به گزارش مشرق، در پی وقوع انفجار خودرویی ارشد گروه تحقیق پلیس شروع به کار کرده و با کمک یکی از مجروحین حادثه هویت و شماره خودروی عامل اصلی بمب گذاری (تیمور ایده لو) شناسایی می شود. تیمور که سال گذشته در جریان توزیع موادمخدر دستگیر شده بود به ده سال زندان در دادگاه سنندج محکوم شده ولی به قید ضمانت آزاد و متواری میشود. با مراجعه پلیس به شخص ضامن سایر دوستان تیمور از جمله فردی بنام بهرام شناسایی میشوند. بمبگذاری توسط تیمور در خودروی دیگر و انفجار یکی از آن ها که باعث شهادت دو تن از مأموران خنثی سازی می شود پلیس را در یافتن عوامل بمب گذاری از جمله تیمور مصر می سازد. محل اصلی عاملین انفجار شناسایی می شوند و ساکنین آن بجز تیمور دستگیر می گردند. تیمور که برای اجرای نقشه خود جهت بمب گذاری در نقطه دیگر شهر از خانه خارج شده بود تحت تعقیب قرار می گیرد. سرانجام پرونده بمب گذاری با شهادت یکی دیگر از اعضای پلیس، کشته شدن تیمور و خنثی شدن بمب چهارم بسته می شود.
«علی شاهحاتمی» در اوایل دهه 60 از فیلمسازان انقلابی جوانی بود که کار خود را با «حوزه اندیشه و هنر اسلامی»(حوزه هنری بعدی) آغاز کرد و در جو پویا، پرشور و خلاقانه حاصل از انقلاب در کنار چهرههایی چون رسول ملاقلی پور، بهروز افخمی، محمد کاسبی، شهریار بحرانی، بهزاد بهزادپور، فرج الله سلحشور، مجید مجیدی، محسن مخملباف، حسین قاسمی جامی و چند چهره دیگر به قصد ساختن سینمای انقلاب اسلامی گرد هم آمدند و الحق در آن دوره برخی از بهترین و ماندگارترین آثار سینمایی پس از انقلاب را خلق کردند.
شاه حاتمی جوان برای ساخت دومین فیلم بلند سینمایی و اولین گام بزرگ خود در عرصه سینما(او پیش از تعقیب سیاه ها فیلمی با نام «گودال» ساخت)، استاد باتجربه ای چون مهرزاد مینویی را در کنار خود داشت و سهم تدوین درخشان مینویی در جذابیت تعقیب سایهها غیرقابل انکار است.
تعقیب سایهها با فیلمنامهای از رضا متقیان، شرح تلاشهای مخلصانه نیروهای کمیته انقلاب اسلامی است که زمانی که بسیاری از نهادهای کشور همچون وزارت اطلاعات در آغاز راه خود قرار داشت و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تقریبا به طور کامل درگیر مساله جنگ بود، در چند حوزه امنیتی و انتظامی مجاهدت می کردند.
داستان اصلی تعقیب سایهها بر مبنای یک ماجرای واقعی شکل گرته است. در سال 67، یک شبکه بمب گذاری در تهران توسط نیروهای اطلاعات کمیته شناسایی شد که عوامل آن اهل یکی از استانهای غرب کشور بودند که در پیوند با گروهکهای مسلح ضدانقلاب و حزب بعث عراق قرار داشتند. یکی از اهداف این شبکه، بمب گذاری در اطراف محل اقامت حضرت امام در جماران بود که البته موفق به انجام آن نشدند. به هر حال این شبکه با کار دقیق اطلاعات و عملیات کمیته انقلاب زیر ضرب رفت و متلاشی شد. تعقیب سایهها الهام گرفته از این ماجرا است.
حاج علی(غلامرضا علی اکبری) از ماموران ارشد معاونت اطلاعات کمیته ماموریت می یابد که یک شبکه بمب گذاری سریالی را در تهران شناسایی کند. او برای این کار به سراغ «محسن»(جعفر دهقان) می رود که به تازگی همسر خود را در ترور منافقین از دست داده است. حمید(سید جواد هاشمی) و رضا(حسن عباسی) دو تخریبچی ماهر هستند که از سوی برادر «وحید»(مسوول واحد چک و خنثی) برای خنثی کردن بمبهای کار گذاشته شده توسط «تیمور» و شبکهی او اعزام می شوند.
فیلم دو نقطه اوج دارد، یکی در میانه فیلم و دیگری در پایان و البته نقطه اوج اول جذابتر و نفسگیرتر است. سکانس خنثی کردن یک پیکان بمب گذاری شده توسط حمید و رضا، با تدوین جذاب مهرزاد مینویی، بسیار التهاب آور و پرتعلیق از کار درآمده است. ارتباط بیسیمی حمید و رضا از درون پیکان بمبگذاری شده با استاد خود، باعث می شود که عملا آن دو هم همراه با تماشاگر مرحله به مرحله بمب پیچیده کارگذاشته شده را کشف کنند.
