گروه جهاد و مقاومت مشرق - امسال دومین سالی بود که برای هفته دفاع مقدس، 7 گفتگوی ویژه برایتان تدارک دیده بودیم. تلاشمان این بود که تنوع لازم در این هفت گفتگو رعایت شود تا گستره بیشتری از مخاطبان را به خود جذب کند اما اولویت بعدی ما گفتگو با کسانی بود که حرفی برای گفتن داشته باشند و اطلاع از روند فعالیت های آن ها در حوزه دفاع مقدس، برای مخاطبان ما آموزنده و مفید باشد. آنچه در پی می آید، خلاصه ای از این گفتگو ها برای کسانی است که فرصت مطالعه مشروح همه آن ها را ندارند.
گفتگو با آزاده غلامی، خبرنگار دفاع مقدس ایکنا؛
* شهید سید عبدالحمید حسینی توجه خاصی به ادای نماز اول وقت داشت و این مورد وی را بسیار شاخص کرده بود همچنین در کمک به دیگران همواره در اول صف قرار داشت در جایی هم آورده ام که هرگاه پول کم می آورد پولی که مشخص نبود از کجاست به حساب وی واریز می شد. در سالروز همین شهید بود که کتاب شهید آقاعبداللهی به من پیشنهاد شد و یک سلسله مصاحبه طولانی مدت انجام دادیم؛ ویژگی این شهید هم شهامت و شجاعت زایدالوصف وی بود.
* مهم ترین دلیل رکود در حوزه دفاع مقدس شاید دچار شدن به روزمرگی باشد که خبرنگارها صرفا منتظر برگه فکسی برای پوشش برنامه هستند و جریان سازی در حوزه دفاع مقدس نمی کنند از این رو کمیت عالی است اما کیفیت مطلوبی ندارد.
* خبرگزاری ها در گذشته خیلی خوب کار می کردند اما برخی اعمال سلیقه ها کار را با مشکل مواجه می کند. برای مثال خبرگزاری تسنیم عملکرد خوبی نسبت به سایر خبرگزاری ها در حوزه دفاع مقدس دارد اما دفاع پرس که به نظر می رسد مخصوص این حوزه است، عملکرد قابل توجهی ندارد.
گفتگو با علی اصغر بهمن نیا، مدیر انتشارات نارگل؛
* من دوست داشتم زندگی سه نفر را کار کنم، تقی رستگار به عنوان راننده و همراه حاج احمد متوسلیان؛ باقر شیبانی به عنوان همراه شهید همت و قاسم صادقی به عنوان کسی که دنبال شهید عباس کریمی بود. این ها سه نیروی آزاد بودند که خاطراتشان هم حتما خیلی خواندنی می شد.
* من دوست دارم در زمینه عقلانیت کار کنیم چون اعتقادم این است که بیشتر کتاب های دفاع مقدسی فعلی که فروش خوبی هم دارند، بُعد احساسی جنگ را پرداخته و عقلانیت کمرنگ شده. مثلا زیر پوست جنگ، کتابی در زمینه منطق و عقلانیت و تحلیل در جنگ است. اگر چه من این موضوع را دوست دارم اما به هر حال بازار این کتاب ها خیلی خوب نیست.
* ما اصلا هدفمان این نبود که ناشر دفاع مقدس باشیم. ما دوست داریم که یک ناشر عمومی باشیم. البته از نظر موضوعی، علاقه من بیشتر بر مباحث تاریخی است که دفاع مقدس هم جزیی از آن است. مثلا کتاب جدیدمان درباره تاریخ پهلوی است.
* من کارهای انتشارات «یا زهرا(س)» را می دیدم که خیلی ضعیف بود. روزی در دفتر یکی از دوستان مشترک (آقای حسین ثالثی) بودم که صحبت از نشر شد و من شروع کردم به انتقاد از انتشارات یا زهرا. غافل از اینکه آقای اکبری، مدیر این انتشارات جلوی من نشسته بود. من البته ایشان را با یک اکبری دیگر اشتباه گرفته بودم. خلاصه از انتقاداتم شرمنده شدم اما کم نیاوردم و ادامه دادم. آقای اکبری هم زرنگی کرد و از من دعوت کرد که پیشنهاداتم را بدهم تا کار بهتر شود. شاید اگر این اتفاق نمی افتاد من وارد این حرفه نمی شدم.
