سرویس تاریخ مشرق - انقلاب اسلامی با اعتراض مراجع و مردم به تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 41 کلید خورد و یک سال بعد با تبعید امامره به اوج خود رسید. در ابتدای سیر مبارزات تبعید مبارزین و انقلابیون در اولویت رژیم نبود بلکه با استفاده از اهرمهایی مثل فشار، تهدید، زندان و... سعی داشتند علما را از مسیر خود بازدارند، این شرایط تا زمان تبعید امامرهادامه داشت اما پس از مدتی مردم با شناخت تدابیر و سیاستهای ساواک به روشهای مختلفی مثل برگزاری مراسم مذهبی در اماکن مقدسه روی آوردند. ساواک که از درگیری در اماکن مذهبی واهمه داشت تصمیم گرفت با دستگیری افراد محوری جلسات را به تعطیلی بکشاند، غافل از اینکه این افراد بلافاصله بعد از آزادی دوباره فعالشده و ضد سیاستهای آنها اقدام میکنند. نهایتاً دستگاه امنیتی رژیم که تدابیر خود را شکستخورده میدید به سیاست دیگری در مسائل امنیتی و راهکارهای مقابله جویانه با روحانیت روی آورد و آن همان تبعید بود.
با توجه به گزارشهای ساواک به نظر میرسد این تغییر رویه دو علت عمده داشته است: یکی نارسایی قانونی و اشتغال یاران امامره به روشنگری و مبارزه بلافاصله پس از اتمام دوره محکومیت و آزادی از زندان و البته با جسارت و شوری بیشتر، و دیگری حساسیت افکار عمومی نسبت به زندانی کردن روحانیون و افزایش نفوذ آنها پس طی دوره محکومیت؛ بنابراین سیاست امنیتی رژیم ازاینپس برمدار تبعید شکل گرفت تا علاوه بر کنترل فضای شهرهای مهم مثل قم و تهران از ارتباط مبارزین و انسجام آنها نیز جلوگیری گردد.
امواج چهارگانه تبعید
همانطور که گفته شد شروع تبعیدها از سال 43 و پس از تبعید امامره بود و تا سال 57 ادامه داشت، اما در این بازه وقوع یک سری رخدادها سبب ایجاد مقاطع مختلف در مبارزات شده و از سوی دیگر موج تازه ای از تبعید روحانیون توسط دستگاههای امنیتی آغاز میشد، در این میان چهار واقعه شاخص وجود دارد کهموجهای چهارگانه تبعید در مقابله با آنها به وقوع پیوستند:
در ادامه به بررسی وقایع مربوط به هریک از دورههای تبعید و افراد تبعیدشده در هر دوره میپردازیم:
موج اول تبعید؛ پس از حادثه فیضیه
بدون تردید قیام پانزده خرداد 1342 نقطه آغازین انقلاب اسلامی بود که در واکنش به لایحه انجمنهای ایالتی-ولایتی، انقلاب سفید و فاجعه مدرسه فیضیه قم رخ داد و مهمترین نتیجه آن ظهور امام خمینیره بهعنوان پیشگام مبارزات سیاسی علیه رژیم بود. پس از این قیام، افراد دخیل از جمله روحانیون، بازاریها و ... توسط رژیم پهلوی شدیداً سرکوبشده و چند تن از آنها محکوم به تبعید گشتند.
در میان محکومین به تبعید این دوره نام آقایان: سیدعبداله هاشمی، مرتضی حجازی،فلاح یزدی، هادی پیشوایی و قربانعلی طایف نجفآبادی به چشم میخورد. مدتی بعد نیز در آستانه عید نوروز سال 1345 جمعی از نیروهای انقلابی که بنا بود اعلامیههای حضرت امامره را پخش کنند شناساییشده و همگی تبعید شدند، افراد تبعیدشده بدین شرح بودند: آقایان سید احمد کلانتر و محمد جعفری گیلانی به فردوس، آقایان مهدی کروبی، محمدرضا یاسین و محمدعلی گرامی به گنبدکاووس، شهابالدین اشراقی داماد امامره به همدان.
در آغاز این مرحله امامره طی پیامی اعتراض خود را نسبت به جشنهای تاجگذاری اعلام کردند، این پیام که اولین اعلامیه ایشان در طول دو سال تبعید بود و در پی آن پیامهای دیگر ایشان خطاب به مبارزین یکی پس از دیگری وارد ایران میشد و انقلابیون مخفیانه اعلامیهها را تکثیر و پخش میکردند.
ازاینرو ساواک بااطلاع از ورود پیامهای امامره نظارت خود را تشدید کرد و افرادی را که احتمال میداد اطلاعیهها بهواسطه آنها وارد میشود را دستگیر نمود. بعلاوه در این دوره با فوت آیتالله حکیم جمعی از علمای قم مرجعیت امامره را تأیید کرده و در مجالس از ایشان سخن میگفتند در همین راستا 50 تن از روحانیون نامهای برای ایشان فرستاده و بر رهبری ایشان پافشاری کردند.
در واکنش به این جریانات رژیم موج جدیدی از تبعید به راه انداخت و چندین نفر از مبارزین را به نقاط مختلف تبعید کرد، آیتالله منتظری را به مسجدسلیمان و بعد هم نجفآباد فرستادند و آقایان خزعلی، صلواتی، سعیدی، کلانتر و مروارید نیز به زابل تبعید نمودند.
موج سوم و نقش گروه ابوذر
این موج از تبعیدها با عملیات ناموفق خلع سلاح پاسبانی قم کلید خورد، جمعی از جونان نهاوند موسوم به گروه ابوذر در جهت توسعه برنامههای مبارزاتی خود درصدد به دست آوردن سلاح به پاسبانی هجوم بردند، اما ناکامی آنها بهانهای شد برای تبعید گسترده انقلابیون و ساواک با تکیهبر این اتفاق 25 نفر از انقلابیون را به نقاط دورافتاده و عموماً سنی نشین کشور تبعید کرد.
این نکته نیز ناگفته نماند که انتخاب افراد گروه 25 نفر نشان میدهد که ساواک کاملاً پیشگامان نهضت و عناصر مبارز را شناسایی نموده و آنان را در این لیست قرار داده است. آیت الله ربانی شیرازی در رأس این گروه متهم اصلی مرتبط با گروه ابوذر بود. هشت نفر بعدی از تأیید کنندگان مرجعیت امامره بعد از رحلت آیتالله حکیم بودند. چهار نفر دیگر در حوزه نشر و توزیع رساله امامره فعالیت داشتند. گروه دیگر در حوزه گردش مالی امامره (وکلای مالی امام) مسئولیت داشتند.
موج چهارم؛ پس از رحلت حاجآقا مصطفی
رحلت مرموز آیتالله مصطفی خمینی فرزند امامره در آبان 1356، شتاب خاصی به حرکت انقلاب اسلامی بخشید که میتوان موج برخاسته از آن را بهعنوان آغاز قیام عمومی مردم دانست. مجالس یادبود متعددی در سرتاسر کشور برگزار و در پی هر یک از این مجالس، تظاهرات گستردهای علیه رژیم شاه به راه افتاد و بار دیگر امامره بهعنوان رهبر حرکت اسلامی در جامعه مطرح گردید. ازاینرو دستگاه حاکم و بهویژه شخص شاه بر آن شد تا با توهین به ساحت امامره چهرهی ایشان را در انظار عمومی مشوش سازد و با نوشتن مقالهای با صراحت به آن بزرگوار توهین نماید.
علاوه بر این روزنامه اطلاعات در چاپ 17 دیماه مقالهای موهن نسبت به امام خمینیره منتشر کرد که با واکنش نیروهای مبارز در قالب تظاهرات 19 دیماه مواجه شد، رژیم برای کنترل اوضاع در اقدامی نسنجیده تصمیم به سرکوب مردم گرفت که به کشتار خونین 19 دی قم ختم شد.
این قیام با مظلومیت شهدا و حرکت روحانیت و مردم به بار نشست و حرکتساز شد. پیام حضرت امامره روح تازهای در کالبد مجروح ملت دمید و انقلابْ آهنگ و شتاب تازهای به خود گرفت. مبارزه علیه رژیم طاغوت شکل همهجانبهای پیدا کرد و خون تازهای در رگ نهضت جوشیدن گرفت. به دنبال قیام 19 دی، نهضت به شهرهای دیگر کشیده شد و حماسه چهلمها شکل گرفت. تبریز، یزد، جهرم، تهران، مشهد و شهرهای دیگر کشور شاهد قیامهایی خونین در گرامی داشت شهدا بودند. ابتدا تبریز در چهلم شهدای قم به خاک و خون کشیده شد و پسازآن شهرهای دیگر به همین ترتیب شاهد حماسههایی جاوید بودند.
درنهایت کمیسیون امنیت اجتماعی قم روز 21 دیماه تشکیل شد و هفت نفر از مدرسین قم و سه نفر از بازاریان را محرک اصلی شناخت و آنان را به تبعید محکوم کرد که اسامی و محکومیت آنها به این شرح بود: «1- شیخ مرتضی فهیم کرمانی به سه سال اقامت اجباری در سقز 2- شیخ محمد یزدی به سه سال اقامت اجباری در بندرلنگه 3- ناصر مکارم شیرازی به سه سال اقامت اجباری در چابهار 4- شیخ حسینی نوری همانانی به سه سال اقامت اجباری در خلخال 5- شیخ ابوالقاسم خزعلی به سه سال اقامت اجباری در بیجار 6- شیخ محمدعلی گرامی به سه سال اقامت اجباری در شوشتر 7- شیخ حسن صانعی به سه سال اقامت اجباری در میناب 8- حاج قاسم دخیلی به سه سال اقامت اجباری در تویسرکان 9- غلامحسین خردمند به سه سال اقامت اجباری در خوی و 10- حسین سلیمانی به سه سال اقامت اجباری در تربتجام.»
