به گزارش مشرق، در میان همۀ مسائل مربوط به متن و حاشیۀ توافق هستهای ایران و 6 قدرت جهانی و نتایج و پیامدهای آن، نکته مهم و تعیین کنندهای وجود داردکه به میزان اهمیت خود مورد توجه و تحلیل قرار نگرفته است.
این اهمیت خصوصاً از آنجا ناشی میشود که با واقعیتی مواجهیم که ظاهراً در تعارض با تحلیل رایج و پذیرفته شدۀ اکثر ما از راهبرد کلی آمریکا در سالهای اخیر قرار دارد. بر مبنای این تحلیل، هستۀ سخت قدرت در آمریکا با نومیدی از امکان سرنگونی نظام جمهوری اسلامی و عدم توانایی در استفاده از قوۀ قهریه و عملیات نظامی برای این منظور، استراتژی نفوذ و استحاله را در دستور کار خود قرار داده است.
به این معنا، آمریکا میکوشد از طریق تعامل با بخشهایی از نظام و ایجاد تغییرات مطلوب خود در نظام محاسباتی آنها از یکسو و تقویت ابزارهای دیپلماسی عمومی، فرهنگی و رسانهای، برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی ایرانیان از سوی دیگر، جمهوری اسلامی را وارد چرخهای از ایدئولوژیزدایی یا «نرمالیزاسیون» کرده و تدریجاً از سیرت انقلابی تهی سازد. مجموعۀ بزرگی از اقدامات و مواضع حاکمان و استراتژیستهای آمریکایی، خصوصاً در دورۀ ریاست اوباما، وجود دارد که میتواند مؤید این نگرش راهبردی نسبت با ایران تلقی شود، اما برجام در این میان موردی مسأله دار به نظر میرسد.
هر چند، انتظار این بود که توافق پر سر و صدای هستهای نقطۀ ثقل و زیرساخت بلندمدت استراتژی نفوذ باشد، ولی شیوۀ عمل آمریکا در مرحلۀ مذاکره و بیش از آن در مرحلۀ اجرا، در تضاد بارزی با اقتضائات آن راهبرد سامان یافت. به طور مشخص، طرح نفوذ و استحاله همواره نیازمند وجود طیفی از نخبگان سیاسی به اصطلاح «میانه رو» در بافت قدرت و تقویت و تثبیت مواضع آنان در افکار عمومی است. در حقیقت، این امر پیش نیاز هر گونه عملیات بعدی در این چارچوب و در عین حال شرط تداوم و پیشرفت آن است؛ اما آیا روند کلی عملکرد آمریکا در طول این دوره، خواه در دولت اوباما و خواه در دولت ترامپ، خواه از سوی جمهوری خواهان و خواه از سوی دموکراتها، در جهت چنین مقصودی بوده است؟
در مقام پاسخ، میتوان به موارد معدودی چون فروش هواپیما در آستانۀ انتخابات و تعویق تصویب تحریمهای جدید به بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران اشاره کرد ولی در مقابل انبوهی از موارد وجود دارند که حاکی از عدم اهتمام آمریکاییها به وجهه و حیثیت «میانهروهای ایرانی» و نیز بی پروایی از عواقب و نتایج اقدامات خود در حوزۀ افکار عمومی ایرانیان است. به عنوان مثال، اصرار بر پر شدن قلب رآکتور اراک با بتن را نمیتوان صرفاً تمهیدی عقلایی و فنی برای جلوگیری از بازسازی آن تلقی کرد، بلکه بیشتر نوعی تحمیل تحقیرآمیز نسبت به طرف ایرانی را تداعی میکند. یا اظهار افتخار علنی از کلاه گذاشتن بر سر تیم مذاکره با استفاده از ابهامات زبانی چه دلیلی دارد؟
مهمتر از همه، تلاش علنی و پیگیر برای اینکه دست ایرانیان به سیب و گلابی درخت برجام نرسد و حتی درصد اندکی از وعدههای میانهروها در مورد نتایج اقتصادی آن جامۀ تحقق نپوشد، چگونه باید تحلیل شود؟ اینکه آمریکا فریبکار و بدعهد است، با وجود واقعیت انکار ناپذیر آن، پاسخ این ابهام نیست. این قدرت بدعهد و مستکبر توسط کانونهای تصمیمگیر هدایت میشود که در نسبت با منافع و برنامههای خود دقیق و پیگیرند و کمتر خود را به دست روزمرگیها و پیشامدها میسپارند. اگر قرار است طی برنامهای منظم و بلندمدت از حکومت و جامعۀ ایران ایدئولوژی زدایی و انقلاب زدایی شود، چرا باید اقداماتی صورت گیرد که جایگاه و وجهۀ نیروهای حامل آن را تضعیف کند؟
دکتر حسین کچویان در یادداشت اخیر خود پاسخی برای این مسأله مبهم فراهم کرده است. طبق تحلیل کچویان، ما نیازمند بازنگری در فهم راهبردی آمریکا و مقاصد جاری او هستیم. در واقع، آنچه از زاویۀ دید ما راهبرد کلی آمریکا در مواجهه با نظام اسلامی قلمداد شده (یعنی طرح نفوذ و استحاله) بیشتر به سطح تاکتیکی متعلق بوده و در پس آن، طرح «سرنگونی نظام» و بالاتر از آن، «ویرانی ایران» به عنوان مقصد نهایی استکبار جهانی در تمامی این سالها در دستور کار حاکمان آمریکا قرار داشته است. به همین دلیل است که آمریکا با وجود علاقه به انزوای جریان انقلابی و حاکمیت به اصطلاح میانه روها، حاضر به دادن امتیازات واقعی و تأثیرگذار به آنان نیست. زیرا ارائۀ چنین امتیازاتی، خواه ناخواه، متضمن تقویت موضع کلی نظام و ارتقای جایگاه کشور است که با طرح کلی آمریکا عمیقاً منافات دارد.
همچنین، از زاویۀ این تحلیل، میتوان پرتو جدیدی بر سرشت بی ثمر پروژۀ سیاسی دولت روحانی و موقعیت گروتسک او در صحنۀ سیاست داخلی و خارجی افکند. روحانی در تمامی چهار سال گذشته در حال تلاش برای فروش کالایی به قدرتهای غربی بوده که آنان به واقع مشتری آن نیستند و صرفاً به جهت مقاصد خاص خود، وانمود میکنند که در حال سبک و سنگین کردن ارزش و قیمتش هستند.
بر خلاف تصور دولت روحانی و محافل تحلیلی و راهبردی پشتیبان آن، غرب به دنبال همپیمانی معقول و معتدل در ایران نیست، بلکه به دنبال این است که با صبر و حوصله به هدف نهایی خود نزدیک شده و یکبار برای همیشه، کلکِ «منبع همۀ مشکلات خود در خاور میانه و ورای آن» را بکند. به باور نگارنده، این چارچوب برای فهم منطق عمل آمریکا با شواهد و فکتهای موجود سازگارتر و در تبیین وقایع کارآمدتر است. طبیعتاً راه برای نقد و ارزیابی یا نشان دادن شواهد ناسازگار با آن هم مسدود نیست. مهم آن است که با دستیابی به تحلیل واقع بینانه و هوشمندانهای از طرح حریف به پالایش و اصلاح رویکرد خود در این رویارویی عظیم اقدام کنیم.
منبع: صبح نو