به گزارش مشرق، روزنامه اعتماد دیروز با سعید لیلاز مصاحبه کرد و او را «کارشناس اقتصادی» معرفی کرد. این در حالی است که نامبرده در حقیقت مهره سیاسی سفارت انگلیس است و پس از مدتی سرویسدهی به حزب اشرافی کارگزاران، به عضویت مرکزیت این حزب درآمده و هماکنون نیز در برخی شرکتهای دولتی فعال است. حسین رسام- دبیر سیاسی سفارت انگلیس که در جریان سازماندهی فتنه و آشوب 88 دستگیر شد- در دادگاه تصریح کرد طی چند سال 50 اصلاحطلب و از جمله عطریانفر، شمسالواعظین و سعید لیلاز را جذب کرد.
لیلاز در مصاحبه با روزنامه اعتماد بدون اشاره به نقش احزاب آلودهای مانند کارگزاران و مشارکت در ناکارآمدیهای اقتصادی 2 دهه اخیر و رانتخواریهای حزبی میگوید: ماشین اقتصاد کار نمیکند. این ماشین زیادی فاسد شده و بهرهوری آن پایین آمده است. من 4 بحران فوری و آنی نه فقط برای اقتصاد ایران بلکه برای تمدن ایران میشناسم. بحران اول، فساد است. معتقدم بعد از عراق فاسدترین اقتصاد جهانیم.
دومین بحران، بهرهوری است. رشد بهرهوری در اقتصاد ایران در 10 سال منتهی به دولت آقای روحانی منفی بوده بعد از آمدن آقای روحانی هم ما شواهدی مبنی بر اینکه این رشد مثبت شده باشد، نداریم. بحران سوم، فقدان سرمایهگذاری به دلیل منازعات است و چهارمین بحران، افزایش شکاف طبقاتی به یکی از بدترین حالتها در تاریخ ایران است.
وی ادامه میدهد: اگر ندادن رانت منجر به قفل شدن سیستم میشود، بهتر است رانت داده شود. چون داشتن یک رشد متوسط اقتصادی لنگان لنگان بهتر از توقف است. من فکر میکنم قراردادهای جدید نفتی، در واقع عمل به این توصیه داگلاس نورث بوده است.
باید در ایران این فهم عمومی پدید بیاید که از به خشونت رسیدن مطالبات سیاسی و اجتماعی ما آسیب بیشتری میخوریم. در منافع ملی حفظ صلح و ثبات، مهم است. موضوع رابطه عادی با آمریکا یا غرب نیست، بحث اتفاقا خیلی ساده است و آن حفظ منافع! یک گروهی در ساختار سیاسی ایران وجود دارند که نانشان در تحریم است، طبیعی است که گروهی هم هستند که منافع آنها در حفظ صلح و ثبات است. اینکه بگوییم این گروه خائن است و آن گروه خادم، موضوعیت ندارد.
لیلاز برخلاف واقعیتهای فتنه 88 میگوید: «در جریان ناآرامیهای 88 به لحاظ تمدنی به این نتیجه رسیدیم که حفظ این ظرف مهمتر از این است که به اهدافمان برسیم یا نرسیم. ولو اینکه در اکثریت باشیم یا اقلیت. بنابراین جنبش مدنی در ایران در سال 88 با شعور مدنی خود را متوقف کرد. چون حفظ ظرف ایران برایش مهمتر از این بود که به قدرت برسد. باز هم نمیگویم ما آدمهای باشعورتری هستیم، بلکه به این نتیجه رسیدیم که حفظ ثبات در ایران منفعت بیشتری دارد تا بیثبات کردن ایران. طرف مقابل هم در سال 92 به این تجربه دست یافت. بنابراین ما از دو سر طیف سیاسی در ایران حرکت کردیم و به مرکز رسیدیم. یعنی با هم سازش کردیم و دوطرف به مرکز رسیدند تا تفاهم بر سر انتخاب حسن روحانی حاصل شد. یعنی گفتیم نه موسوی و نه جلیلی. این سازش و این فهم مشترک در اقتصاد هم باید پدید بیاید.»
عضو مرکزیت حزب لیبرالی کارگزاران همچنین گفته است: ما با حسن روحانی به درک مشترک رسیدیم. معتقدم از نظر اقتصادی، جناح راست در ایران باید به این نتیجه برسد که حفظ و سلطه انحصارات یا پیش بردن کشور در تحریمها مثل سابق غیرممکن است و منجر به شکست ظرف ما میشود. ساختار اجتماعی ما بسیار شکننده است.
درباره این مغالطه چند لایه شایان ذکر است که اولا حزب کارگزاران، اساسا مانند بسیاری از مدعیان اصلاحطلبی، ذاتا راست (مدعی لیبرالیسم و کاپیتالیسم) است. ثانیا این حزب و موتلفان آن در دولتهای موسوم به اصلاحات و اعتدال، بنیانگذار و میراثداران اصلی انحصارها و فسادها و رانتهای اقتصادی هستند. چنانکه مثلا بابک زنجانی در دوره سازندگی- به واسطه دلالی و توزیع ارز- پر کشیده همین حزب کارگزاران است و برخی وزرا و مدیران هزار میلیاردی از همین حزب تغذیه کردهاند و هماکنون در دولت و ستادهای انتخاباتی خاص حضور دارند.
ثالثا راهاندازی آشوب نیابتی سال 88 به نمایندگی از سرویسهای جاسوسی انگلیس و آمریکا و اسرائیل، نقشی مهم و تعیینکننده در لطمه به اقتصاد ایران و تشدید تحریمها و کاهش قیمت نفت داشت و از این جهت افراطیون مدعی اصلاحطلبی، بزرگترین خیانتها و وطنفروشیها را مرتکب شدند که آثار آن تا سالها باقی خواهد ماند.