محمدكريم عابدي از خلبانان نيروي هوايي در دوران دفاع مقدس است كه فرماندهي عمليات شناسايي با رزم بسياري از عمليات‌هاي مهم و تأثيرگذار اين دوران را عهده دار بود. او در درگيري‌هاي كردستان در كنار شهيد مصطفي چمران در سنگر مبارزه بود و اين همسنگري در ستاد جنگ‌هاي نامنظم در دانشگاه جندي‌شاپور اهواز هم ادامه داشت.

به گزارش مشرق به نقل از رجا، او به واسطه مسئوليتش اعجاز الهي در شكست امريكا در طبس را از نزديك لمس كرده است. آنچه در ادامه مي‌آيد، روايتي از ناگفته‌هاي دوران دفاع مقدس است كه در گفت‌وگوي این نماینده مجلس هشتم آمده است.

در ابتدا از جنابعالی مي‌خواهيم روايتي از آغاز جنگ داشته باشد؟

شروع جنگ تحميلي مقدمه‌اي داشت كه بدون آن نمي‌شود روايتي درست از جنگ داشت.با پيروزي انقلاب اسلامي استكبار در ايران  شكست خورد و رژيم شاه به عنوان ژاندارم امريكا در منطقه فروريخته بود. پيش از انقلاب، ايران مدافع رژيم صهيونيستي بود و اسرائيلي‌ها در ايران  حضور داشتند و شاه مدافع فراماسون‌ها، صهيونيسم و بهايي‌ها بود؛ زماني كه شاه كاپيتولاسيون را به ملت ايران تحميل كرد، در سال 1342 امام قيام كرد و پس از 15 سال ملت ايران به پيروزي رسيد.

با پيروزي انقلاب سنگرهاي امريكا در ايران فروريخت و لانه‌جاسوسي هم توسط دانشجويان فتح  شد و در واقع جوانان ما با رهبري امام‌(ره) ابهت امريكا را شكستند؛ اتفاقي كه در هيچ جاي دنيا سابقه نداشت، «يك مورد كامبوج را داشتيم كه امريكا قتل‌عام كرد و سفارتش را پس گرفت» در ايران همان طرح را پياده كرد و در 5 اردیبهشت سال 1359 با حمله به عمق خاک ایران، بیش از 1000 کیلومتر پیشروی کرد و در صحرای طبس به طور معجزه‌آسایی شکست خورد و با حدود 10 کشته و به جای گذاشتن بالگردها از ایران گریختند.

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، امريكا به فكر افتاد كه ايران را تجزيه كند و با كمك انگليس و  توطئه‌هاي آن قوميت‌ها را تحريك  كرد؛ بخش‌هايي از قوميت‌هاي عرب، بلوچ، تركمن و كرد مي‌خواستند مستقل شوند، جنگ‌هاي داخلي درگرفت. امريكا گروهك‌هاي ملحد، توده‌اي‌ها، منافقين و... را حمايت  و تحريك مي‌كرد تا ايران را تجزيه كند، اما ملت بزرگ ایران - خاصه جوانان - پشت سر رهبري ايستادند  و توطئه را ناكام كردند. پس از اينكه امريكا از تجزيه  ايران ناكام ماند خود وارد عمل  شد و در 5 ارديبهشت 1359 وارد طبس شد، در آن زمان من خلبان شناسايي و بررسي كننده حادثه بودم و از نزديك اعجاز الهي را لمس كردم، امريكا مي‌خواست با اين عمليات جاسوس‌ها را نجات دهد و با ايران وارد جنگ شود.

بعداز اين شكست بهترين جايگزين به جای شاه «صدام» بود، صدام جاه‌طلب معدوم را تحريك كردند و وعده دادند كه همه گونه همكاري و سلاح را در اختيار او قرار مي‌دهند و او  ظرف سه روز و حداكثر يك هفته ديگر در تهران خواهد بود و در آنجا سربازانش ميهمان تهراني‌ها هستند. حتي خود صدام  روزي كه قطعنامه 1975 را پاره كرد به ارتشش اعلام كرد كه شما به مَجُوس‌ها حمله مي‌كنيد و ما اعراب برتر يك هفته ديگر ميهمان چلوكبابي‌هاي تهران و دختران تهراني‌ هستيم؛ اين شروع جنگ بود.

يكي از اصول جنگ، غافلگيري است آنها از اين اصل استفاده  كردند؛ 31 شهريور 59 درست زماني كه همه مردم، پدر و مادرها درگير تدارك آغاز سال  تحصيلي بودند  نزديك ساعت يك بعدازظهر حمله به ايران را آغاز كردند و فرودگاه‌هاي مهم كشور از جمله فرودگاه مهرآباد را هدف قرار دادند.

اولين واكنش هاي ايران به اين حمله چه بود؟

در ايران هم شرايط خاصي حاكم بود. بني صدر به عنوان رئيس‌جمهور نفوذي، جاه طلب و خودخواه با فريب مردم روي كار آمده با نيروهاي انقلاب همراه نبود و در مقابل با منافقين و گروه‌هاي  انحرافي كار مي‌كرد، رأس هيأت حاكمه چنين وضعيتي داشت؛ در دوران جنگ هم مشكلات مشابهي وجود داشت و مثلاً نخست‌وزير وقت با مشكلاتي روبه‌رو بود كه پس از مدتي منجر به استعفاي او شد و اين استعفا خود ضربه‌اي بود.

پس از آغاز جنگ تحميلي خيلي‌ها خودشان را باختند و فكر كردند انقلاب تمام شده است اما بلافاصله ديداري با امام راحل برگزار شد و مسئولان خدمت امام رسيدند؛ امام با خونسردي و صلابت  تمام و قدرت تمام بسيار ساده فرمودند اتفاقي نيفتاده يك ديوانه آمده سنگي انداخته، شما برويد بيرونش كنيد. به اين ترتيب فاز جنگ تغيير كرد و همه مسئولان به اين نتيجه رسيدند كه راهي جز مبارزه و مقاومت نيست و بايد دشمن را بيرون كنيم.

بر مبناي همين كلام امام يك روز بعد يعني اول مهرماه، خلبانان شجاع هوانیروز نيروي هوايي ارتش جمهوری اسلامی ایران، در تمام مناطق جنگ حضور پيدا كردند و تانك‌هاي دشمن را شناسايي مي‌كردند و هدف قرار مي‌دادند. تانك را بايد با آر پي جي زد نه جنگنده F4 اما ما براي اينكه به دشمن ضربه بزنیم از جنگنده F4 و F5 و هلی‌کوپتر کبری برای انهدام تانك‌هاي استفاده می‌کردیم، در حالی که تانک باید با آر.پی.جی زده می‌شد.

روز دوم جنگ نيروي هوايي ارتش با عملیات قدرتمند خود و با حمله 140 فروند جنگنده، اقصی نقاط پایگاه‌های عراق را بمباران نمودند و پاسخ كوبنده‌تري را از روز اول مهر به دشمن داد. اين پاسخ سريع نشان داد ارتش ايران قدرتمند در برابر دشمن ايستاده و پيام ملت ايران را به دشمنان رساند؛ آنها برداشت درستي از توان ما نداشتند و با خود فكر مي‌كردند چون خلبانان مثلاً تحصيلكرده امريكا هستند اينطور وارد صحنه نخواهند شد، در حالي كه برداشت آنها ناشي از القائات برخي خلبانان فراري و  واداده بود. چرا كه اين نيروي هوايي (هوانيروز) ارتش بودند كه به امام و ملت پيوستند و شاه را از كشور بيرون كردند.

يعني در ابتداي جنگ حركت شجاعانه و بي‌نظير ارتش را داشتيم و همين بود كه امام فرموند ارتش شجره طيبه است. ارتش در تمام صحنه‌ها به صورت قدرتمند وارد شد، سپاه قدرتمند و بسيج هم به كمك ارتش آمدند.

شما در ستاد جنگ‌هاي نامنظم همراه شهيد چمران بوديد، اين ستاد چطور شكل گرفت و چه نقشي در جنگ داشت؟

من آن زمان در وزارت دفاع بودم و علاوه بر اينكه خلبان بودم شركتي را  به نام شركت سازمان خدمات هلي‌كوپتري ايران تأسيس كردم كه پيش از اين دست انگليسي‌ها و هلندي‌ها  بود، شهيد چمران هم نماينده تهران بود، روز پنجم جنگ در مجلس خدمت شهيد دكتر چمران رفتم از ايشان پرسيدم تكليف چيست؟ گفتند بايد به اهواز برويم، ما هم بلافاصله به اهواز رفتيم؛ دشمن تا پشت دب هردان (منطقه‌اي كنار اهواز) مستقر شده بود و هر آن ممكن بود جاده اهواز به دزفول را قطع كند و اهواز  هم از طرف دب هردان  و هم تپه‌هاي فولي آباد در محاصره قرار گيرد.

روزي كه وارد اهواز شديم، شهيد چمران بهترين سنگر را دانشگاه جندي شاپور انتخاب كرد و در آنجا ستاد جنگ‌هاي نامنظم را تشكيل داد، ايشان استاد جنگ‌هاي نامنظم بود و  نيروهاي رزمنده كه در كردستان بودند هم به آنجا آمدند و به اين ترتيب ستاد ياد شده توسط ايشان سازماندهي شد. من هم پروازهاي شناسايي را با بالگرد جِت‌رِنجر به دليل كوچك و كم صدا بودن و کم حجم بودن آن شروع كردم، ما توانستيم اطلاعات وضعيت موجود دشمن را ظرف يكي دو روز شناسايي و شروع به برنامه‌ريزي كنيم.

واقعاً جنگ نابرابري بود ما با يك هلي‌كوپتر يا هواپيماي كوچك مي رفتيم و عكس مي‌گرفتيم اما اِي‌وَکس‌هاي (رادارهای پرنده) امريكا در عربستان مستقر بودند و كل اطلاعات مربوط به ما را در اختيار عراق قرار مي داد و همه منطقه با آنها همكاري داشتند و همه امكانات شيوخ عرب در خدمت صدام بود.

از همان روزهاي اول عمليات چريكي عليه نيروهاي دشمن شروع شد، در اولين عمليات دانشجويان در تپه‌هاي اللـه اكبر وارد شدند كه البته به دليلي كارشكني و سوء‌‌مديريت بني‌صدر همه قتل عام شدند.

عمليات ديگري در روز پانزدهم جنگ انجام شد؛ يك هلي‌كوپتر هلال احمر كه براي امداد و نجات رفته بود را زدند و كاپيتان شريفي و آقاي تابيده چي اسير شدند، همان روز مرحوم سيد علي اكبر ابوترابي با تيمي از رزمنده‌ها از قزوين آمده بودند، در كانال‌هاي دب هردان به سمت سوسنگرد عملياتي انجام دادند كه مورد كمين دشمن قرار گرفتند و بسياري از آنان به اسارت رفتند و در واقع اين روز وحشتناكترين روزي بود كه من در صحنه نبرد ديدم.

شرايط دشواري بود و منافقين و ستون پنجم دشمن تا سنگرهاي ما نفوذ كرده بودند و همان روز يك سيلوي گندم بود كه ستون پنجم منافقين خبر داده بودند كه اين سيلو انبار مهمات است، دشمن اين سيلو را زد و زاغه‌هاي مهمات لشكر 92 زرهي اهواز را هدف قرار داد كه اين خود جهنمي درست كرده بود، همان روز از آسمان جنگنده‌هاي عراق از دب هردان حمله را آغاز كرده بودند و از آسمان گلوله‌هاي دشمن مي‌آمد و از زمين انفجار انبار مهمات شهر را به آتش كشيده بود و  اهواز از همه طرف خون و آتش بود.