بمب مذکور 4 مرحله تله در خود دارد و کوچکتریم اشتباه در هر مرحله می تواند منجر به انفجاری مهیب شود. درهای ماشین تله انفجاری هستند. تله بعدی، تله نوری است و باید ماشین را با چادر بپوشانند تا تابش نور باعث انفجار نشود. در فضای دم کرده و خفه داخل ماشین، حمید باید هم بر خنثی سازی بمب تمرکز کنند و هم با مشکلات غیرمترقبه و ناخواستهای که در بیرون ماشین در جریان است سر وکله بزنند(مثلا صدای آژیر آمبولانس های حامل مجروح) و همین تمرکز را برای آنها دشوار می کند. بلند شدن کوچکترین صدای بلند در اطراف ماشین می تواند تله صوتی درون بمب را فعال کند. تازه وقتی تله صوتی از کار می افتد و حمید در بمب را باز می کند، می بیند که تنها 48 ثانیه به انفجار مانده است........اذعان می کنید که داستان فیلم به اندازه نمونههای خوب خارجی جذاب و پرکشش است.
در آن 48 ثانیهی مرگبار و ملتهب، یکی از زیباترین صحنههای دینی سینمای ایران شکل گرفت. ماجرا از این قرار بود که حمید باید یکی از سه سیم مدار بمب را قطع کند، و کم تر از 30 ثانیه فرصت باقی مانده است و او باید تصمیم بگیرد که فقط یکی را قطع کند، چون بریدن سیم اشتباه موجب انفجار می شود. در حالی که نفس حمید، رضا، حاج علی و بقیه حاضران در صحنه(و البته تماشاگر داخل سالن) در سینه حبس شده است، رضا با چشمانی اشک بار و صدایی لرزان از خشوع، دعای «الهی عظم البلاء» را می خواند و در نهایت حمید سیم درست را می برد و خلاص. اغراق نیست که بگوییم همین 30 ثانیه از عرفان ناب و بی ادعا در تعقیب سایهها و تصویر کردن تجربه دینی مشترک بیش از صدها میلیون مسلمان، به اندازه کل عرفان کارمندی و دولتی که فخرالدین انوار و سیدمحمد بهشتی در دهه 60 می خواستند به سینمای ایران حقنه کنند، دینی و معنوی بود. شبیه این صحنه را البته با تاثیرگذاری بیشتر، مرحوم سیف الله داد در سکانس آخر شاهکار جاودانه خود، بازمانده(1374)، به کار گرفت که صفیه(سلمی المصری) در حالی که نوه خود فرحان را در بغل دارد، پیش از پریدن قطار حامل بمب به زیبایی هرچه تمامتر «آیه الکرسی» را می خواند و موی بر تن تماشاگر معتقد سیخ می کند.
اما حاج علی، فرمانده عملیات، هم همزمان التهابات خاص خود را دارد. او هم باید تا شعاع چند صد متری سکوت مطلق برقرار کند(حتی عطسه ای در آن نزدیکی می تواند موجب انفجار بمب شود)، هم درباره رد شدن یا نشدن آمبولانس پر از مجروحان جنگی بدحال تصمیم بگیرد و هم نگران جان حمید و رضا باشد که بعدا می فهمیم حمید برادرزن اوست.
اما خنثی سازی بمب تعبیه شده در پیکان «تهران-ق»، پایان کار نیست، و هنوز عرق این عملیات از صورت حمید و رضا پاک نشده، در بیسیم حاج علی اعلام می کنند که خودروی مشکوک دیگری چند خیابان بالاتر پیدا شده است. این بار حمید علی رغم اصرار حاج علی که می گوید او خسته است و باید تیم دیگری کار خنثی سازی بمب احتمالی را انجام دهد، پافشاری می کند که خودش به اتفاق رضا بمب دوم را هم خنثی کند. گویا او اصرار دارد که «پر بکشد» و ناخودآگاه دریافته که وقت «رفتن» است. جمله برادر «وحید» سر صحنه تمرین خطاب به آن دو روی تصویر می آید که " پس گفتید که آماده گذشتن از همه تعلقات هستید؟"، و حمید قصد دارد که اثبات کند که از مرحله تعلقات گذشته است.
این بار اما فیلمساز اجازه نمی دهد که تماشاگر از خنثی شدن بمب قبلی چندان محضوظ باشد، چرا که این بار دقایقی بعد از شروع به کار حمید و رضا، ژیان بمبگذاری شده منفجر می شود و آن دو چون ققنوس از درون آتش پرواز می کنند.
حاج علی حتی فرصت سوگواری برای رفیق و برادر زن خود ندارد، چرا که برای مامور اطلاتی که با یک بمب گذار باهوش و خونسرد و بی رحم مواجه است، ثانیهها هم تعیین کننده هستند. او که فرماندهی دو عملیات چک و خنثی را به عهده داشته و از سوی دیگر عملیات تعقیب در شمال و تهران را هم هدایت می کند، تازه آخر شب خسته و متالّم باید به خانه برود تا خبر شهادت برادر همسرش را به او بدهد.
محسن(جعفر دهقان) در نقطه مقابل حاج علی، یک مامور میدانی است که دست به اسلحه دارد و در تعقیب و گریز حاده ای با کامیون حامل چاشنیهای بمب شخصا حضور دارد. صحنه رد شدن بنز کمیته در هنگام سبقت در جاده خطرناک هراز از میان کامیون و مینی بوسی که زا مقابل می آید، به لحاظ تکنیک و اجراء کار سختی بود که شاه حاتمی جوان از پس آن به خوبی برآمد.
سکانس کمین نیروهای کمیته در گاراژ کامیون، به لحاظ دکوپاژ درست کارگردان و برشهای ماهرانه تدوینگر، باز هم پرکشش و جذاب است . برشهای متقاطع تصویر میان محسن که در کامیون و اسلحه به دست پنهان شده، حاج علی که با دوربین سوژهی تعقیب را می پاید و نزدیک شدنش را به محسن خبر می دهد، و تک تیرانداز کمیته که از بالای بام با دوربین قناصه سوژه را تحت نظر دارد، جزء اولین نمونههای موفق مونتاژ موازی در سینمای ایران است.
ریتم «تعقیب سایهها» ریتمی درست و کاملا منطبق بر استاندارهای فیلم اکشن است و تا به پایان ضرباهنگ روایت افت نمی کند. بعد از نقطه اوج خنثی سازی بمب در میانه فیلم، سکانس درگیری پایانی میان حاج علی و محسن از یک سو و تیمور(بمب گذار بی رحم، خونسرد و حرفهای) در تونل در حال ساخت متروی تهران هم نقطه اوج دیگری است که فیلم با آن به پایان می رسد و در زمان اکران خود در سال 70 مخاطب را راضی به خانه فرستاد.
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که «تعقیب سایهها» از فیلم های مورد علاقه شهید سیدمرتضی آوینی بود و ایشان در زمان پخش آن، جزو مدافعان فیلم و کارگردان جوان و آتیه دار آن، علی شاه حاتمی بود.
سیدمرتضی آوینی در یاداشت کوتاهی که برای این فیلم در ماهنامه سوره نوشت، علاقه خود را چنین شرح داد:
" بنده از فیلم انتظار شق القمر ندارم و بنابراین، با صراحت می گویم که از فیلم « تعقیب سایه ها» خوشم آمد. منتقدین و دست اندرکاران سینما می پندارند که فیلم باید یک «بیانیه روشنفکرانه» باشد و بر این اساس اصلاً « تعقیب سایه ها » را نمی توان داخل در سینما محسوب داشت. اگر حرف آقایان درست باشد، پس باید سینماها را برچید و همه را به بنیاد شهید داد که داروخانه کند و... آدم هایی را هم که دک و پز روشنفکری ندارند به سینما راه نداد. اما این طور نشده است و بدتر از همه آنکه بلیت هم می فروشند و مردم اگر از فیلم خوششان نیاید به سینما نمی روند و بلیت نمی خرند و خوب، همه چیز خراب می شود. پس بالأخره سینما چیست و فیلم چه باید باشد؟"
و البته شهیدآوینی جنس سینمای «تعقیب سایهها» را سینمای داستانگوی شریف و دور از ابتذال می دانست که می شد با آن به تقابل با سینمای جشنواره پسند و شبه روشنفکری مورد پسند مدیران فرهنگی وقت رفت:
«تعقیب سایه ها» نمونه ای نسبتاً مطلوب از فیلم های بی ادعا و جذابی است که توانسته است در عین جذب مردمان، از ابتذال نیز مبرا بماند. وقتی که از سینما بیرون می آمدم آنچه که بیش از همه مرا خوشحال کرده بود آن بود که جوانان تکنیک سینما رابهخوبی آموخته اند و این امیدوار کننده است منیقین دارم که وقتی کارگردانی جوان در اولین اثر خود فیلم چون « تعقیب سایه ها » می سازد ـ هر چند که فیلم، بسیار زیاد مدیون مونتاژ استادانه « مینویی » است ـ این واقعه اهمیتی بیش تر دارد از آنکه یکی از کارگردانان صاحب نام سینما یک فیلم دیگر بسازد و با بوق و کرنا جایزه بگیرد."