به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، طرح تابستانه کتاب از نیمه تیر تا نیمه مرداد ماه در کتابفروشیهای سراسر کشور برگزار شد، در میان چند کتاب تألیفی پرفروش این طرح «سلام بر ابراهیم» نیز خودنمایی میکند، کتابی که توسط موسسه شهید ابراهیم هادی منتشر شده و در سالهای گذشته به عنوان یکی از پرفروشهای بازار کتاب مطرح بوده است.
«سلام بر ابراهیم» کاری است از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی که در قالب زندگینامهای مختصر و با 69 خاطره درباره شهید بزرگوار و جاویدالاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است. این کتاب حاصل بیش از 50 مصاحبه با خانواده، یاران و دوستان آن شهید است. این اثر برای اولینبار در سال 88 منتشر شده و تاکنون همواره به عنوان یکی از کتابهای پرمخاطب در حوزه دفاع مقدس معرفی میشود.
«سلام بر ابراهیم» تلاش دارد تا از گذر خاطرات و گفتههای دیگران، شخصیت ابراهیم هادی را به عنوان یکی از شهدای هشت سال دفاع مقدس به مخاطب معرفی کند. در این راه، کتاب با استفاده از بیانی داستانگونه بر روایتهای کتاب جذابیت بخشیده است.
موسسه شهید ابراهیم هادی یک موسسه مردمنهاد است که کار خود را با جمعآوری خاطرات این شهید آغاز کرده و امروز بیش از 60 عنوان کتاب با موضوع شهدای کمتر شناخته شده دفاع مقدس و مدافع حرم منتشر کرده است. موسسهای که فعالیتش مصداق بارز آتش به اختیارهاست، آتش به اختیارهایی که در شهرستانهای مختلف خاطرات شهدا را گرداوری کرده و سرگذشت آنها را برای مخاطبان نسل جوان خواندنی میکنند.
به بهانه پرفروش شدن کتاب در طرح تابستانه و آغاز ترجمه انگلیسی و عربی آن، ما در میزگردی به گفتوگو با محسن عمادی مسئول این گروه فرهنگی پرداختیم. عمادی در این گفتوگو خود را نماینده یک گروه معرفی میکند، گروهی که اعضای مختلفی در شهرستانهای ایران دارد و همه موفقیت خود را تاکنون مدیون شهید ابراهیم هادی است. متن این گفتوگو به شرح ذیل است:
چه شد که به سراغ انتشار خاطرات شهدا آن هم شهید گمنامی چون «ابراهیم هادی» رفتید؟
«سلام بر ابراهیم» نخستین کار گروه «شهید ابراهیم هادی» بود. من به نمایندگی از یک گروه اینجا هستم، هادی ذوالفقاری شهید مدافع حرم نخستین فردی بود که مصاحبههای این کتاب را انجام داد، گروه شهید ابراهیم هادی یک گروه چندین نفره است که در عمده شهرستانها فعال هستند، از این میان بچه های استان همدان از همه فعالتر هستند.
روز نخست گروه به این معنا وجود خارجی نداشت، چند تا از بچههای مسجد دور هم جمع شدیم و اندک اندک گروه به وضعیتی رسید که امروز وجود دارد. ما ابتدا جلسهای با مساجد اطر اف گذاشتیم، از آن جمع اکنون چند نفر ماندهانده، 2 نفر به قافله شهدا پیوستهاند، سیدعلیرضا مصطفوی (کتاب همسفر شهدا) و (شهید هادی ذوالفقاری(کتاب پسرک فلافل فروش) که فعالیت گستردهای در زمینه کارهای شهدا داشت. گروهی را راه انداختیم و برای ابراهیم هادی کار را شروع کردیم.
شروع کار ما را با «سلام بر ابراهیم» بود، من زمانی که کتاب «خاکهای نرم کوشک» را خواندم، تصمیم به نوشتن از ابراهیم هادی گرفتم، دیدم که ابرهیم هادی پتانسلی مثل شهید برونسی را دارد، اما اولین باری که نام شهید هادی را شنیدم، نوجوان بودم، زمانی بود که مادر شهید فوت کرده بود، قرار بود سال 73 از مسجد الشهدا برویم منزل شهید آوینی که با این اتفاق ابتدا قرار شد برویم منزل شهید هادی. آنجا حسین اللهکرم داستان «معجزه اذان» را تعریف کرد و این داستان برای من بسیار جذاب و تاثیرگذار بود.
