به گزارش مشرق، انتخابات دوازدهمین دوره ریاستجمهوری در حالی به پایان رسید که در این دوره از انتخابات فقط ۷۳ درصد مردم توانستند با حضور در پای صندوقهای رای در این انتخابات شرکت نمایند که در نهایت حجت الاسلام حسن روحانی با کسب ۵۷ درصد آرا برای بار دوم به عنوان رئیس جمهور منتخب ایران انتخاب گردید. به منظور تحلیل و آسیب شناسی نتیجه انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری و بررسی نحوه سیاست ورزی جریان های سیاسی کشور و همچنین علل پیروزی جریان غربگرا در این انتخابات، پایگاه ۵۹۸ در چند روز پس از اعلام نتایج در دوم خرداد ماه در گفتگویی تفصیلی با آیت الله سیدمحمّدمهدی میرباقری عضو مجلس خبرگان رهبری و رئیس دفتر فرهنگستان علوم اسلامی به بررسی ابعاد مختلف این مهم پرداخته است.
آیت الله میرباقری تحلیل نتیجه انتخابات را در سه سطح "تحلیل انتخابات در بستر مقایسه وضعیت انقلاب اسلامی و غرب"، "بررسی وضعیت جریان غربگرا در دولت دوم اعتدال" و "آسیب شناسی سیاست ورزی جریان اصولگرایان و جریان حامی دولت" مورد نقد و بررسی قرار می دهند که متن کامل این گفتگو در ادامه می آید.
* تحلیل حضرتعالی از انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری و آثار آن در وضعیت کنونی انقلاب اسلامی چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم. نگاه کلی حقیر این است که وضعیت انقلاب اسلامی و وضعیت جریان انقلابیون در داخل انقلاب اسلامی، در مجموع، وضعیت قابل دفاع و روبهپیش است و بههیچ وجه برگشتی در کار نیست. این تحلیل کلی است.
ما بههیچوجه نباید صحنه انتخابات را جدا از روند انقلاب اسلامی و درگیریهایی که در مقیاس جامعه جهانی داشته، و بازتاب این درگیری در داخل کشور و در آراء انتخاباتی، تحلیل کنیم. حتماً تحلیل واقعیت انتخابات در یک نگاه شامل به تحلیل موازنه بین انقلاب اسلامی و جهان غرب، موازنه انقلاب اسلامی و جریانهای داخل دنیای اسلام، و موازنه داخلی جمهوری اسلامی برمیگردد؛ این سه مؤلفه باید در تحلیل انتخابات مورد ملاحظه قرار بگیرند.
ـ وضعیت انقلاب اسلامی در موازنه جهانی
در موازنه جهانی بین تمدّن اسلام با تمدّن غرب می توان گفت: بین اسلام و کفر یک درگیری تاریخی وجود دارد که در مرحله ظهور انقلاب اسلامی وارد مرحله جدیدی شده است. این درگیری به سرعت به تغییر موازنه به نفع اسلام منتهی شده و از مرزها عبور کرده و به بیرون مرزهای جغرافیایی صادر شده است؛ حتی تا مرحله فروپاشی اردوگاه شوروی پیش رفته و به مرز درگیری جدی با لیبرالدموکراسی در مقیاس جامعه جهانی رسیده است که از آن به «برخورد تمدّنها» تعبیر شده است؛ درگیری بین دو تمدّن که یکی تمدّن اسلام با محوریت ایران و دومی تمدّن غرب یعنی لیبرالدموکراسی به لیدری آمریکاست.
در یک نگاه فلسفه تاریخی به این درگیری، میتوان گفت تمدّن اسلام، تمدّنی رو به ظهور و تمدّن غرب، تمدّنی رو به افول است؛ البته شاخصهایش هم در جای خود قابل استدلال است. بر این اساس در موازنه بین دنیای اسلام و کفر، وضعیت ما وضعیت روبهپیش بوده و در طول ۳۸ سال گذشته هم سرعتی قابل قبول و بلکه بیش از حد انتظار داشته است.
این قدرت نرم را امام(ره) فعال کردند و این شعلهها را از زیر خاکستر بیرون آوردند؛ مفهوم قدرت و موازنه قدرت تغییر یافت و در نتیجه آمریکا به همراه ناتو با همراهی سازمانهای بینالمللی و... به دنیای اسلام حمله کردند؛ آمریکا با همه قوا هم آمده بود و میگفت: ایران مرکز شرارت است؛ حتی تاریخ تعیین کرد که در سال ۲۰۰۰ عراق را، ۲۰۰۳ افغانستان را و ۲۰۰۵ ایران را اشغال می کنند؛ میگفتند: از دو طرف ایران را محاصره و بعد سرکوب می کنیم! اما الآن ۱۲ سال از ۲۰۰۵ میگذرد و همه معترف هستند که ما مقتدرتر هستیم و آمریکا ضعیفتر شده است.
معنی «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» هم همین است. آمریکا امروز مشروعیت و اقتدار اقتصادیاش را به شدت از دست داده و ابرقدرتی او به عنوان قدرت برتر جهان مورد تردید است و این تردید هم فقط از ناحیه ما نیست.
ـ وضعیت منطقه ای انقلاب اسلامی (اسلام ناب در برابر اسلام آمریکایی)
بحث بعدی این است که غرب دارای یک ادامه و دنباله در داخل دنیای اسلام است. مبارزه ما با کفر، به مبارزه با جریان وابسته به کفر در داخل دنیای اسلام منتهی میشود، که دو تا جریان است: یکی جریان سلفیگری است که در قالب خشونت ظهور پیدا کرده است؛ یکی هم قرائت توسعهگراها و جریان توسعهگراهاست. البته غرب هم این دو جریان را در طول این سه دهه حمایت کرده است؛ در دوره ریگان با عربستان وارد مذاکره شدند و قرارداد بستند که از توسعه اسلام به قرائت سلفی در مقابل انقلاب اسلامی حمایت کنند.
