گینس

همین امروز که از سفر دوماه‌اش به آمازون برگشته، همین امروز که اسمش که بعنوان رکوردار سریع ترین عبور از صحرا با دوچرخه در گینس ثبت شده است.رضا پاکروان را خیلی ها به همین سفرهای ماجراجویانه می‌شناسند.

به گزارش مشرق، هیجان، خطر و استرس حرف اول و آخر زندگی‌اش است؛ انگیزه تمام کارهایش، علاقه‌ای که همیشه مثل سایه همراهش بوده از کودکی تا امروز .همین امروز که از سفر دوماه‌اش به آمازون برگشته، همین امروز که اسمش که بعنوان رکوردار سریع ترین عبور از صحرا با دوچرخه در گینس ثبت شده است.رضا پاکروان را خیلی ها به همین سفرهای ماجراجویانه می‌شناسند.

رضا پاکروان در یک روز گرم خردادی مهمان ما بود، ماجراجو و مستند ساز جوانی که موفقیتش را بیش از هرچیز مدیون جسارت و پشتکار در کارهایش است. سر وقت آمد و یک ساعت از تجربه سفرهای مهیج‌اش گفت، ازلحظه هایی که در این سفرها براو گذشته، از تمام شرایط سخت و هیجان انگیزی که باعث ترشح آدرنالین در خون او شده‌اند. رضا پاکروان به ترشح آدرنالین و تجربه هیجان معتاد است.

دنیا رضا پاکروان را به سفرهای ماجراجویانه‌اش می‌شناسد، چطور به این جایگاه رسیدید؟

کار راحتی نبود، خیلی‌ها سفرهای ماجراجویانه را دوست دارند و در این نوع سبک زندگی حداقل در انگلستان که من زندگی می‌کنم رقابت زیاد است. تا جاییکه روزانه ده‌ها و صدها قصه ماجراجویانه به اسپانسرها داده می‌شود ، نکته اینجاست که بعنوان یک ماجراجو باید زاویه‌ای را پیدا می‌کردم که نو و مهیج باشد. یعنی باید کاری می‌کردم که داستان سفرهایم قوی باشد، یعنی آنقدر جذابیت داشته‌باشد که اسپانسرها را برای حمایت مالی جذب کند.

این زاویه نو را چطور پیدا می‌کنید؟

معمولا سعی می‌کنم به جاهایی سفر کنم که کمتر کسی رفته و در شرایطی قراربگیرم که کمتر کسی تحملش کرده ...در همه این سفرها هم برخورد با فرهنگ و اقوام ناشناخته مهم بوده ...حالا خیلی مواقع سوژه فیلم‌هایی که می‌سازم خودم هستم ، بعضی مواقع هم از ادم‌های دیگر استفاده می‌کنم .

چطور این سبک زندگی را برای خودتان انتخاب کردید؟

صرفا علاقه ...هیچ چیزی جز علاقه نمی‌تواند انگیزه شروع این سفرهای مهیج باشد اما نکته اینجاست که وقتی من این نوع سبک زندگی را انتخاب کردم، باید به منبع درآمدم هم فکر می‌کردم. شما دوبار می‌توانی با پس اندازهایت به سفر ماجراجویی بروی، ولی اگر این سفر را برای همیشه زندگی‌ات انتخاب کردی ، باید آنقدر حرفه‌ای باشی که خرج زندگی‌ات را هم بدهی. در این زمینه نوشتن داستان و کتاب و ساختن فیلم به من خیلی کمک کرده‌است. من هم موقعی که جوان‌تر بودم کار می‌کردم پس انداز می‌کردم و بعد با تا پایان پس‌اندازم می‌رفتم سفر. اما هرچقدر که سنم بالاتر رفت، هرچه زمان گذشت و تجربه‌ام بیشتر شد، به این نتیجه رسیدم که باید از طریق ماجراجویی پول هم در بیاورم. فیلم و کتاب درحقیقت دو مقوله‌ای بودند به من در این جریان کمک کردند. بعد از پایان هر سفر من ماجرایش را نوشتم و سریال مستند یا فیلم کوتاهش را ساختم ...همین طوری مقدار زیادی محتویات آنلاین تولید کردم..

اصلا سفرهای ماجراجویانه و مهیج از کی برای شما شروع شد؟

از وقتی 21 ساله بودم، ایران بودم. یعنی استارت کار در همان ایران خورد. یک روز با دوستانم رفتیم مولوی چادر مسافرتی خریدیم و زدیم به جاده.اولین سفر ماجراجویانه هم از بندرانزلی شروع شد، با دوستانم رکاب زنان رفتیم سمت سبلان ، بعد برگشتیم رفتیم سمت خلخال، بعد اسالم بعد پا زدیم برگشتیم سمت بندرانزلی. از آن به بعد دوچرخه شد وسیله اصلی سفرهایم.

چندساله بودید که از ایران رفتید؟

اخرهای 21 سالگی. من همه روزهای بچگی‌ام را در همین تهران گذراندم بعد برای ادامه تحصیل دررشته بورس به لندن رفتم. بعد از گرفتن فوق لیسانس وارد بازار کار شدم.

از کی سفر را به این شکل مهیج شروع کردید؟

سفر از من دور نبود، همیشه جزئی از زندگی‌ام بود اما ازیک زمانی به بعد تصمیم گرفتم که کلا سبک زندگی‌ام را عوض کنم.

چرا؟

ببینید آن موقع اتفاقا من درآمد خوبی داشتم چون بازار مالی لندن بازار قوی‌ای است و من بعد از سه سال به سطح قابل قبولی از نظر مالی رسیده بودم. اما دیدم که تنها فعالیتی که انجام می دهم این است که خیلی زیاد کار کنم و پس‎اندازم را خرج سفر کنم که این ایده آل من نبود، در نهایت داستان سفرهای ماجراجویانه بیشتر برایم قوی شد و کار ثابتم را رها کردم.

با این تفاسیر انجام سفرهای ماجراجویانه، ویژگی‌های خاصی می‌خواهد؟

دقیقا روحیه خاصی می‌طلبد، ماجراجو باید قدرت رویارویی با ناشناخته‎هارا داشته باشد و با همه چیز کنار بیاید و خودش را با شرایط موجود وفق بدهد.

استارت سفرهای ماجراجویانه شما از کجا زده می‌شود؟

همه این سفرها ماه ها تحقیق و بررسی پشت‌اش دارد؛ مثلا در سفری که به آمازون رفتم، فقط عبور از این جنگل مطرح نبود ، بلکه هدف نشان دادن مخاطرات محیط زیستی منطقه بود. من می‌خواستم تاثیر محیط زیست را بر روی قبائل بدوی آمازون ببنیم. به خاطر همین قبل از شروع سفر حدود 9 ماه تحقیق کردم. اما این همه ماجرا نبود وقتی وارد منطقه آمازون شدم ، دیدم اینجا هم باید کلی دوندگی بکنم و تحقیق داشته باشم. مثلا اینطوری نیست که همین طوری راه بیفتی و بروی یک قبیله را از نزدیک ببینی ، باید از دولت اجازه بگیری، مجوز داشته باشی، چون ممکن است در جریان این بازدیدها به آنها باکتری منتقل کنی و بیمارشان کنی.

بیشتر توضیح می‌دهید؟

ببینید من ، شما و بقیه ، همگی انسان‌هایی هستیم که در جوامع بزرگتری نسبت به قبایل بدوی زندگی می‌کنیم، درنتیجه با آدمهای بیشتری ارتباط داریم ، همه ما باخودمان باکتری حمل می‌کنیم و این باکتری‌ها برای انسان بدوی‌ای که تاحالا وارد یک جامعه بزرگ نشده خطرساز است، به‌خاطر همین بعد از انجام معاینات پزشکی مختلف می‌توان مجوز ورود به آمازون را گرفت.

جرقه رفتن به آمازون کی در ذهن شما زده شد؟

از اول سال2016 شروع شد، حدود 9ماه روی آن کار کردم، تحقیق و بررسی انجام دادم، گرفتن مجوزها مدتی طول کشید، بحث اسپانسر و مسائل مالی مطرح بود تا اینکه در نهایت شهریور 95 همراه با تیم‌ام ، سفرم را به آمازون شروع کردم.

این سفر چقدر طول کشید و چه مسیری را طی کردید؟

دوماه طول کشید، ما از شرق به غرب آمازون یعنی مسیری به طول 6 هزار کیلومتر را با وسیله‌های نقلیه متفاوتی عبور کردیم و خودمان را از اقیانوس اطلس به اقیانوس آرام رساندیم. در طول مسیر هم از دوچرخه، موتورسیکلت ، هواپیمای شخصی کوچک ملخی، قایق و ... استفاه کردیم.

قبل از رفتن به آمازون حتما تصویری در ذهن‌تان ساخته‌بودید، این تصویر با آنچه که در واقعیت دیدید تفاوتی داشت؟

خیلی متفاوت بود. من فکر می‌کردم، وقتی که به آمازون ‌می‌رسم، از همان ابتدای سفرم تا انتها، فقط یکسری قبلیه‌های بدوی می‌بینم که آتش روشن کرده‌اند و دور آتش می‌چرخند، اماحقیقت چیز دیگری بود. من 4 هزارکیلومتر رفتم تا به قلب آمازون برسم یعنی جایی که هنوز قبایل بدوی دارد. درحالیکه بقیه قبایل خیلی امروزی شده بودند، طوری که من روزهای اول کاملا شوکه بودم. مثلا یکسری از قبایل که سالها با رادیوی بیسیمی با هم ارتباط برقرار می‌کردند، حالا فیس بوک داشند، سوشیال مدیا داشتند. وای فای داشتند، برای هم پیام می‌فرستاند. اما هرچقدر که به سمت قلب آمازون پیش رفتیم، این امروزی شدن کمتر شد.

گفتید که برای اهداف زیست محیطی به آمازون رفتید ؟ این موضوع را از کی دنبال کردید؟

از همان ابتدا اثرات تخریب زیست محیطی در این منطقه جغرافیایی مشهود بود، اما هرچه بیشتر گذشت و بیشتر ماندیم،به این حقیقت رسیدیم که آمازون واقعا در حال تخریب است...عمر درخت ها در این منطقه بسر آماده است. مخصوصا در بخش برزیل که به جای درختها ، گاوداری زده‌اند و گاو پرورش می‌دهند.درحالیکه این کاربرای اکوسیستم منطقه خوب نیست.

به آن قبیله‌های بکر و دست‌نخورده در چه تایمی ازسفرتان رسیدید؟

تقریبا بعد از یک ماه ...این قسمت در پرو بود چون برزیل به نسبت پرو خیلی صنعتی‎ترشده بود.

چطور به این منطقه رسیدید؟

در قسمتی از مسیر یک هواپیمای کوچک ملخی سوار شدیم، جایی که فرود آمدیم التوپروز نام داشت، که انجا دیگر هیچ راه و مسیری روی زمین کشیده نشده بود و به همین خاطر هم بکر ماندها بود.

منطقه بزرگی بود؟

بله خیلی بزرگ، از نظر جغرافیایی تقریبا اندازه وسعت کشور ما بعلاوه افغانستان و پاکستان. خوشبختانه در این منطقه تا چشم کار می‌کرد، فقط درخت بود، بدون اینکه عامل انسانی در این منطقه تخریب یا ساخت و ساز کرده باشد. بعد از پیاده شدن از هواپیما، حدود 6 روز داخل قایق هایی که با تنه درخت درست شده‌بودند حرکت کردیم تا رسیدیم به این قبائل. یعنی جایی که مرز بین افرادی بود که با تمدن در ارتباط بودند و افرادی که از تمدن دوری می‌کردند.

جلوتر هم رفتید؟

نه مجوز نداشتیم و البته خود ساکنان قبائل این منطقه هم دوست نداشتند با ما ارتباط برقرار کنند، چون از ما می‌ترسیدند. البته همانجا افرادی را هم دیدیم که طی سالهای گذشته با دنیای مدرن ارتباط برقرار کرده بودند و حالا بین دو دنیا سرگردان بودند. هنوز داخل جنگل بدون پوشش بودند و وقتی می‌خواستند جنگل را ترک کنند، لباس می‌پوشیدند.

ظاهرشان چطور بود؟

عجیب بود. آنها از پارچه های بلند لباسهای یک تکه دوخته بودند. صورت شان را با ماده ای مثل شاتوت رنگ می‌کردند که این ماده مثل کرم ضد افتاب عمل می‌کرد.

غذای خاصی داشتند؟

بله البته تحت تاثیر اکوسیستم خود منطقه بود. مثلا گوشت میمون می خوردند. یا از ریشه درخت کساوا استفاده می کردند.

شما هم امتحان کردید؟

بله ریشه کساوا را مثل سیب زمینی آب ‌پز می‌کردند و با نمک می‌خوردند.

میمون چطور؟

میمون در آمازون غذای اصلی و تنها منبع تولید پروئئین بومی هاست، که من هم در شرایطی به خاطر مقابله با گرسنگی شدید مجبور شدم این گوشت را هم امتحان کنم

چطور بود؟

بدمزه...خیلی بدمزه و سفت و سیاه ..فکر کنم بدترین غذای غیرمتعارفی است که در طول سفرهایم خورده‌ام.

چقدر آنجا ماندید؟

سه هفته .بعد مسیر را ادامه دادیم به سمت سندیکاهای قطع درخت و کشف طلا. مافیای این دو گروه جان افراد زیادی را در آمازون گرفته است.

از نظر آب و هوایی چه شرایطی داشتید؟

هوا گرم و شرجی بود،دما در تمام بالای 35 درجه بود، طوری که اصلا نمی‌شد یک دقیقه استراحت کرد، ..

کلا چه مسیری را طی کردید؟

ما 4 هزار کیلومتر را دوچرخه سواری کردیم،اما در کل طول مسیری که رفتیم 6 هزار کیلومتربود که با وسایل مختلف طی کردیم.

از حیوانات معروف و خطرناک آمازون با چیزی برخورد کردید؟

نه خوشبختانه برخورد مستقیم نداشتم. البته آمازون تا دلتان بخواهد حشره دارد، یک حشره ای به اسم tik روی تنه درخت ها زندگی می‌کند که از بدن حیوانات به این درخت ها منتقل می‌شود، این حشرات سریع زیر پوست انسان می‌روند وتخم‌گذاری می‌کنند، به خاطر همین اصلا نباید به درخت ها دست بزنی. اما ما خبر نداشتیم و به تنه درخت ها تکیه دادیم و بعدا متوجه اشتباه مان شدیم. وقتی از این منطقه بیرون آمدیم تمام بدن مان را نگاه کردیم. خود من با موچین دوتا از این ها را از زیرپوستم بیرون کشیدم.در قسمتی دیگر هم وقتی از رودخانه عبور می‌کردیم با تمساح روبه‌رو شدیم... در این جور سفرها باید خیلی مراقب باشی چون یک لحظه گاردت را بازکنی تمام است.

ماجرای ثبت رکورد در گینس را هم توضیح می‌دهید؟

سال 2011 بود که این ایده به ذهنم رسید و شرایط برای ثبت رکورد محیا شد و من تمام طول صحرای بزرگ آفریقا را که بزرگترین صحرای گرم جهان است رکاب زدم. اسم این سفر را هم گذاشتم بقا، چون واقعا زنده ماندن در آن شرایط کار سختی بود.

چند روز طول کشید؟

۱۳ روز و ۵ ساعت و ۵۰ دقیقه و ۱۴ ثانیه طول کشید تا این رکورد در گینس ثبت شود.

دوچرخه سواری در صحرا قاعدتا کار راحتی نیست، چطور دوام آوردید؟

سعی می‌کردم روزی 10 ساعت رکاب بزنم و بقیه ساعتها را استراحت بکنم. اما این 10 ساعت چطور بود من از 4 صبح شروع می‌کردم،سریع صبحانه می‌خوردم و راه می‌افتادم ، بعد ساعت 10 صبح هرجا که بودم ، اتراق می‌کردم برای خودم سایبان درست می‌کردم و تا ساعت 4 بعداز ظهر از جایم تکان نمی‌خوردم چون این ساعتها صحرا بالاترین دما را دارد. بعد دوباره از ساعت 4 تا وقتی که می‌توانستم رکاب می‌زدم.

شما برای ثبت یک رکورد دیگر هم در گینس تلاش کردید.

بله یک بار دیگر هم برای ثبت رکورد گینس از شمالی ترین نقطه اروپا تا جنوبی ترین نقطه آفریقا رکاب زدم،از سه قاره و 13 کشور عبور کردم اما به فاصله دو روز این رکوردزنی را از دست دادم و به جای 100 روز در 102 روز این مسیر را گذراندم. البته این تاخیر دلیل داشت، من در این سفر مالاریا گرفتم... همین باعث شد خیلی ضعیف بشوم بعد در تانزانیا از حال رفتم و گرما زده شدم. این تنها تجربه ای بود که تا حد مرگ رفتم.البته این سفر هنوز هم برای خودش رکورد محسوب می‌شود چون کسی آن را انجام نداده.

در این سفرها با آدم های مختلفی ارتباط گرفتید؟ تفاوت فرهنگی زیادی دیدید؟

تفاوت خیلی به چشم می اید خیلی زیاد است اما وقتی شما در سفر هستید بیشتر دنبال اشتراکات هستید، چون این اشتراکات ادمها ار به هم نزدیک می‌کنند.

منبع: جام جم آنلاین

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس