کد خبر 748286
تاریخ انتشار: ۲۰ تیر ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۳
شهید ابوالفضل نیکزاد

دم رفتن، ابوالفضل خیلی سخت اشک ‌ریخت. سرم را به سینه‌اش چسباند. اشک‌هایش می‌ریخت روی سرم. دیدم چقدر دارد خداحافظی برای جفت‌مان سخت می‌شود.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - آنچه در ادامه می خوانید، گزیده هایی از گفت‌وگو با اعظم ملاطایفه همسر شهید مدافع حرم ابوالفضل نیکزاد است:

یک سال رفت و آمد تا راضی شدند او را اعزام کنند. 24 خرداد سال 95 اعزام شد. چند روز بود یک نگرانی گنگ توی وجودم افتاده بود. من عادت نداشتم وقتی ابوالفضل محل کارش بود با او تماس بگیرم مگر این که ضرورتی پیش می‌آمد ولی چند روز آخر حالم طوری شده بود که مدام تماس می‌گرفتم و چند کلمه‌ای صحبت می‌کردم تا آرام می‌شدم.

اذان ظهر را تازه گفته بودند که تلفن زد. گفت: خانوم، من ساعت سه راهی‌ام. یک ساک کوچک برام آماده کن. تا برود با مادرش خداحافظی کند، ساک را برایش بستم. اشک می‌ریختم و وسایلش را توی ساک می‌چیدم. اصلا آن روز توی حال خودم نبودم. با عجله آمد خانه. فرصت نبود یک دل سیر او را ببینم. برادرم آمده بود تا ابوالفضل را تا قرارگاه ببرد. دوست داشتم من هم برای بدرقه‌اش می‌رفتم ولی راضی نشد. می‌گفت بعضی از بچه‌هایی که از شهرستان آمده‌اند، با ما اعزام می‌شوند. آن‌ها تنها هستند. خوب نیست شما تا آن‌جا بیایید. بعد هم اگر بیایی، خداحافظی برایم سخت‌تر می‌شود. علی آن‌قدر گریه کرد که مجبور شد او را با خودش ببرد.

دم رفتن، ابوالفضل خیلی سخت اشک ‌ریخت. سرم را به سینه‌اش چسباند. اشک‌هایش می‌ریخت روی سرم. دیدم چقدر دارد خداحافظی برای جفت‌مان سخت می‌شود. سرم را از سینه‌اش جدا کردم. گفت: خانوم، از این به بعد فقط خودت برای زندگیت تصمیم بگیر. سفارشش همین بود. این را گفت و رفت...

منبع: ماهنامه فکه 169

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • IR ۱۸:۳۷ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۰
    1 1
    الله اکبر لعنت بر بی شرف هایی که می گویند مدافعان حرم برای پول به سوریه می روند. شادی روح آسمانی همه شهدا، سه تا صلوات محمدی پسند: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس