به گزارش مشرق، «حسین شمسیان» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت:
سر کلاس درس، استاد با طرح دقیق و موشکافانه علائم یک بیماری، از دانشجویان پزشکی خواست برای آن بیمار دارو تجویز کنند.
هرکس چیزی میگفت، پنجمین نفر در حال شرح نوع و میزان دارو بود، ناگهان سومین دانشجو- که چند دقیقه قبل نظرش را اعلام کرده بود- با شتاب به استاد گفت:«استاد! ببخشید، اشتباه گفتم! مقدار فلان دارو را اشتباه گفتم، باید نصف آن را تجویز کرد! آن یکی دارو هم اصلا لازم نیست.»
استاد مکثی کرد و گفت:«متاسفم! همان لحظه که داروی مورد نظر شما به بیمارتان تزریق شد، از دنیا رفت! تشخیص و تجویز شما برگشتناپذیر است. شما سر کلاس به آثار و عوارض داروها توجه نداشتید.»
این تمثیل حکایت تلخ و در عین حال درستی است از آنچه در پرونده هستهای ایران گذشت و مصداق بارزی از آزمون و خطا کردن در عرصه مهم و بازگشتناپذیر دیپلماسی هستهای.
سرنوشت یک ملت، کلاس درس نیست و نمیتوان با حدس و گمان و خوشبینی مفرط به دشمنان قسم خورده ملت، آن را به بازی گرفت، اما بیتعارف، این اتفاق تلخ افتاد و دو جریان کاملا همسو، ریلگذاری و تاثیرگذاری بر افکار عمومی را چنان رقم زدند که گویی بزرگترین فتح جهان در حال رخ دادن است!
صدای آن هیاهو مغرضانه چنان زیاد بود که اجازه نداد صدای ناصحان و مشفقان به جایی برسد و در میانه هیاهوی آن روزها، گم شد و شنیده نشد! اما تاریخ آن حرفها را تا همیشه گواهی خواهد کرد.
نتیجه از قبل معلوم بود! بیماری که داروی تجویز شده نادرست را دریافت کرده بود، همان لحظه جان داد و حرفهای بعدی، هیچ تاثیری نداشت.
دانشجوی مثال بالا، بالاخره فهمید که اشتباه کرده و با اقرار به آن، سعی در جبران مافات کرد (هرچند دیرهنگام بود و فایدهای نداشت) اما آن دو گروهی که نقش مستقیم در این فرایند تلخ و ذلتبار داشتند، اکنون کجا هستند و چه میکنند!؟
در یک سو، جریانی در دولت قرار داشت که تمام قد پای مذاکرات و «توافق به هر قیمتی» ایستاده بود و اجازه نمیداد کمترین خدشهای به آن وارد شود. برای آنها مذاکرات و سپس برجام متن مقدسی بود که هرگونه خدشه و حتی تحلیل درباره آن، توهین به مقدسات بود و مستحق هر ناسزا و ناروایی! هرروز بیش از روز قبل در مدح و منقبت آن خسارت محض، شعرها میسرودند و عالم و آدم را به تماشای آن آفتاب تابان دعوت میکردند!
در سوی دیگر، رسانههایی بودند که آشکار و پنهان، دستشان در جیب دولت – یعنی در کیسه بیتالمال- بود و رسما و علنا، آگهینویس گروه اول بودند. جرم آنها کم از گروه نخست نبود. آنها با بزک و دروغ، عفریت تحریم و تحمیل را به جای فرشته نجات و رحمت به مردم معرفی کردند و کاری به سر کشور آوردند که آمریکاییها حتی در خواب هم نمیدیدند!
آن روزها را یادمان نرفته و هرگز فراموش نمیکنیم که رئیسجمهور میگفت: همه تحریمهای هستهای و مالی و بانکی و... در همان روز نخست اجرای برجام یکجا و یکمرتبه لغو میشود! اما نه تنها تحریمها لغو نشد، که هر روز بیشتر و بیشتر هم شد! دستاورد برجام از زبان رئیس بانک مرکزی با صدای بلند «تقریبا هیچ» اعلام شد و پس از آن، دهها بار فعالان اقتصادی و سیاسی اعلام کردند که هیچ گشایشی در امور – به ویژه امور بانکی- ایجاد نشده و هرگز خبری از آن هزار ال سی گشوده شده در روز تعطیل – که رئیسجمهور خبرش را داده بود- نشد که نشد!
وزیر خارجه و عباس عراقچی هردو در برنامههایی جداگانه در سیمای جمهوری اسلامی در پاسخ به احتمال عهدشکنی آمریکا، صراحتا میگفتند؛ مگر ممکن است آمریکا این کار را بکند!؟ این کار به پرستیژ و حیثیت جهانی آمریکا لطمه خواهد زد و به همین خاطر، آنها هرگز چنین نخواهند کرد! اما آمریکا هم در زمان اوباما و هم در زمان ترامپ، بارها و بارها نقضعهد کرد و هیچ هم به پرستیژ جهانیاش لطمهای وارد نشد! اساسا آنها به این حرفها اعتقادی ندارند و منافع شیطانی خود را بر هرچیز مقدم میدانند. موضوعاتی مثل پرستیژ و حیثیت، حقیقتا فکاهههایی بود که مصرف داخلی و مخدرگونه داشت و چهبسا که آمریکاییها در خلوت خود به این واژهها میخندیدند!
رئیسجمهور با صدای بلند میگفت در عرصه دیپلماسی، خوشبینی و بدبینی معنا ندارد! اما خیلی زود معلوم شد که همه آن بدبینیها درست بود و آمریکا همان بود که منتقدان دلسوز میگفتند و آنها نمیشنیدند!
میگفت در برجام به همه آنچه که میخواستیم رسیدیم و مدتی بعد جان کری اعلام کرد ایرانیها همه تعهداتشان را پیشاپیش و یکجا انجام دادند!و معلوم شد که این آمریکاییها بودند که به همه آنچه میخواستند رسیدند نه ما!
یادمان نمیرود که در سطح شهر تهران، تصاویری با عنوان «شمر زمانهات را بشناس» به بازخوانی جنایات و بدعهدیهای شیطان بزرگ پرداخته بود و حامیان سینه چاک آمریکا، چه هیاهو و جنجالی به پا کردند که این کارها خلاف دیپلماسی است و حالا دیگر این آمریکا آن آمریکا نیست و...!
صدا و سیما هم در این مسیر، بالش نرم به زیر سر مردم گذاشت و با دادن تریبونهای یکطرفه، همه چیز را عادی و روی ریل موفقیت نمایش داد و در هنگامه مهم حادثه، چشم و گوش مردم را بست.
بار دیگر باید پرسید حالا آنها کجا هستند و چه میکنند!؟ حالا در روزنامههای زنجیرهای خبری از آن تیترهای دروغین نیست! بهشت برجام در میان بهت و ناباوری آنها که آن سراب را باور کرده بودند، دود شد و مذاکرات روی کریه و پلیدش را نشان داد. آمریکاییها جواب خوشخیالیهای تیم اول و خوشرقصیهای تیم دوم را با «مادر تحریم ها» دادند و نشان دادند حرف روز اول درست بود که «آمریکا قابل اعتماد نیست».
این تجربه تلخ، حالا برخیها را انقلابی و سوپر انقلابی کرده است! آنها سخنرانی میکنند و آمریکاییها را عهدشکن میدانند، تهدیدشان میکنند و رجز میخوانند که اگر چنین شود، چنان میکنیم و...!
همزمان هم برخی زنجیرهایها، که خوب راه کار را یاد گرفتهاند، همچنان به دمیدن باد در آستین برخی دیگر مشغولند و درباره قدرت «پیشبینی» فلان دیپلمات از رفتارهای آتی آمریکا داد سخن سر میدهند و قصهها میبافند!
آنها به روی خودشان نمیآورند – یا شاید هم حواسشان نیست- که تکرار حرف منتقدان با تاخیر فازی حداقل سهساله، نه تنها پیشبینی و تیزهوشی نیست، که کند ذهنی و کوتاهی است و چیزی نیست که بتوان آن را به رخ کشید.
اما اگر همین افراد به آنچه میگویند ایمان دارند و برای مصرف داخلی نمیگویند، چرا همین حالا به جای انقلابینمایی و به جای نعل وارونه زدن،خیلی واضح و صریح به مردم نمیگویند آنچه را باید بگویند!؟ و چرا مقابل زیادهخواهیهای بیپایان آمریکا، هیچ اقدامی به جز حرف زدن نمیکنند!؟
اینکه حالا آمریکا را تهدید کنند، چه فایدهای دارد!؟ باید دو سال قبل که آمریکایی اولین لگد پرانیها را شروع کردند، هشدار و تهدید مناسبی صورت میگرفت و امروز به طور عملی اقدام میشد نه اینکه تازه حالا - که مادر تحریمها تا چند روز دیگر از راه میرسد- ژست هوشمندی و انقلابیگری گرفته شود و البته بازهم هیچ اقدام عملی در کار نباشد!
راز این رفتار تنها و تنها یک چیز است. واقعیت این است، همین تجربه هم که تنها برای برخی به دست آمده است! تجربهای بسیار گران و جبرانناپذیر. تجربهای به قیمت مخدوش شدن عزت ملی، به قیمت تعهداتی که آمریکاییها معتقدند بیپایان و تمامنشدنی است، به قیمت هستهای و خلاصه به بهایی گزاف که میشد با حرف شنوی و اندکی درایت، آزموده را دوباره نیازمود.اما همین تجربه را هم تنها برخی قبول دارند و بقیه هنوز هم معتقدند باید برجام را حفظ کرد! هنوز معتقدند آمریکا تا کنون نقضعهد نکرده و تحریمهای مکرر و جدید تصویب نکرده است! بخاطر همین، نیازی نمیبینند که واکنشی عملی نشان دهند و همین مقدار حرف زدن را کافی میدانند!
نه کمیسیون نظارت بر برجام، نه مجلس، نه دولت و نه هیچیک از دستگاههای مسئول، در این فقره مهم و تاریخی به وظیفه شرعی و قانونی خود عمل نکردهاند و با کوتاهی و کمکاری خودشان باعث شدند که همه تعهدات ایران یکطرفه انجام شود و در مقابل، آمریکا هر روز گامی در تحریمها به پیش بردارد. اگر از همان روز نخست بدون مماشات و اغماض، به دستور رهبرانقلاب عمل میشد و در مقابل اقدامات خصمانه آمریکا، واکنش مناسب نشان داده میشد، امروز روزشمار مادر تحریمها سررسید قریبالوقوع آن را نشان نمیداد. غفلت از آن اقدام به موقع، فرجامی اینچنین دارد و حرفهای بعدی هم چاره کار نیست.
آن کوتاهیهای جبرانناپذیر و بیپاسخ در پیشگاه خدا و خلق خدا، هزینهای تاریخی را به مردم تحمیل کرد. مردم هزینه کلاس کارآموزی دیپلماسی را دادند تا عدهای بعداز ۴ سال مشق دیپلماسی، بعد از مدال افتخار، بعد از آن همه هیاهو و جنجال بفهمند که آفتاب تابانی در کار نیست و نمیتوان به آمریکا اعتماد کرد! چیزی که منتقدان از روز اول گفتند!