گروه جهاد و مقاومت مشرق - به مناسبت سالروز شهادت «سید اسدالله لاجوردی» خبرنگار ما به گفتوگو با «زهرهسادات لاجوردی» دختر این شهید بزرگوار پرداخت که در ادامه میخوانید:
از بدو تولدم پدرم پشت میلههای زندان بود
از شهید لاجوردی همیشه به عنوان یک شهید مظلوم یاد میکنم. پدرم شهیدی بود که تمام عمر خود را در راه مبارزه گذاشت. قبل از انقلاب حدود یک دهه از عمر خود را در زندانهای ستم شاهی گذراند. از زمانی که به دنیا آمدم، پدر پشت میلههای زندان بود و در فاصلههای کمی از زندان آزاد میشد و مجدد به زندان میافتاد.
پدرم از سوی مقام معظم رهبری «مرد پولادین انقلاب» نام گرفت. یکی از دلایل دریافت چنین لقبی این بود که در طول دورانی که شکنجههای سخت در زندان های ستم شاهی را متحمل میشد، هیچ گاه لب به سخن باز نکرد تا یکی از مبارزان را لو دهد. شهید لاجوردی در دوران خفقان رژیم پهلوی سلامتی چشم، کمر و پاهایش را از دست داد اما این اوامر مانع ادامه فعالیتهایش نشد. وی در یکی از برگههای بازجویی ساواک نوشته بود که فردی سالم به زندان آمدم و با کلیکسیونی از درد و بیماری از زندان میروم.
شهید لاجوردی مبارزات خود را از ابتدای نوجوانی آغاز کرد و بعد از انقلاب هم به جهت شرایط حساس، توسط شهید بهشتی به سمت دادستانی انقلاب اسلامی تهران منصوب شد.
راه توجیه استفاده از بیت المال را سد کرد
شهید لاجوردی به گونهای زندگی کرد که حتی منافقین هم نتوانستند بهانهای برای خراب کردن شخصیت وی در اذهان عمومی پیدا کنند. پدرم در ابتدای روزهای مسئولیت در دادستانی، فرزندانش را جمع کرد و گفت که یادتان باشد، من به هیچ وجه بین فرزندانم و باقی مردم فرقی قائل نیستم. اگر مسالهای پیش بیاید و قرار باشد که قضاوت کنم یا حکم دهم، بین فرزندانم و باقی فرقی قائل نمیشوم.
در یک مصاحبهای در خصوص آقازادگی گفتم که خود مسئولین بحث آقازادگی را ایجاد کردند. اگر از ابتدای مسئولیت خود اطرافیان را مطمئن کنند که هیچ نوع تبعیضی قائل نخواهند شد، بحث آقازادگی، توقع بیجا و رانتخواری پیش نمیآید.
شهید لاجوردی در این مورد جزو نوادر بود زیرا نه تنها استفاده از بیتالمال بلکه امکاناتی که به عنوان امتیاز برایشان در نظر گرفته میشد را نیز استفاده نمیکردند. هیچ گونه امکانات و ماشینی در اختیار خانواده قرار نمیداد و به شدت در این خصوص حساس بود.
پدرم در سال 60، به جهت مشغله زیاد هر دو هفته یک بار به خانه میآمد. آن زمان دو برادرانم کوچک بودند. روزی بیمار شدند. مادرم با یکی از پاسدارها تماس گرفت و گفت که فوری خودت را برسان. آن پاسدار نیز با ماشین آمد و برادرانم را به بیمارستان برد.
در آن زمان پدرم هیچ حقوقی از دادستانی نمیگرفت و خانواده از نظر وضعیت مالی با قناعت زندگی میکرد. پس از آن ماجرا پدرم به خانه آمد و خطاب به مادرم گفت: «اگر ماشین اجاره میکردید هزینه کمتری داشت، زیرا به جهت این که استفاده از ماشین حق شما نبود، من سه برابر هزینه آن را به بیت المال پرداخت کردم. یادتان باشد اگر خواستید از ماشین اداره استفاده کنید باید سه برابر هزینه آن را بپردازید.» مادرم پاسخ میدهد: «برخی دوستان شما از امکانات دولتی استفاده میکنند، چرا ما استفاده نکنیم؟» پدرم گفت: «هر کسی جواب خدای خودش را میدهد.»