هیچ ناشری حاضر به انتشار کتاب «سلام بر ابراهیم» نبود
همانطور که گفتم، خاطرات پس از خواندن کتاب «خاکهای نرم کوشک» جمعآوری شد، سال 87 کار آماده شد. به چندین موسسه دولتی و غیردولتی برای چاپ کتاب مراجعه کردیم تقریباً همگی دست رد به سینه ما زدند. بهترین اتفاق این بود که یکی از ناشران دولتی گفت کتاب را در نوبت چاپ میگذاریم، اگر تأیید شود، 14 چاپ بعد است. ما با مرحوم آقای علیان مدیر نشر پیام آزادی که شهید هادی را در جبهه دیده بود و میشناخت، صحبت کردیم که خیلی زحمت کشید و هزینه کرد برای انتشار این کتاب. چاپ نخست کتاب انجام شد. بعد از آن ما اصرار داشتیم که کتاب به دست مردم برسد، اما کسی حمایت نمیکرد، این شد که خودمان میبردیم، فروشگاههای کتاب خیابان انقلاب. حتی فروشگاههای مذهبی هم قبول نمیکردند، کتاب را توزیع کنند. برای برخی ماجرای کتاب را تعریف میکردیم به برخی کتاب را میدادیم که بخوانند و ... اما امروز خدا رو شکر در 3 ماه اخیر فروشگاههای تهران بالای 20 هزار نسخه از ما کتاب گرفتهاند. الان گاهی اوقات در یک هفته بیش از 10 هزار نسخه توزیع میشود و ما کم میاوریم، حتی موجی از استقبال از کتاب شکل گرفت که ما در یکی دو سال اخیر با مشکل رساندن کتاب به پخشیها مواجه شدیم.
اخیراً گویا «سلام بر ابراهیم 2» را هم چاپ کردید، داستان آن چیست؟
«سلام بر ابراهیم 2» را یکسال بود که مشغول به فعالیت بودیم، دیدیم خاطرات جدیدی میآید و افراد تازهای پیدا میشود، کرامات زیادی هم رخ داده است، لذا آمدیم خاطرات را جمعآوری کردیم و «سلام بر ابراهیم2» در 224 صفحه هم آماده شد.
شما عمدتاً به سراغ شهدایی رفتهاید که ناشناخته بودهاند.
بله، گروه شهید ابراهیم هادی به سراغ شهدای ناشناخته میرود، آنهایی که تاکنون کاری برایشان نشده است، به جز چند مورد فرمانده، به سراغ کسانی رفتیم که دیدگاههای تربیتی اثرگذاری داشتند، دیدگاههای شهید را بررسی میکردیم اگر بار تربیتی بالایی داشت به سراغش میرفتیم. کتابی هم وجود دارد که 5 سال است چاپ شده اما هنوز چاپ اولش تمام نشده است. نابراین استقبال از همه کتابهایما یکسان نیست.
بر این اساس تقریبا یکی دو سال است که کار را هدفمند کردهایم، سوژههای بسیاری به ما معرفی میشود، ما سوژه را بررسی میکنیم و اگر موافق با حرکت مسیر ما بود، روی آن کار را آغاز میکنیم، مثلا کتاب «طیب» سال 92 چاپ شد. ما دیدیم کتابی در امریکا توسط هما سرشار چاپ شده که تمام تقصیر کودتای 28 مرداد را به گردن طیب انداخته و شعبان را بی گناه معرفی کرده است. من از طیب چیزهایی شنیده بودم، رفتیم سراغ جمعآوری خاطرات و دیدم شخصیت طیب این نیست که معرفی شده است، خاطرات را منتشر کردیم و الان نزدیک به 14 چاپ از کتاب روانه بازار شده است.
گاهی اوقات در نقل این خاطرات اشتباهاتی صورت میگیرد، برای نمونه چندی پیش فایل صوتی با عنوان وصیت شهید حججی از زبان خودش در شبکه های اجتماعی دست به دست شد، اما بعدا مشخص شد که این صدای شهید نیست، الان هم 30 سال از دفاع مقدس گذشته است و ممکن است خاطرات کاملا درست نباشد، شما فیلتری برای اینکه خاطرات درست باشد، غلو نباشد و ... دارید؟
بله. من الان کتابی دارم که سال 90 آماده چاپ شد ، اما تاکنون منتشرش نکردهایم، خاطرات فوقالعادهای دارد و هزینه بسیاری هم در برداشته است. اما در صحت خاطرات تردید داشتیم بنابراین آن را منتشر نکردهایم.
