به گزارش مشرق، "زفرات" نام کتابی است که تعدادی از فعالان حقوق بشری بحرین نوشته و سعی کرده اند در آن گوشهای از جنایت های صورت گرفته در زندان های رژیم آل خلیفه در این کشور بویژه در زمان انتفاضه اسرا در زندان "جو" در مارس ۲۰۱۵ را مستند کنند. این کتاب شامل ۶۷ گزارش دستنویس از داخل زندان جو بعلاوه مجموعه ای از تصاویر و مستندات دیگر است که مجموعا ۲۸ روش شکنجه در آن ترسیم شده است. نام ۶۳ تن از مهم ترین شکنجه گران رژیم آل خلیفه و عناصر پلیس و نیروهای ژاندامری بحرینی بعلاوه نیروهای مزدور اردنی و اماراتی نیز در این کتاب آمده است. راویان این کتاب مشاهداتشان در شکنجه خود و دوستانشان را که در برخی موارد به شهادت افراد شکنجه شده از جمله عباس السمیع و سامی مشیمع و علی السنکیس منجر شده را تشریح می کنند.
گزارشهای منتشر شده در این کتاب نمونه ای از پایداری و استقامت اسرای بحرین را نشان میدهد که در برابر مشکلات و سختیها با عزم و ایمان و اراده مقاومت میکنند و ثابت کردند که اسارت نمیتواند آنها را از اهداف خود مبنی بر رسیدن به آزادی و کرامت انسانی و حقوق اولیه بشری بازدارد.
ایمن سلمان محمد
سن: ۲۲ سال
حکم: ۱۵ سال زندان
منطقه: سماهیج
در روز سهشنبه ۱۰ مارس ۲۰۱۵ در زندان مرکزی جو نیروهای پلیس در بخش ملاقات زندان اقدام به تجاوز به یک از افراد خانواده زندانیان کردند که در پی آن اعتراضاتی از سوی زندانیان به وقوع است. این اعتراضات از سوی مدیریت زندان نادیده گرفته شد تا اینکه در نهایت به بحرانی شدن اوضاع منتهی شود.
حمله به بخش ۳ زندان
حدود ساعت چهار و نیم همان روز راشد بن عبدالله وزیر کشور بحرین در سایت اجتماعی توئیتر مطلبی را منتشر کرد مبنی بر اینکه نیروهای ضد شورش باید وارد ساختمانهای زندان شوند و مسئولیت کامل این اقدام را برعهده بگیرند. در پی این مطلب نیروهای امنیتی به ساختمان شماره سه که ساختمان اختصاص داده شده به زندانیان بین ۱۷ تا ۲۱ سال بود، یورش بردند. آنها با استفاده از گازهای اشکآور و سلاح ساچمهای و بمبهای صوتی زندانیان را مورد تعرض قرار دادند. در پی این اتفاقات ما برای دور ماندن از تأثیرات گازهای خفهکننده به سلول ها پناه بردیم و لحظاتی بعد بود که نیروهای امنیتی به سلول ها نیز یورش بردند و اقدام به خارج کردن زندانیان از اتاق ها با استفاده از باتوم و شیلنگ های پلاستیکی کردند. برخی از آنها نیز سیخهای آهنی در دست داشتند.
در جریان روند تخلیه زندان، من به شدت از ناحیه پشت و صورت از سوی افراد مختلف پلیس هدف ضربه قرار گرفتم. در ادامه ما را به سمت محوطه خارجی که مملو از زندانیان بود، کشاندند. در این محوطه تعداد زیادی از نیروهای پلیس اقدام به کتک زدن زندانیان می کردند و ستوان عیسی الجودر و ستوان عبدالله عیسی بر این روند نظارت داشتند.
ما تا حدود ساعت هشت عصر در همین شرایط قرار داشتیم. در ادامه من از سوی مسئولان و مدیریت زندان احضار شدم. تعدادی از نیروهای ضد شورش به شدت من را کتک زدند تا جایی که نزدیک بود هوشیاری خود را از دست بدهم. این گروه در ادامه من را به همراه تعداد دیگری از زندانیان کشانکشان به ساختمان شماره ۱۵ بردند. تازه به این ساختمان رسیده بودیم که بازرسی خفت باری از ما صورت گرفت و بلافاصله بعد از پایان بازرسی نیز نیروها بر سر ما ریختند و ما را کتک زدند. در ادامه من به همراه گروهی از زندانیان وارد یکی از زندانها شدیم. آن شب مجبور شدیم روی تختهای آهنی بخوابیم، بدون اینکه زیرانداز یا پتویی داشته باشیم. این در حالی بود که یکی از عناصر پلیس همواره به ما سرکشی میکرد تا نتوانیم بخوابیم.
در روز چهارشنبه ۱۱ مارس ۲۰۱۵ گروهی از نیروهای امنیتی در حال تردد بودند. آنها همواره ما را در معرض فحش و ناسزا قرار میدادند. ساعت حدوداً ۲ ظهر بود که یک گروه از نیروهای ضد شورش به همراه پلیس زندان وارد شدند و زندانیان را به محوطه خارجی بردند. وقتی نوبت من شد، من را با کتک از ساختمان خارج کردند. در محوطه بیرونی فضای ترسناکی حاکم بود و گروهی از نیروهای پلیس اقدام به کتک زدن و تهدید زندانیان میکردند. آنها با مشت و لگد و سیلی هایی که می زدند، اقدام به تراشیدن موهای سر ما کردند.
روشهای متنوع توهین و شکنجه
وقتی که این کار آنها به پایان رسید، دستور دادند که در محوطهای به طول ۲۰ متر سینهخیز حرکت کنیم. در همین محوطه صفی از نیروهای پلیس تشکیل شد که با باتوم به پشت و پاهای ما ضربه می زدند. من برای فرار از ضرباتی که دریافت میکردم، سعی کردم روی پا بایستم، اما در هر بار تلاشی که داشتم، آنها کتک های خود را افزایش میدادند. نزدیک بود از هوش بروم. آنها در ادامه دستور دادند که ما این جملات را تکرار کنیم: من یک رهبر نیستم، بلکه یک خرگوش هستم. در ادامه آنها من را به مجموعه زندانیان ملحق کردند که در کنار دیوار نشسته بودند و [با اجبار] شعارهایی را در حمایت از خاندان حاکم سر می دادند. آنها بدون وقفه زندانیان را با باتوم هدف قرار میدادند.
وقتی که من به زندانیان در کنار دیوار ملحق شدم، یکی از عناصر زندان مرا صدا کرد و گفت: کجا بودی؟ خیلی وقت بود که دنبالت میگشتم. او میخواست از زندانیان انتقامجویی کند و فرصت را برای این کار مناسب میدید. لذا به همراه تعدادی از نیروهای ضد شورش من را به سرویسهای بهداشتی بردند و کتک زدن من را آغاز کردند. من از شدت ضربات بر روی زمین افتادم. در ادامه ما را به نزد زندانیان دیگر کنار دیوار آوردند. آنها آب سرد بر سر ما میریختند. هوا سرد بود و ما از شدت سرما به خود میلرزیدیم. حدود ساعت ۱۱ شب بود که بار دیگر ما را وارد زندانها کردند تا مراسم ویژه شب با نظارت ستوان عیسی الجودر و محمد الذوادی و بسام الحنیطی برگزار شود.
ایوب عادل احمد
سن: ۲۵ سال
حکم: ۹۶ سال زندان
منطقه:المحرق
من در تاریخ ۲۷ می ۲۰۱۵ و ساعت دوازده و نیم ظهر به زندان جو منتقل شدم. بعد از اقدامات اولیه من را به مدیریت زندان بردند. من در محاصره عیسی الجودر و عبد الله عیسی و معاذ و محمد النصاری قرار داشتم. آنها من را مسخره میکردند و ناسزا میگفتند. در ادامه فارس افسر با اصالت یمنی زندان من را برای انجام معاینات وآزمایشهای پزشکی به بهداری زندان برد. در آنجا وقتی دیدم که در برابر پزشک نیز من را کتک میزند و مسخره میکند، تعجب کردم. بار دیگر مرا به مدیریت ساختمان بردند. این بار عیسی الیاسی وارد شد و مرا کتک زد. او تهدید کرد که هر موقع خواست میتواند من را بکشد.
بعد از این مراحل من به ساختمان شماره ۱۰ منتقل شدم. با دیدن ابو سلمی بازپرس اردنی و عرفاء رزاق و عناد که از من بازجویی میکردند، غافلگیر شدم. آنها من را کتک زدند. از بدشانسی من در آن زمان شیفتها تعویض شد و در ادامه من به یسیر و بلال الحمایده و محمد محسن و محمد سلیمان و فضل سپرده شدم و آنها نیز من را کتک زدند.
من درخواست استحمام داشتم. آنها به من اجازه حمام کردن به مدت پنج دقیقه را دادند، اما وقتی وارد حمام شدم، دیدم دو نیروی پلیس با نام های محمد سلیمان و محمد محسن آنجا هستند و به شدت من را با کمربند و مشت و لگد کتک زدند.
تلاش برای قتل زندانیان در اتوبوس
در روز دوم محمد الحسنی به همراه سامر الجبوری آمدند و من را به نزدیکی یخچال که دوربینهای امنیتی آن منطقه را پوشش نمیدادند، بردند. آنها در این منطقه به شدت اقدام به کتک زدن من کردند و به عمد ضرباتی را به پای مجروح من وارد می کردند. من تا آن زمان از مداوا در خارج از زندان منع می شدم.
قبل از ۲۵ جولای ۲۰۱۵ من را به همراه تعدادی از زندانیان به ساختمان مدیریت زندان بردند. سلمان یکی از افسران با تابعیت یمنی اقدام به قفل کردن اتوبوس و بستن پنجرهها کرد تا زندانیان را به قتل برساند. در نتیجه حضور در این محیط بسته دو نفر مصدوم شدند که یکی دچار تشنج شد و فرد دیگر بی هوش شد. محمد سلیمان نیز در ساختمان مدیریت زندان من را در برابر استوار یکم محمد عبدالحمید معروف هدف ضرب وشتم قرار داد.
احمد محمد حبیب العصفور
سن: ۲۶ سال
حکم: ۵۰ سال زندان یا بیشتر
منطقه: دراز
من در ساختمان شماره دو و بخش قرنطینه و اتاق شماره ۲۲ بودم، بین نماز عصر و مغرب بود که نیروهای ضد شورش همراه با کماندوها به ساختمانی که ما در آن حضور داشتیم حمله کردند. در هنگام ورود نیروهای ضدشورش، به زندانیان با تمامی ابزارهای وحشیانه حمله شد. گویا ما در لانه شکنجه گاه بودیم. آنها زندانیان را به محوطه خارجی بردند و روی شکم خواباندند و دستان آنها را از پشت با بندهای پلاستیکی بستند. مغرب بود که آنها وارد ساختمان قرنطینه که ما در آن قرار داشتیم شدند و ما را از سلولها خارج کردند. در هنگام خروج ما، نیروهای امنیتی دو صف تشکیل دادند و ما را از وسط خود عبور دادند. در هنگام عبور با باتوم به سر و بدن ما ضربه می زدند. آنها همچنین با سیمهای آهنی و لگد و دیگر ابزارهای شکنجه به زندانیان ضربه میزدند. در این شرایط ما وارد محوطه بیرونی شدیم تا موج کاملی از شکنجه های روشمند را دریافت کنیم. ما چندین ساعت روی زمین قرار داشتیم که احتمالا سه یا چهار ساعت طول کشید.
از جمله افرادی که به این شکنجهها نظارت داشتند، عبارتند بودند از: سرگرد حسن جاسم و سرتیپ خلیفه بن احمدد الشاعر مدیر منطقه جنوبی بحرین و سرهنگ ناصر بخیت و ستوان عبدالله عیسی و ستوان عیسی الجودر و ستوان محمد عبدالحمید و ستوان معاذ و ستوان احمد خلیل وابسته به مرکز دفاع و ستوان عیسی الیاسی و سایر نیروهای کوماندو و ضد شورش.
مدتی بعد احمد الکاتب از مدیریت زندان آمد، او لیستی در اختیار داشت که نام من در اول لیست بود. علاوه بر من علی احمد هارون، حسن جابر القطان، حسین جعفر کاظم الجزیری، علاءعارف سلمان و نوح ادریس و سامی حمد خلیفه حضور داشتند. بعد از آن ما را با یک اتوبوس به ساختمان شماره ۱۰ بردند. این اتفاق در روز سه شنبه دهم مارس ۲۰۱۵ افتاد. در زمان ورود به ساختمان، ما به شکل خفتبار مورد بازرسی قرار گرفتیم. به یاد دارم که یکی از پلیس های حاضر، فارس پلیس اردنی بود که به شکل سختی من را کتک زد. او روش های خشنی برای شکنجه من و دیگر زندانیان به کار برد.
در ادامه ما را در سلولهای این ساختمان توزیع کردند. من در سلول شماره ۷ در بخش یک بودم. در هنگام ورود به سلولها دیدیم که زیر انداز یا روکش و بالش برای خواب وجود ندارد. تنها تخت های آهنی بود که به شدت سرد بودند. ما حدود ۳ روز بدون آب و غذا رها شدیم و شدیدترین روش های شکنجه بر ضد ما اعمال می شد.
روش شکنجه جشن خرگوش
روز بعد ۱۱ مارس ۲۰۱۵ بود. بعد از ظهر حدود ساعت ۳ یا ۴ بود که گروهی از نیروهای ضد شورش با حمایت نیروهای داخلی زندان از تابعیتهای مختلف آمدند. آنها ما را به محوطه خارجی زندان بردند و مجموعهای از شکنجهها که زندانیان آن را جشن خرگوش نامیده بودند، آغاز شد. شکنجه ها با مجبور کردن ما به تراشیدن موی سر و صورت آغاز شد. آنها من را به دفتر پلیس بردند. در آنجا یکی از بازداشتیها با نام عبدالامیر اقدام به تراشیدن موی سر من کرد. بعد از پایان این کار من را به صورت سینه خیز و در حالی که ضربات باتوم بر تمام بدنم وارد می شد و مشت و لگدهای زیادی دریافت می کردم، به حمام بردند. آنها آب بسیار سرد بر روی بدن من ریختند. در ادامه باز هم من را با همین سبک و سیاق به جای اولم آوردند. این شکنجهها علاوه بر توهین به اعتقادات و تمسخر زندانیان و مجبور کردن آنها به تقلید صدا و حرکات حیوانات و مجبور کردن به گوش دادن به موسیقی غنا وو رقص و سرود ملی و ... بود.
بعد از آن من را به صورت یک پا در هوا در مقابل دیوار قرار دادند. دستان من از پشت بسته شده بود و به صورت متوالی هدف ضربات نیروهای امنیتی قرار داشتم. این شکنجهها تا بعد از نیمه شب ادامه پیدا کند. آنها ما را مجبور میکردند شعارها و مطالب توهین آمیز را تکرار کنیم. مثلا باید می گفتیم:من یک رهبر نیستم، من خرگوش یا خوک یا سگ هستم، یا من فرزند متعه هستم یا من پسر فلان و فلان هستم. هر کسی که این عبارات را تکرار نمیکرد، باید منتظر شکنجه بسیار سختی می بود که بسیار دردناک تر از شکنجههای دیگر بود.