* من هیچ وقت گرافیک را شروع نکردم. در حقیقت وارد طراحی مبتدی با کامپیوتر شدم. از نوجوانی هم علاقه داشتم و نقاشی و طراحی صورت و چهره انجام می دادم. گرافیک اصولی دارد که من خیلی از آن ها را بلد نیستم اما برخی اوقات این طراحی مبتدی به صورت شانسی مبتنی بر اصول گرافیکی در می آید و خیلی اوقات هم در نمی آید!
گفتگو با حاج مصطفی، برادر شهید محسن رشیدی مهرآبادی؛
علاقه زیادی به سپاه داشت/ وصیت کرد آرم سپاه را روی سنگ مزارش حک کنیم
* بار اول که رفت به سومار، من به دنبالش رفتم تا ببینمش. آن اعزامش دو ماهه بود. وقتی برگشت، گفتیم خدا را شکر که برگشت و دیگر نمی رود اما برای بار دوم هم رفت. ما همیشه رادیو وتلویزیون را که گوش می دادیم و خبر شهادت ها را می گفتند، می فهمیدیم که در سومار خبری نیست. اما بعدها فهمیدیم که خیلی ها شهید می شوند اما خبرش اعلام نمی شود.
* وضعیت درسی اش خوب بود اما این جریانات با پیروزی انقلاب مصادف شد و کلا داستان دانشگاه تغییر کرد. به همین خاطر می خواست به آلمان برود تا درسش را بخواند اما ۵ -۶ ماه بعد راهش را تغییر داد و به جبهه رفت. البته من مطمئنم که اگر باز هم سالم برمی گشت، تا آخر جنگ به جبهه می رفت و راهش را تغییر نمی داد. اما خواست خدا بود که خیلی زود شهید بشود.
*انگار طوری بود که خدا صبرش را داده بود و هیچ کدام از ما بیتابی نمی کردیم. قبل از رفتن محسن خیلی بیتاب بودیم و استرس داشتیم اما وقتی شهید شد گویا یک آرامشی به قلب ما هم آمده بود.
*رسیدگی بنیاد از نظر درمانی برای خانواده های شهید خیلی خوب است. ما فقط همین چند سال اخیر حمایت های درمانی را گرفته ایم چون این چند ساله، هر سال حدود ۵۰ میلیون تومان هزینه درمان حاج خانم بوده که بنیاد شهید در این زمینه خیلی کمک کرده است.
* محسن سپاهی نبود اما علاقه زیادی به سپاه داشت و حتی وصیت کرده بود که آرم سپاه را روی سنگ مزارش حک کنند.
گفتگو با مرضیه نظرلو، نویسنده و پژوهشگر؛
* کار سختی بود چون شهید علی هاشمی فرمانده یکی از سری ترین قرارگاه های جنگ بود و برخی می گفتند رفته و پناهنده شده و به همین خاطر خیلی از همرزمان و دوستانش با ما برای تحقیقات همکاری نمی کردند!
* خیلی از نیروهای ایشان الان اسم و رسمی دارند و به هر حال ما می خواستیم روایت آن ها را هم درباره شهید داشته باشیم.
* وقتی که علی هاشمی نبود، هیچ اسمی از آن نمی بردند اما وقتی پیکرش پیدا شد، خیلی نام او را در بوق کردند و این تضادها خیلی من را آزار می داد.
* شهید هاشمی گمنام ترین فرمانده دوران دفاع مقدس است که خود بر گمنامی اش تأکید دارد. این نظر را درباره شهید همت ندارم؛ این شهید دوست دارد جلوه گری کند. البته برخی می گویند به خاطر لشگر 27 است اما معتقدم خود شهدا تعیین می کنند به چه شکل مطرح شوند. این شهید گمنام است و بسیار شجاع که تا آخرین لحظه عمر خود غیورانه جنگید.
* صرفا نامگذاری یک خیابان به نام وی چیزی در حق او ادا نمی کند. مقام معظم رهبری پیش از تشییع جنازه ایشان، حکمی خطاب به سردار فیروزآبادی صادر کرده و وی را به جایگاه سرلشگری ارتقا دادند. لذا مادامی که نتوانیم نمونه ها و الگوها را در بطن جامعه ببینیم در حوزه شهدا موفق نشده ایم.
* شهید سقط فروش شیطنت زیادی داشت و در عملیات مرصاد هم شهید شد. پیش از شهادت به رفقایش گفت بیایید برویم؛ درِ بهشت را دارند می بندند. آنقدر شیطنت داشت که کسی تصور نمی کرد شهید بشود.
* چون از حافظه های رزمندگان نمی توان خیلی انتظار داشت. واقعیت این است که باید به کتاب هایی در این زمینه که خیلی حجیم است شک کرد. ممکن است قسمتی از آنها بر اساس واقعیت نباشد.