بارها شده خاطراتی از ابراهیم هادی نقل شده است که حس کردیم غلو شده و تنها یک نفر راوی داشته و کشی آن ماجرا را ندیده بود، بنابراین منتشر نکردیم، گاهی هم دیدیم که یک نفر خاطرات را نقل کرده و یک نفر هم تایید کرده است.بنابراین منتشر کردیم. گاهی پیش میآید، راوی خاطرات ابراهیم هادی را میگوید اما خود را مطرح میکند. اینها را فیلتر کردهایم.
هزینههایی که برای کتابها انجام میشود، با قیمت پشت جلد جور در نمیآید اما خوشحالیم از اینکه یکسری شهدایی که اگر ما نرویم، سراغشان کسی دیگر هم نمیرود. به عنایت ابراهیم هادی این شهدا معرفی میشوند از جمله مهمان شام و سیدمیلاد مصطفوی.
سبک و سیاق نوشتاری کتابتان بر چه اساسی است؟
من معلم دبیرستان هستم، 20 کتاب دفاع مقدس را بردم مدرسه تا بچهها بخوانند، بچهها با «خاکهای نرم کوشک» بیشترین ارتباط را برقرار کردند، سبک این کتاب را خیلی پسندیدند، داستانهای کوتاه همراه با تصویر که با مخاطب همراهی میکند. ما با این سبک «سلام بر ابراهیم» را ویرایش کردیم و تاکنون بهتر از این سبک ندیدهام که بخواهم کار کنم. ما سعیمان بر این است که استعاره و تشبیه را کم کنیم و کتاب به گونهای باشد که برای همه مخاطبان قابل فهم باشد.هدف سادهنگاری مطلب است.
گاهی دوستانی مطرح میکنند در کتاب «شهید ابراهیم هادی» مقداری غلو شده است، شما به این موارد برخورد نکردید؟
چرا، یک دوستی آمد و به من گفت، در کتاب نوشتهاید که شهید هادی نماز شب میخواند، من در گروه اندرزگو بودم، ندیدم چنین چیزی را. به او گفتم این خاطره را مصطفی هرندی نقل کرده است بیا با هم برویم پیش او. هرندی گفت تو با هادی در اندرزگو بودی. اما چند شب پیش او خوابیدی؟ هادی شبها در اردوگاه نمیخوابید می رفت آشپرخانه سپاه گیلانغرب، چهار پیرمرد بودند که نماز شب میخواندند، راوی یکی از این پیرمردهاست که هنوز زنده است، نمیگوید شبها پیش ما میخوابید ما که برای نماز شب بیدار میشدیم او هم بیدار میشد و نماز شب میخواند.
برخی کتاب را نخوانده انتقاد میکردند
گاهی نیز خاطرهای نقل شده که بعدا متوجه شدیم درست نیست و در چاپهای بعدی آن را ویرایش کرده و حذف کردیم. یکی از راویان راهیان نور از کتاب انتقاد زیاد میکرد، من به صورت ناشناس پیش او رفتم و گفتم نظرت درباره کتاب ابراهیم هادی چیست؟ گفت دروغ است. گفتم آن را خواندهای گفت نه. گفتم پسر چطور میگویی دروغ است، گفت: فلانی میگوید در این کتاب آمده کف کانال کمیل قیر ریخته بودهاند، ابراهیم در قیر میپرد و دو تا برانکارد میگذارد روی دوشش تا نفرات رد شوند. من گفتم در کدام صفحه چنین چیزی آمده است؟ گفت نمیدانم. گفتم پس چطور نمیدانی میگویی دروغ است. در فلان صفحه که راوی میثم لطیفی از بچههای اطالاعات است، خاطره را نقل میکند، نمیگوید کانال کمیل میگوید در راه برگشت از عملیاتی که گیر افتاده بودیم، به کانالی رسیبدیم که کفش در تاریکی شب برق می زد، فکر کردیم قیر است. ابراهیم پرید و تا زانو فرو رفت، دو تا برانکارد گذاشت روی دوشش تا ما مجروحین را رد کنیم. بعد این فرد عذرخواهی کرد. متاسفانه برخی در موضوعی کار نمیکنند.همینکه دیگران کار کردند و کارشان گرفت شروع میکنند به تخریب.
هرگز مثل ابراهیم هادی ندیدم/ شهید حججی را خدا بالا برد
علت استقبال مردم از این کتاب ها چیست؟
میدانید چرا شهید حججی اینقدر مطرح شد؟ ما هزار و خوردهای شهید مدافع خرم داریم که 100 نفر از آنها را سر بردیدهاند و فیلم و عکسشان نیز وجود دارد، اما چرا شهید حججی آنقدر مشهور شد. در وصیتنامهاش به پسرش میگوید: کاری کن که خدا عاشقت شود و اگر خدا عاشق کسی شود او را بالا میبرد. آیتالله اراکی تعریف میکند وقتی آیتالله بروجردی فوت کرد، مردم برای مرجعیت آمدند پیش من. من گفتم صبر کنید ببینید خدا باد را به پرچم چه کسی میزند، بعد دیدیم سرزبانها افتاد «آسید روح الله» و امام مطرح شد.
من با حداقل 500 خانواده شهید مصاحبه کردهام اما هرگز مثل ابراهیم هادی در میان شهدا ندیدم، او از همه چیزش برای خدا گذشته بود و فقط خدا را میدید. وقتی داشت می رفت گفت من می روم و نمیخواهم حتی یک وجب از خاک زمین را بگیرم انگار نه انگار که ابراهیمی هم بوده است. همین هم شد خواستند برایش ختم بگیرند، گفتند زنده است صدایش را در نیاورید کار به جایی رسید که الان از کشمیر هند آمدند و گفتند این کتاب برای جوانان شیعی در کشمیر بسیار مناسب است، الگو سازی میکند، اجازه دهید ما چاپ کنیم، انتشارات معارف البنانیة کتاب را چاپ کرد، در برلین رایزنی فرهنگی کتاب را ترجمه کرد، ترجمه انگلیسی کتاب در دست انجام است و.... میخواهم بگویم جوانی که اینگونه در برابر خدا اخلاص دارد، خدا به او عزت میدهد، امسال اول اردیبهشت ماه در فضای مجازی پر شد از عکسهای جوانانی که برای ابراهیم هادی تولد 60 سالگی گرفته بودند.بالغ بر 70 مراسم تولد برای او گرفتند.
در میان شهدای مدافع حرم هم شهید حججی جا پای شهید هادی گذاشت، اینکه همسرش میگوید کتابهایی به من هدیه داد که یکی از انها «سلام بر ابراهیم هادی بود» کتاب «سلام بر ابراهیم» را در نجف آباد پخش میکرد و....
کتاب سه سال پیش ویرایش جدی شدو با جلد قهوهای رنگ به بازار آمد و با همان قیمت قبلی یعنی 7 هزار و 500 تومان. یکی از دلایل استقبال هم همین قیمت پایین بود.
نهادهای دولتی اگر حمایت نکنند بهتر است
بالغ بر 60 عنوان کتاب منتشر کردهاید، با قیمت اندکی که کتابها دارند، چطور از پس هزینهها بر میآیید؟
خوب بسیاری از کتابهای ما به چاپهای متعدد رسیده است، که تقریبا هزینههای خود را تامین میکند. مشکلی که ما با ناشران دولتی داریم این است که برخی از اینها پیشنهاد کاری میدادند و میگفتند ما حمایت میکنیم، شما چاپ کن ما حداقل هزار نسخه میخریم گاهی هم به این نتیجه میرسیدیم که اگر حمایت نکنند، بهتر است. یک ارگان دولتی مهر ماه سال گذشته به ما گفت یک چاپ از کتاب را برای اردوهای راهیان نور دانشآموزی می خواهیم. ما کتاب را چاپ کردیم و از مهرماه سال گذشته هنوز به دنبال این هستیم که وجه آن را بگیریم.
کتاب طیب که چاپ شد یک ارگان دولتی به ما گفت ما یک چاپ را می خریم و شهید شاخص سال میگذاریم. ما هم استقبال کرده بودیم چون خیلی هزینه برده بود، 6 ماه گذشت و بعد در دیداری به من گفت بیا یک کتاب معرفی کنم. دیدم کتابی نوشته شده که دو داستان ما را بازنویسی کرده و به صورت رمان درآورده است.