آنها مي‌خواستند اهواز را فتح كنند اما با مقاومت خوبي كه  صورت گرفت بلافاصله هلي‌كوپترها را به سمت ارتفاعات مسجد سليمان تخليه كرديم در آنجا من فرمانده عمليات بودم با جنگنده‌هاي نيروي هوايي و هلي‌كوپترهاي كبري توانستيم عصر آن روز آتش دشمن را در منطقه خاموش كنيم.

تعدادي از نظامياني كه بازنشسته شده بودند و به جغرافياي نظامي و سياسي عراق  وارد بودند را دعوت به خدمت كرديم، آنها هم آمدند در ستاد جنگ‌هاي نامنظم استقرار پيدا كردند و توانستيم از كرخه كو به رود كارون كانال‌هايي بزنيم و راه پيشروي آنها را مسدود كنيم با توفيق دراين زمينه براي آنها مسجل شد كه نمي‌توانند اهواز را بگيرند.

درباره كارشكني بني‌صدر گفتيد آيا اين كارشكني‌ها ادامه داشت و موارد ديگري هم بود؟

بله، شب پانزدهم مهرماه در شوراي عالي دفاع با حضور دو نماينده امام يعني شهيد چمران و آيت‌اللـه خامنه‌اي تصميم گيري شد كه تيپي كه از خراسان آمده بود برود پشت تپه‌هاي فولي آباد مستقر شوند و از اين تپه‌ها حراست كند تا دشمن نتواند جاده را فتح كند، فرداي آن روز كه از پرواز بر مي‌گشتم ديدم كه اصلاً اين تيپ حضور ندارد و بالاي سوسنگرد درگيري شديدي هست. به دانشگاه جندي شاپور و ستاد جنگ‌هاي نامنظم برگشتم و خدمت آيت‌اللـه خامنه‌اي گفتم اين يك توطئه است و آن تيپي كه ديشب تصميم گرفته شد به تپه‌هاي فولي آباد بروند، آنجا مستقر نيست و دشمن هم دارد پيشروي مي‌كند ايشان باور نمي‌كردند.

اگر اهواز را دشمن دور مي‌زد همه در محاصره دشمن بوديم به ايشان گفتم بياييد با هلي‌كوپتر برويم ببينيد ايشان فرمودند من با ماشين مي‌آيم تا شما برويد من رسيدم؛ ما يك بار رفتيم عمليات شناسايي با رزم را انجام داديم در برگشست يك هلي‌كوپتر كبري به من گفت يك نفر چفيه‌اي مي‌چرخاند و كمك مي‌خواهد، گفتم شما ادامه دهيد من بررسي مي‌كنم. رفتم ديدم آيت‌اللـه خامنه‌اي است با يك ماشين به منطقه آمده بود، من بلافاصله نزديك ايشان نشستم، بسيار عصباني بودند و گفتند پس اين تيپ كجاست؟

تيپ كجا رفته بود؟

با توجه به اينكه فرماندهي كل را امام به بني‌صدر تنفيذ كرده بودند و او فرمانده جنگ بود وقتي به او اطلاع دادند چنين تصميمي اتخاذ شده، دستور مي‌دهد كه تيپ به جاي ديگري برود. بني صدر حتي سلاح‌هايي كه براي ستاد جنگ‌هاي نامنظم مي‌خواستند را تصويب نمي‌كرد. ناهماهنگي عظيمي بود و دو نماينده امام بايكوت شده بودند چون بني صدر هدفش اين بود كه امام و نيروهاي انقلاب را بايكوت كند. تا حدي هم موفق شده بود دليلش همين است كه اينها تصميم مي‌گرفتند او وتو مي‌كرد.

اين شرايط تا چه زماني ادامه داشت؟

 تا زماني  كه بني‌صدر فرماندهي كل را بر عهده داشت، ادامه داشت و دستور مي‌داد كه از نمايندگان امام تبعيت نكنند، حتي به شهيد تيمسار فلاحي رئيس ستاد نيروي زميني ارتش  دستور داده بود كه اگر آنها دستور دادند  تبعيت نكند. تمام هدف بني‌صدر اين بود كه از يك سو قدرت نظامي را در دست بگيرد و با هجمه‌هاي تبليغاتي و سخنراني‌هاي خودش و نزديكانش قدرت سياسي را نيز تصاحب كند.

به دليل اين شرايط تا اوايل سال 60 جنگ پيشروي نداشت، وقتي به بني‌صدر مي‌گفتند چرا حمله نمي‌كنيد مي‌گفت ما بايد زمين بدهيم زمان بگيريم؛ اين  دكترين نظامي بني‌صدر بود كه تئوري غلطي هم بود. او از جنگ سر در نمي‌آورد و مشاورانش او را به مسيري مي‌بردند كه كشور را به نابودي مي‌كشاند. آخرين تئوري بني‌صدر اين بود گفته بود من 10 ميليون رأي مردم را دارم و 70 درصد رأي مردم را دارم و امام 30 درصد هم ندارد. بنابراين او تئوري به زير كشيدن انقلاب را داشت تا خودش در رأس قرار بگيرد و مي‌خواست رهبري نظام صرفاً ديني باشد و در حوزه سياسي و نظامي نباشد.

اوايل 60 بود كه چهره بني‌صدر بر مردم آشكار شد، در آن زمان شهيد چمران تير خورده بود و با اينكه پاي ايشان هدف گلوله قرار گرفته بود و در همان اهواز در ستاد جنگ‌هاي نامنظم در اتاق عمليات يك تخت گذاشته بود و از آنجا عمليات‌ها را كنترل مي‌كرد. يك روز من در تهران بودم، ايشان به من زنگ زد و گفت به اهواز بروم و مي‌گفت كه تيمسار فلاحي با ما قهر كرده و ديگر پاسخ ما را نمي‌دهد، دليلش را هم نمي‌دانيم و چون من رابطه حسنه‌اي با تيمسار فلاحي داشتم مي‌خواست كه مسئله را بررسي كنم.

همان روز به اهواز رفتم و در ستاد جنگ ارتش خدمت شهيد فلاحي رفتم، آن شب را تا نماز صبح با ايشان صحبت كردم و با بحث‌هاي كلاني كه از قبل و فعل جنگ و مسائل نظام داشتم به شهيد فلاحي ثابت كردم كه دستور بني‌صدر را تبعیت نکرده و شما بايد نظر امام را مد نظر قرار دهيد، هرچند ايشان فرماندهي كل قوا را به بني‌صدر تنفيذ كردند.

ايشان مي‌فرمودند در دكترين نظامي، فرمانده هر چه مي‌گويد بايد همان اجرا شود و امام هم تنفيذ كردند. به ايشان گفتم عقل ما مي‌گويد بني‌صدر بيراهه مي‌رود و فرماندهي‌‌اش غلط است. بالاخره تيمسار فلاحي پذيرفت كه به صورت مطلق از دستورات بني‌صدر تبعيت كند. ايشان خود نظامي قدرتمند و صاحب فكر و تئوري‌ بود و متوجه شده بود كه ضعف‌هاي زيادي دارد اما به وحدت فرماندهي فكر مي‌كرد.