بعد از تمامی این مراحل ما را وارد سلولها کردند. من در نتیجه شدت شکنجهای که شده بودم قدرت تحرک نداشتم. علی صنقور و کمیل المنامی نیز در شکنجههای صورت گرفته با من بودند. روند شکنجهها به صورت شبانهروزی بعد از این "جشن" نیز ادامه پیدا کرد.
مشاهداتی زنده از زنجیره شکنجهها
من در مواضع مختلف مورد شکنجه قرار گرفتم که آنها را به صورت زیر به یاد میآورم:
- یک بار در شیفت کاری محمد حسنی زکریا عباد و سامر الجبوری و محمد جمال و صلاح که هر دو بلوچ بودند و احسان پاکستانی و محمد میرزا که اصالتی هندی داشت، همه زندانیان سلول شماره ۷ به محوطه خارجی منتقل شدند. در این منطقه ما با روشهای شناخته شده مورد شکنجه قرار گرفتیم. در ادامه ما را در بخش شماره ۲ به نزدیکی یخچال و نزدیکی سرویسهای بهداشتی بردند و در آنجا به شکنجه های خود ادامه دادند. در آنجا زندانیان حاضر در ساختمان صدای فریاد ناشی از درد ما را میشنیدند. در شب های متوالی ما را به سمت سرویسهای بهداشتی میبردند تا عملیات فرو کردن ما در آب بسیار سرد و شکنجه ما را انجام دهند.
- یک بار در شیفت کاری تیسیر و بلال الحمایده من را به همراه تعداد دیگری از زندانیان خارج کرده و در نزدیکی سرویسهای بهداشتی و یخچال موجود که زندانیان آنجا را دفتر ۹۹ تحقیقات نامگذاری کرده بودند، مورد شکنجه قرار دادند. در این شکنجهها از تمامی ابزارهای وحشیانه استفاده شده و نیروهای ضدشورش و ژاندارمری اردن نیز به کار گرفته شدند. یک بار بلال الحمایده اقدام به درست کردن معجونی از قهوه و آب دیتول و صابون و مایعی ویژه برای شستشوی ظرف ها و کلورکس و آب دهان کرده و ما را مجبور کرد چندین بار با آن استحمام کنیم. این اقدام باعث بوجود آمدن حساسیت های پوستی و سایر بیماری های پوستی در ما شد. اینها علاوه بر اجرای عملیات فرو کردن زندانیان در آب بسیار سرد و مجبور کردن ما به ایستادن روی یک پا در ساعت های طولانی بود.
- یک بار من و علی احمد هارون در سلول بودیم، همه نیروهای در شیفت وارد شدند و به ما دستور دادند که به سرویسهای بهداشتی برویم. در آنجا ما را در آب سرد فرو بردند و بعد دستور دادند تا در دمای زیر ۱۶ درجه سانتیگراد بایستیم. بعد از تمام اینها، ما را با روش های مختلف مورد شکنجه قرار دادند.
- یک بار خالد وارد سلول ما شد. او به بهانه اینکه چراغ روشنایی سلول دچار مشکل شده، ما را متهم کرد که عمداً این کار را انجام دادهایم. به همین بهانه من را به همراه ایمن و کمیل المنامی و دیگران به بیرون برد و مورد انواع شکنجهها قرار داد. آنها در پایان شکنجه همگی ما را سوار اتوبوس کرده و با باتوم و لگد به تمام نواحی بدن ما ضربه می زدند. ضرباتی نیز به چشم و سر و صورت ما وارد می کردند. خالد حتی به صراحت گفت:امروز من می خواهم خون ببینم. همینطور هم شد و خون از بدن ما جاری شد. در ادامه ما را به ساختمان مدیریت بردند در آنجا نیز ستوان عیسی الیاسی من را تهدید کرده و و به روشهای مختلف شکنجه کرد. او به اعتقادات و شعائر دینی ما نیز توهین می کرد. آنها ما را مجبور به نوشتن یک گزارش کردند و در ادامه بار دیگر به ساختمانی بردند تا مرحله جدیدی از شکنجه بر ضد ما آغاز شود.
روشهای مختلف شکنجه در زندانهای آلخلیفه:
روشهای مختلفی که برای شکنجه زندانیان در ساختمان شماره ۱۰ زندان مرکزی جو مورد استفاده قرار میگرفت، شامل موارد زیر است:
- جلوگیری از خوابیدن زندانی.
- جلوگیری از رفتن سرویسهای بهداشتی.
- مجبور کردن به ایستادن طی ساعات متمادی و حتی روزهای متوالی.
- توهین به معتقدات دینی و گرایشهای فکری و مذهبی زندانیان
- مجبور کردن به تقلید صدا و حرکات حیوانات.
- مجبور کردن به تکرار شعارهای بسیار زشت و زننده.
- مجبور کردن به انجام مانورهای نظامی.
- مجبور کردن به خواندن سرود پادشاهی کشور همراه با حرکات حیوانات یا مجبور کردن به نشستن در سطل زباله.
- استفاده از حمام و سرویس های بهداشتی تنها به مدت پنج دقیقه امکان پذیر بود.
- شکنجه جسمی و روانی زندانیان از طریق باتوم و ابزارهای آهنی و سیم های برق همراه با فرو بردن تمام بدن در آب سرد.
- مجبور کردن زندانیان به کتک زدن یکدیگر.
- تجاوز جنسی.
- مجبور کردن به قرار دادن سر زندانیان در محل زباله های سرویسهای بهداشتی. این نوع مجازات مخصوص زندانیان کمسن و سال بود.
- استفاده از روشهای زشت در جریان تماس ها و ملاقات ها نظیر شنود مکالمات یا کتک زدن زندان در جریان تماس یا قطع تماس تلفنی به صورت ناگهانی.
شرکتکنندگان در شکنجههای مختلف روشمند افراد زیادی بودند، از جمله آنها سرتیپ حسن جاسم، سرتیپ خلیفه بن احمد الشاعر، سرهنگ ناصر بخیت، ستوان عبدالله عیسی، ستوان عیسیالجور، ستوان محمد عبدالحمید، ستوان معاذ، ستوان عیسی الیاسی و ستوان احمد خلیل بودند.
سید صادق علی السید سلمان
روحانی دینی
سن: ۴۶ سال
حکم: حبس ابد
منطقه الشاخوره
در تاریخ ۱۰ مارس ۲۰۱۵ و در هنگام ظهر ما در ساختمان شماره یک زندان جو بودیم. خبری به ما رسید مبنی بر اینکه نیروهای پلیس به زنان در بخش ملاقات ها تعدی کرده اند. این خبر خشم زندانیان ساختمان در بخش شمالی و جنوبی را برانگیخت و باعث بروز درگیریهایی بین زندانیان و پلیس شد. این موضوع در نهایت به دخالت نیروهای ضد شورش منجر شد. حدود ساعت چهار بعدازظهر یا اندکی پس از آن بود که نیروهای ضد شورش گاز اشکآور و گلولههای پلاستیکی و بمبهای صوتی به داخل زندان پرتاب میکردند. اینها علاوه بر الفاظ زشت و رکیکی بود که از سوی این نیروها مورد استفاده قرار میگرفت. این روند تا قبل از اذان مغرب ادامه پیدا کرد. در این میان برخی زندانیان دچار جراحاتی از جمله سوختگی در پا در نتیجه شلیک بمب های صوتی شده بودند.
اوضاع در هنگام اذان مغرب اندکی بهبود پیدا کرد. ما نماز را برپا کردیم و بعد از نماز دقیقاً بین ساعت ۷ تا ۸ بعدازظهر بود که فرمانده یگان ضدشورش آخرین تهدیدات خود را مطرح کرد. در اصلی زندان از سوی زندانیان مسدود شده بود. فرمانده نیروها تهدید کرد که درصورتی که درب باز نشود، نیروهای مذکور طی نیم ساعت آینده به ساختمان حمله میکنند. همین اتفاق نیز رخ داد و نیروهای ضد شورش از بالای پشت بام و با استفاده از گاز اشکآور و گلولههای پلاستیکی و بمبهای صوتی به ساختمان حمله کردند. آنها در ادامه زندانیان را به محوطه خارجی که بین دو بخش شمالی و جنوبی ساختمان قرار داشت، هدایت کردند و درب آهنی را از طریق دستگاه آهن بر بریدند.
به این ترتیب زنجیره اقدامات جنایتکارانه آغاز شد. در این شرایط من در اتاق شماره شش از ساختمان شمالی بودم و نادر العریض، سید فیصل العلوی و هانی منصور و سید علی سید عباس و دیگران نیز در این سلول حضور داشتند. ما خواستار رفتن به سرویسهای بهداشتی بودیم. در هر اتاقی از اتاق های بخش داخلی یک سرویس بهداشتی وجود داشت. هنگامی که من میخواستم به سرویس بهداشتی بروم، صدای فریاد بسیار بلندی را شنیدم. این صدا از زندانیان بخش جنوبی بود که دل انسان را به درد می آورد. من صدای باتوم ها را می شنیدم که در دست نیروهای ضد شورش قرار داشت و بر تن زندانیان فرود می آمد.
بعد از اینکه بخش جنوبی از زندانیان تخلیه شد، من نیز از سرویس بهداشتی بازگشته بودم. ناگهان نیروهای ضد شورش وارد بخش ما شدند. آنها بمب صوتی را در اتاقی که ما در آن حضور داشتیم انداختند. تکه های این بمب بر روی تختی که بالای سر قرار من داشت، پرتاب شد. آنها بلافاصله وارد بخش شدند. یکی از کسانی که در اتاق ما حضور داشت وائل از افراد بخش جنوبی بود که موفق شده بود از شکنجههای صورت گرفته بر ضد زندانیان آن بخش فرار کند. به مجرد اینکه نیروهای ضد شورش وارد بخش ما شدند، یکی از آنها گفت: همگی غیر از این مرد خارج شوید. وقتی ما خارج شدیم، آنها با باتوم بر سر وائل ریختند و او را زدند.
هنگامی که وارد راهرو شدیم نیروهای ضد شورش را دیدیم که در دو صف ایستادهاند، ما از میان آنها عبور می کردیم و آنها با باتوم به پشت و سر ما ضربه می زدند. در نزدیکی من سید فیصل العلوی و نادر العریض حضور داشتند. دو ضربه باتوم به سر من خورد و ضربه دیگری نیز به سینه ام خورد. یکی از نیروها نیز لگد محکمی به کمر من زد. هنگامی که به نزدیکی درب ساختمان قرنطینه رسیدیم، ازدحام شدیدی ایجاد شده بود که باعث ایجاد حالت خفگی در من شد. در نتیجه این اتفاق یکی از نیروهای ضد شورش که نقاب بر چهره خود داشت، من را به همراه نادر العریض و سید فیصل از جمعیت جدا کرد. من دیدم که تمام کسانی که در محوطه خارجی تجمع کرده بودند، از جمله رضا الغسره و حسین البناء و علی الطویل و ماهر عباس و سایر زندانیان جراحت های عمیقی داشتند. خون از سر و صورت رضا الغسره جاری بود.