مهمان شام؛ زندگینامه شهیدی که یک پا ابراهیم هادی بود
گفتید برخی دوستان موسسه الگوی خود را شهید هادی قرار دادند و به همان درجه نائل شدند، مثل شهید سید میلاد مصطفوی که کتاب «مهمان شام» نیز اخیراً منتشر شده است. درباره این شهید بگویید؟
کتاب «مهمان شام» زندگینامه شهید سیدمیلادی مصطفوی است. شهید مصطفوی از بچههای گروه ابراهیم هادی در همدان بود، که از گروههای فعال موسسه به شمار میروند. شهید مصطفوی ارادت عجیبی به شهید هادی داشت. مهندس عمران بود، قهرمان کشوری بود و در اردوگاه شهید درویشی منطقه شوش خادمالشهدا. به قول بچههای همدان یک ابراهیم هادی بود برای خود. ویژگیهای ابراهیم هادی را در خود ایجاد کرده بود. بسیجی فعالی بود که برای دفاع از حرم به سوریه رفت. ارتباط عجیبی با شهدا داشت. دوستانش تعریف میکردند که یک شب سید میلاد در اردوگاه شهید درویشی با گروهی از اعزامیان راهیان نور که بر خلاف جمعیت بودند و چندان با محیط هماهنگ نبودند، رفیق شد و رویکرد آنها را تغییر داد، قرار بود 6 صبح بیدار شود و برود شهر و نان کاروانهایی که صبح از آنجا میگذشتند تا به منطقه بروند را تامین کند، اما چون تا دیروقت مشغول صحبت با آن گروه اعزامی بود خواب ماند. ساعت 8 صبح بیدار شد و دید کاروانهای اعزامی منتظر نان هستند. رفت ایستاد مقابل عکس شهید درویشی و گفت: آبروی ما را بخر. در همین حین یک اتوبوس بیرون در اروگاه بوق میزند. مدیر یکی از کاروانهای تهران میگوید ما نان زیادی با خود آوردهایم و الان داریم بر میگردیم، شما به این نانها نیاز دارید که حرام نشود؟. نانهای این کاروان دقیقا مطابق با نیازی بود که کاروانهای دیگر به نان داشتند.
ابراهیم هادی خاطرهای دارد که به همین دلیل هم دوست داشت گمنام بماند، شهیدی را در منطقهای پیدا میکند و میآورد برای شناسایی، آن شهید به خواب پدرش میرود و می گوید تا زمانی که ما گمنام میمانیم میهمان حضرت زهرا(س) در صحرای محشر هستیم. سید میلاد این را شنیده بود از این رو دوست داشت گمنام شهید شود و همین طور هم شد.3 هفته جنازهاش دست داعش بود. پدر پیری داشت که برای پیدا شدن جنازه پسرش به حضرت زهرا(س) متوسل شده بود، تا اینکه محرم سال گذشته سید میلاد به خواب دوستان همرزمش میآید و میگوید، من کجا شهید شدم، آنجا باغی است که درختان زیتون دارد، زیر آخرین درخت زیتون دفن شدهام و پییکر مطهرش بدون سر در حالیکه دستان و پاهاش از مچ قطع شده بودند، پیدا میشود.
انتخاب ادبیات محاورهای برای کتابها از روی عمد است؟
بله، مخاطبان عام از این انتخاب خوشحالند و خیلیها میگویند ما اهل کتاب نبودیم اما شیوه نوشتاری شما ما را کتابخوان کرد. اما اکثر نویسندهها منتقد هستند و میگویند چرا از سبک محاورهای استفاده میکنید.
هدفم از گردآوری خاطرات شهید هادی معرفی الگوی خوب به دانشآموزانم بود
گفتید کار را از مسجد شروع کردید، مسجدی که امروز تقریبا کارکرد خود به عنوان یک پایگاه مردمی را از دست داده است، از طرف دیگر کل فعالیت شما به تعبیر رهبر انقلاب مصداق بارز آتش به اختیار است، این حرکتهای آتش به اختیار هم اغلب موفق بودهاند. درباره این نیروی آتش به اختیاری که شما را یاری میرسانند بیشتر بگویید.
اولاً ما هیچ کاری نکردیم، این «ابراهیم هادی» بود که کار را انجام داد، ما توفیقی داشتیم که خاطرات را جمعآوری کنیم وهر اثرگذاری بود از شهید ابراهیم هادی است، ما به دنبال این نبودیم که الگوسازی کنیم، من به عنوان مربی تربیتی دنبال این بودم که برای دانشآموزان خودم الگوی خوبی پیدا کنم و این حرکت ادامه پیدا کرد. االان برای مدافعان حرم و کل نیروهای ایرانی در سوریه هفته قبل کتاب فرستاده شد و گفتند برای اینها الگوی دست یافتنی و زیبایی است.