ساعت 7 صبح آن روز گفتم من مي‌روم به ستاد جنگ‌هاي نامنظم و زمينه را فراهم مي‌كنم شما هم تشريف بياوريد با آيت‌اللـه خامنه‌اي و آقاي چمران جلسه‌اي داشته باشيم. من رسيدم به دفتر شهيد چمران، آيت‌اللـه خامنه‌اي هم قدم مي‌زدند، شهيد چمران گفتند ديشب كجا بودي شنيديم ديشب آمدي، گفتم رفتم پيش آقاي فلاحي كه تا نامش را آوردم از درآمد و اين هوشمندي شهيد فلاحي را مي‌رساند، اينجا بود كه پشت بني‌صدر خالي شد.

بعد از آن شهيد تيمسار فلاحي به ستاد جنگ‌هاي نامنظم آمدند و كمك كردند. امام هم بلافاصله بني‌صدر را از فرماندهي كل قوا عزل كردند و اختيارات را به آيت‌اللـه خامنه‌اي و شهيد چمران دادند، مجلس هم بلافاصله هوشمندي كرد و عدم كفايت  بني‌صدر را صادركرد. يعني در اوج  جنگ يك كشور رئيس‌جمهورش عزل شد كه در تمام دنيا بي‌سابقه است. بعد از بني‌صدر منافقين جنايات هفت تير را رقم زدند و جنگ وارد مسير جديدي شد.

عمليات‌هاي موفقيت‌آميز در اين دوره رقم خورد؟

اولين عمليات ارزشمند و موفق دفاع مقدس كه با همكاري سپاه و بسيج در مهر ماه سال 1360 انجام شد با عنوان لشكر پيروز خراسان به نام ثامن‌الائمه براي شكست حصر آبادان بود. امير صالحي فرمانده كنوني ارتش، فرمانده آن عمليات بودند. بعد از حصر آبادان ارتش و سپاه و بسيج نيرو گرفتند و  فهميدند مي‌توانند از راه ديگري  وارد شوند تا آن موقع تصور بر اين بود  كه بايد از راه‌هاي سياسي وارد شد، رؤساي  جمهور كشورهاي مختلف مي‌آمدند خدمت امام كه بياييد صلح كنيد، از آن پس فرماندهي نيروي زميني ارتش را امام به شهيد صياد شيرازي دادند.

در پس اين  اتفاقات فاجعه هفت تير و انفجار دفتر نخست وزيري را داشتیم که به شهادت بزرگواران رجایی، باهنر و دستجردی منجر شد. فاجعه هواپيماي c130  را در هفت  مهر 1360 داشتيم كه تیمسار فلاحی و دکتر مصطفی چمران، از امیران ارتش و برادران  سپاه به شهادت رسيدند، در حقیقت سال 1360 پر فاجعه‌ترين دوران انقلاب و شهادت مسئولان نظام است.

از اينجا به بعد  شهيد صياد شيرازي، فرمانده ارتش مي‌شود و با سپاه به عنوان يك لشكر الهي وارد ميدان  مي‌شوند. به فرمان امام‌(ره) عمليات‌ها يكي  پس از ديگري شروع مي‌شود كه پيروزترين آنها عمليات فتح‌المبين در منطقه دزفول و كرخه است، در اين عمليات بيش از 16 هزار اسير گرفته شد و سلاح‌ها، جنگنده‌ها و تانك‌هاي بسياري به غنيمت گرفته شد و چندين لشكر صدام منهدم شد، توفيق اين عمليات باعث شد دشمن به وحشت بيفتد. اين نكته براي تئوريسين‌هاي جنگ تمام دنيا عجيب بود كه در حالي كه هنوز عمليات فتح‌المبين با آن عظمت جاري بود به فاصله 10 روز فرمان عمليات بزرگتري به نام عمليات بيت‌المقدس صادر شد. عمليات بيت‌المقدس چند مرحله داشت و در مرحله آخر آن آزاد سازي خرمشهر مطرح بود.

در عمليات بيت‌المقدس، در روز 11 فروردين سال 61، با 9 نفر از نماينده هاي ستاد هوانيروز براي شناسايي رفته بوديم، وقتي كارون را رد كرديم با ارتفاع حدود 3 متر با سرعت بالا از رودخانه عبور كرديم، در برگشت، دشمن ما را شناسايي كرد و با بالاترين سلاح‌ها حمله به ما را شروع كردند، يك گلوله توپ به فاصله 100 يا 200 متري هلي‌كوپتر اصابت كرد و شيشه‌هاي هلي‌كوپتر شكست و ما به يك دكل برق رسيديم.

در آن لحظه به اذن‌اللـه و تصميمي كه خلبان گرفت با زاويه 15 درجه از منتها عليه دكل براي اولين بار در تاريخ دنيا توانستيم از زير دكل برق عبور کرده و با تمام آسیب‌های هلی‌کوپتر به سلامت در دارخوین فرود آمدیم، هلي‌كوپتر را در حالي كه كاملاً از بين رفته بود به دارخوين آورديم اما ما نجات پيدا كرديم.

علت كناره‌گيري شهيد صياد از فرماندهي ارتش چه بود، گويا اختلافاتي بين سپاه و ارتش به‌وجود آمده بود؟

در برهه‌اي از جنگ وحدت يكپارچه ايجاد شد و ثمره وحدت عمليات ثامن‌الائمه، فتح‌المبين و بيت‌المقدس بود و به همين دليل امام فرمودند خرمشهر را خدا  آزاد كرد، تا همه بدانند و درگير نفسانيات نشوند. سپاه با توجه به سلاح‌ها و تجهيزاتي كه غنيمت گرفته بود شروع به سازماندهي و تجهيزات بيشتر كرد و بین بعضی از افراد زمزمه‌های اختلاف شنیده می‌شد.

در چه برهه‌اي؟

اواخر 61 در سال 62 كه عمليات خيبر را داريم، در عمليات رمضان، بدر، خيبر و قادر در جنوب پيرانشهر اين اختلاف ها به اوج مي‌رسد كه دردآور است. البته هيچ عملياتي در منطقه جنگی نبود که از پشتوانه نیروی هوایی و هوانیروز ارتش برخوردار نباشد. افرادي كه در دوران جنگ، مثل بني‌صدر و بعدها ده‌ها نفر مثل او را که منيت‌ در ایشان حلول کرده بود و  قدرت الهي را ناديده گرفتند جرقه هاي اختلاف را مي‌زدند. البته آنهايي را كه امام تشخيص مي‌دادند، سريع كنار مي‌گذاشتند و چندين فرمانده در ارتش و  سپاه عوض شد. شهيد صياد با آنكه حماسه‌هاي  بزرگ را آفريد، اما شرايط به جايي رسيد كه برخی از مسئولین جنگ با وی کنار نیامدند، اما او هيچ‌وقت كنار نرفت. شهيد صياد در زمان بني‌صدر هم در عمليات شمالغرب فرمانده عمليات بود، كنار نرفت؛ اگر چه که ایشان سمت فرماندهی نیروی زمینی ارتش را واگذار کردند.

پايان جنگ چطور بود؟

در نهایت هزاران فرمانده عالی‌رتبه جوان در ارتش و سپاه گوش به فرمان امام(ره) جنگ را در دریا، هوا و زمین اداره کردند و در عمق خاک عراق حملات کوبنده‌ای انجام دادند و ارتش عراق را به خروج از مرزهای قبل از بیانیه 1395 الجزایر وادار کردند. در حقیقت شکستی که به صدام و حامیانش  بخصوص امریکا و انگلیس تحمیل کرده و اقتدار کشور را ارتقا دادند. در پایان مجدداً یادآور می‌شوم که تا زمانی که ما وحدت ملی خود را حفظ کنیم، امنیت و اقتدار ملی ما پایدارتر خواهد بود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس