به گزارش مشرق، «معامله را کسی می برد که جرأت زدن زیرش را داشته باشد.» این یکی از اصول معروف و طلایی در حرفهی بازاریابی است؛ اصلی که دونالد ترامپ سعی دارد آن را به صورت پر رنگ تری از دنیای تجارت وارد سیاست کند؛ منطقی که با آن ترامپ در کتاب خود، "آمریکای فلج شده"، از طریق آن به سیاست های دو دوره ریاست جمهوری اوباما می تازد.
دونالد ترامپ در مقدمه این کتاب نظر خود را در ارتباط با امریکای فعلی چنین بیان می کند:«هیچ کس یک بازنده را و یا یک بازیگر بازی خورده را دوست ندارد. امروز در موقعیتی قرار گرفته ایم که قدرت های بزرگ روی زمین و یا حتی هرکسی دارد سهم ما می خورد. این بردن نیست. رئیس جمهوری داریم که سعی می کند با کشیدن خطوطی روی شن ها، سفت و سخت باشد، اما وقتی که این خطوط توسط دیگران نادیده گرفته می شود هیچ عکس العملی نشان نمی دهد. وقتی که ما تلاش می کنیم با یک کشور خارجی مذاکره کنیم، ایستادگی نمی کنیم (به اندازه کافی سفت و سخت نیستیم). ما آنها را به کنار کشیدن و زدن زیر میز مذاکره تهدید نمی کنیم. مهمتر از آن اینکه به هیچ وجه کنار نمی کشیم و زیر میز نمی زنیم. ما فقط پشت سر هم امتیاز می دهیم. معنی این کار، بردن نیست. من اگر کسب و کار خودم را این گونه اداره می کردم، خودم را آتش می زدم. نگاهی بکنید به یکی از بدترین توافق ها در تاریخمان، توافق هسته ای با ایران که جان کری آن را مذاکره کرد و اوباما کنگره را دور زد.»
در همین جهت ترامپ در 21 مارس 2016 در سخرانی خود در کمیته امور عمومی امریکا و اسرائیل به صورت صریح برای حضار می گوید که یکی از اولویت های اول او بر هم زدن توافق با ایران است. یا اینکه قصد دارد در مورد نفتا (قرارداد برای تجارت آزاد و کاهش تعرفه ها بین امریکا مکزیک و کانادا) با مکزیک و کانادا دوباره مذاکره کند.
آخرین واکنش ترامپ در قبال ایران، روز گذشته بود که رئیسجمهور آمریکا در پاسخ به سوال خبرنگار «واشنگتنآگزماینر»، به سخنرانی حسن روحانی، رئیسجمهور کشورمان در راهپیمایی 22 بهمن واکنش نشان داد. خبرنگار این پایگاه خبری در حساب کاربریاش در توئیتر نوشته ترامپ در پاسخ به این سوال که روحانی گفته کشورهای تهدیدکننده ایران پشیمان خواهند شد، گفت: «بهتر است او مراقب باشد.»
این سخنان مبهم و ظاهرا تهدیدآمیز ترامپ در قبال ایران در حالی است که وقتی وی به مساله کره شمالی می رسد، کشوری که با انبوه تحریم های شورای امنیت سازمان ملل متحد و تحدید های مکرر آمریکا همچنان با جسارت بیشتری برنامه هسته ای و موشکی خودش را توسعه می دهد، چیزی برای گفتن ندارد و تهدید را کنار می گذارد و رام می شود. از این رو زمانی که ترامپ در ژانویه 2016 سیاست هسته ای دولت خودش را تشریح می کرد وقتی در مورد کره شمالی به عنوان یکی از جدی ترین تهدیدات ایالات متحده از او سوال شد این گونه پاسخ داد که: «راغب است با رهبر کره شمالی گفتگو کند و همچنین در این زمینه از چین درخواست کمک بیشتری داشته باشد.» اما در صورت موثر نبودن این سیاست ها ترامپ عنوان کرد: «این پذیرفتنی خواهد بود اگر ژاپن و کره جنوبی برای مقابله با کره شمالی به دنبال سلاح هسته ای متعلق به خودشان باشند، چرا که به هر ترتیب دیر یا زود بالاخره این اتفاق خواهد افتاد.»
با توجه به مواضع تهدیدآمیز ترامپ در قبال کشورها، می توان گفت، تهدیدهای ترامپ بیش از آن که ماهیتی متصلب داشته باشند، ابزاری هستند برای تحت فشار قرار دادن دیگر کشورها جهت گرفتن امتیاز بیشتر. او گرچه در این زمینه راغب است که خود را بسیار جدّی نشان دهد و یا حتی برخی از تهدیدات خود را عملی کند، اما در نهایت هدف او بر هم زدن وضع موجود، گسترش و تعمیق بحران و جنگ نیست، بلکه هدف اصلی او فقط انجام دادن معامله های بهتری است.
اینکه ترامپ می گوید او هیچ علاقه ای برای دخالت نظامی در دیگر کشورها ندارد، این یک حقیقت است. ترامپ بر خلاف جرج بوش چیزی از فلسفه جنگ محدود نمی داند و طرحی هم برای آن ندارد. به جای آن او گرایش شدیدی به زنده کردن اسطوره شکست ناپذیری ارتش امریکا دارد؛ اسطوره ای که اعتبار جهانی قدرت از دست رفته امریکا در دوره اوباما را دوباره برگرداند.
نامأنوس بودن ادبیات ترامپ به معنای خطرناک بودن آن نیست. ترامپ فقط یک تاجر است که به مقام ریاست جمهوری رسیده است؛ او نه تاریخ می داند و نه اندیشه سیاسی؛ نه حقوق نه اندکی از تئوری های روابط بین الملل. گواه این ادعا آثار و گفته های خود اوست. برای مثال اگر گفته های ترامپ در مورد ایران را یک مرور کلی بکینم، می بینیم که در ادبیات او در توصیف رفتار ایران ترامپ هرگز از واژه های ایدئولوژی ، انقلابی گری و یا تمدن ایران استفاده نمی کند، چون درکی از این مفاهیم ندارد. او فقط تاکید دارد که ایران در مذاکرات سر امریکا به اصطلاح کلاه گذاشته است. این بسیار پر واضح است که ترامپ حتی از دیگر پدیده های سیاسی و بین المللی معاصر نیز هنوز درک روشنی ندارد.
بنابراین اگر ترامپ برجام را معامله ای می داند که به زعم وی امریکا در آن باخته است، یا اینکه به خیال خود برای مبارزه با تروریسم و یا بازگرداندن شوکت و شکوه گذشته امریکا طی یک فرمان اجرایی از ورود مهاجران و پناهجویان از کشورهای جنگ زده مسلمان به امریکا جلوگیری می کند و یا سازمان ملل را جایی برای خوش گذرانی سیاستمداران می داند، به این دلیل است که ترامپ مثل سلف خود سوار شدن بر اسب خوش زین عدم اشاعه، حقوق بشر و هنجارگرایی بین المللی را که رهبران گذشته امریکا از طریق آنها جنگ های محدود زیادی را در خاورمیانه و سراسر دنیا به راه انداختند، را بلد نیست. در واقع او هیچ فلسفه روشنی برای آنچه که انجام می دهد، ندارد؛ فلسفه ای که بیم آن را داشته باشیم که کم کم متصلب شده و او را در ورای ساختارهای سیاسی ایالات متحده، به سمت یک نئوفاشیم امریکایی یا ارزش هایی که برای او جنگ را توجیه کند، رهنمون کند. او بیش از اعمال قدرت، علاقه مند به نمایش قدرت است.
آنهایی که بُلف های ترامپ را مهم می دانند و یا یک جنگ ناخواسته با امریکا در دوره ترامپ را متصور می شوند، منطق روشنی برای ادعای خود ندارند. ترامپ مثل هر تاجری اگر علاقه زائد الوصفی برای ابراز نارضایتی از وضع موجود دارد، به این معنی نیست که او مثل هیتلر یک جنگ طلب یا فاشیست است. جنگ نیاز به ایدئولوژی دارد و ایدئولوژی آمیزه ای است از تفکر فلسفی و احساس رسالت اخلاقی است؛ چیزی که ترامپ میانه خوبی با هیچ کدام از آنها ندارد. هدف ترامپ، این سیاستمدار تجارت پیشه، فرار از زیر با صدقه است؛ صدقه ای که متحدان امریکا به عنوان یارانه از امریکا، بویژه در حیطه امنیت، انتظار دارند. با این شرایط ترامپ فقط می خواهد زمینه را برای گران فروشی کالاهایی که امریکا در سطح جهانی (مثل برقراری امنیت آبراهای جهانی و یا ایجاد موازنه قوا در مناطق مختلف به نفع متحدین امریکا) تولید می کند، فراهم کند./