علی اصغر بهمن نیا - انتشارات نارگل -کتاب

من دوست داشتم زندگی سه نفر را کار کنم، تقی رستگار به عنوان راننده و همراه حاج احمد متوسلیان؛ باقر شیبانی به عنوان همراه شهید همت و قاسم صادقی به عنوان کسی که دنبال شهید عباس کریمی بود.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - سالِ گذشته ی دفاعی (۳۱ شهریور ۹۵ تا امروز) انتشارات نارگل یکی از فعال ترین و پویاترین ناشران خصوصی بود که در حوزه دفاع مقدس، کتاب های متنوع و قابل تحسینی منتشر کرد. به همین بهانه چند روز پیش به دفتر این انتشارات در حوالی میدان انقلابِ تهران رفتیم تا با مدیرش گفتگو کنیم. همین مقدمه کوتاه برای ورود به حرف های مفصل ما کافی است...

اولین قسمت از گفتگوهای هفته دفاع را می توانید در اینجا بخوانید. گفتگو با آزاده غلامی، خبرنگار دفاع مقدس خبرگزاری ایکنا.

-چه شد که به فکر تأسیس انتشارات افتادی؟

وقتی که در نشر یا زهرا(س) کار می کردم، ایراداتی به نظرم در محتواها بود. البته آنجا فردی مثل برادر صمدی حضور داشت که نظارت می کرد اما باز هم مشکلاتی دیده می شد. چند بار که آن اشکالات را گفتم احساس کردم دوستان رنجیده می شوند و همین هم باعث شد از آن مجموعه جدا شوم. قبل از آن هم ۲۷ ماه در مجله پلاک هشت بودم و دوست داشتم همین کار را ادامه بدهم. آنجا همه کاری می کردم. اسم من چند شماره مدیر اجرایی بود و چند شماره هم سردبیر (که لطف آقای حسین بهزاد بود) و الا من جایگاه سردبیری نداشتم. اما من هر کاری که بود انجام می دادم و نمی گذاشتم کاری روی زمین بماند؛ همانطور که آقای گلعلی بابایی هم هر کاری از دستش بر می آمد انجام می داد. من دوست داشتم در ادامه هم مجله داشته باشم اما دیدم کار پیچیده ای است و نمی شود با دست خالی آن را منتشر کرد.

من از دانشگاه به فکر تولید بودم و حتی سراغ تولید وسائل برقی هم رفتم اما سرمایه ام کم بود. وقتی وارد کار مجله وکتاب شدم، علاقه ام به این سمت آمد چون به نوعی کار تولیدی هم بود. بالاخره حال و هوای نشر در سرم زیاد شد و رفتم سراغ تاسیس یک نشر مستقل.

برخی دغدغه های من ظاهری بود که تا حدی در نشر یازهرا(س) اجرا شد. بخشی از دغدغه ها هم محتوایی بود که آن ها را در نارگل پیگیری کردم.

-منظورت از محتوا چیست؟ مطالبی را می خواستی تولید کنی که عرصه اش نبود یا درباره چیزهایی که تولید شده بود، نظر داشتی؟

مثلا کتاب «آدم شدن چه مشکل» که آن موقع اسم دیگری داشت را به آقای علی اکبری معرفی کردیم که گفت به درد چاپ نمی خورد. اما نظر من چیز دیگری بود. ما این کتاب را در نارگل چاپ کردیم و کتاب موفقی شد.

-خودتان هم کتابی نوشته اید؟

خیر. به جز در اینستاگرام چیزی تا به حال ننوشته ام. یکی از مشکلاتم همین بود. چون من چیزی ننوشته بودم، هیچ کس من را به عنوان یک کارشناس قبول نمی کرد. حتی به عنوان یک خواننده حرفه ای هم قابل قبول نبودم.

-به هر حال شما معیارهایی برای خوب بودن آن کتاب داشتید که می شد روی آن بحث کرد.

شاید یکی از اشتباهات ما این بود که روی آن کتاب به اندازه کافی بحث نکردیم! به هر حال انسان باید نسبت به دیروزش عالِم تر باشد. به هر حال آن روزها نسبت به الان جاهل تر بودم و شاید اگر الان این بحث مطرح می شد، داستان فرق می کرد.

-ما از کلیشه ها بیزاریم اما مجبوریم بخواهیم خودت را بیشتر معرفی کنی...

علی اصغر بهمن نیا هستم، متولد تهران. در خیابان ششم نیروی هوایی (کوچه ساندویچ پینوکیو) هم به دنیا آمدم.

لیسانس مهندسی نرم افزار را از دانشگاه علوم و فنون مازندران در بابل، زورکی به من دادند. یعنی علاقه نداشتم و حقم نبود. تنبلی می کردم و چند بار هم انصراف دادم. رییس آنجا دکتر عبدالرضا شیخ الاسلامی بودند که اگر ایشان نبود، نمی توانستم همین لیسانس را هم بگیرم. توصیه کرد تا اینجای کار که آمده ای، بقیه اش را هم بخوان.

-گرافیک را از کجا شروع کردی؟

من هیچ وقت گرافیک را شروع نکردم. در حقیقت وارد طراحی مبتدی با کامپیوتر شدم. از نوجوانی هم علاقه داشتم و نقاشی و طراحی صورت و چهره انجام می دادم. گرافیک اصولی دارد که من خیلی از آن ها را بلد نیستم اما برخی اوقات این طراحی مبتدی به صورت شانسی مبتنی بر اصول گرافیکی در می آید و خیلی اوقات هم در نمی آید!

با حمید داودآبادی (نویسنده) و علی اکبری (مدیر انتشارات یا زهرا(س))

-البته بیشتر کارهای شما خوب است. یعنی می خواهید بگویید من که درس نخوانده این همه قوی هستم، اگر بخوانم، چه شود!

نه. اصلا منظورم این نیست. در هنر بخشی از کار ذاتی است اما هر کسی اگر از راه علمی اش هم وارد شود، حتما رشد می کند و کارهای خوبی می تواند انجام بدهد.

-شروع کارهای شما در حوزه کتاب با چه انتشاراتی بود؟

من کار طراحی مبتدی را در دوران دبیرستان انجام می دادم. مثلا عکس یک نفر را روی بدن بازیگران و بازیکنان فوتبال معروف می گذاشتم و به صورت پوستر آماده می کردم. یا اینکه به صورت دستی آن ها را نقاشی و طراحی می کردم.

بعدها در دانشگاه بر اساس علاقه ای که داشتم به سمت طراحی نشریه بسیج دانشجویی با نام سیمرغ رفتم. یک روز یکی از دوستان گفت: پدرم کتابی دارد و می خواهد چاپ کند... اولین جلد را برای آن کتاب که در زمینه مدیریت بود، طراحی کردم. آن وقت حدود ۲۴ سال داشتم. بعد از آن طراحی بنر در دانشگاه هم به عهده من بود ولی کار جدی برای کتاب نداشتم.

اولین طرح جلد حرفه ای که از من چاپ شد، برای «کتاب آهنگران» بود. البته قبل از آن یک کتاب به نام کشکول دفاع مقدس را کار کردم که خیلی حرفه ای نبود. بعد از آن هم طرح جلد کتاب «سید عزیز» را کار کردم و بابت آن ها هم پولی نگرفتم.

-چطور با انتشارات یا زهرا(س) آشنا شدی؟

من کارهای انتشارات «یا زهرا(س)» را می دیدم که خیلی ضعیف بود. روزی در دفتر یکی از دوستان مشترک (آقای حسین ثالثی) بودم که صحبت از نشر شد و من شروع کردم به انتقاد از انتشارات یا زهرا. غافل از اینکه آقای اکبری، مدیر این انتشارات جلوی من نشسته بود. من البته ایشان را با یک اکبری دیگر اشتباه گرفته بودم. خلاصه از انتقاداتم شرمنده شدم اما کم نیاوردم و ادامه دادم. آقای اکبری هم زرنگی کرد و از من دعوت کرد که پیشنهاداتم را بدهم تا کار بهتر شود. شاید اگر این اتفاق نمی افتاد من وارد این حرفه نمی شدم. خلاصه یک کار به من سفارش داد. آن کتاب مجموعه عکس هایی از رهبر انقلاب بود که کارش را انجام دادم. با آقای صمدی هم آنجا آشنا شدم. بعد از آن بحث «کتاب آهنگران» مطرح شد که ایده ام را گفتم و اتود زدیم. یک ضبط صوت را آقای اکبری از عمویشان گرفت و من هم نوارهایی داشتم که آوردم و خلاصه عکس برداری کردیم و طرح جلد آماده شد. آن روزها امکانات ما خیلی معمولی بود و مثلا با چراغ مطالعه، صحنه ام را نورپردازی کردم. به نظرم ایده آن کتاب خیلی خوب است اما اجرایش خوب نبوده.

-کتاب آهنگران برای شروع کار شما خیلی قوی بوده و جلد خوبی دارد.

بعد از آن کتاب سید عزیز و کتاب شهید بلورچی بود...

-کتاب سید عزیز البته چیز خاصی از نظر گرافیکی نداشت...

کارهای من کلا چیز خاصی ندارد و ممکن است برخی از آن ها رنگ و لعاب خوبی داشته باشد. در سید عزیز البته خاص ترین کارش، انتخاب عکس بوده. برای آن کتاب چند تا اتود دیگر زده بودیم که در نهایت به این رسیدیم. اما کتاب آهنگران یک ترکیب بندی دارد.

-به نظرم کارهای شما معمولا ایده دارد و کپی کار دیگران نیست.

ممکن است شبیه باشد اما من هیچ وقت کپی نکرده ام. مثلا در کتاب خاطرات دکتر سام، به این طرح جلد رسیدم. آقای داودآبادی گفت شبیه کارهای آقای حسین دهباشی است اما من اصلا آن کتاب ها را ندیده بودم و وقتی کار کردم اصلا ذهنیتی نداشتم. اصرار داشتیم چون دکتر سام خیلی معروف نبوده، عکسی از شاه پهلوی باشد که برای این کار محدودیت هم داشتیم. عکس دستبوسی را هم نمی خواستیم بزنیم چون دکرت سام آدم خوبی بود و با این کار خراب می شد. این را گفتم تا تاکید کنم که من سعی دارم کارهایم کپی نباشد.

-برای صفحه بندی چه کارهایی کردی؟

بعد از آن یونیفرم کتاب های یاران ناب در انتشارات یا زهرا(س) را نهایی کردم که مورد توجه قرار گرفت؛ اگر چه از نظر گرافیکی چیز خاصی ندارد. وقتی هم از فروشگاه ها بازخورد می گرفتم، راضی بودند. این کارها برای زمانی بود که من سرباز بودم و به آنجا سر می زدم. بعد از سربازی هم پیشنهاد دادند که در یازهرا(س) مشغول شوم که حدود ۸ ماه آنجا بودم.

-بعد از آن به انتشارات ۲۷ بعثت رفتی؟

کار آنجا خیلی طول نکشید. من یک لئات برای صفحه آرایی کتاب های «بیست و هفت در ۲۷» طراحی کردم و چند تا از کتاب ها را هم در صفحه آرایی و طرح جلدش نظارت داشتم اما مسائلی پیش آمد که نشد کارمان را ادامه بدهیم. من قرار بود کارهای محتوایی انجام بدهم که نافرجام ماند.

-فقط با این دو تا نشر کارکردی؟

با نشر فاتحان هم کارهای زیادی انجام دادم که اولین کارم کتاب های آیت ولایت و دلیل آفتاب بود. این کتاب مربوط به کنگره شهدای نجف آباد بود و درگیر مسائلی شد و متاسفانه آخرین اتودی که با کیفیت پایین فرستاده بودیم تا تایید کنند، به همان صورت و با کیفی پایین چاپ شد و توزیع خوبی هم نداشت.

بعد از آن کتاب شهید طیب با نام رخصت بده پهلوان را کار کردم و سپس کتاب پوتین های آشنا نوشته آقای حمید حسام را طراحی کردم.

الان یادم آمد اولین کتابی که اتود زدم و به چاپ نهایی نرسید، کتاب ققنوس فاتح بود که آقای گلعلی بابایی برای شهید وزوایی نوشته بود.

«بار دیگر نادر» و «بچه های حاج قاسم» هم دو تا از کتاب های دیگری بود که با نشر فاتحان کار کردم.

با ناشران دولتی دست ما بسته است و گاهی نظراتی ارائه می شود که اصلا حرفه ای نیست.

-نارگل چگونه تاسیس شد؟

ما درخواست دادیم و مجوز گرفتیم. البته کمی طولانی شد. مهر ۹۲ درخواست مجوز را دادم و ۱۵ آبان ۹۳ مجوز ما صادر شد.

_در این فاصله چه می کردید؟

برای چند تا کتاب وارد مذاکره شدیم اما آن ها اعتماد نکردند و صبر نکردند چون واقعا هم معلوم نبود مجوز ما کی صادر شود. من هم حق می دادم که کارشان را پیش یک ناشر دیگر ببرند.

-اولین کتابتان چه بود و کی منتشر شد؟

وقتی مجوز گرفتیم، چند کتاب را مد نظر داشتم اما آن ها طول می کشید. دغدغه ام این بود که اولین کتابم را خیلی زود منتشر کنم. یکی از دوستان کتابی داشت که اگر چه در زمینه کاری ما نبود و درباره مدیریت بود، اما چاپش کردم.

-اولین کتاب نارگل در زمینه دفاع مقدس کدام بود؟

کتاب جنگ و لودرچی بود که آن هم کتابی سفارش شده بود. این کتاب برای کنگره لشگر ۱۰ بود. اولین کتاب خودمان کتاب «گل های کاغذی» بود که داستانی درباره انقلاب اسلامی دارد؛ رمان نوجوان به قلم آقای گودینی. از نظر دفاع مقدس، کتاب پهلون سعید، درباره شهید سعید طوقانی اولین کتابی بود که با معیارها و استانداردهای ما چاپ شد.

-نارگل الان به کتاب های دفاع مقدسی اش بیشتر شناخته می شود. این جمله را قبول داری؟

تقریبا همین طور است.

در غرفه نارگل همراه با علی عاشوری و محمدجواد شادانلو - نمایشگاه بین المللی کتاب تهران - اردیبهشت ۹۶

-چرا اینطوری شد؟

ما اصلا هدفمان این نبود که ناشر دفاع مقدس باشیم. ما دوست داریم که یک ناشر عمومی باشیم. البته از نظر موضوعی، علاقه من بیشتر بر مباحث تاریخی است که دفاع مقدس هم جزیی از آن است. مثلا کتاب جدیدمان درباره تاریخ پهلوی است.

-به غیر از تاریخ چه زمینه هایی را دوست داری؟

ادبیات و شعر را هم دوست دارم اما کار در این زمینه خیلی سخت است. الا اینکه ناشر بزرگی باشد که در گوشه کارش، بخش ادبیات و شعر هم داشته باشد.

برخی منشورات نشر نارگل

-می شود کتاب های دفاع مقدسی نارگل را نام ببری؟

پهلوان سعید – مثل آب خوردن – با اجازه بزرگترها بله – بابا مهدی – حاجی فیروز – شرف خاک – این بار رفتنی ام – دربست تا آسمان – وقت اضافه – زیر پوست جنگ و بگو ببارد باران...

شاید به خاطر این که عناوین دفاع مقدسی ما زیاد شد ما را به این عنوان می شناسند.

-دورنمای شما برای کتاب های دفاع مقدسی تان در نارگل چیست؟

من دوست دارم در زمینه عقلانیت کار کنیم چون اعتقادم این است که بیشتر کتاب های دفاع مقدسی فعلی که فروش خوبی هم دارند، بُعد احساسی جنگ را پرداخته و عقلانیت کمرنگ شده. مثلا زیر پوست جنگ، کتابی در زمینه منطق و عقلانیت و تحلیل در جنگ است. اگر چه من این موضوع را دوست دارم اما به هر حال بازار این کتاب ها خیلی خوب نیست.

در کنار حاج صادق آهنگران طی آماده سازی «کتاب آهنگران»

- برای تولید این مدل کتاب ها سفارشی داده اید؟

بله، مثلا به مترجم کتاب زیر پوست جنگ سپرده ام که دنبال کارهایی مثل این باشد، اما مشخصا کسی که در بحث تحلیلی جنگ کار کند را زیاد نمی شناسم. یا کسانی که می شناسم، با ما کار نمی کنند.

-تا آنجایی که می دانم دو تا کار کتاب خوب دست شما و در زندان قلم شماست. این ها کی آزاد می شود؟ خاطرات حاج قاسم صادقی و خاطرات همرزم شهید همت، حاج آقا شیبانی.

کتاب خاطرات حاج قاسم صادقی که البته آزاد شد. سال ۹۱ که دغدغه کار محتوایی داشتم به سمت این خاطرات رفتم اما چون تجربه نداشتم، اشتباهاتی کردم و سنگ بزرگ برداشتم. در خاطرات آقای شیبانی که همرزم شهید همت بوده اند، آنقدر چیزهای جذاب دیدم که وارد آن حوزه ها هم شدم و مصاحبه های مفصلی در حاشیه آن ها داشتم که درباره یگان دریایی لشگر ۲۷ بود و با نفرات زیادی مصاحبه گرفتم. حتی یکی از آن ها مرحوم شد. آقای شیبانی اصرار داشت که درباره این حاشیه ها هم بررسی شود. وسط های کار با خودم گفتم که کتابی با نام دریایی ها با موضوع همین یگان دریایی کارکنیم. مصاحیه های خوبی هم گرفتیم که همین الان می شود یک کتاب نسبتا خوب از آن ها منتشر کرد. تشکیل یگان مشخص است، چند عملیاتش هم هست و پایان کتاب هم وجود دارد. البته اگر بخواهیم توی جرئیات برویم امکان دارد ولی متاسفانه کار اجرایی، این کار را به تاخیر انداخت.

من دوست داشتم زندگی سه نفر را کار کنم، تقی رستگار به عنوان راننده و همراه حاج احمد متوسلیان؛ باقر شیبانی به عنوان همراه شهید همت و قاسم صادقی به عنوان کسی که دنبال شهید عباس کریمی بود. این ها سه نیروی آزاد بودند که خاطراتشان هم حتما خیلی خواندنی می شد.

به این نتیجه رسیدم که کار کتاب حاج قاسم صادقی را نمی توانم انجام بدهم که به نفر دیگری واگذار شد. کتاب آقای شیبانی هم بخش هایی ش انجام شده. بخش های صوتی پیاده شده و اتودهایی هم زده شده. تحقیقات برای پاورقی ها هم انجام شده اما هنوز وارد کار نگارش نهایی نشده ام.

در جشن امضای کتاب دیدم که جانم می رود - ترنجستان سروش - در کنار حمید داودآبادی

-خودتان چاپش می کنید؟

اگر زورمان برسد بله.

-یعنی این کار سفارش جایی نبوده؟

نه. خیلی ها اصلا جلوی کار را می گرفتند و مخالف بودند که من خاطرات را بگیرم اما آقای شیبانی مقاومت کرد و تا آخر کار، آمد. امیدوارم این کار هم تمام شود تا جواب اعتماد آقای شیبانی را بدهم.

-بازار کتاب های دفاع مقدس در چه حالی است؟

-شکر خدا خوب است.

-یعنی شما راضی هستید؟

خوب بودن بازار کتاب های دفاع مقدس به معنای راضی بودن ما نیست. به نظر من به نسبت زحمتی که ما می کشیم، نتیجه نمی بینیم. شاید نیاز به گذر زمان دارد چون الان فقط دو سال و اندی از کار ما می گذرد. شاید لازم باشد ۵ سال از کار ما بگذرد تا خاک خوری مان تمام شود. کتاب های زیر پوست جنگ و روزی روزگاری القاعده ما را جا انداخت. قبل از آن هم کتاب اشعار مرحوم آقاسی برای ما اعتبار خوبی به همراه داشت. همچنین کتاب های پهلوان سعید و آدم شدن چه مشکل و کتاب هایی که امسال چاپ کردیم مثل کتاب احمد متوسلیان هستم، بازتاب های رسانه ای خوبی داشت. الان کتاب بگو ببارد باران با این که دو ماه است چاپ شده، تغریبا استقبال خوبی داشته. کتاب «خاطر اعلی حضرت آسوده» هم احتمالا برای شناخته شدن نارگل خیلی کمک کند. کتابی هم داشتیم که اولین کتاب عکس جنگ سوریه در جهان است. این کتاب هم متاسفانه آنطور که باید دیده نشد. ما با اینکه ناشر تازه کاری هستیم اما کارهایی کرده ایم که کارهای کوچکی نبوده. البته دیگران باید نظر بدهند.

رونمایی از کتاب جدید انتشارات نارگل، خاطر اعلی حضرت آسوده!

-درباره کتاب آخرتان هم کمی صحبت کنید. همین کتاب خاطر اعلی حضرت آسوده...

آقای داودآبادی سال ۹۴ گفت که یک کتاب درباره یکی از وزرای پهلوی دارم. قرار شد پس از تکمیل، آن کتاب را بیاورد. اواخر تابستان ۹۵ یک کتاب با ۶۰۰ صفحه مطلب را آورد که گفتم ما برنامه داریم کتاب بالاتر از ۲۰۰ صفحه چاپ نکنیم؛ چون برای سرمایه گذاری توانایی لازم را نداریم. ما اول باید جا افتاده بشویم و بعد وارد کارهای سنگین بشویم. کتاب را که خواندم، دیدم خیلی جذاب است.

-به نظر من هم مقدمه جذابی دارد. البته خود کتاب هم خیلی خواندنی است.

حس کردم نمی شود از این کتاب گذشت اما روی نگارش کار و رسم الخط نظراتی داشتم که خلاصه با آقای داودآبادی به نتایجی رسیدیم و کتاب چاپ شد. در زمینه برخی اختلاف نظراتی که وجودداشت هم آقای کمره ای خیلی کمکمان کرد.  ما البته می خواستیم کار به نمایشگاه کتاب برسد اما مجوزش هم خیلی دیر صادر شد و کلا با تاخیر به چاپ رسید و همین دو هفته پیش از چاپخانه بیرون آمد.

-چه خوب می شد اگر نظرت را درباره این کلمات می دانستیم...

دفاع مقدس: بهترین الگوی زندگی برای همیشه

کتابفروشی: هروقت اعصابم خرد است، می‌روم یکی دو ساعت توی کتاب‌فروشی‌ها دور می‌زنم تا حالم خوب بشود.

حمید داود آبادی: کار با ایشان سخته ولی ممکنه!

مرحوم آقاسی: کاش دوران حیات دنیایی‌اش را درک می‌کردم.

وزارت ارشاد: سرطان بروکراسی

مجمع ناشران انقلاب اسلامی: مجموعه‌ای از آدم‌های خوب، ولی ناکارآمد

لیتو گرافی: محمود کیایی (لیتوگراف کتاب‌های خودمون)

کاغذ ایرانی: بی‌کیفیت

انار: میوه‌ بهشتی برای آزمایش آدم‌های تنبل

سِلفی: لوس‌بازی مدرن

گلعلی بابایی: مداومت، کلید موفقیت است.

سبزوار: سرزمین آباء و اجدادی

کتاب خوب: غنیمت است

نویسنده: خوبش کمه

ناشر: ناشری دردسری بود نمی‌دانستیم / ناشری حرفه‌ی رندان بلاکش باشد!

عشق: تجربه‌ای ندارم

* میثم رشیدی مهرآبادی

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 6
  • در انتظار بررسی: 1
  • غیر قابل انتشار: 0
  • نویسنده IR ۰۸:۴۱ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
    12 0
    کار برای شهدا همیشه مایه برکته. اینکه انتشارات نارگل رفته که بره به سمت کارهای دفاع مقدس خیلی خوبه. لازمه که این حوزه از طرف چند انتشارات خوب دیگه هم حمایت بشه در بخش خصوصی. چون کتاب هایی که از طرف برخی نهادها صرفا حمایت می شن خیلی قابل توجه مردم نیستن چون هم از روی دغدغه و علاقه اون نهادها به چاپ نرسیدن و هم دل به کار داده نشده.
  • IR ۰۸:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
    6 0
    احسنت
  • IR ۰۸:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
    13 0
    داوودآبادی پرچمش بالاست
  • IR ۰۹:۱۷ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
    7 0
    احسنت خیلی خوب بود مشرق
  • رضا IR ۰۹:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
    9 0
    به نظرم مثل دوران دفاع مقدس باید خاطرات جنگ سوریه هم بیان بشه متاسفانه نه خاطراتی ما شنیدیم و نه فیلم مستند خوبی حتی شهدای جنگ سوریه هم غریب هستند
  • محمد IR ۰۹:۳۴ - ۱۳۹۶/۰۷/۰۲
    3 0
    منم موافقم درموردجنگ سوریه بایدمثل دوران دفاع مقدس عمل بشه بلکه بیشترهم ازجهت کتاب وهم فیلم سینمایی وهم مستند.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس