دکتر موسی حقانی معاون پژوهشی مؤسسه مطالعات تاریخ ایران، در پاسخ به سؤالی درباره سابقه و ماهیت این سند و اسنادی مشابه آن گفت: تاکنون چندین مرتبه از سوی آمریکاییها اسنادی منتشر شده است. یک بار که منتشر شد، معلوم شد که این همه اسناد نیست و بیان کردند که اسناد مربوط به کودتا سال ۳۲ در آرشیوی بوده که به علت آتشسوزی آن اسناد از بین رفته است. بعد هم اسناد دونالد ویلبر منتشر شد که بسیار کوتاه و گزینشی گردآوری شده بود. اکنون هم که این اسناد را منتشر کردهاند به نظر میرسد از قبل هم یک زمینهسازی صورت گرفته بود برای اینکه اذهان را نسبت به سال ۳۲ تشویش کنند. یکی از این زمینهها فیلمی بود که در فضای مجازی منتشر شد که در آن نشان داده میشد که آیتالله کاشانی بعد از کودتا همراه عوامل کودتا از منزل ویران دکتر مصدق بازدید کرده است. در حالی که آن فیلم یک فیلم مونتاژ شده و جعلی بود و سه فیلم را به هم چسبانده بودند. گفتند که سازمان سیا آن را منتشر کرده است.
او با اشاره به فقراتی از این اسناد تازه منتشر شده گفت: شما در اسناد خیلی چیزها میبینید. مثلاً یک مأمور اطلاعاتی حدس زده و پیشنهاد داده که با فلان آدم (مثلاً آیتالله کاشانی یا دکتر مصدق) در ایران ارتباط گرفته شود. صرف این مطلب را نمیتوان سند خیانت دانست. باید ببینیم اولاً ارتباط برقرار شده یا نه؟ ثانیاً باید ببینیم اگر برقرار شده چه پاسخی دریافت شده از طرف داخلی؟ اینها مستلزم کار جدی سندشناسی و پژوهشی است. در همین اسنادی که منتشر شده، سندهایی وجود دارد که نشان میدهد این پیشنهادها به نتیجهای نرسیده است. مثلاً به مصاحبهای از آیتالله کاشانی اشاره میشود که با صراحت آمریکا را از دخالت در امور ایران منع میکند و هشدار میدهد که آمریکا نباید از انگلیس حمایت کند. در همین مجموعه اسناد اشاره میکند که آیتالله کاشانی به سیاست آمریکا در حمایت از انگلیس حملات جدیای را آغاز کرده است. در اسناد ویلبر که پیش از این منتشر شد آمده است که پایگاه سازمان سیا در قبرس به عوامل آمریکا در تهران مأموریت میدهد که به منزل آیتالله کاشانی حمله کنند و حمله هم میکنند. خب اگر آیتالله کاشانی در کودتا دست داشته، حمله به منزل ایشان چه معنیای میدهد؟! یا در همین مجموعه اسناد جدید آمده که پایگاه سیا در قبرس خطی را برای حمله مطبوعات به آیتالله کاشانی پی بگیرند. خود این اسناد و شواهد دیگر تاریخی نشان میدهد که ادعای دخالت ایشان در کودتا پوچ است.
حقانی درباره اهداف انتشار این اسناد و تفسیر و تاویلهایش گفت: این اسناد حدود ۱۰۰۰ صفحه است و روز پنجشنبه منتشر شده و باید به دقت مطالعه شود ولی آن چیزی که با یک نگاه کلی به دست میآید این است که اینها تمام تلاششان این است که آن روشهای دقیق نفوذ برای تخریب را بیان نکنند. در بسیاری از موارد در همین مجموعه ۱۰۰۰ صفحهای میبینیم که اسامی افراد را سانسور کرده است. حتی بخشهایی را حذف کردهاند. به نظر میرسد که بیشتر شبیه تلاش برای به جان هم انداختن گروههای حامی اشخاص در داخل ایران است. از این جهت خودش بخشی از پروژه نفوذ است. بیش از این که یک واقعیت باشد، یک پروژه است. اسنادی که دو سه روز بیشتر از انتشارش نمیگذرد و قطعاً هدفش اختلاف بین نیروهای داخلی و جنگ نرم و تغییر از درون است.
آقای مسعود رضایی کارشناس تاریخ معاصر نیز با اشاره به زمینههای کودتای ۲۸ مرداد نیز میگوید: آنچه درباره کودتا قابل ذکر است این است که دکتر مصدق نسبت به کودتا بی اطلاع بود و به نوعی حسن ظن به آمریکاییها داشت. در بعد از ظهر ۲۷ مرداد، سفیر آمریکا با دکتر مصدق دیدار میکند و به او میگوید که اگر تظاهرات حزب توده و کمونیستها ادامه داشته باشد، آمریکا سفارت خودش در تهران را خواهد بست و نیروها و اتباع خودش را از ایران خارج خواهد کرد. مصدق به این ترتیب دستور میدهد شهربانی نیروهای تودهای را از خیابان جمع کند و همان شب ضربهای به شبکه نظامی حزب توده در ارتش وارد میشود. آیتالله کاشانی البته با دکتر مصدق اختلافاتی بر سر مسائل گوناگون داشت. از جمله این که مصدق بی اعتنا به نظر دیگران شده بود و دست تودهایها را باز گذاشته بود. یا اینکه بعضی نیروهای ملی آیتالله کاشانی را به شدت تخریب میکردند؛ اما با این حال در شرایطی که بعد روز ۲۵ مرداد در کشور شکل گرفت و شاه رفته بود، آیتالله کاشانی احساس میکند که باید تذکراتی را به دکتر مصدق بدهد که یک خط کودتا در جریان است و هشدار میدهد که زاهدی درصدد کودتاست. اما دکتر مصدق همانطور که این رویه را در پیش گرفته بود یک جواب سربالا میدهد و بیاعتنایی میکند و مینویسد: «... اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم. والسلام!»
رضایی با اشاره به شرایط کشور در سال ۳۲ و تفاوت آن با سال ۵۷ بیان کرد: آیتالله کاشانی موافق و داعیهدار رفتن شاه از کشور نبود. اصلاً شرایط کشور در آن روز مثل سال ۵۷ نبود که حضرت امام فرمود شاه باید برود. در سال ۳۲ اصلاً هیچ کس نمیگفت شاه باید برود. غیر از گروههای چپ که میخواستند استالین و شوروی در ایران حاکم شود. خود دکتر مصدق هم داعیه انقلاب علیه شاه نداشت و اعلام نکرده بود که میخواهم حکومت جمهوری تشکیل دهم یا شاه را کنار بزنم و خودم شاه شوم. بنابراین عدم تمایل آیتالله کاشانی برای رفتن شاه به معنای همکاری و همدستی او با کودتا نیست. یعنی هم نیروهای مذهبی و هم نیروهای ملی موافق رفتن شاه نبودند. به این دلیل که احساس میکردند با خلأ قدرتی که در ایران به وجود میآمد کمونیستها در ایران حاکم میشدند. اما هیچ گاه آیتالله کاشانی موافق کودتا با دخالت خارجی نبود و وقتی دید برگشت عادی شاه به کشور مطرح نیست و ماجرا ماجرای کودتاست، آن هشدار را به مصدق داد.
وی در پاسخ به سوالی درباره ادعای این اسناد در خصوص تبانی آیتالله کاشانی با حزب توده برای برکناری مصدق ۱۱ ماه پیش از کودتا گفت: اولاً آیت الله کاشانی با حزب توده هیچ سر و سری نداشت. ثانیاً در زمان کودتا حزب توده طرفدار دکتر مصدق بود. نه اینکه حامی ایدئولوژیک بود ولی از اینکه شاه را بیرون کرده خوشحال بود. اتفاقاً خود مصدق شب کودتا تودهایها را از خیابان جمع کرد. ثالثاً تمام ترس نیروهای مذهبی و آیتالله کاشانی این بود که اگر شاه برنگردد، حزب توده با حمایت شوروی مصدق را کنار میزند و قدرت را در دست میگیرد. چطور میتوانیم بگوییم ۱۱ ماه پیش از کودتا آیتالله کاشانی با حزب توده دست به یکی کرده باشند که مصدق را برکنار کنند؟! همان زمانی که آیتالله کاشانی گفت من در حمایت از مصدق کفن میپوشم!
منبع: صبح نو