نتیجه سرمایهگذاری عربستان و همکاری جهان غرب، بسط قرائت سلفیگری از اسلام در جامعه جهانی و بهویژه در اروپا و کشورهای غربی است. نسبت به توسعهگراها هم تلاش کردند که این جریان غربگرا را در دنیای اسلام شبکهسازی کنند و بر محور این شبکه در بعضی از کشورها از جمله مالزی الگوسازی هم کردند، که نمونه اخیر آن هم ترکیه است.
پس دو جریان در درون دنیای اسلام وجود دارد که با انقلاب اسلامی درگیرند. امام(ره) از اینها به اسلام آمریکایی تعبیر میکردند. به تعبیری جریان تحجر و جریان انفعال در مقابل غرب هستند؛ یکی جریانی که به طالبانیسم و داعش منتهی میشود، و دیگری جریانی که توسعه گرا است و به حزب اعتدال و توسعه میرسد.
ـ وضعیت داخلی انقلاب اسلامی (انقلابیون در برابر غربگراها)
غرب در داخل کشور ما هم در طول ۳۸ سال گذشته در حمایت از جریان وابسته به غرب سرمایهگذاری کرده است؛ البته مقصود تنها وابستگی سیاسی نیست، بلکه بیشتر، وابستگی فرهنگی است تا سیاسی.
پس یک طرف این درگیری، جریان استکبار و تمدّن غرب به اضافه ادامه آن در دنیای اسلام و در جمهوری اسلامی است، و طرف دیگر هم جریان انقلاب اسلامی در داخل و همچنین انقلابیون جهان اسلام و مستضعفین جهان است.
در بررسی این درگیری می بینیم که تغییر موازنه دائماً به نفع جبهه انقلاب بوده است؛ یعنی اقتدار تمدّن غرب کاهش پیدا کرده است. از فروپاشی شوروی گرفته تا ایجاد بحرانهای فرهنگی عظیم در مقابل لیبرالدموکراسی و تضعیف پایگاه غرب و ایجاد بحران در درون جامعه غرب که ظهور آن هم در همین بحران اقتصادی در همین دهه اخیر در آمریکا بود.
ریشه بحران اقتصادی دهه جدید در غرب در چالش با انقلاب اسلامی است. فیلسوفان اجتماعی غرب که حوادث را عمیق تحلیل میکنند به این مطلب اذعان کردند که ضعف قدرت غرب، ناشی از ضعف اقتدار ایدئولوژیک آن در جهان است و بحران اقتصادی آن هم ریشه در بحران ایدئولوژیک غرب دارد. این در حقیقت، چالش ایدئولوژیک بین انقلاب اسلامی و تمدّن غرب است.
در درون دنیای اسلام هم جبهه سلفی با محوریت عربستان ـ که به طالبانیسم و القاعده و بعد به جریان داعش در عراق و سوریه منتهی شد ـ کم کم پایگاه و اقتدار نظامی و هم اقتدار فرهنگی خود را از دست داده و میدهند. و جریان توسعهگرا در دنیای اسلام به لیدری ترکیه هم در اثر مقاومت انقلاب اسلامی با بحرانهای جدی روبرو شده است؛ بهطوریکه دیگر هیچکس مدل ترکیه را بهعنوان یک مدل مطلوب برای دنیای اسلام پیشنهاد نمی¬کند؛ حتی غربگراهای داخل کشور نیز که بهشدت از مدل ترکیه حمایت میکردند، پس از بحرانهای اخیر ترکیه بههیچوجه از مدل ترکیه حمایت نمیکنند. درواقع موج انقلاب اسلامی از ترکیه و توسعهگراها عبور کرده است.
در داخل کشور طی سال های گذشته، جریان غربگرا در زیر پوست دولتهای مختلف عمل میکرده است، از دولت سازندگی تا دولت اصلاحات و دولت اعتدال و حتی بخشی از دولت آقای احمدی نژاد. این جریان در بستر این دولتها به خصوص در سه دولت سازندگی و اصلاحات و اعتدال عمل میکرده است.
نمیخواهم بگویم همه افرادی که به این جریان رای میدهند ایدئولوژی غربگراها را قبول دارند و یا خودآگاه رای میدهند و باز نمیخواهم اعلام وابستگی سیاسی کنم و بگویم که این جریان غربگرا وابسته سیاسی به دنیای غرب است؛ بلکه میگویم وابستگی فرهنگی دارد و این وابستگی فرهنگی، به برنامه دولتها بهعنوان الگوی توسعه تبدیل میشود.
بنابراین، جریان غربگرا در کشور ما زیر پوست این جریانها عمل میکرده است، ولی خودآگاهی و هوشیاری جریان انقلابی و ایجاد نیروهای انسانی و یک نسل فرهیخته با چنین تفکری عمیق و ایجاد نرمافزارها بهنحو فی الجمله، ظرفیتی است که در طول این چهار دهه در مقابل جریان غربگرا فعال بوده است و الآن ما از هر زمان قویتر هستیم؛ یعنی ما را با دوران سازندگی و اصلاحات مقایسه کنید؛ ظرفیت ما برای فعالیت به لحاظ نیروی انسانی، نرمافزاری و ساختاری به شدت توانمندتر شده است.
بنابراین قدرت غرب در هر سه لایه، یعنی هم در درون و هم در عرصه جهانی و هم در ادامه در دنیای اسلام تضعیف شده است؛ انقلاب اسلامی هم در درون و هم در امتدادش در دنیای اسلام و هم در امتدادش در جامعه جهانی تقویت شده است.
