به گزارش
گروه جهاد و مقاومت مشرق، در خاطره ای درباره شهید علیرضا بازاری آمده است:
شهید علیرضا بازاری را به علت کمی سن و سال از ورود به عملیات محروم کرده بودند. ایشان به تکاپو افتاد، به هر زحمتی بود فرماندهی را متقاعد کرد که در عملیات همراه گردان باشد. وقتی اجازه حضور در منطقه را یافت از خوشحالی فریاد میکشید: «بالاخره پیروز شدم، من پیروز شدم.»
یکی از بچههای قدیمی گردان گفت: «میدانی در این پیروزی گاهی آدم سرش را از دست میدهد؟»
او جواب داد: «من برای سر دادن پیروز شدم.» شهید علیرضا بازاری در عملیات کربلای 5 بر اثر اصابت گلوله خمپاره، سر از پیکرش جدا شد.
آهباران، ص 140
شهید علیرضا بازاری را به علت کمی سن و سال از ورود به عملیات محروم کرده بودند. ایشان به تکاپو افتاد، به هر زحمتی بود فرماندهی را متقاعد کرد که در عملیات همراه گردان باشد. وقتی اجازه حضور در منطقه را یافت از خوشحالی فریاد میکشید: «بالاخره پیروز شدم، من پیروز شدم.»
یکی از بچههای قدیمی گردان گفت: «میدانی در این پیروزی گاهی آدم سرش را از دست میدهد؟»
او جواب داد: «من برای سر دادن پیروز شدم.» شهید علیرضا بازاری در عملیات کربلای 5 بر اثر اصابت گلوله خمپاره، سر از پیکرش جدا شد.
آهباران، ص 140