به گزارش مشرق، جامعه صهیونیستی علاوه بر اینکه با خطرات و تهدیدات روزافزون جریانهای مقاومت در مرزهای شمالی و جنوبی خود در بن بست امنیتی قرار گرفته و راهکاری برای تعامل با این جریان ها را در دستور کار خود ندارد، با تناقض و شکاف گسترده داخلی میان احزاب مختلف دست به گریبان است. احزاب تلمودی و صهیونیستی با وجود اختلاف نظرهای زیادی که در عرصههای مختلف ایدئولوژیک و سیاسی در میان خود دارند، طی سالهای اخیر در کشمکش های فراوان، جریان های لائیک را که موسس جامعه صهیونیستی بودند، از میان برداشته و خود را به تاثیرگزارترین جریان در حاکمیت تل آویو تبدیل کرده اند.
آنچه در مقاله مرکز مطالعات فلسطینی و رژیم صهیونیستی باحث، مورد بررسی قرار میگیرد، شکافهای قومیتی در نتیجه کشمکش احزاب مختلف تلمودی، صهیونیستی و لائیک در جامعه صهیونیستی و ابعاد تاثیرگزاری جریانهای افراطی بر تصمیم سازی های سیاسی رژیم صهیونیستی طی دهه های اخیر است که این رژیم را بیش از پیش به ورطه فروپاشی و نابودی سوق میدهد.
شکافهای گسترده صهیونیستی بعد از 1967
عاموس ایلون نویسنده صهیونیست معتقد است که مسخره است که رژیم صهیونیستی بعد از جنگهای سال 1967 و 1973 به کشوری با شکاف های گسترده در رابطه با مسلمات اساسی خود در خصوص زندگی جامعه شناختی و سیاسی خود مواجه شده است. این موضوع به ویژه بعد از اشغال کرانه باختری و نوار غزه قابل توجه است. به این ترتیب به سادگی میتوان گفت که اسرائیل در جنگ سال 1967 توانست شکست سختی به جهان عرب وارد کرد، اما در عین حال خود را وارد یک بحران سیاسی و فرهنگی و اجتماعی کرد که همچنان روند روزافزون خود را با پیچیدگی های بیشتر دنبال می کند.
در خصوص ابعاد مختلف این بحران میتوان به موارد زیادی اشاره کرد که مهمترین آنها عبارتند از: هویت یهودی و ماهیت شخصیت یهودی، مشکل یهودیان شرقی، ماهیت دولت یهودی ، بحران جامعهشناختی متقارن با بحران شهرکنشینی و مردم شناختی و قومی گرایی و سایر مسائل مربوط به مرزهای دولتی رژیم صهیونیستی.
این مشکلات باعث افزایش کشمکش و شکاف و واگرایی های سیاسی و اجتماعی در سرزمینهای اشغالی و بروز بحران حاکمیت و قدرت و کوتاه شدن عمر دولت ها در اسرائیل و سقوط تعداد زیادی از رهبران و مقامات این رژیم طی زمان های کوتاه شده است.
نکته قابل توجه در این است که جریانهای دینی برای رژیم صهیونیستی لوازم مربوط به سرکشی امپریالیستی خود را تامین می کند. این در حالی است که مؤسسان رژیم صهیونیستی تقریباً همگی افرادی ملحد و بدون توجه به دین بودند. گسترش گرایشهای اصولگرایان یهودی و موفقیت های رویکردهای صهیونیستی در جنگ ها و تجاوزهای صورت گرفته ضد کشورهای عربی و تبدیل شدن آنها به یک جریان سیاسی و فرهنگی اصلی در عرصه سرزمینهای اشغالی تأثیر گستردهای در مواضع و تعهدات بسیاری از سرکردگان نظامی و سیاسی رژیم صهیونیستی به آنها داشته است.
اظهارات و تهدیدهای سیاسی و دینی در خصوص لزوم ادامه موجودیت ملت اسرائیل که می توان جمع آوری خوبی میان ایمان دینی و قدرت نظامی فراهم کند، از دیگر لوازم ادامه این اقتران است.
تایید تجاوز به لبنان از سوی خاخامهای صهیونیست
بسیاری از متدینان یهودی تجاوز وحشیانه رژیم صهیونیستی به لبنان در سال 1982 را تایید کرده و بین آموزه های تلمودی و سیاسی ادغام کردند. آنها از آموزه های تلمودی مبنی بر ضرورت توسعه منطقه رژیم صهیونیستی به سمت لبنان سخن گفتند و مدعی شدند که بخشهای گستردهای از اراضی لبنان تحت مالکیت یک یهودی به نام آشیر قرار داشته است. آنها حتی برای نام بیروت نیز اصطلاحات مختص خود را تراشیده و آن را بئروت نامیدند که در عبری به معنی "چاه ها" است.
در همین رابطه در سپتامبر همان سال مجله صهیونیستی نکوداه در مطلبی متعلق به یهودا الیتسور مدعی شد که خطرناکترین تخریب های صورت گرفته در مرزهای اسرائیل شامل بخش های شمالی یعنی لبنان می شود. بسیاری از خاخامهای صهیونیست نیز از حمله به لبنان استقبال کرده و آن را برای باز پس گرفتن اراضی فرزندان نفتالی و آشیر لازم دانستند! خاخام یسرائیل آرئیل پا را از این هم فراتر گذاشت و مدعی شد که اراضی اسرائیل شامل لبنان می شود که از شمال طرابلس و صحرای سینا و سوریه و حتی بخش هایی از عراق و کویت نیز می رسد.
خاخام بلیچ که یک دانشمند صهیونیست و یک یهودی در آمریکا بوده در حمایت از این تجاوز به بخشی از سرودههای توراتی اشاره کرد که تسلط رژیم صهیونیستی بر جنوب لبنان را تایید می کند. او این اقدام را مقدمه ای برای بازپس گیری کامل این مناطق ! می داند. خاخام لوباویچ از بروکلین نیزبا عقب نشینی نیروهای صهیونیستی از جنوب لبنان در سال 1985 مخالفت کرده است.
همچنین برخی خاخام های برجسته از حزب گوش ایمونیم با عقبنشینی رژیم صهیونیستی از شهرک یامین در شمال سینا مخالفت کرده و سازمانی را برای این امر تأسیس کردند که در نهایت این موضوع آریل شارون نخست وزیر وقت اسرائیل را به عذرخواهی از این گروه و تعهد دادن برای جلوگیری از تکرار این وقایع مجبور کرد.
مطالبات حداکثری صهیونیستها برای اجرای آموزههای تلمودی
صهیونیسم دینی تا جولای 1967 از اعتدال نسبی در اهداف سیاستهای داخلی و خارجی خود برخوردار بود و خواستار اجرای آموزههای هاگاناه در قوانین دولتی بود. این آموزه ها ارتباط و ائتلاف تاریخی با صهیونیسم سیاسی داشت، اما این جریان بعد از سال 1967 به سمت رادیکالیته بیشتر پیش رفت و باعث شد آنها تفسیرهایی تلمودی برای مطالبات حداکثری خود برای تسلط بیشتر بر اراضی فلسطینی بتراشند.
یهوشفاط هرکابی در این زمینه مینویسد: یهودیت سنتی در سالهای پس از جنگ سال 1967 مواضع خود را در داخل اسرائیل تغییر داده و به جای اکتفا به وابستگی ، تلاش کرد نقش فرماندهی را در اختیار بگیرد. این جریان اصرار داشت که سیاستهای داخلی و خارجی خود را از منابع شریعت دینی دریافت کند. در ادامه قومیتگرایی مبارزاتی یهودی، به عامل مهمی برای رسیدن به هدف نهایی یهودیت تبدیل شده و ارتباط بیشتری بین دین و سیاست پیدا کرده و دین را در خدمت منافع سیاسی قرارداد.
در خصوص مواضع منطقه ای رژیم صهیونیستی ، این رژیم به یک قدرت منطقه ای تبدیل شد و طی سالهای پس از این جنگ مرزهای آن از هر نوع هجوم عربی در امان ماند.
در عرصه اقتصادی نیز با وجود اینکه نیمه اول دهه 60 قرن گذشته مصیبتهای زیادی در سرزمینهای اشغالی به وجود آمد که اوج آن در سال 1966 بود که نرخ بیکاری در سرزمینهای اشغالی به 10% رسیده بود و نرخ تورم به شدت افزایش پیدا کرده و کسری بالایی در پرداختیهای کابینه رژیم صهیونیستی به وجود آمده و بازار این ژیم دچار رکود شده بود، این روند حتی باعث افزایش مهاجرت معکوس از سرزمینهای اشغالی شده بود.
نقش جنگ شش روزه در گسترش دامنه صهیونیسم افراطی
اما پس از جنگ، شکوفایی اقتصادی در سرزمینهای اشغالی در نتیجه بهرهبرداری از سرزمین های تازه اشغال شده (که بالغ بر سه برابر سرزمین های قبلی اشغال شده بود) و افزایش گردشگری در فلسطین حاصل شد. علاوه بر اینها وام های با بهره پایین و بخششهای سخاوتمندانه و واردات سلاح از آمریکا با ارزش سه میلیارد دلار در سال درآمد بالایی را در سرزمینهای اشغالی به وجود آورد.
همچنین این پیروزی روحیه صهیونیستها را بالا برده و رویکردهای راست گرایانه را در ابعاد سیاسی و دینی تقویت کرد که خواستار عدم عقبنشینی از سرزمینهای اشغالی بوده و رویای اسرائیل بزرگ را در سر میپروراند. همچنین از پیامدهای بلند مدت این شکست، بروز پدیده شهرکنشینان افراطی به عنوان یک جریان متنفذ در انتخابات و حاکمیت رژیم صهیونیستی بود که راه حل تشکیل دو دولت را رد کرده و سهم خود را از کابینه بنتام نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی دریافت کرد.
در رابطه با دیگر پیامدهای این جنگ بر مناسبات بینالمللی باید گفت که آمریکا تا پیش از این جنگ تا حدی سیاست متوازنی میان عربها و اسرائیلیها در پیش گرفته بود تا بتواند منافع نفتی و اقتصادی و استراتژیک خود را در چارچوب رقابت تسلیحاتی با اتحادیه جماهیر شوروی حفظ کند. این کشور در همین رابطه محدودیتهایی در صادرات سلاح به رژیم صهیونیستی اعمال کرده بود و سالیانه بیش از 50 میلیون دلار سلاح به این کشور صادر نمیکرد که بیشتر آنها ماهیت دفاعی داشتند و شامل سلاحهای هجومی نمی شدند. این روال تا سال 1966 ادامه داشت. اما بعد از این جنگ شرایط تغییر پیدا کند و اسرائیل به محور اصلی ائتلاف ثروت استراتژیک و چنگال امپریالیستی تبدیل شد.