بنابراین، حوادث کلانی مثل انتخابات که در درون جامعه ما اتفاق میافتد، باید در ارتباط با این وضعیت انقلاب اسلامی در جامعه جهانی تحلیل شود؛ به تعبیر دیگر باید نظام شامل و مشمول را با هم ملاحظه کرد؛ داخل ایران جزئی از جامعه جهانی است و حوادث کلانش جدای از وضعیت جامعه جهانی قابل تحلیل نیست.
«بررسی و تحلیل وضعیت جریان غربگرا در دولت دوم اعتدال»
* بر این اساس، نتایج اولیه انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری را چگونه تحلیل میفرمایید؟
می توانیم وضعیت دولت دوم اعتدال را با دولت دوم اصلاحات مقایسه کنیم. در سپتامبر ٢٠٠١م (شهریور ١٣٨٠) بوش بر اساس نظریّه برخورد تمدّنها به دنیای اسلام حمله کرد و جنگ بزرگی به راه انداخت که شاید در مقیاس جهانی بود و خودشان هم به عنوان جنگ جهانی از آن یاد میکردند. آن شرایط را با شرایط ٢٠١٧م (سال ١٣٩٦) که آغاز دور دوم دولت اعتدال است، مقایسه کنیم. این دولت هم همان برنامه دولت سازندگی و اصلاحات را دنبال میکند و به یک معنا هر سه جریان، به ظرفیت انقلاب اسلامی برای ایجاد یک تمدّن در مقابل تمدّن غرب معتقد نیستند. نمیخواهم بگویم نیروهایی که در این جریانها بودند معتقد نیستند. بحث من اصلاً راجع به اشخاص نیست! بلکه منظور این است که آن جریان فکری که بهصورت مغز متفکر این دولتها عمل میکرده و در برنامهریزی برای اداره کشور فعال بوده، جریانی نیست که واقعاً به ظرفیت انقلاب اسلامی برای ایجاد تمدّن و عبور از مرز تمدّن غرب معتقد باشد.
ـ مقایسه جایگاه جریان غربگرا در دولت دوم اصلاحات و دولت دوم اعتدال
اگر آغاز دور دوم این دولت را با دوره دوم دولت اصلاحات مقایسه کنید، در هر دو، در آمریکا یک دولت جمهوریخواه با چهره خشن و با قصد تغییر نظام بینالملل سر کار بوده است؛ هم بوش این ادعا را داشت و هم ترامپ؛ آنها به ویژه تغییر نقشه جنوب غربی آسیا (خاورمیانه به اصطلاح خودشان) را دنبال می کنند.
در این ۱۶ سال، بهلحاظ موازنه جهانی و موازنه منطقهای، کاملاً واضح است که اقتدار ما نسبت به غرب افزایش پیدا کرده است. نفوذ منطقهای ما از ٢٠٠١ تا ٢٠١٧ میلادی رشد، و نفوذ منطقهای آمریکا کاهش پیدا کرده است. همچنین جریان توسعهگرا در داخل دنیای اسلام به لیدری ترکیه با بحرانهای جدی مواجه گردیده و موضعشان ضعیف شده، و نیز جریان سلفی هم که همپیمان آمریکا بود و از دیرباز و از آغاز انقلاب اسلامی با هم عهد خاص داشتند، دچار ضعف شده است. به عکس، جریان مکتب اهلبیت(ع) و قرائت انقلابی یا به عبارتی اسلام ناب موفقیت های زیادی به دست آورده است.
با اینکه آمریکا تلاش کرد که درون دنیای اسلام، ما را با دو قرائت خشونت و سازش مواجه کند تا ناچار یکی را بپذیریم، انقلاب اسلامی نه قرائت خشونت را قبول کرد و نه قرائت سازش را؛ بلکه یک استقامت و مقاومت عقلانی تعریف کرده و این جبهه مقاومت عقلانی نسبت به جبهه سازش و جبهه خشونت و سلفیها رو به پیش است. این کاملا واضح است.
بهلحاظ موازنه داخلی هم باید ظرفیتهای انقلابیون در دوره دوم اصلاحات و در دوره دوم اعتدال را مقایسه کرد. حتماً رأی دولت اصلاحات در دور دوم بهشدت قویتر از رأی دولت اعتدال است؛ ضمن اینکه در آن رأی گیری، بداخلاقی و تخلفاتی مثل الآن وجود نداشت؛ نسبتش هم بهشدت قویتر بود؛ یعنی در دوره اصلاحات به حسب ظاهر حدود ۲۵ درصد از آراء مال ما بود و حدود ۷۵ درصد مال آنها بود. الآن اینطور نیست. الآن حداقل ما تقریباً چهل به شصت هستیم (۱۶ میلیون به ۲۳ میلیون). پس وضع نسبی آراء ما بسیار بهتر شده است.
دوم اینکه در دوره اصلاحات، مجلس بهصورت یکدست و با اکثریت قاطع در اختیار دولت اصلاحات بود. الآن مجلس اینطور نیست! موازنه در مجلس متفاوت است. شوراها هم در کل کشور کاملاً در دست تفکر دولت اصلاحات بود.
پس بهلحاظ تسلط بر ساختارهای اجتماعی، وضعیت دولت دوم اعتدال بههیچوجه بهتر از دولت دوم اصلاحات نیست. بلکه رو به ضعف است. همچنین بیشک تواناییها و زیرساختها و نیروی انسانی فرهیخته و ساختارهای نانوشتهای که در متن جامعه شکل گرفته و قدرت آرایش نیروهایی که جریان انقلابیون دارد، بسیار بیشتر از آنهاست. رفتار سیاسی اصولگرایان در این دوره، کاملاً شاهد بر این ادعا است. بنابراین در وضعیت داخل جمهوری اسلامی ایران، اقتدار نرم و سخت انقلابیون در موازنه نسبی افزایش پیدا کرده است.
در منطقه، هم ظرفیت طرفداران مقاومت در درون دنیای اسلام و ظرفیت مقاومت معقول و عقلانی، در مقابل جبهه توسعهگرا و سازشکار و منفعل در مقابل غرب و در مقابل جبهه خشونت و سلفیگری، افزایش پیدا کرده است، هم ظرفیت نرم، هم ظرفیت سخت؛ یعنی الآن ایدئولوژی ما در درون دنیای اسلام و در جهان بیشتر مورد اقبال است.
بهلحاظ موازنه جهانی هم کسی تردید نمیکند که الآن اقتدار آمریکا نسبت به دوران بوش تضعیف شده است. با فرض اینکه قدرت رسانهای و امپراطوری رسانهای غرب افزایش پیدا کرده ولی درعینحال در مجموع اقتدار آنها اقتدار ضعیفتری است. یعنی الآن دولت آمریکا بههیچوجه قدرت لشکرکشی نظامی به وسعت دوران بوش را ندارد. خودشان با صدای بلند میگویند اصلاً تحمل چنین چیزی را ندارند. به جای لشکرکشی نظامی این بار از طریق اردوکشی اقتصادی وارد منطقه شده و منابع منطقه را میبرد.
پس وضعیت ما از هر سه زاویه روبهپیش بوده است؛ یعنی در هر سه مؤلفه، یعنی مقیاس جامعه جهانی، درون دنیای اسلام و منطقه خاورمیانه و بعد مقیاس ملّی، ما رو به پیش بودهایم، بهخصوص از آغاز دهه هشتاد تاکنون.
* به نظر حضرتعالی خطمشی دولت دوم اعتدال چه خواهد بود؟
اول لازم است یک تحلیل کلان داشته باشیم که دولت اعتدال ادامه دولت سازندگی و دولت اصلاحات است. یک جریان هم بیشتر نیست. مأمن شان مدرنیزاسیون غربی است؛ یعنی میخواهند کشور را مدرن سازی کنند و در این مدرنیزاسیون هم معتقد به یک مدرنیزاسیون جامع غربی هستند؛ یعنی الگوی پیشرفت همهجانبه را یا به تعبیر خودشان توسعه همهجانبه را دنبال میکنند.
«ناتوانی دولت اعتدال در تحقق «مدرنیزاسیون» در جامعه اسلامی ایران»
این الگوی همهجانبه یک بسته است که تابعی از الگوی توسعه جهانی است؛ یعنی همه نرمافزارهایش همان نرمافزارهاست؛ گرچه تلاش میکنند که به نسبتی آن را با بوم کشور تطبیق دهند، ولی همان برنامه است. یک بسته کامل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است که از سطح تا اعماق جامعه برای همه لایهها و ابعاد اجتماعی بر محور نرمافزارهای تولیدشده در دنیای غرب، برنامهریزی میکند؛ با صدای بلند هم اعلام میکنند. شاهد این مطلب هم کتاب «امنیّت ملی و اقتصاد ایران» است که تیم اقتصادی آقای روحانی زیر نظر ایشان تدوین کرده اند.
بنابراین، الگوی آنها الگوی مشخصی است؛ آنها دنبال مدرنسازی غربی کشور هستند تا ما را به عضوی از جامعه جهانی مدرن تبدیل کنند؛ همان چیزی که دنیای غرب مدعی آن است. دنیای غرب دنبال ایجاد یک جامعه جهانی واحد با ایدئولوژی و فرهنگ واحد و طبیعتاً یک مدیریت کانونی واحد است، ولو اینکه مدیریت شبکهای باشد. آنچه غرب دنبال میکند این است. اینهـا هم میخواهند همان مسیر را بروند، ولی میخواهند آن را اسلامیزه کنند. البته آنهایی که در لایه باطنی تدبیر و برنامهریزی میکنند معتقد به اسلامیزه شدن هم نیستند، بلکه معتقد به مدرنیزاسیون و اصلاح قرائت دینی هستند؛ در دوره اصلاحات هم کاملاً این هدف را آشکار کردند؛ الآن پنهانتر عمل میکنند. اما آنهایی که در لایههای رویین عمل میکنند دنبال مدرنیزاسیون و اسلامی کردن هستند؛ من گاهی تعبیر کرده ام که دنبال «مدرنیته اسلامی» هستند؛ اما درواقع مدرنیته اسلامی خود یک پارادوکس است.
مدرنیته اسلامی، شدنی نیست که بهعنوان یک بسته مطرح شود. بنابراین، در لایه باطنی، مدرنیزاسیون و اصلاح قرائت دینی دنبال می¬شود، ولی چون در قاب دولت اعتدال و اصلاحات و سازندگی عمل میکند که مذهبیون در ویترینش هستند، ناچار به رویکرد اسلامیزهکردن مدرنیته تبدیل میشود؛ اما اسلامیزهکردن جامعه مدرن، شدنی نیست؛ چون یک پارادوکس است.
گذشته از این بحث، دولت آقای روحانی مدعی بسته جامعی بوده که این بسته جامع، در جهانیشدن ما و ارتباط جدی با جامعه جهانی اتفاق میافتد. این دولت به لحاظ تئوری معتقد به یک اقتصاد جهانی در کنار فرهنگ جهانی و سیاست جهانی است. اگر هم سند ۲۰۳۰ را امضا میکنند ـ با اینکه الزامآور نیست ـ و خودشان بهسرعت عمل میکنند گویای همین است که معتقدند یک بستر باید فراهم شود. آنها ضرورت این بستر را میفهمند و میخواهند عمل کنند. این دولت، حتی اقتصاد مقاومتی را هم گاهی با همین قرائت فهم میکند؛ یعنی معتقدند اقتصاد مقاومتی یعنی ملحق شدن به جامعه جهانی و عضو جامعه جهانی شدن تا دیگران نتوانند به ما ضربه بزنند و ضربهزدن به ما ضربهزدن به خودشان باشد!
معتقدند همانطور که یک انسان هیچوقت به اعضای خودش لطمه نمیزند، ما هم باید جزء جامعه جهانی و عضوی از ارگانیسم زنده آن شویم تا صدمه نبینیم! این رویکرد آنهاست و این رویکرد کلان را دنبال میکنند، ولو با ادبیات اقتصاد مقاومتی، ولو اینکه شعارشان را عوض کنند.
* آیا جریان غربگرا که به تعبیر شما در زیر پوست متدینین دولت، عمل می کند، موفق میشوند یا خیر؟
صرفنظر از بحث نسبت به مقدورات فعلی و موانع فعلی دولت، در یک نگاه کلان، اصلاً مدرنیزاسیون در ایران بههیچوجه موفق نخواهد بود؛ زیرا مدرنسازی غربی و برنامهریزی سازماندهی شده برای مدرنسازی ایران، از بسیاری کشورهایی که الآن مدرن شده و به جامعه جهانی و غرب ملحق شدهاند، زودتر اتفاق افتاده است. ولی هنوز آن واقعه در ایران به نتیجه نرسیده است؛ زیرا جامعه برای مدرن شدن، باید از اعماق خود مدرن شود؛ ولی اعماق جامعه ما اعماق عاشورایی و اسلامی است و مهد تمدّن اسلامی است؛ امکان اینکه در این جامعه، توسعه غربی بهنحوجامع و همهجانبه و در لایههای مختلف اجتماعی اتفاق بیفتد، وجود ندارد. بنابراین نباید تردید کرد که الگوی توسعه غربی در ایران به نتیجه نخواهد رسید. بعضی از اندیشمندان توسعه داخلی هم همین نکته را به آنها تذکر دادهاند که من نمیخواهم از آنها نام ببرم.
بنابراین نکته اول این است که صرفنظر از شرایط، اگر دولت دوازدهم بخواهد تابع جریان غربگرا عمل کند، در برنامهریزی موفق نخواهد بود؛ چون نمیتواند از سد اسلام و از سد انقلاب اسلامی عبور کند و انقلاب اسلامی همچنانکه از سر ترکیه و بزرگ تر از آن عبور کرد، از سر اینها هم عبور می کند. تحقق الگوی توسعه غربی در ایران بهمعنای عبور از اسلام و انقلاب اسلامی است؛ این در جامعه ما شدنی نیست. برنامه توسعه غربی، نه در دولت آقای روحانی، بلکه از سال ۱۳۲۷ که برنامهریزی برای توسعه در ایران بهوسیله آمریکاییها شروع شد، در هیچ دورهای موفق نبوده است؛ اگر میشد، رژیم پهلوی به ادعای خودش ما را تا دروازه تمدن برده بود! حالا این بحثِ عمیقی است که باید در جای خودش پیگیری شود.
«مشکل وعده های ساختارشکنانه و ادبیات خشن و غیراخلاقی دولت، و موانع پیش رو»
* نسبت به شرایط کنونی، مقدورات دولت دوازدهم چگونه است؟ با این مقدورات و موانع آیا میتواند وعده هایش را محقق کند؟
آقای روحانی در انتخابات شعارهای تند و رادیکالی دادند که چند تا الزام برای ایشان ایجاد میکند؛ اولاً بهگونهای سخن گفتند که این انتظار در برخی قدرت ها ایجاد شد که اگر رأی بیاورد، با هم در یک تعاملی، مسائل ایران و منطقه را حل کنند! این انتظارات، همان است که آقای ترامپ با ده توصیه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی از ایشان مطالبه میکند. این از یک طرف. در داخل هم برای اینکه بعضی از افراد را پشت سر خودشان بیاورند، چهره اپوزیسیون به خود گرفتند و شعارهای رادیکالی دادند که بهمعنای عبور از حد اختیارات ریاست جمهوری در قانون اساسی بود!
یعنی شعارهای ساختارشکنانه دادند و وعده کردند که همه تحریمها را برمی دارند! اما مگر رفع همه تحریم ها بهلحاظ قانون اساسی در اختیار ریاست جمهوری است؟! بنابراین، ایشان وعدههایی هم در داخل داده که وعدههای ساختارشکنانه است.
ایشان یا میخواهد آن انتظارات را تأمین کند و پایش را از حدود اختیارات قانونی فراتر بگذارد و ساختارشکنی کند، که در این صورت، قطعاً بخش عمدهای از آرائش ریزش میکند؛ ضمن اینکه در شرایط موجود، قدرت این کار را ندارد و مقاومتهای جدی در مقابل ایشان فعال میشود؛ یعنی بستر قدرت بهگونهای نیست که ایشان بتواند به تعهدات بین المللی و انتظارات آنها و این وعدههای ساختارشکنانهای که داده، عمل کند؛ عزت ملّی ما هم اجازه انجام خیلی از آنها را به ایشان نخواهد داد.
اما بخشی از انتظاراتی که در قدرت ایشان است، برنامهریزی اقتصادی است که در آنجا هم وعدههایی دادند که با الگوی ایشان سازگار نیست؛ یعنی عملاً در عین اینکه مثلاً یارانه را نفی کردند، آن را اثبات کردند، و نیز وعدههای دیگری که با الگوی توسعه بین المللی ایشان سازگار نیست.
ایشان میخواهند نظام بینالمللی را ملاحظه کنند و متناسب با آن، برنامهریزی اقتصادی انجام دهند. در نظام متمرکز جهانی، شما باید مزیتهای منطقهای خود را جهانی تعریف کنید و دیگر نمیتوانید ملّی تعریف کنید؛ نمیتوانید روی سرمایههای داخلی، زیاد فکر کنید. بهنظر می رسد ایشان موفق به همکاری با جامعه جهانی، بهگونهای که بتواند الگوی غربی را در ایران پیاده کند، نخواهد بود؛ نه بهلحاظ توانایی و اختیارات قانونی، نه بهلحاظ همکاری جامعه جهانی و نه بهلحاظ ظرفیت تأمین خواستههای جامعه جهانی.
کما اینکه دولت اصلاحات در دور دوم، ظرفیتش بیشتر از این بود، شوراها را در اختیار داشت، مجلس شورا را در اختیار داشت، آرائش بسیار قاطعتر از الآن بود و شعارش هم گفتگوی تمدّنها بود، اما توفیقی حاصل نکرد و دولت آقای احمدینژاد روی کار آمد. تردیدی نیست که اقتدار دولت دوازدهم از آن دوره به مراتب کمتر، و ظرفیت جبهه انقلابیون نسبت به گذشته بسیار بیشتر است.
بنابراین اولاً الگوی شاملی که ایشان در نظر گرفتند در ایران موفق نخواهد بود. ثانیاً انتظاراتی که در مقیاس ملّی و بینالمللی ایجاد کردند، فوق ظرفیت و تواناییهای قانونی و فوق ظرفیتهای واقعی ایشان است.
نکته دیگر این است که اعتماد عمومی نسبت به دولت دوازدهم در مسئله عدالت و فساد اقتصادی شکسته شده است. این دولت ولو آرائ اش بیشتر از قبل است ولی اعتماد عمومی نسبت به آن شکسته و خدشهدار شده است. این دولت باید بتواند اعتماد عمومی را بسازد و مبارزه جدی با فساد و اشرافیگری را شروع کند؛ اگر این کار را نکند، اعتماد عمومی بیشتر آسیب خواهد دید.
نکته مهم دیگر این است که آقای روحانی مواجهه تندی با مخالفان خود کرد که یک جبهه توانمند و یک صف مستحکم هستند؛ این جبهه بهلحاظ عقلانیت و هوشمندیِ نیروهای انسانی فرهیخته، و حمایت مستضعفین، و ساختارهایی از نظام که قانوناً در اختیار آنهاست و فراقانونی نیست، از هر دورهای توانمندتر هستند؛ یعنی بهلحاظ قدرت واقعی کف، به اضافة ظرفیتهای قانونی در نظام جمهوری اسلامی، از هر دوره تواناتر هستند. ایشان خودشان با آنها برخورد خشن و غیراخلاقی کرد و جسارت و توهینهایی کرد که احدی نکرده بود؛ مثل اینکه «آب و صابون میآوریم و دست و صورتتان را میشوییم»! و مثل این که «در ۳۸ سال در گذشته، ما اعدام و زندان داشتیم»! و امثال آن. درواقع، کل دوره انقلاب اسلامی را زیر سؤال بردند! این موارد را با «مساکم الله» و «صبحکم الله» نمیتوان ترمیم کرد.
ایشان با ادبیات خشن، جریانی را جریحهدار کردند؛ لذا باید اصلاحات اساسی کنند. شرایط امروز شرایطی نیست که با یک دولت اطلاعاتی بتوان دهان اینهـا را بست. البته جبهه مخالفان، قانونگرا هستند و نظام را قبول دارند و حتماً فتنه نمیکنند؛ نجابت دارند و مثل فتنهگران نانجیب نیستند که به خیابان بریزند؛ ولی بداخلاقی ها تخلفات مختلفی که در انتخابات شده، در طول چهار سال دنبال خواهند کرد و حق تفحص و پیجویی و حق افشاگری دارند.
نسبت به فسادها هم فتنه نکرده و غیرقانونی عمل نمیکنند؛ اما از اختیارات قانونی خود استفاده خواهند کرد. آقای روحانی نباید انتظار داشته باشد آنها نسبت به مطالبات انقلابی و قانونی دهانشان را ببندند! ایشان باید رفتار خود و دولتشان را ببینند و جبران کنند.
* آیا جامعه دوقطبی نمیشود؟
وقتی دوقطبی بدخیم میشود که بخواهند از مدار قانون خارج شوند! اینها میتوانند از اختیارات قانونی خود برای افشاگری معقول و مطالبه معقول استفاده کنند. حتی می توانند برای نقدکردن مطالبات جمعیتی که به خود آقای روحانی رأی دادند، تلاش کنند و آن مطالبات را نقد کنند؛ میگویند شما وعده دادید که مثلاً طی شش ماه به هر خانواده پنج نفره، ده میلیون سهام عدالت بدهید، یا وعده دادید که هر کسی که شغل ندارد بیاید ثبت نام کند و مادامی که برایش شغل ایجاد نکردیم تأمینش میکنیم. بسم الله الرحمن الرحیم؛ وقت عمل است!
* ممکن است بگویند تمام قوا دست ما نیست!
پس حق نداشته اند که فراتر از اختیارات و توانمندیهایش وعده بدهند. وعده باید در چارچوب اختیارات قانونی باشد؛ هیچ رئیس جمهوری در دنیا حق ندارد بیش از اختیارات قانونی خودش وعده بدهد.
«آسیب کمرنگشدن ادبیات انقلاب اسلامی در گفتمان اصولگرایان»
* به نظر شما نحوه سیاستورزی اصولگرایان جوابگوی انقلاب اسلامی هست؟
به نظر من مدل سیاستورزی آنها و رفتار سیاسیشان بسیار معقولتر از دورههای گذشته بود. اما رفتار فرهنگی آنها دارای ضعفهایی است.
از جمله ضعفهای اصولگرایان این بود که ادبیات انقلاب اسلامی در گفتمان اصولگرایان کمرنگ شد؛ ما هم وارد زمین حریف شدیم. نمیخواهم بگویم اصلاً گفتمان انقلاب نبود! ما اگر اولویت را هم به اقتصاد دادیم میبایست از منزلت ادبیات انقلاب اسلامی عمل می کردیم؛ ولی حضور ادبیات انقلاب اسلامی در گفتمان این دوره اصولگرایان حضور کمرنگی بود. آن هم بهخاطر تحلیلی بود که به گمان من تحلیل واقعبینانهای نیست! همین تحلیل خطا را به نوعی اصلاحاتیها هم داشتند؛ بعد از اینکه سال ۸۴ رأی نیاوردند و شکست خوردند، گفتند: «مردم نان میخواستند ولی ما خیال کردیم آزادی میخواهند؛ ما توسعه متوازن ایجاد نکردیم یعنی بیش از حد به توسعه سیاسی بها دادیم و از توسعه اقتصادی غفلت کردیم».
آنها اشتباه کردند؛ مسئله این نبود؛ مسئله این است که مردم نان میخواستند، آزادی هم میخواستند، ولی همراه با آگاهی اسلامی. اینها میخواستند نان و آزادی را بدون اسلام بدهند.
ما هم اگر خیال کنیم که مردم دیگر گوش نمیدهند و متدین و انقلابی نیستند و بعد سراغ ادبیات غیردینی برویم، شکست میخوریم؛ ما اگر ادبیات انقلاب اسلامی را دنبال نکنیم، امتیازی به بقیه نخواهیم داشت. این بخشی از ضعف این دوره اصولگرایان بود. نمیگویم اگر بر اقتصاد تکیه کردند اشتباه بود؛ نه. همینطور که حضرت آقا فرمودند، چالش مهم ما اقتصاد است، ولی گفتمان ما در حل این مشکل باید گفتمان انقلاب اسلامی باشد.
«ضرورت بازسازی و نوسازی دسته بندی های سیاسی بر محور انقلاب اسلامی»
* وظیفه امروز جریان انقلابی چیست؟
جناح انقلاب از همین امروز باید سازماندهی خود را تقویت کنند؛ یک روز هم نباید کار را زمین بگذارند. با یک برنامهریزی جدیتر در دو سه محور شروع کنند، در محور سیاسی باید صفبندی را همان طور که آقا گفتند، صفبندی جدید کرد.
صفبندی چپ و راست و به اصطلاح اصلاحات و اصولگرا دیگر واقعی نیست. باید دستهبندی انقلابی و غیرانقلابی مطرح شود. البته جبهة انقلابیها باید با شرح صدر گسترده باشد. اینطور نیست که بگوییم جامعه یا سیاه هستند و یا سفید و یا حتی بگوییم خاکستری؛ و خاکستری ها بیخط هستند. اینطور نیست! در شرایطی که دنیا دنیای اختلاط و دنیای امتحان است و جبهه حق و باطل با هم مختلط شدند باید تفکیک اتفاق بیفتد. این تفکیک باید بر مدار حق و باطل و بر مدار انقلابی و غیرانقلابی باشد.
* چطور جبهه گسترده تعریف میکنید؟
میگویم جبهه انقلاب تعریف کنید. نگویید اصلاحاتیها انقلابی نیستند. گروه زیادی از اصلاحاتیها انقلابی هستند. نگویید خاکستریها انقلابی نیستند. طیف وسیعی از خاکستریها باطنشان انقلابی است و فقط ظاهرشان خاکستری است. بله، یک طیفی از خاکستری هم داریم که باطنشان ضداسلام و انقلاب است؛ آن طیف بسیار محدود است.
شما باید جبهه بندی خود را جبهة انقلابی و غیرانقلابی قرار بدهید و جبههسازی جدیدی کنید. جبهه انقلابی را با شرح صدر گسترش بدهید. دوم اینکه مرامنامه جبهه انقلاب را باید نوشت و حول این مرامنامه با همدیگر همکاری کرد. سوم اینکه باید گفتمان انقلاب را در لایه نخبگانی بهشکل نخبگانی در لایه و قالب ادبیات عمومی بسط داد، تا آن جمعی را که انقلابی هستند و به خاطر فقدان گفتمان انقلاب در حیرت میمانند و جذب جریان غربگرا میشوند از جریان غربگرا جدا کنیم.
به تعبیری [بر اساس ادبیات قرآن] با «بیّنات» میشود، با تلاش و فعالیت و با «رسول» میشود اینها را تفکیک کرد و الا همینطوری که تفکیک نمیشوند. باید یک طرح داشته باشیم؛ اولاً صف را تغییر بدهیم؛ صف خود و جبهه خود را گسترده تعریف کنیم. مرامنامه خود را دقیق کنیم.
گفتمان انقلاب را در لایههای مختلف توسعه بدهیم و با سرعت هرچه بیشتر دنبال تولید نرمافزارهای اداره دینی باشیم؛ مثلاً مدیریت همین چالش بین جریان غربگرا و انقلابیون، نرمافزار میخواهد. باید بهشدت دنبال تولید این نرمافزارها باشیم که بخشی از آن علوم انسانی اسلامی است. بخشی هم برنامه پیشرفت اسلامی و سبک زندگی اسلامی و امثال اینها است. اینها کارهای عمیقی است که باید در دستور کار قرار بدهیم و از همین امروز هم شروع کنیم.
بیتردید اگر ما این برنامه را جلو ببریم، هر روز که جلو برویم مقتدرتر خواهیم شد؛ کما اینکه شدهایم. رقیب در هیچ دورهای در دور دوم ریاست جمهوریها به این اندازه مقتدر نبوده است. در دور دوم مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی و دولت اصلاحات و دولت اعتدال و دولت آقای احمدینژاد، رقیب به اندازهای که اصولگرایان در این دوره توانا ظاهر شدند، توانا ظاهر نشده است. بنابراین وضعیت ما وضعیت خوبی است. منتها باید گفتمان انقلاب را جدی بگیریم و صفبندیها را بازسازی و نوسازی کنیم؛ ما الآن به اسم اصولگرا جبهه وسیعی از انقلابیون و مذهبیها را از دست میدهیم.
درحالیکه اگر یک منشور وحدت و مرامنامه جدیدی بنویسیم، بسیاری از آن طیفها همراه ما هستند. باید یک برنامه جدی برای این تفکیک صفوف داشته باشیم. البته تجزیه و ترکیبهای اجتماعی بسیار پیچیده است و در یک فرایند پیچیده اجتماعی اتفاق میافتد. این فرایند منتهی به جداشدن آنها میشود. این کار، یک برنامه بسیار عمیق و جدی و با شرح صدر و با حوصله و با ملاحظه زمان میخواهد.
ـ ضرورت تفسیر آراء مردم به رییس جمهور منتخب، در چارچوب اهداف انقلاب اسلامی
در انتخابات، آنچه در عمق این تحولات و تبادل و تداول قدرتها اتفاق میافتد، ظرفیت انقلاب اسلامی و اندیشههای امام و در لایه عمیقتر ظرفیت اسلام اهل بیت(ع) است که در این تداول قدرتها به اشکال مختلف خود را ظهور میدهد. بنابراین جریانها نباید احساس کنند که از آن چارچوب بیرون هستند؛ و نباید خیال کنند که میتوانند آن چارچوب را بشکنند. اگر جریانی که در تداول قدرت در جمهوری اسلامی به قدرت میرسد خیال کند انقلاب اسلامی تمام شده و یا خیال کند که میتواند ریل انقلاب اسلامی را تغییر بدهد و انقلاب اسلامی را در تمدن غرب منحل کند این جریان محکوم به شکست است؛ این توهم، توهم فاسدی است. اگر ما نیازمندیهایی را که جامعه از خود بروز میدهد، خوب قرائت نکنیم و خیال کنیم بیرون از چارچوبه اسلام و انقلاب اسلامی است، اشتباه کردیم. اینطور نیست. این ملت هم آزادی میخواهد، هم امنیت میخواهد، هم رفاه میخواهد؛ ولی در چارچوب اسلام.
اگر شما همین ها را بیرون از چارچوب اسلام نشان بدهید، نمیپذیرند. رفتار اجتماعی گویای این است. خیلی واضح است که این ملت عمیقاً به اسلام گرایش دارد و آن عمق در همه مطالباتشان حضور دارد. اگر خیال کنیم ما معیشت مردم را جدای از اسلام تدارک میکنیم، این مردم را راضی نخواهد کرد؛ بگوییم «آزادی برایشان میآوریم بیرون از چارچوب اسلام»، ممکن است مدتی هم فریب بخورند ولی تأمینشان نخواهد کرد.
پس این تبادل قدرتها نباید بعضی را به توهم بیندازد؛ کما اینکه در آغاز دولت اصلاحات، نمیگویم بدنة اصلاحاتیها، بلکه آن لایهای که برنامهریزی میکرد دچار این توهم شدند و خیال کردند از انقلاب اسلامی عبور کردهایم، و دوران سازندگی گذشته و دوران تحولات عمیق است و باید قرائت دینی جامعه را تغییر داد و کم کم نظام سیاسی جامعه را هم تغییر دهیم و به نظام سکولار تبدیل کنیم! لذا در آن وادی قدم برداشتند، و بهشدت شکست خوردند و مجبور به عقب نشینی شدند! الآن هم همینطور است.
اگر این تجمع آراء، غلط تفسیر شود، اگر مطالبات این آراء غلط تفسیر و تلقی شود که مطالباتشان به معنای وادادگی در مقابل دشمن و به معنی پذیرش خطوطی است که دشمن برایمان دیکته میکند، و بهمعنای تغییر متن جامعه به جامعه سکولار و گسترش لیبرالیزم است، این قرائت غلط، منتهی به شکست خواهد شد. تفسیر صحیح آراء چیز دیگری است. من معتقدم تحلیل های اشتباه بعضی از آنهایی که در اتاق فکر جبهه اعتدال فکر میکنند این جبهه را به شکست میکشاند؛ چون این آراء را غلط قرائت و تفسیر میکنند.
ما امیدواریم که آقای روحانی موفق باشند؛ چون موفقیت ایشان موفقیت جمهوری اسلامی است؛ ولی این منوط است به اینکه خود ایشان در برنامه کلانشان بازنگری کنند؛ یعنی در نگاهشان به جامعه جهانی و نوع مواجهه با جریانهای داخلی بازنگری داشته باشند و مسیر خود را از جریان غربگرا که تاکنون هنری از خودشان نشان ندادهاند، جدا کنند و از سیطره آنها خارج شوند. اگر چنین کنند حتماً موفق میشوند و توفیق ایشان هم توفیق انقلاب اسلامی و موجب خرسندی همه خواهد بود.