به گزارش مشرق، و اینک، عید «رمضان کریم» فرا رسیده است تا همه بندگان و عارفان، حضور بر خوان الهی را با جان و دل احساس کنند. و این عید عمومی البته در اشعار شاعران آئینی هم متجلی است.
مهدی رحیمی یکی از همین شاعران است که درباره حلول ماه مهمانی خدا شعر دارد:
رمضان آمد و من آمده ام
باز هم قید خودم را زده ام
راه گم کرده ترین بنده منم
پیش چشمان تو شرمنده منم
میزبانی و من ام مهمانت
لقمه ای اشک بده از خوان ات
رمضان آمده با طعم دعا
سفره انداخته اند در همه جا
سر این خوان همه نوع آدم هست
شاه اگر هست؛ گدایی هم هست
عمر یک سال جلوتر رفته
از خودم حوصله ام سر رفته
یازده ماه گناه آلودم
من همانم که همیشه بودم
چشم، حقّ بدنم را خورده
هر کسی خواست دلم را برده
خو گرفته ست به بن بست خودم
طاقتم طاق شد از دست خودم
سالها در تن خود گم شده ام
تاجر سفره ی گندم شده ام
لحظه هایم به تجارت رفته
از کف ام این همه فرصت رفته
مددی من به خودم برگردم
جان بگیرم به تنم برگردم
روسیاهم خدایا چه کنم؟
بی پناهم خدایا چه کنم؟
من بدم؛ شاه ولی بد نکند
پشت در آمده را رد نکند.
و اکنون بخشی از شعر امیر عظیمی را به تماشا می نشینیم؛ آنجا که به عنوان دیگری از این ماه یعنی "بهار قرآن" و همچنین "ماه زندانی شدن شیاطین به دست حضرت حق" اشاره شده است:
طوبای خیر و برکت به گُل نشست
قرآن شکوفه داد و زمان بهار شد
ماه ضیافت است بیایید بندگان
امروز سمت بنده، خدا بی قرار شد
فرمود مصطفی که در این ماه بندگی
شیطان به دست حضرت رحمان مهار شد
دست کریم، در رمضان عبد می خَرَد
سی روز روزه ضامنت از دست نار شد
خمس عشر، دعای ابوحمزه و سحر
بنده چقدر مَحرَم پروردگار شد
با ذکر یا علی و عظیم پس از نماز
ذکر علی علیّ دلم بی شمار شد
ژولیده نیشابوری هم از شاعرانی است که آغاز ماه مبارک را اینچنین روایت کرده است:
آنکه از فرط گُنَه ناله کند زار کجاست؟
آنکه ز اغیار بَرَد شِکوه بَرِ یار کجاست؟
باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
میزند بانگ منادی که گُنهکار کجاست
سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست
تا که معلوم شود؛ طالب دیدار کجاست
بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب
تا نگویی که در رحمت دادار کجاست
مرغ شب نیمه شب دیده به ره میگوید
سوز دل ساز بُوَد؛ دیده ی بیدار کجاست
ماه رحمت بُوَد ای ابر خطاپوش ببار
تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست
حق به کان کرمش طُرفه متاعی دارد
در و دیوار زند داد خریدار کجاست
آن خدایی که رحیم ست و کریم ست و غفور
گوید ای سوته دلان؛ عاشق دلدار کجاست
منِ ژولیده به آوای جلی میگویم
آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست
و اما ماه مبارک رمضان، ماه مناجات با پروردگار است و برخی شاعران هم از این منظر به این ماه نگریسته اند که محسن حنیفی یکی از آنهاست. او در شعر خود، از ترکیب "روضه روزه" استفاده می کند و شعر خود را با یاد حضرت امام حسین (ع) به پایان می بَرَد:
مرا به خلوت و ذکر شبانه راهی نیست
چرا که سهمیه ام غیر روسیاهی نیست
همیشه غیر تو را کرده ام طلب از تو
ببخش! نیت و مقصود من الهی نیست
مرا به سوی خودش می کشد چنان نفسم
که یک دو گام دگر تا خود تباهی نیست
فقط تو مشتری دست خالی ام هستی
اگرچه پیش تو دل گاه هست و گاهی نیست
اگر مرا نخری ورشکست خواهم شد
کمک که وضعیتم، وضع رو به راهی نیست
تو دست یخ زده ام را گرفتی و انگار
به نامه ی عملم اصلا اشتباهی نیست
دوباره بر سر سفره نشاندی ام امسال
اگرچه بنده ی تو عبد دل بخواهی نیست
به روضه روزه ی خود باز می کنم زیرا
برای روزه که بی روضه جایگاهی نیست
سلام ماه خدا بر لب تو خون خدا
سلام بر لب زخم تو سیدالشهداء
شاعران دیگری هم هستند که به مناجات بندگان در این ماه ضیافت اشاره دارند. یوسف رحیمی از دیگر شاعرانی است که با این مضمون شعر دارد و در نظم خود، از جملات و تعابیر ادعیه وارد در ماه مبارک رمضان و از جمله دعای پُرمغز ابوحمزه ثُمالی استفاده کرده است:
شرمنده ی لطف بیکرانت هستم
شرمندهترینِ بندگانت هستم
"یا ربّ اَنا سَائِل الَّذِی اَعطَیتَه"
عُمری ست دخیل آستانت هستم
از بس که رئوف و مهربانی یا ربّ
تو ملجأ هر پیر و جوانی یا ربّ
هرگز نشنیده ام گنه کاری را
از خانه رحمتت برانی یا ربّ
هستیم همیشه از حضورت غافل
اما شده الطاف تو ما را شامل
"یا غافِرُ! شَرُّنا اِلیکَ صاعِد
یا راحمُ! خَیرُکَ اِلَینا نازِل"
دنیا و تعلقات دنیا فانی ست
لذات همه گذشتنی و آنی ست
جز لذت سجده و سحرگاهی که
در چشم ترت هوای اشک افشانی ست
از شوق اجابتت چنان لبریزم
چون اشک به خاک درگهت می ریزم
"اِن اَنتَ قَطَعتَ حَبلَکَ عَن عَبدِک"
درگاه امید کیست دست آویزم
لبریز معاصی ام؛ پُر از آسیبم
سرگرم گناه، غافل از تهذیبم
ای رحمتِ لایزال! ای رأفتِ محض!
یا ربّ به عقوبتت مکن تأدیبم
با این دلِ مُرده و کویری چه کنم
با این همه جرم و سر به زیری چه کنم
"مِن اَینَ لِیَ النَّجاتُ یا رب یا رب"
تو دست مرا اگر نگیری چه کنم؟
اکنون شعری از علیرضا شریف را مرور می کنیم؛ شعری که در آن، بسته شدن درهای دوزخ در این ماه سراسر رحمت، مورد توجه قرار گرفته است:
در من سراغی جز گُنهکاری نداری
جا مانده تر از من گرفتاری نداری
با این همه حالا که برگشتم گلایه
از توبه های زشتِ تکراری نداری
تو آنقدر خوبی که حتی از نشستن
با بنده ی آلوده ات عاری نداری
با روسیاهِ مُستحقِّ سرزنش هم
قصدی به غیر از آبروداری نداری
نه قهر، نه خط و نشان با این همه جُرم
از من به جز آمرزش اصراری نداری
کِی سخت گیری می کنی با این که پیداست
شرمنده تر از من بدهکاری نداری
گفتی که هر کس میهمانت شد عزیز است
یعنی که به خوب و بدش کاری نداری
درهای دوزخ بستی و نازم خریدی
انگار که اصلاً گنهکاری نداری
در سفره ی پر فیضِ این شبهایِ رحمت
جز دستگیری غیرِ ستّاری نداری
پایان بخش این مناجات منظوم در نخستین روز ماه مبارک رمضان هم، شعری از رضا رسول زاده خواهد بود که مسافر حرم کربلا شدن را در این شبهای رحمت و مغفرت، اوج سعادت و لذت میداند:
بیا که عبد مطیع خدا شدن خوب است
شبی به خاطر او سر به راه شدن خوب است
تمام حرف همین است که گُنَه نکنیم
ز آنچه نَفس بخواهد؛ جدا شدن خوب است
شده به یک سحری صاف کن دل خود را
به آیه های خدا باصفا شدن خوب است
به دل حقیقت محبوب را تو پیدا کن
ز عشقهای مجازی رها شدن خوب است
چرا به پیش خلائق تو خَم کُنی سرِ خود؟
شبی مقابل دلدار تا شدن خوب است
صدای اهل قبور است می رسد بر گوش
که آی بنده، رفیقِ دعا شدن خوب است
از این دو دیده به غیر از گُنه نشد حاصل
ببند چشم؛ که اهل بُکا شدن خوب است
ببین که قافله ی عُمر می رود از پیش
مرو به خواب که دور از خطا شدن خوب است
مگر که بخت کُنَد رو؛ طبیب را بینی
به درد بندگی اش مبتلا شدن خوب است
در این لیالی رحمت اگر خدا خواهد
مسافر حرم کربلا شدن خوب است