانده ای هم باهاش بگو مگو می کرد با یه شیشه عطر و یه بیسکوییت آرومش می کرد...
ماشاالله... حزب الله
و همه جمعیت داخل حسینیه با همه ی وجود داد می زدند....حزب الله
کجا میرید.... کربلا
با کی میرید.... روح الله
منم ببرید... همه بچه ها گفتند جا نداریم و یهو زدند زیر خنده
بعد از بیرون اومدن از حسینیه به حاجی گفتم حاجی فکر نمی کنم تا به حال کسی اینطوری امام رو خندونده باشه...
*جعفرطهماسبی