گروه جهاد و مقاومت مشرق - حاج حمید کامرانزاده را در ستاد دیه استان گیلان در زیر کوچه شهر رشت ملاقات کردم. ورودی محل کارش با پله هایی به حیاط خانه ای قدیمی مرتبط است. دری چوبی یا زواره ای چوبی قدیمی شیشه ای مشجر را در بر گرفته است. او با لبخندی به استقبال من آمد. قامتی کوتاه، چهارشانه و مویی سپید و دلی روشن! دارد. تبسمش ساختگی نیست، در گذشته هم او را چندین بار دیده بودم، همواره لبخندی گوشه لبش نقش بسته، صدایش جوانتر از سن اوست.آرام و شمرده سخن می گوید، نه آنچنان که حوصله شنونده سر برود، بلکه مبادا چیزی از سخن جا بماند. در روزهای مصاحبه ما نزدیک شصت و پنج سال سن دارد؛ همچنان پویا و پر تلاش است. در زمان اشتغال به کارهای دولتی علاوه بر مسئولیت های اجرایی و خیریه عضو هیأت مدیره ستاد دیه استان هم بود. همین مسئله باعث شد تا پس از بازنشستگی از سوی ستاد دیه کشور به عنوان بنیانگذار و مدیر عامل ستاد دیه استان انتخاب شود.
با تلاشهای فراوان و همراهی مسئولان وقت استان، این ستاد در استان راه اندازی شد. با تشکیل این ستاد غیر دولتی در سال 1389 طی هفت سال یعنی تا سال 1395 تعداد 7200 نفر زندانی جرایم غیر عمد استان که به دلیل نداشتن دیه در زندان بودند، آزاد شدند. شخصیت کاریزمای او باعث شده تا بسیاری از خیران همراه او شوند تا شادی را به بسیاری از خانواده ها هدیه برند.
وی علاوه بر این مسئولیت ارزشمند و خیر خواهانه، عضو هیأت مدیره خیرین سلامت کشور هم هست.
حاجی کامرانزاده از دوران جنگ و آن زمان که به قول خودش سه شیفته مدیریت سه نهاد خدمت رسان شامل کمیته امداد امام(ره)، سازمان هلالاحمر و کمیته مهاجران جنگ استان را بر عهده داشت، عادت دارد میز کارش را رو به قبله بگذارد. وقتی وارد اتاق کارش در ستاد دیه استان شدم بلافاصله پرسیدم: قبله این طرف است! و او با لبخندی گفت: «بحمدالله از زمان مسئولیت های اداری تاکنون همین روش را داشتم، معتقدم کار برای خلایق مثل نماز خواندن است اگر کارت برای خدا باشد، رحمت از در و دیوار برایت می بارد».
پیش از انقلاب همة زمینه های خوشباشی و لذت جویی برای وی فراهم بود، ثروتی مناسب داشت؛ صاحب شرکتی ساختمانی بود که از نظر مالی او را به خوبی تأمین می کرد؛ اما او مسیر دیگری برگزیده بود. در روزهای شور جوانی آشنـایـی با آیت الله حائــری شیــرازی زمـینه تحولـی چـشمگـیر را در وی فراهم می سازد.
کامرانزاده جوان به دنبال کسی می گشت تا پاسخ پرسشهای مگوی او را بدهد. این مرد روحانی و تبعیدی رژیم طاغوت، فرد مناسبی بود تا با وعده تحقق انقلاب و برپایی حکومت اسلامی وی را سخت شیفته ساختن آیندهای درخشان برای کشورش نماید. با وقوع انقلاب اسلامی، حمید کامرانزاده همه داشته هایش را کنار میگذارد و در صف انقلابیون قرار میگیرد.کامرانزاده جوان خیلی راحت می توانست با مجموعه ماشین ها و دستگاه های راهسازی بهعنوان پیمانکاری موفق در صدر سرمایه داران پس از انقلاب بنشیند، اما او بهتمامی داشته های مادی اش در شرکت پشت پا می زند، ادوات، ماشین آلات و لوازم راهسازی را به اجاره واگذار می کند و خود بهطور کامل در اختیار اهداف انقلاب قرار می گیرد.
دستگاه های راهسازی شرکت وی به دلیل عدم پیگیری بی سرانجام می شوند. نقش او در مناسبات مدیریتی حساس بود. او روزهای آغازین حرکت توفنده مردم در شهر فومن به همراه عده ای درگیر برنامه ریزی برای راهپیمایی های مردمی علیه حکومت طاغوت می شود. پس از تلاش بیوقفه در شهر فومن، مأموریتی وسیعتر به او واگذار می شود. انقلاب تازه به پیروزی رسیده بود و اوضاع سیاسی استان دگرگون شده بود. ساماندهی وضعیت بحرانی گیلان پس از انقلاب اسلامی نیازمند تلاشی مضاعف و همهجانبه بود. کامرانزاده به همراه نماینده حضرت امام در استان، والی استان (استاندار)، دادستان و چند نفر دیگر شورایی ابتکاری و خود جوش به نام شورای نهادها را ایجاد کردند که کار آن رصد مشکلات استان و تلاش جهادی برای رفع آنها بود.
با آغاز جنگ، بحرانی دیگر گریبانگیر کشور و استان شد، استانهایی که ظرفیت پذیرش مهاجران جنگی را داشتند، باید مهیا می شدند. کامرانزاده در جایابی، مدیریتِ اسکان و رفاه مهاجران جنگ در استان گیلان نقش تعیینکنندهای داشت. روش جهادی مدیریت او با اخلاص توأمان بود. او این آموزه مدیریت جهادی را از معارف انقلاب اسلامی می داند. روش همپوشان در مسئولیت سه نهاد کمیته امداد حضرت امام(ره)، هلالاحمر استان و کمیته امور مهاجرین جنگ یکی از روایت های دلنشین مدیریت انقلابی در دوران دفاع مقدس است.
در طول مصاحبه برای تدوین این مجموعه، حاج حمیدکامرانزاده در دوران بازنشستگی به سر می برد. خاطرات وی حاوی نکات ارزشمندی از همدلی، مجاهدت و تلاش مجدّانه است که می تواند حلقه مفقوده بسیاری از شیوه های مدیریتی در دوره ما و دوران آتی باشد.
آنچه خواندید مقدمه کتابی بود که با نام «سه شیفته پای کار» حاوی خاطرات حاج حمید کامران زاده است و آن را محمود رنجبر بر اساس گفتگوهای داود گلی نوشته است.