گفتگو با حجت ایروانی، رزمنده دیده بان و نویسنده؛
* دوست ما زنگ زد به آقای مرتضی سرهنگی که در آن موقع دفتر کارشان در کانکسی در محوطه حوزه هنری بود. گفت چند تا بچه های جنگ اینجا هستند که ایشان هم با شوق آمد پیش ما. تواضع آن روز آقای سرهنگی برایم به یادماندنی بود. بعدها چند تا دستنوشته به آقای سرهنگی دادم که استقبال کرد. اولین خاطراتم در کتاب تپه های لاله سرخ منتشر شد که مشترک و مجموعه خاطرات من و دو نفر دیگر بود. حضرت آقا هم روی آن تقریظی نوشته بودند.
* همراه دوستان به بیت رهبری رفتیم و بعد از مصافحه با حضرت آقا دور تا دور اتاق نشستیم و جلسه رسمیت پیدا کرد. آقای سرهنگی دوستان را یکی یکی معرفی می کردند. هر نفر که معرفی می شد، حضرت آقا اسم کتاب آن نفر را می بردند و از نقاط ضعف و قوت کتاب صحبت می کردند. نوبت به من که رسید، حضرت آقا تبسمی کردند و گفتند: بله، کتاب آتش به اختیار... کتاب را نقد کردند و من فهمیدم که نه تنها کتاب را خوانده اند، بلکه دقت شان تا جایی بوده که آن را نقد هم کردند.
* بچه های ۶۳ خاتم خاص بودند چون کادر قوی داشتیم. هر جایی عملیات می شد، قرارگاه مرکزی توپخانه ی عملیات با تیپ ما کار می کرد و سایر گردان ها و آتشبارهای یگان های مستقر در منطقه (اعم از سپاه و ارتش) تحت امر ما کار می کردند.
* بعد از مدتی یک جا پیدا کردیم که دید مورد نیاز را می داد. شروع کردیم به کندن زمین برای استقرار وسائل. به تخته سنگ بزرگی برخوردیم که کندنش خیلی سخت بود. ۱۲ دسته کلنگ و ۲ کلنگ را شکستیم تا توانستیم آن دیدگاه را احداث کنیم. دست هایمان را با گازوئیل چرب می کردیم تا کمتر تاول بزند با این حال هر روز ۴ -۵ نوبت طاول می زد و می ترکید.
* در عملیات والفجر ۱۰ به همراه تعدادی از بچه های دیده بانی پشت تویوتا وانت و پشت شاگرد نشسته بودیم. روی ارتفاعات سرسوروان برای نماز ایستادیم. بعد از نماز شهید عزیز مشاق طلوعی خیلی اصرار کرد که من جلو بنشینم و جایمان را با هم عوض کنیم. ۵۰ -۶۰ متر جلوتر نرفته بودیم که یک گلوله توپ کنار ماشین مان منفجر شد و یک ترکش به حنجره این همرزمم خورد و در جا شهید شد.
گفتگو با میرشمس الدین فلاح هاشمی، نویسنده؛
لشگر قدس گیلان من را یاد عبور از اروند می اندازد/ وضعیت کتابهای دفاع مقدسی بهتر شده
* اعتقاد من و همه دینباوران بر این است که قداست دفاع ما بخش اعظمش در هم تنیدگی اش بود با قیام امام حسین علیه السلام. الگوی رزمندگان خود حضرت و یارانش بودند. اینکه برای دفاع از اسلام و طریق جانبازی کسی پرچمدار است که جهان از آغاز خلقت تا به اکنون به خود ندیده است. شباهتهای بسیاری در دو نهضت عاشورایی و نهضت انقلاب اسلامی ایران وجود دارد. خب این باعث میشود نویسنده این دو را کنار هم ببیند.
* اگر ناشری از طرف ارگان خاصی مورد حمایت قرار بگیرد و کتابهایش مورد عنایت قرار بگیرد و دیده شود اوضاعش خوب است. ناشر خصوصی در هر حوزه ای مثل کشاورزی است که گندمش را کاشته است و دستش به طلب باران به سمت آسمان است.
گفتگو با حاج علی ولی زاده، فرمانده تخریب قرارگاه خاتم(ص)؛
* تخریب در کشور ما ویژگی هایی داشت. مانند تخریبچی های کشورمان را امروز فقط می توانید در تکاوران نیروی دریایی آمریکا پیدا کنید.
* در موضوع چک و خنثی و امنیت پروازها، آمریکا رسما طی نامه ای از ما درخواست کرد تا نیروهایش را آموزش بدهیم. چون خوشبختانه از روزی که سپاه، امنیت پروازها را به دست گرفت تا امروز حتی یک پرواز هم با خطر مواجه نشده. البته موارد خطر بوده اما در جا خنثی شده و به نتیجه نرسیده است.
* در بخش ماموریت ها در دریا که کمتر درباره اش صحبت شده هم کارهای شاخصی کرده ایم. ما تخریبچی ها جنگی در خلیج فارس انجام دادیم که یکی از پیروزمندانه ترین و اثربخش ترین اتفاقات جنگ بود.
* سه ربع تا یک ساعت زمانی بود که ما می خواستیم تا منطقه ای را مینریزی کنیم اما ۴ ماه و نیم طول می کشید تا همان منطقه مینروبی شود! این تازه با ناوگان حرفه ای آن ها بود. البته بعدها چندین ناوگان آوردند تا همزمان کار کنند و تا آخرین مرحله، کار ۴ و نیم ماهه را به ۴۵ روز رساندند.
* از اولین روزی که عراق شروع به کاشتن مین در مناطق مرزی ایران کرد، مین هایش اکثرا مین های روسی و بزرگی بود که هم کاشتن و هم برداشتنش سخت بود. اما بعدها تکنولوژی تغییر کرد و با ماشین های مینکار اقدام به پراکندهکردن مینها کردند. ماشین هایی داشتند که مثل ماشین های بذرکار، مین ها را در عمق کم می کاشتند. عراق در بحث مینگذاری روز به روز قوی تر میشد.
* ما از یک جا خیلی آسیب دیده ایم و آن هم کلام مداحان و راویان بی اطلاع است که برخی خاطرات را که بی مبنا تعریف میکنند. مثل اینکه فلان تخریب چی گفت من پوتین هایم را در می آورم و روی مین میروم(!) و... ما آنقدر نیروهای مخلص و آموزش دیده داشتیم که کار به اینجا نمیرسید تا آموزش روی مین رفتن بدهیم. ممکن بود برخی مین ها در میدان مین جا بماند که باعث شهادت رزمنده ها می شد که خیلی هم طبیعی بود. اوج گذشت در بچه های تخریب و سایر یگان ها بود اما ما آموزش شهادت به کسی نمی دادیم که مثلا بگوییم چگونه خودش را شهید کند. امیدوارم این مشکل به نحوی حل شود.
* در جنگهای جدید، تله های انفجاری نقش زیادی پیدا کرده و به همین خاطر هم حضور بچههای تخریب چی بسیار مفید و موثر بوده است لذا این نیروها در جریان مقاومت اسلامی هم حضور دارند و آموزش هایی میدهند.
* به خدا یک ریال از پولهای مملکت را برای مقاومت اسلامی خرج نمیکنند. دلیلم هم این بود که کشور ما پولی دارد که در دست دولت است و برای هر وزارتخانه هم مبلغی در نظر گرفته شده تا خرج فعالیت هایش بشود. اگر به مردم مثلا نان نمیرسد، مشکل را باید در مدیریت آن بخش ببینیم چون مثلا از پول نان مردم یک ریال هم در مقاومت اسلامی خرج نشده.
* ما یک استراتژی دفاعی داریم. همانطور که در بخش بهداشت و درمان باید مردم را واکسینه کنیم تا آلوده نشوند در موضوعات دفاعی هم بودجههایی داریم تا امنیت را واکسینه کنیم.
* اگر همین درگیریها به کشور ما برسد، ده برابر پولی که برای یک گلوله میدهیم را باید خرج کنیم. ما از بودجه هیچ وزارتخانهای در مقاومت اسلامی خرج نکردهایم.
* تمام چترها و سایتهای پدافندی دنیا را اگر حساب کنیم، فقط جلوی ۲۰ درصد از حملات ما را میتوانند بگیرند و برای همین است که ابرقدرت ها با ما مشکل دارند.
* من البته اعتقاد دارم که نباید بچه هایمان را به کشتن بدهیم و حتی در بحثهای شهادت طلبانه هم به دستور آقا آنقدر کارکرده اند که با سیستمهای هدایت شونده همان کار انجام می شود و هیچ تلفات انسانی نداریم.
* ما در اوایل جنگ در کردستان حتی برای شلیک خمپاره هم مشکل داشتیم اما الان این همه امکانات دفاعی داریم و به یک قدرت منطقه ای تبدیل شده ایم. ما اصلا دنبال جنگ نیستیم و هیچ چیزی بدتر از جنگ نیست اما اگر اتفاق افتاد راهی جز مقاومت نداریم.