در وهله اول این رفتار سخت گیرانه به نظر میرسد اما شهید لاجوردی با این کار راه توجیه استفاده از بیت المال را سد کرد.
منافقین جدا شده از گروه در جبهه شهید شدند
شهید لاجوردی با این دقت در مصرف بیت المال و سخت گیری بر خود و خانواده پا به عرصه مبارزه علیه منافقین گذاشت. وی به گونهای با منافقین رفتار کرد که تا به امروز منحصر به فرد است. شهید لاجوردی وقتی یک فرد که علیه نظام قیام مسلحانه انجام داده بود را دستگیر میکرد، به سلول انفرادی نمیفرستاد. اکثر زندانیان نوجوانان کم سن و سالی بودند که جذب منافقین شده بودند. منافقین به آنها آموزش داده بودند که به جز اطلاعات درون سازمانی، هیچ اطلاعات دیگری دریافت نکنند. منافقین جزواتی را در اختیار اعضا قرار میدادند تا ذهنیتی منفی نسبت به شهید لاجوردی در ذهن آنها ایجاد کنند. منافقین به اعضای سازمان خود گفته بودند که اگر دستگیر شوید به اوین رفته و توسط لاجوردی شکنجه سختی خواهید شد.
پدرم شبها منافقین را در حسینیه اوین جمع و برنامههای متنوعی همچون سخنرانی اجرا میکرد. همچنین افراد مختلفی را برای مباحثه به زندان دعوت می کرد. اکثر اعضا توسط این جلسات از گروه منافقین جدا شدند و برخی از آنها نیز بعدها در جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند.
نمیدانم چرا کسانی که امروز در جریان این موضوعات هستند، مستندات این موضوعات را بیان نمیکنند. چرا روشن نمیکنند که نحوه برخورد شهید لاجوردی در زندان با منافقین چگونه بوده است؟! این کم توجهیها شبهاتی را در اذهان عمومی ایجاده کرده و فضا را غبارآلود میکند. اینگونه منافقین بار دیگر هر آنچه میخواهند، منتشر می کنند.
جنایاتی که کمتر از آن گفته شده است
شهید لاجوردی یک جریانشناس واقعی بود. وی در زندانهای ساواک پی به ارتباط منافقین برد. آنها خودشان را به عنوان گروههای مبارز اسلامی معرفی کرده بودند. پدرم این موضوع را شفافسازی و علنی کرد.
در ابتدا برای برخی از مبارزان داخل زندان یا کسانی که در کسوت روحانیت بودند، باور این موضوع سخت بود اما شهید لاجوری یک تنه میایستد و حرفش را اثبات میکند. بعد از انقلاب منافقین مخالفت و مبارزات خود با نظام را آغاز میکنند و قصدشان این بود که بعد از فرار بنی صدر، در طی چند ماه انقلاب را مصادره کنند. به همین منظور شعارهایی را سر میدادند.
شاید برای نسل جوان ما کمتر توضیح داده شده که دهه 60 چه شرایط و ویژگیهایی داشته است و ما چه دوران پر خطری را سپری کردیم. در اواخر دهه 60 همه در صدد بودند تا انقلاب را از پا درآورند. منافقین در داخل کشور به ویژه در تهران شروع به فعالیت کردند و برای ایجاد فضای رعب و وحشت، به ترور در کوچه و بازار روی آوردند.
موردی صورت گرفت که منافقین هنگام افطار به منزل فرد مدنظر رفتند و همه افراد خانواده را ترور کردند. منافقین گزارش روزانه میدادند که در کدام نقاط تهران جنایت انجام دادهاند و برای خودشان یک امتیاز محسوب میکردند. از این نوع اخبار و مستندات بسیار بوده که کمتر در خصوص آنها صحبت شده است.
از شهید لاجوردی نقل شده است که در آن روزها حدود 30 ترور در تهران رخ میداد. طبق گزارشکارهای ارائه شده از سوی منافقین، در شهریور 1360، 600 نفر ترور شدند.
پدرم با چنین گروهی مبارزه کرد و آنها را از پا درآورد. منافقین زمانی که دیدند مجالی برای ماندن نیست، عدهای دستگیر شده و برخی دیگر هم به خارج از کشور رفتند. از آنجایی که پدرم در مبارزه با منافقین بسیار موفق عمل کرد، آنها کینه وی را به دل گرفتند.