علاوه بر تبعید دستهجمعی این تعداد از روحانیون برخی دیگر نیز در این بازه بهصورت انفرادی تبعید میشدند، در میان تبعیدشدگان انفرادی بر اساس اسناد بجا مانده از ساواک "سید علی حسینی خامنهای از روحانیون ناراحت و افراطی مشهد به علت تحریکات مضر" نیز به تبعیدگاهی در نزدیکی ایرانشهر تبعید میگردد.
درمجموع ساواک در تمام مقاطع با تبعید افراد شاخص و محوری سعی داشت انسجام و مقاومت مبارزین را از بین ببرد به دو نکته توجه داشت:
1- سعی میکرد افراد تبعیدی را به نقاطی بد آبوهوا منتقل کند تا ازلحاظ جسمی و معیشتی در تنگنا قرار گیرند.
2- مورد دوم که عموماً در تبعیدها موردتوجه قرار داشت بافت مذهبی مناطق بود، بدین معنی که سعی میشد روحانیون را به مناطق سنی نشینی منتقل کنند تا مبادا باگذشت زمان بتوانند بین بافت اجتماعی تبعیدگاه نفوذ نمایند.
فعالیتهای تبعیدیون
رژیم که به خیال خودش با تبعید افراد ساختار مبارزاتی انقلابیون در مرکز را نابود کرده و با پراکنده کردن آنها زمینه نهضت را از بین برده بود سرمست از اقدامات پیشگیرانه خود از وضعیت نقاط حاشیهای غافل شده بود. به عبارتی استراتژی امنیتی پهلوی سبب شد علما به نقاطی که عموماً سفر به آنها صعب بود و مفاهیم انقلابی به آنها نمیرسید واردشوند و گفتمان انقلاب را در سراسر کشور معرفی نمایند. طی یک دستهبندی کلی اقدامات انقلابیون در دوره تبعید را میتوان متشکل از دو مرحله زمینهسازی، فعالیت مذهبی سیاسی دانست:
1- زمینهسازی و تبلیغ:
اغلب افکار عمومی نسبت به فرد تبعیدی بهعنوان یک فرد مجرم مینگریستند ازاینرو اولین اقدام جلب اعتماد عمومی بود، در این راستا اکثراً افراد تبعیدی به دیدار علما و روحانیون بومی رفته و طی جلساتی با جلب اعتماد وی و برقراری ارتباط با او وجه عمومی خود را در منظر عموم اصلاحکرده و همچنین زمینه حضور در محافل مذهبی منطقه را برای خود فراهم میکردند. در بعضی موارد فعالیتهای تبلیغی و منزلت اجتماعی فرد چنان زیاد میشد که رژیم چارهای جز تغییر تبعیدگاه نمیافت.
2- فعالیتهای اجتماعی:
ازآنجاکه اغلب تبعیدیها ملبس به لباس روحانیت بودند پس از جلب اعتماد از اولین فعالیتهای آنها برپایی نماز جماعت و طرح مختصر مسائل در مساجد بود. بعضاً در شهرهایی که زمینه بیشتری وجود داشت مبارزین با گستردهتر کردن حوزه فعالیت خود به تربیت مبارزین و مبلغین پرداخته و محل تبعید را به مرکز جدیدی برای مبارزه علیه رژیم تبدیل میکردند. این اتفاق در مورد آیتالله خلخالی تا حدی پیش رفت که طلاب از برخی نقاط کشور برای حضور در جلسات درس ایشان به تبعیدگاه ایشان راهی شدند.
کلام آخر
با توجه به مطالب یادشده به نظرمی رسد حکومت وقت برای اینکه واعظان و منبریان انقلابی را از مبارزه بازدارد و آنها را تحدید نماید تصمیم به تبعید آنها گرفت. اما این سبب سکونت و دسترسی آنها به نقاط دورافتاده کشور و برقراری ارتباط با مردم آنجا شد. درواقع تبعید روحانیون انقلابی به شهرهای مختلف باعث گستردهتر شدن حوزه مبارزات و شبکه مبارزاتی انقلاب و درنتیجه بالا رفتن جایگاه آن در افکار عمومیشد. اگر در سالهای اولیه اعلامیهها و پیامهای امامره تنها به نخبگان و ساکنان شهرهای بزرگ میرسید و اثرش در همین حد باقی میماند، اکنون در دورافتادهترین شهرها همصحبت از نهضت امام خمینیره بود.