آتش بهاختیارها نیروهای ما در جمعاوری خاطرات شهدا هستند
اما الان بچه های آتش به اختیاری که در شهرستانها با نام ابراهیم هادی کار میکنند، از ما بسیار جلوتر هستند، ما الان گروه جهادی ابراهیم هادی در خراسان شمال داریم که در روستاها کار جهادی انجام می دهند، مسئول گروه ابراهیم هادی در همدان آشپز رستوران است تعدادی کتاب از ما خرید و در همدان پخش کرد، بعد توصیه کرد، شهیدی در همدان دارند که خاطراتش جالب است، شهیدی که سال 56 حکم اعدام برایش میآید فرار میکند و 16 کشور را میرود، این خاطرات جمعآوری شده و کتاب «سفیر بیداری»چاپ شد. یک استاد دانشگاهی در جنوب کشور است که یکی از اتاقهای منزلش را به فروش کتابهای ما اختصاص داده است.
ما بسیاری از افراد را اینگونه پیدا کردیم. ما سعی کردیم این حرکت را تداوم بدهیم، تنها هم در عرصه کتاب فعال باشیم. الان فیلم ابراهیم هادی هم در دست تولید است.تقریبا عمده کسانی که با ما همکاری میکنند، همین آتش به اختیارها هستند.
در سالهای اخیر نشر با مشکلات متعددی مواجه شدهاند، معمولا هم گفته میشود که مخاطبان کتابخوان نیستند. اما پرفروش شدن برخی کتابها مثل «سلام بر ابراهیم» نشان میدهد، مخاطبان با کتاب قهر نکردهاند، این مشکلات حوزه نشر تا چه اندازه روی کار شما اثر گذاشته است؟
اینکه بازار نشر دچار مشکل و رکود شده است شکی در آن نیست ما زمانی کتاب را چاپ میکردیم، یکی از پخشیهای قم میگفت، 5 کارتن را برای ما بفرست و همان پخشی الان میگوید 5 نسخه برای من بفرست.
ناشر دفاع مقدسی که روی تاکسی کار میکند
وقتی بازار نشر ضعیف باشد فروشگاه ها خوب کار نمیکنند چکهای برگشتی و مسائلی از این دست گریبانگیر ناشر میشود، من ناشری در حوزه دفاع مقدس میشناختم که الان تعطیل شده و ناشر روی تاکسی کار میکند.
ما الان هم میبینیم برخی از کتابهای خوب دیگر ما هم همین وضعیت را دارد، کتابهای خوبی چاپ شده است که فروش نرفته است.
بعد از انقلاب تربیت را رها کردیم و تنها به آموزش پرداختیم
شما به سمت معلمی هم مشغول هستید و آمدید برای الگوسازی جهت دانشاموزان خود اقدام کردید، اقدامی که متاسفانه اکنون کمتر معلمان ما حاضر به انجام آن هستند، معلمان ما بیشتر دغدغه معاش دارند.
من تجربه مدیریت در مدارس را نیز داشتم، برخی معلمان چون مطمئن هستند که تا 30 سال در خدمت وزارت آموزش و پرروش هستند، به هیچ صراطی مستقیم نیستند. معلمی داشتیم که چون در پخش کفش تهران کار میکرد، اسفند ماه مدرسه نیامد و بعد برگه آورد که من بیمار بودم و... بحث تربیت در مدارس و سیستم ما رها شده است. ما تنها به آموزش پرداختیم قبل از انقلاب پدران ما ما را به هیئت و مسجد میبردند و میگفتند وضع کشور خراب است باید مراقب فرزندانمان باشیم. بعد از انقلاب خیالمان گویی از بابت جامعه راحت شد و بچهها را ول کردیم.
من احساس کردم اگر در انتشارات بایستم، وظیفهام بدرستی ایفا میشود، یکی از شخصیتهای دولتی همسرش مدیر دبیرستانی در تهران است به من زنگ زد و گفت کتاب «سلام بر ابراهیم» را میخواهم، من گفتم فکر نکنم این کتاب مناسب دختران دبیرستانی باشد گفت، شما چه خوراکی فرهنگی دیگری معرفی میکنید دیدم چیزی نیست واقعا بعد از چهل سال ما هیچ خوراک فرهنگی ایجاد نکردهایم. بحث تربیت دانشآموزان در مدارس نکته بسیار مهم و نگرانکننده است.