من مدتی را در همانجا بودم تا اینکه زندانیان را به خارج از محوطه فنس بردند. من صدای فریاد و گریه آنها را میشنیدم. بعد از آن یکی از نیروهای پلیس حاضر در ساختمان قرنطینه ما را به سمت دفتر پلیس هدایت کرد. در اینجا سرگرد حسن جاسم از من خواست وارد شوم. فیصل جمیل العلوی نیز وارد فنس شد و مدتی را با ما بود. ما صدای کتک زدن و فریاد زندانیان را می شنیدیم.
ما حدود نیم ساعت در آنجا باقی ماندیم تا اینکه احمد الکاتب از مدیریت زندان لیستی را به همراه آورد که شامل اسامی کسانی بود که باید شکنجه میشدند. همه زندانیان با وجود خونریزی هایی که داشتند، روی زمین بودند، اما نیروهای امداد برای رسیدگی به حال یکی از زندانیان به نام عقیل وارد عمل شدند. دماغ وی شکسته بود. فرد دیگری نیز بود که بیهوش شده بود. نام او جعفر بود و از منطقه دمستان بود. مصطفی القابندی نیز به شدت شکنجه شده بودند. یک ضربه باتوم به چشم وی اصابت کرده بود که باعث ایجاد خونریزی در چشمش شده بود. او از ناحیه گوش سمت چپ و پای سمت راست نیز آسیب دیده بود. به این ترتیب قادر به حرکت نبود. اسامه السواد نیز که به دفتر پلیس برده شد، سرش به صورت کامل آغشته از خون بود.
من در کنار عماد یاسین افتاده بودم که از شدت درد به خود میپیچید و ابدا متوجه اوضاع نبود. در ادامه نام ما را صدا کردند و ما را به دفتر پلیس بردند. به ما اجازه برداشتن چیزی غیر از لباس هایی که می پوشیدیم را ندادند. من میخواستم عینک و برخی از داروهایم را بردارم، اما آنها اجازه ندادند. ما سوار اتوبوس شدیم و به ساختمان شماره ۱۰ تحویل داده شدیم. در زمان ورود به ساختمان مورد بازرسی قرار گرفتیم. در این ساختمان پتو یا بالش یا زیراندازی برای خواب نبود. و فقط تخت های آهنی در آنجا وجود داشت. این ساختمان به شدت سرد بود. ما شب را بدون غذا و آب به صبح رساندیم، این در حالی بود که من روز قبل نیز روزه بودم. همین روند در روز بعد یعنی چهارشنبه ۱۱ مارس ۲۰۱۵ نیز ادامه پیدا کرد. در روز چهارشنبه و به صورت مشخص و در ساعت ۳ و نیم بعدازظهر، نیروهای ضد شورش زندانیان را از ساختمان به فضای خارجی ساختمان منتقل کردند و آنها را به فاصله یک قدم در مقابل دیوار قرار دادند. در ادامه موهای آنها را به صورت خفت باری تراشیدند و بزرگترین مرحله شکنجه آغاز شد، زندان شبیه شکنجه گاههای اسرائیل شده بود. زندانیان این مرحله را " جشن خرگوش" نامگذاری کرده بودند. نیروهای امنیتی زندانیان را مجبور میکردند که عبارت "من خرگوش هستم"، "من خوک هستم" و "من سگ هستم" و سایر جملات اینچنینی را بگویند. آنها در زندان مجبور شدند سینهخیز بروند. بعد از تراشیدن موها، آنها را به صورت سینه خیز و در حالی که ضربات مشت و لگد و باتوم ادامه داشت، به سمت سرویسهای بهداشتی بردند. هنگامی که زندانیان به سرویس های بهداشتی می رسیدند، آنها را درون آب می انداختند و آب بسیار سرد روی آن ها می ریختند و بار دیگر با همان حالت به سمت محوطه خارجی زندان می برند.
سرگرد حسن جاسم؛ سرهنگ ناصر بخیت و ستوان عبدالله عیسی و ستوان عیسی الجور و ستوان محمد عبدالحمید و ستوان احمد خلیل و ستوان معاذ بر این شکنجه ها نظارت داشتند.