سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
شعور عمومی و مسئله پوپولیسم
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
1- صد روز اول هر دولت، اوج نشاط و پویایی و پیوند آن با مردم است. اما مقارن صد روزگی دولت دوازدهم، در حالی که گزارش رئیسدولت هیجانی در میان اغلب مردم بر نمیانگیخت، زمزمه پشیمانی برخی هنرمندان و ورزشکاران و روزنامه نگاران اوج گرفت؟ لابد به خاطر دارید که برخی دولتمردان تا همین اواخر میگفتند مردم خودشان درک و شعورشان میرسد. بنابراین نباید درفضای رسانهای و مجازی سخت گرفت.
2- با این تلقی غلط باید نظام مهندسی و نظام پزشکی و نظارتهای بهداشتی و استانداردی بر ساخت و ساز و طبابت و رستورانداری و قصابی و نانوایی کلا حذف شود؛ چون خود مردم شعور دارند. خیابان و اتوبان هم پلیس و دوربین و خطکشی و سرعتگیر و تابلو نمیخواهد، چون همه مردم شعور دارند. اما اگر کسانی از همین مردم گفتند از رای به فلانی پشیمانیم، شعورشان زیر سؤال میرود و متهم به دسیسه میشوند. روباه عزیز! شما که میگفتید خروس و روباه در دنیای جدید فامیل شدهاند و «ادعای توطئه، توهم دایی جان ناپلئونی است»؟ یعنی قرار بوده افراد مشهور صرفا مانند آدم آهنی کوکی، رای جمع کنند؟
3- طی سالیان اخیر با ژست تخطئه پوپولیسم، غلیظترین رفتارهای پوپولیستی بر مشی برخی مدیران حاکم شد. فلان دولتمرد در انتخابات به جای اینکه کارنامه ارائه کند، ادعا کرد شما اینها را نمیشناسید، 38 سال است که میخواهند در پیادهروها دیوار بکشند! این هم نوعی دهشتافکنی (تروریسم) پیشرفته بود. با کدام سند، چنین گزافهای گفته شد؟ یا مثلا چه کسی گفته فضای مجازی را ببندید که فلان دولتمرد، دشمن فرضی میتراشد و دونکیشوت وار حمله میکند؟
4- کجا ولو به یک نفر که کنتور برق میخواسته، گفتهاند برق را برای درس خواندن میخواهی یا کار خلاف!؟ چرا به این آسانی و انبوهی مطالب خلاف پمپاژ میکنند؟ هدف از انتساب مطلب خلاف واقع به دیگران و سپس حمله به آنها چیست؟ چرا اصرار به غیرتراشی دارند؟ مردم برای دریافت کنتور برق واقعا مشکل دارند و استنطاق میشوند یا اینکه تحمیق مردم، اسباب طفره از توضیح درباره افزایش بیقاعده قیمتهاست؟
5- چهارسال کوشیدند سوءمدیریت خود را پشت جملاتی مانند «صبر کنید مذاکرات به سرانجام برسد»، «صبر کنید برجام اجرا شود» و «دیدن آثار توافق چند سال طول میکشد»، پنهان کنند. اما هر قدر هم دیوار حاشا و بهانه تراشی بلند باشد، نمیتوان پشت هم اندازی را ابدی کرد.
وعدههای دولت برای سال 97 وارونه از آب درآمده است. اواخر آذر 94 وقتی از دستیار ارشد روحانی پرسیدند گشایش اقتصادی ناشی از برجام کی قابل مشاهده است، او مخاطبان را به سال 97 حوالت داد. دولتمردان در آستانه انتخابات ادعا میکردند امسال سال رشد اقتصادی بیشتر و سال 97، سال رونق خواهد بود. اکنون اما لایحه بودجه و خبر گران کردن حاملهای انرژی و حذف یارانهها نشان میدهد خبری از وعدهها نیست. ارکان دولت فعلی در انتخابات 92 میگفتند «70 تا 90 درصد علت نابسامانی اقتصادی، سوءمدیریت دولت است و فقط 10 تا 30 درصد علت، به تحریمها برمیگردد».
6- دولت یازدهم با تحریمها سرکار آمد و مدعی بود میخواهد تحریمها را بردارد. چهار سال تمام شد در حالی که تحریمها بعضا حتی شدت یافت و مشکلات اقتصادی حادترشد. تحریمها، بازخورد شکست فتنه و آشوب نیابتی سال 88 و حاصل همفکری پیاده نظام داخلی با اتاق فرماندهی در خارج بود. فتنهگران در پاسخ این معما که چرا مردم پای کودتای مخملین نیامدند و چه تدبیری باید اندیشید، گرا دادند: باید به معیشت مردم بزنید. آنها با مرزبندی برخی دولتمردان مواجه نشدند و حتی دولت را «رحم اجارهای» خود خواندند. گرای تحریم را برای زدن نظام و انقلاب داده بودند اما با قیام مردمی 9 دی به هزیمت افتادند. بنابراین آنها و اتاق فرماندهی خارجی، چرا باید میپذیرفتند که فشار تحریمها برداشته شود؟
7- روزنامه لسآنجلس تایمز 28 مهر 88 از رایزنی مقام آمریکایی با سران اپوزیسیون و نمایندگان سران جنبش سبز خبر داد. جان هانا به این روزنامه میگوید «مطمئناً پیامی که من از گردهمایی اخیر فعالان اپوزیسیون ایران- که در میان آنها بعضی شخصیتهای نزدیک به رهبری جنبش سبز حضور داشتند- شنیدم، این بود که تحریم باید اعمال شود و هرچه شدیدتر باشد؛ تحریم تدریجی، فقط به رژیم این امکان را میدهد که خود را با وضعیت جدید تطبیق دهد.
آنها گفتند برای اینکه تحریم مؤثر باشد، باید به صورت شوک وارد شود که فلج کند، نه مانند واکسن. برخی از آنها نگرانند رژیم بر اثر حمله نظامی فلج نشود و به جای آن، جنبش سرکوب شود. با وجود این نگرانی پیشنهاد دادند بمباران تأسیسات هستهای و مراکز سپاه پاسداران و بسیج - هر چند که تعدادی از مردم را هم نابود کند- موجبات براندازی را تسریع خواهد کرد»
8- چنین خیانتپیشگانی راضی میشوند که دولت جمهوری اسلامی، موانع رونق اقتصادی را بردارد؟ یا ایدهآلشان این است که مردم را ناراضی کند؟ اگر از نگاه آنها دولت صرفا نقش «رحم اجارهای» دارد، بنابراین باید ناکارآمد شود. به وقتش میشود از دولت هم عبور کرد؛ چنانکه دچار توهم شدند و با اهانت تمام (القابی مانند عالیجناب سرخپوش، پدرخوانده، اردک فلج، بیعرضه) از خاتمی و هاشمی عبور کردند. افراطیون مدعی اصلاحطلبی، نقش اول را در تولید ناکارآمدی و ناراضی کردن مردم دارند اما همانها دولت را به سمت درگیری با اجزاء نظام و هدررفت فرصتها هل میدهند.
9- به خاطر افزایش واردات بیرویه و تضعیف تولید، قدرت اقتصاد ملی با چالش مواجه شده است. در حالی که القا میشد پس از توافق، نرخ دلار500 یا هزار تومان میشود، 4200 تومان شده است. این روند، ضداشتغال و تولید و تورمزاست، همچنانکه خود از تضعیف تولید جان میگیرد. یک مسئله مهم در این میان، اتکای پروژه بیثباتسازی به ظرفیتهای داخلی است. برخی تئوریسینهای غربی کودتای مخملی در بحبوحه آشوب نیابتی 88 گفتند این پروژه با اقتباس از فنون جوجیتسو، نیروی خود را از ظرفیتهای درونی حاکمیتِ هدف میگیرد؛ مشابه کاری که برخی دستگاهها و بانکها در ایجاد تورم انتظاری در سال 90 و 91 در بازار سکه و ارز کردند. اکنون به اعتبار اصرار بر سوءمدیریت، تورم در حال ادغام با رکود و تولید رکود تورمی است. محمد هاشمی اواخر سال 95تصریح کرد «تورم از نگاه مردم50 درصد است نه تک رقمی». اما برخی مدیران با قاطعیت میگویند تورم 8 درصد است. شبیه آن دزد زده مغرور که میگفت زین و افسار اسب دست من است، کجا دزدیده اند؟!
10- «گرانی در عوضاشتغال»؛ این آخرین توجیه پایگاه اطلاعرسانی دولت درباره گران کردن 50 درصدی بنزین است. میگویند گرانی اگر بهاشتغال منتهی شود، پذیرفتنی است. «گرانی در عوض اشتغال» که تیتر سایت قائممقام وزیر ارشاد (خبر آن لاین) شده، به معنای اعلام غلط بودن سیاست 4ساله دولت است. کاهش تورم یا مهار رکود اقتصادی؛ کدام اولویت است؟ این سؤال مهمی بود که دولت یازدهم در پاسخ به آن، برخلاف نظر اکثر اقتصاددانان عمل کرد و اولویت را کاهش تورم به هر قیمت قرار داد و بدیت ترتیب، رمق را از اقتصاد گرفت و رکود را حاکم کرد. متعاقبا کاهش تقاضا و معاملات، وتعطیلی کارخانهها سربرآورد و بیکاری شدت گرفت. همین روند به کاهش ارزش پول ملی (قدرت خرید مردم) و افزایش تورم انجامید.
11- چالش بعدی، سیاسیکاری به جای رویکرد کارشناسی بود که موجب شد دولت از یکسو شیب افزایش تدریجی و سالانه قیمت بنزین را رعایت نکند (و ناگهان جبران چند سال را یکجا بکند) و از سوی دیگر، با تزریق مُسکّنهای مالی در شب انتخابات، توهم ثبات اقتصادی را پمپاژ نماید. اکنون اما میخواهند با گران کردن بنزین و گاز و آب و برق و گازوئیل، و حذف یارانههای مختلف، پول همان مُسکنهایی را که به عنوان شوک انتخاباتی هزینه کردند، پس بگیرند! در انتخابات گفتند حذف یارانه 24 میلیون نفر، دروغ رقبای انتخاباتی است و حالا از حذف یارانه 34 میلیون نفر خبر میدهند تا دروغ نگفته باشند!
12- میگویند کسری بودجه دارند و میخواهند آن را تامین کنند اما باید پاسخ دهند اولا وعده رونق اقتصاد در حد بینیاز شدن مردم از یارانه و سرریز سالانه 60 میلیارد دلار درآمد (روزانه 170 میلیون دلار) به کشور چرا برعکس از آب درآمده؛ بیصداقتی در میان بوده یا بیبرنامگی و آرزواندیشی؟ ثانیا چرا هروقت مضیقه پیش میآید، فورا دست در جیب طبقات پایین میکنند اما سراغ «بیش برخورداران» و پردرآمدها که دهها هزارمیلیارد تومان فرار مالیاتی دارند نمیروند؟ چرا ازهزینههای جاری رو به تزاید دولت نمیکاهند؟ چرا سراغی از معوقات بانکی 105 هزار میلیارد تومانی که عمده آن مربوط به کلاهبرداران با نفوذ و طرف معامله برخی مدیران بانکی و فرابانکی (قبیل حسین-ف) است، نمیگیرند؟
13- با رفتار پوپولیستی در انتخابات 94 و 96، آدرس گمراهکننده به مردم داده شد؛ حتی پیامک برقراری مجدد یارانه به خانوارهایی که ظاهرا بینیاز از یارانه شناخته شده بودند، فرستادند! پولپاشی در میان بازنشستگان و فرهنگیان و مستمریبگیران استارت خورد و در مقابل، در برخی مناطق محروم شایعه شد اگر رای منطقه برای نامزد دیگری باشد، یارانه و بودجهشان قطع خواهد شد. با همین رویکرد -برخلاف قانون که شیب معقول و کم تورم را برای افزایش سالانه تعبیه کرده بود- قیمت بنزین چند سال ثابت ماند.
اما حالا که از پل انتخابات گذشتهاند، حریصانه و توام با دهنکجی اعلام میکنند بنزین را 50 درصد گران میکنند. آقای روحانی حتی منت گذاشت که قیمت واقعی 3 هزار تومان است؛ یعنی مردم 1500 تومان هم بدهکار میشوند! شما بگویید تکلیف سرمایه اجتماعی که پایه ثبات و پویایی و اصلاح و پیشرفت است، چه میشود؟ رئیسدفتر رئیسجمهور میگوید«آقای روحانی گفتند دولت در زمینه بودجه تابع نظر اکثریت مردم است» اما آیا واقعا این گونه است؟
14- ظلم بزرگ و چند لایهای بر سر حذف تکبر آمیز «کارت سوخت» صورت گرفت و اکنون میخواهند ضرر و کسری بودجه ناشی از آن را از جیب طبقات ضعیف و نه «بیش برخورداران» جبران کنند. حذف کارت سوخت موجب عدم شفافیت، افزایش مصرف و تشدید آلودگی هوا شد. مردم مصرف را با همان 60 لیتر سهمیه مدیریت میکردند. هرکس هم میخواست بیشتر مصرف کند، هزینه بنزین آزاد را میپرداخت که سرمایه بزرگی برای ایجاداشتغال میشد. اما به دلیل همان سیاست بازی، کارت سوخت حذف شد؛ فقط به این خاطر که دستاورد دولت قبل بود و اگر میگفتند کار خوبی بوده، نمیتوانستند از مدیریت قبلی دیو بسازند و خود را دلبر جا بزنند. همین جفا را درباره مسکن مهر مرتکب شدند، بیآنکه حتی یک واحد مسکونی جایگزین بسازند. قلب هر انسان منصفی، از این سیاستزدگی و بیصداقتی بدون مرز به درد میآید.
15- طبق نص صریح قانون اساسی، دولت باید از سوی خانه ملت بازخواست و هدایت شود. اما ائتلاف مدعیان اصلاحطلبی و اعتدال و شبهاصولگرایی، تقریبا این شان نظارتی را تعطیل کرده و مجلس را به میزان زیادی از موضوعیت انداختهاند.
چنین کارکردی در دهمین سال ریاست آقای لاریجانی، یک پسرفت حتی در مقایسه با نوع تعامل سختگیرانه تیم وی در قبال دولت نهم و دهم است. همه این ناکارآمدیها، پای رئیس مجلس و ائتلاف همسو با وی نوشته خواهد شد. در این میان نباید نقش نظارتی مجمع تشخیص مصلحت، شورای نگهبان، قوه قضائیه و صاحبنظران دانشگاه و حوزه را فراموش کرد. اگر هر کدام این نهادها و شخصیتها به مسئولیت نظارتی مطالبهگرانه اهتمام کنند، دولتمردان وادار به جبران و اصلاح سوءمدیریت خویش خواهند شد.
داعش از منطقه می رود یا می ماند؟
سید رضا قزوینی غرابی در خراسان نوشت:
سال 2017 میلادی در حالی به پایان خود نزدیک می شود که مرگ نظامی بزرگ ترین گروه تروریستی تاریخ بشر و اضمحلال خلافت خودخوانده آن در این سال رقم خورد. با گذشت چهار سال از آغاز فعالیت گروه تروریستی داعش، با این که این جماعت همچنان در پهنه ای وسیع به عنوان تهدیدی بالفعل شناخته می شود و اندیشه آن، احتمالا پهنه ای وسیع تر از جغرافیا را در اندیشه هواداران خود تخیر کرده، اما تحلیل ها درباره آینده این گروه تروریستی تنها یک ماه پس از اعلام رسمی پاک سازی عراق و سوریه از آن همچنان ادامه دارد. سرنوشت داعش و تشکیلات گروه، توان بازگشت مجدد آن به کشورهای آزاد شده، جایگاه آن در کشورهای درگیر جنگ و ناآرامی، مقصد یا مقصدهای احتمالی آن، توان مالی یا عملیاتی آینده آن و سؤالاتی از این قبیل همچنان ذهن ناظران را به خود مشغول کرده است.
شکست مؤثر
ضربه های کوبنده ای که داعش به خصوص پس از عملیات آزاد سازی عراق و به تبع آن سوریه متحمل شد، موجب شد تا این گروه تکفیری، عقبگردهای بزرگی را متحمل شود. همین عقبگردها و ناکامی ها باعث شده است که بسیاری از تحلیل گران نظامی و امنیتی معتقد باشند که این تحولات داعش را به سمت فعالیت های ضد امنیتی سوق دهد. فعالیت هایی که متد " گرگ های تنها " به ویژه در غرب بخشی از این رویکرد تلقی می شود.پرونده داعش در فیلیپین که می توانست جایگزینی برای سرزمین های از دست رفته خلافت در عراق و سوریه باشد با شکست در ماراوی نیز، تا این جای کار بسته شده است. بنابراین باید معتقد بود که داعش ناکام در حفظ سرزمین های غصب شده و شکست خورده در تصرفات جدید، هم اکنون رویکردی ضد امنیتی اتخاذ خواهد کرد.
تحولات این روزهای شرق تا غرب جهان اسلام نشان می دهد داعش اکنون گمشده خود را در شمال آفریقا یعنی مصر و لیبی یافته است. خبرهای منتشر شده از لیبی نشان می دهد که بخشی از عناصر این گروه به آن جا منتقل شده اند. لیبی ثروتمند، چند پاره و فاقد استقرار و ثبات سیاسی، گزینه ای مناسب برای داعش است تا حیات خود را در آن جا استمرار ببخشد. علاوه بر آن، مصر و صحرای سینا نیز از مدت ها قبل نشان داد که در عمل به نقطه ای کانونی در عملیات داعش در خاورمیانه تبدیل شده است.
مصر جایگاهی راهبردی در خاورمیانه دارد و با توجه به اهمیت این کشور در جهان عرب، قدرتنمایی داعش در این کشور باعث افزایش نگرانیها شده است. نکته جالب در عملیات هفته گذشته داعش در فرودگاه العریش و هدف قرار گرفتن وزیران دفاع و کشور، رونمایی از یک سلاح جدید از سوی این گروه بود. در این حمله برای نخستینبار از موشک روسی کورنت استفاده شد که نشان می دهد توانایی نظامی و تأمین جنگ افزار داعش همچنان بالاست.
افغانستان مقصد نهایی داعش است؟
افغانستان نیز از جمله نقاطی بود که به اعتقاد برخی صاحب نظران مقصد آینده داعش پس از عراق و سوریه خواهد بود اما به نظر می رسد موانعی در مسیر تحقق این احتمال وجود دارد. مهم ترین این موانع وجود یک ایدئولوژی رقیب قدرتمند در افغانستان است. طالبان چندی قبل با از بین بردن فرماندهان بیعت کننده با داعش نشان داد که هیچ انعطافی در مقابل نفوذ ایدئولوژی و تفکر داعش از خود نشان نخواهد داد.
موضوع دیگر استفاده داعش از نیروهای چند ملیتی و بیگانه است در حالی که، ورود افراد بیگانه به افغانستان چندان مورد استقبال مردم بومی این کشور نیست ومحبوبیت این گروه در افغانستان را با چالش های جدی رو به رو خواهد ساخت زیرا داعش پایگاه مردمی قابل توجهی در افغانستان ندارد بلکه نیروی اصلی و بدنه داعش در افغانستان یا کشورهای دیگر بیشتر متکی بر تروریست های چند ملیتی است.بنابراین حداقل در کوتاه مدت نمیتوان انتظار داشت داعش در افغانستان به رقابت با گروه شبه نظامی قدرتمند طالبان در این کشور بپردازد.
در پاکستان هم نفوذ داعش بسیار کمتر از افغانستان است و این گروه شانس بسیار کمتری برای ایجاد پایگاه دارد. در پاکستان تعداد گروههای سلفی و جهادی در این کشور بسیار فراتر از افغانستان است و این گروهها در بسیاری از نقاط پاکستان پایگاه مردمی و تعلقات خونی و قبیله ای دارند.در آن سو یعنی قلب آفریقا ضعف بوکوحرام و نقش آفرینی فعال فرانسه در تشکیل نیروهای نظامی چند ملیتی در منطقه ساحل برای مبارزه با تروریسم و افراط گرایی در چند روز اخیر، احتمالا در کوتاه مدت، مانع از تحقق هرگونه تلاش برای ایجاد بحران در قلب آفریقا توسط تروریسم داعشی شود.
تحولات تشکیلاتی داعش
سکوت معنادار در تشکیلات داعش نیز نشان می دهد که احتمالا اوضاع داخلی آن بهتر از وضعیت نظامی آن نیست. موضوع ایجاد شکاف در میان فرماندهان رده بالای داعش از مدتها قبل مطرح بوده است، هرچند باید در نظر داشت که اینگونه خبرها میتواند حاصل عملیات روانی نهادهای امنیتی و اطلاعاتی کشورهایی باشد که در حال مبارزه با داعش هستند. اما در هر صورت شکست های پی در پی و چند لایه و سکوت شدید همراه با بی خبری از داخل تشکیلات نشان می دهد عملا می توان امیدوار بود، ساختار تشکیلاتی این گروه تا حدود زیادی دچار آسیب های جدی شده است.
هم اکنون تمام تلاش رهبران باقی مانده داعش فراهم کردن امکان ادامه حیات با نقل مکان به پایگاه و سرزمینی دیگر است تا به تجدیدساختار بپردازند. در هر صورت از دست دادن زمین به خودی خود نقش بسیار مهمی در فروریختن ساختار تشکیلاتی این گروه دارد. ساختاری که بخش عمده ای از آن بر مبنای در اختیار داشتن زمین و امکانات طرح ریزی شده بود. علاوه بر این که بسیاری از امیران و جنگجویان این گروه کشته یا دستگیر شده اند.اکنون داعش یک مزیت بزرگ خود در برابر سازمان تروریستی القاعده را که روزگاری بخشی از آن بود، از دست داده است.
این مزیت در اختیار داشتن زمین و دولت خلافت بود که نقش مهمی در جذب هزاران تبهکار، ماجراجو و حتی پیکارجو از سراسر جهان داشت. امکاناتی که این گروه را تا حدود بسیار بالایی شبه مستقل و خودکفا کرده بود عملا دیگر وجود ندارد از این رو داعش و القاعده تا حدود زیادی شبیه یکدیگرند. با این تفاوت که تمرکز جامعه جهانی در مبارزه با تروریسم متوجه داعش است و القاعده ضعیف دوران الظواهری تا حدودی در حاشیه ای امن تر قرار دارد. حاشیه ای که شاید در آینده بتواند به کمک او برای احیای مجدد میراث بن لادن بیاید.
کمک هایی که همچنان ادامه دارد
با این که از دست رفتن قلمروی داعش خسارت های مالی جبران ناپذیری به این گروه وارد کرد و بدون تردید بر قدرت مانور آن تأثیر خواهد گذاشت اما به نظر می رسد این گروه همچنان روی کمک های مالی و تسلیحاتی حامیان خود حساب می کند.همان گونه که اشاره شد داعش در حمله اخیر خود به فرودگاه العریش مصر از موشک دقیق و لیزری و گران قیمت کورنت استفاده کرد که به سختی قابل دست یابی است. این سوال وجود دارد که داعش چگونه به این موشک دست یافته است. با توجه به همین نمونه میتوان دریافت که حامیان قدرتمند داعش همچنان به کمکهای خود به این گروه ادامه میدهند. کمک هایی که شاید نتواند در جذب تعداد قابل توجهی از افراد به آن کمک کند اما نتایج آن به شکل حملات مقطعی به مناطقی از جهان عرب خود را نشان خواهد داد.
سال میلادی جدید در حالی به زودی آغاز خواهد شد که داعش خلافت خود را به طور کامل از دست داده است و بیم آن می رود که عملیات انتقام گیرانه آن به شکل تاکتیک گرگ های تنها در برخی از نقاط غرب اجرا شود. تهدیدات داعش در رسانه های وابسته به خود نیز گویای همین مطلب است. اما شاید بتوان امیدوار بود که تحقق نیافتن اهداف داعش در مراسم سال نوی امسال را یک عقبگرد جدی در قدرت عملیاتی و حتی توان روانی و اقناعی این گروه بر هواداران خود در اروپا تلقی کرد.سال نوی میلادی امسال، امتحانی مناسب برای ارزیابی توان باقی مانده تروریست های داعش دراروپا و کارآمدی گرگ های تنهاست.
چرا در ایران جریان سوم شکل نمی گیرد؟
دکتر عبدالله گنجی در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:
تجربه نشان می دهد که در سپهر سیاسی ایران جریان سوم شکل نمی گیرد و شاید در تبیین آن سخنان زیادی گفته شده است. اما بدون تعصب باید بپذیریم که در ایران جریان سوم شکل نخواهد گرفت اما فهم واقعی و دقیق چرایی آن مهم است. ایران از جهت شکلی مثل آمریکا شده است.
آنجا هم علیرغم ادعای آزادی، جریان سوم شکل نگرفته و نخواهد گرفت. تجریه سیاسی گذشته نشان می دهد افرادی که اراده کرده اند در خارج از پوسته دو جریان عمده کشور نفس بکشند، پس از مدتی یا تسلیم شدند یا از میدان رقابت حذف شدند یا به رویارویی با نظام رسیدند. محسن رضایی به اصول گرایان بازگشت، مرحوم هاشمی به اصلاح طلبان رسید.
ری شهری از سیاست فاصله گرفت. روحانی به اصلاح طلبان نزدیک شد و احمدی نژاد بین زمین و آسمان معلق ماند. در پاسخ به چرایی این عدم توفیق دلایل ذیل مهم است:
1- سر جمع دستگاه فکری و معرفتی فعالان سیاسی ایران – که زیرساخت جریان سیاسی را شکل می دهد – از دو بن مایه سرچشمه گرفته است. بن مایه معرفت ذاتی دینی که نگاه درونی دینی دارد و پیرو اسلام روحانیت و فقاهت است. بن پایه معرفتی – فکری غرب که معمولاً توسط سکولارهای مسلمان دنبال می شود. به تعبیر خوش بینانه تر ، جریانی که به دنبال «بومی سازی غرب» در ایران است و شاخص های حکومت داری و حدود و ثغور نظم سیاسی در مقولاتی مانند آزادی، فرهنگ، توسعه، روش حکومت داری و ... را در غرب می داند. بنابراین دو پایه معرفتی "بومی بنیاد" و "غرب بنیاد" در منازعه سیاسی با هم هستند (که معتقدم از اختلاف سلیقه به رقابت هویتی رسیده اند). بنابراین اگر جریان سومی بخواهد به میدان بیاید بر کدام پایه فکری – معرفتی استوار خواهد شد؟ بدون تردید راه سومی وجود ندارد .
2- تلاش می نمایند بخشی از آنچه که در دو طرف می بینند را با هم جمع نمایند. چنین امری بدون توجه به پایه های معرفتی به «التفاط» خواهد انجامید و خروجی آن آش شله قلم کاری خواهد شد که در بعد گفتمانی بی اعتبار و مخدوش و در بعد اجتماعی دوگانه و غیر قابل فهم خواهد بود.
3- چون در بعد معرفتی پایه سوم وجود ندارد فاز استقلال را در تاکتیک و شعار متمرکز می کنند در این صورت تاکتیک مجزاست اما کشت معرفتی در مزرعه یک جریان دیگر اتفاق می افتد و پایه معرفتی در اینجا عاریتی خواهد بود. چنین جریانی ممکن است ظهور سیاسی هم بیابد اما با افول قدرت از حیز انتقاع ساقط خواهد شد و در بستر زمان قبض و بسط آن را به سکون می رساند.
4- راه دیگر سلبی بودن صرف است. بدین معنی که جریان سوم در تولد خود هیچ حرف ایجابی مثبت و چهارچوب مند و مستقل ندارد. سلبی بودن صرف ممکن است برای تحریک اجتماعی در موعد انتخابات یا مواجهه با یک پدیده ، موثر افتد اما باز ماندگار نخواهد شد. زیرا نه نیروی اجتماعی مستقل دارد و نه برای معرفی خود چهارچوب ایجابی و مستقل ارائه می کند. ظهور بیرونی چنین جریانی «ناراحت بودن»، «دشمنی در درون نظام» و «رادیکالیسم سیاسی» خواهد بود. اگر به قدرت وارد شود تریبون قدرتمند قدرت آنان را نشان می دهد اما پس از خروج از قدرت از بین خواهند رفت و چاره ای جز پرداختن به زندگی فردی ندارند زیرا مواجهه سلبی آنان هنگامه حضور در قدرت اکنون به انتقام طرفین مقابل می انجامد و ..
5- ممکن است تلاش شود پایه فکری و معرفتی سوم نیز ایجاد شود اما چون نمونه های تاریخی زیادی در تاریخ اسلام و تشیع در این باره وجود دارد و پرچم داری تشیع و ستون های اصلی آن حصر در مرجعیت دینی است نمی تواند پایه سوم معرفتی را با این مرجعیت چفت و بست نماید لذا با عنوان التفاط شناسایی خواهد شد. مجاهدین خلق (منافقین) فرقان، نهضت آزادی می تواند نمونه هایی از ادغام دستگاه های معرفتی باشد که در بوم ایران نتوانسته اند به صورت ایجابی و مستقل رشد نماید و جریان هژمون بر آنان فائق آمده و دوگانگی آنان را برجسته و از حیز انتفاع اجتماعی ساقط نموده است. روحانی نمونه ای از مدل سومی است که در بعد اسلام روحانیت به اصول گرایان در بعد روش توسعه به غرب و در مدل فرهنگی اجتماعی به اصلاح طلبان نزدیک است و بدون پایگاه اصلاح طلبان هرگز به قدرت نمی رسید اعتدال نتوانست خود را فراتر از «روش تعامل» معنی کند و نتوانست جریان فکری – سیاسی شود. دلیل اصلی آن هم عدم امکان ایجاد پایه معرفتی – فکری مستقل از وضع موجود است.
پوستاندازی صنعت خودرو
سعید مدنی در ایران نوشت:
خروج خودروهای مدل قدیمی که عمر تولید آنها به بیش از 20 سال میرسد و از زمانی که در ایران شروع به تولید شد پس از چند سال از رده تولید شرکتهای مادر خارج شد با رعایت ملاحظات زیر و به دلایلی که متعاقب آن خواهد آمد امری اجتنابناپذیر و غیر قابل انکار است.
البته باید توجه داشت و از حق نگذشت که مدیران خودروسازی طی سالهای گذشته تا آنجا که در توانشان بوده سعی کردهاند با تغییراتی در موتور وتبدیل موتورهای کاربراتوری که آلودگی 150-50 گرم در هر کیلومتر را داشتند به استانداردهای یورو چهار و از نوع انژکتوری تبدیل و این آلودگی را به حدود زیر 2 گرم در هر کیلومتر برسانند که با شرایط تحریم و مشکلات اقتصادی و سیاستگذاری داخلی جای قدردانی دارد. البته تأخیر در اجرای این مهم محل انتقاد است.
از طرفی فراموش نکنیم درصد بسیار بالایی از آلودگی محیط زیست ناشی از خودروهای کاربراتوری باقیمانده و موتورسیکلتها است و به جرأت میتوان گفت آلودگی خودروهای تولیدی فعلی در بخش سواری و تجاری درصد بسیار پایینی از آلودگی را به خود اختصاص میدهد. البته خودروهای تجاری و حمل و نقل عمومی که عمر برخی از آنها به بیش از 30 سال میرسد علت اصلی آلودگی محیط زیست است. البته لزوم خارج کردن این خودروها صرفاً بهخاطر ملاحظات محیط زیستی نیست بلکه عوامل دیگری هم دارد که عبارتند از:
1- درصد بالایی از میزان اشتغال در دو خودروساز بزرگ به تولید محصولات قدیمی اختصاص دارد که حتماً باید با یک برنامه زمانبندی شده به این امر مهم پرداخت و با افزایش تولید سایر مدلهای جدیدتر این اشتغال را تا حد امکان حفظ کرد.
2- فراموش نکنیم چند دهک از طبقات پایین اجتماعی کشور بخصوص در شهرستانها با سطح درآمد پایین قادر به خرید خودروهای گرانقیمت نمی باشند و حتی خودروهای در رنج قیمت 30-20 میلیونی را نیز با شرایط لیزینگ و قسطی خریداری مینمایند لذا تا قبل از خارج کردن این خودروها از رده تولید حتماً باید فکری برای تولید خودروی با استانداردهای روز و قیمت مناسب کرد.
البته در خصوص آلودگی همانطور که قبلاً گفته شد جای نگرانی زیادی نیست، ولی از بعد مصرف سوخت چرا باید ملاحظاتی را در نظر گرفت. فراموش نکنیم بیش از 70-60 درصد آلودگی شهرها ناشی از خودروهای کاربراتوری، موتورسیکلتها و خودروهای تجاری مدل قدیمی است.
لحاظ یک مهلت حدود 3-2 ساله به خودروسازان برای خروج مدلهای قدیمی مدت معقولی است. دلایل توقف تولید خودروهای مدل قدیمی:
1- قدیمی بودن استایل. آپشنها و استانداردهای این خودروها که با وجود تلاش خودروسازان برای بهبود کیفی، طرح قدیمی مقبول بازار نبوده و قدیمی بودن طرح را به حساب نداشتن کیفیت میگذارند.
2- اصولاً شهروندان از دیدن قیافه تکراری خودروهای مدل قدیمی پراید و پژو برای مدت بیش از 20 سال در خیابانها خسته شدهاند و با توجه به تنوع محصولات جدید تولید داخل (البته شمارگان کم و قیمت بالا) و خودروهای وارداتی و مقایسه آنها با هم همواره مطالباتی را برای به روز شدن خودروها دارند که البته به حق است و باید مورد احترام باشد.
3- مصرف بالای سوخت یکی دیگر از دلایل لزوم خارج کردن این خودروها است. صرفهجویی در مصرف سوخت در موتورهای جدید طی مدت بسیار کوتاهی هزینههای سرمایهگذاری برای تولید موتورهای مدرن با مصرف سوخت پایین و تغییر طرح را خواهد پوشاند و یکی از دلایل اصلی توقف این محصولات است.
4- یکی از عوامل زیاندهی دو شرکت بزرگ خودروسازی تولیدات محصولات قدیمی است، چرا که سرمایهگذاری برای بهبود کیفیت یا تغییر طرح یا تجدید ساخت قالبها دارای توجیه اقتصادی نیست و مشتریان بابت این هزینهها حاضر به پرداخت قیمت بالاتر نیستند، چرا که در حال حاضر هم این خودروها مورد انتقاد شدید مشتریان است. لذا بالا رفتن هزینههای تولید و عدم امکان افزایش قیمت زیان سنگینی را به شرکتها تحمیل میکند و توقف تولید این محصولات را یکی از اولویتهای مدیران باید دانست.
5- باید توجه داشت تولید خودرو برای کشور ما با شمارگان زیر سه میلیون دستگاه در سال دارای توجیه اقتصادی برای سرمایهگذاری در بخشهای مختلف نیست و از طرفی نیاز مصرف داخلی نیز حداکثر به دو میلیون دستگاه خواهد رسید. لذا به نظر میرسد یکی از راههای فعال نگهداشتن خودروسازیها جایگزینی خودروهای فرسوده با مدلهای جدید (و نه مدلهای قبلی) و صادرات است.
خلاصه اینکه: خودروهای مدل قدیمی زیان سنگینی به خودروسازان تحمیل میکنند. این خودروها ، اغلب مصرف سوخت بالا دارند و سوای استایل تکراری آنها برای مشتریان ، تأثیرات مخرب زیست محیطی برجای می گذارند . بنابراین ، خروج خودروهای قدیمی از چرخه تولید ضرورتی امکانپذیر است که البته باید با زمانبندی مشخص و عمل به تعهدات پیشین شان در قبال مردم صورت گیرد.
گرانی گاه تدبیر!
در سرمقاله روزنامه صبحنو آمده است:
یکی از مهمترین دغدغهها و نگرانیهای روزهای اخیر مردم، رشد غیرطبیعی قیمت برخی کالاها و خدمات و روند پرابهام شرایط آینده اقتصادی و معیشتی است. هر چند که سالهاست افکارعمومی بهصورت ناخودآگاه آماده شیب صعودی قیمتها و تورم است، اما جهشهای غیرطبیعی قیمتها در برخی کالاهای پرمصرف و ابهام و ناامیدی فزاینده حاکم در بازار کسب و کار، برای مردم مسأله ساز شده است.
ازسوی دیگر همزمان شدن این موضوع با مقطع زمان تقدیم لایحه بودجه سال آینده توسط دولت و بررسی آن در مجلس شورای اسلامی، این ابهامات و نگرانیها را بیشتر کرده است. آیا دولت به منظور جبران کسری بودجه و تأمین هزینههای جاری کشور، راحتترین راه حل - و نه بهترین - را برگزیده و با افزایش قیمت حاملهای انرژی، افزایش فشار مالیاتی، کاهش بودجه عمرانی و حذف برخی یارانهها به دنبال تأمین منابع و درآمد از جیب مردم - نه از بازار کسب و کار و تولید ملی- است؟
آیا چنین رویکردهایی که حتی اعتراض بسیاری از صاحبنظران اقتصادی همراه با دولت را برانگیخته و هیچگونه انطباقی با سیاستهای کلان و چارچوب اقتصاد مقاومتی ندارد، نتیجهای جز فشار مضاعف بر طبقات متوسط و ضعیف مردم دارد؟ آیا صحیح است در شرایطی که دولت هنوز نسبت به استفاده از ظرفیتهای برجام در اقتصاد کشور موفقیت چندانی نداشته است، به جای اینکه هزینهها را از دوش مردم بردارد، مرتب هزینهها را بر دوش مردم اضافه کند؟ و آیا این روند، پیامدی جز افزایش نارضایتی عمومی و پشیمانی حامیان دولت را به همراه خواهد داشت؟
حتی اگر ناگزیر به اجرای برخی از این تصمیمات باشیم، خلأ و حلقه مفقوده این شیوه حکمرانی، کم توجهی به تبعات و تأثیرات این تصمیمات بر زندگی و معیشت مردم و ضعف تدبیر در اقدامات جبرانی آن است. فراموش نکنیم که سرمایه اجتماعی مردم به عنوان گرانیگاه داراییهای کشور نباید با گرانیهای ناشی از بی تدبیری دچار خلل شود.
بازخوانی جنگ نرم دشمن و فتنه 88
محمدکاظم انبارلویی در رسالت نوشت:
1- جنگ نرم صحنه تقابل دروغهای بزرگ با واقعیتهای انکار ناپذیر است. سال 88 در پی اعلام نتایج انتخابات، دروغ تقلب را موسوی و کروبی مطرح کردند و تا کنون هم پای آن ایستاده اند. این دروغ توسط 2500 سایت و وبلاگ مرتب بازتاب داده می شد و رادیو آمریکا و رادیو اسرائیل و «بیبیسی» آن را در رسانه های جهان شارژ می کردند.
این دومین جنگ نرم دشمن علیه انقلاب پس از شورش 18 تیر 78 بود. موسوی و کروبی حاضر نشدند ادعای خود را در نهادهای فیصله بخش و ناظر به انتخابات محک بزنند. آنها با طرح «تقلب» فقط به «تغلب» فکر می کردند حتی به قیمت دخالت بیگانگان در امور داخلی کشور ! آنها هر چه فشنگ داشتند در تفنگ عملیات روانی دشمن قرار دادند و تا مرز براندازی پیش رفتند.
2- «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است»، ترجیع بند شعارهای شورشهای هشت ماهه سال 88 بود. این شعارها موسوی و کروبی را به عنوان سرکرده ناآرامی ها در جایگاه «بغی» و «محاربه» با نظام قرار داد. آنها همچنان بر این سبیل پای فشردند تا اینکه ملت تاب نیاورد و در 9 دی 88 با قیام تاریخی خود سران فتنه را با نام و نشان در اعتراض خیابانی محکوم نمود و خواهان اعدام آنها و اجرای حکم الهی بر این تبهکاران سیاسی شد. بر خلاف برخی ادعاها که این روزها گفته می شود شعارها علیه منتخب ملت بود، آنچه از رسانههای دشمن در مورد شعارهای فتنهگران انعکاس داشت فقط علیه اصل نظام و نیز اسلامیت نظام بود.
3- دشمن در جنگ نرم با واقعیت کار ندارد بلکه واقعیت را میسازد، آنچنان که هیچ کس در آن شک نکند. در اوج شرارت سران فتنه از کشته هایی نام برده شد حتی برای آنها مراسم ختم گذاشتند، در حالی که در قبر آنها هیچ فردی نخوابیده بود. آنها شمار کشته هارا می خواستند به عدد مقدس 72 برسانند و روی آن مانور دهند، اما این تیر آنها نیز به سنگ خورد و در این میان 22 تن از کسانی که جان خودشان را در برابر فتنه از دست دادند شهید محسوب شدند و از طرفداران پروپاقرص جمهوری اسلامی و حزب اللهی بودند.
آنها مظلومانه از انقلاب دفاع کردند و بنیاد شهید نام آنها را به عنوان شهدای فتنه 88 ثبت کرده است.قاتل آنها بدون شک سران فتنه هستند. آنها در قیامت گریبان موسوی و کروبی و همپیمانان آنها را خواهند گرفت و خواهند پرسید؛ «ما به کدامین گناه کشته شدیم؟!»
4- جمهوریت و اسلامیت نظام بر اساس گونه شناسی شعارهایی که در فتنه 88 توسط فتنهگران مطرح شد، یکسان مورد هجوم قرار گرفت. آنها می خواستند با تیر خلاص به جمهوریت و اسلامیت نظام، پرچم جمهوری اسلامی در ایران را به زیر بکشند و پرچم کفر و الحاد و نفاق را که توسط رسانه های اهریمنی غرب تقویت می شد، به اهتزاز در آورند.
قیام تاریخی 9 دی ثابت کرد این خیالات هرگز تحقق نخواهدیافت. در کشوری که خیابان به خیابان و کوچه به کوچه آن مزین به نام شهیدان است، ملت هرگز اجازه نمی دهد پرچم اسلام را مشتی اراذل سیاسی و منافق و وابسته به اجنبی پایین بکشند.
5- در اوج فتنه، فرستادگان و نمایندگان سران فتنه به پارلمان اتحادیه اروپا و کنگره آمریکا رفتند و خواهان تشدید تحریم ها برای سقوط دولت قانونی منتخب ملت شدند. غربیها در فشار علیه ملت ما «نزده می رقصند». آنها تحریم ها را به بهانه نقض حقوق بشر و تقاضای نمایندگان سران فتنه تشدید کردند! این رویکرد فتنه گران نشان داد آنها برای «تغلب» بر حریف حاضرند دست به هر جنایتی بزنند.
منافقین ، فرقه ضاله بهائیت، عناصری که به دلیل مخالفت با اسلام و ایران و وابستگی به دشمن مخالف انقلاب بودند، مارکسیستها و چپهای آمریکایی، سرویسهای موساد و سیا با هدایت سفارت انگلیس، زیرساخت اعتراضات و شورشها را تمهید کردند و مشتی غافل و شیفته قدرت با سرمایه قارونهای تبهکار و اشرافیت حرامخوار، با این جریان همراه شدند تا پاک ترین انقلاب و اصیلترین حرکت مردمی معاصررا با آرمانهای اسلامی به مسلخ ببرند.
اما خدا خواست آنها را رسوا کند و مردم در قیام تاریخی 9 دی به عنوان مظهر اراده الهی طعم تلخ شکست نبرد نرم آمریکا علیه انقلاب اسلامی را به همه آنها چشاندند.
6- آمریکا برای تداوم جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی دنبال سامریها و قارونهای قیام موسایی امام خمینی (ره) است، هر چند در گذشته از به کار بردن آنها علیه ملت شکست خورده است اما ناامید نیست.
آمریکاییها می دانند ضربه زدن به انقلاب از بیرون محال است، هر روز انقلاب اسلامی در منطقه و جهان مقتدرتر ظاهر می شود. انقلاب اسلامی در دهه اخیر همه نقشههای شوم آمریکا و رژیم صهیونیستی را نقش بر آب کرده است و هر روز بر نفوذ و اقتدار خود در منطقه افزوده است. آنها فقط به ضربه از درون می اندیشند.اکنون چراغ اتاق جنگ نرم دشمن علیه ملت ایران در لندن، واشنگتن، پاریس و تل آویو سه شیفت کار میکند. آنها به تصرف فکر و اندیشه ملت و دستکاری در اراده مردم ما امید و طمع دارند.
در این میان نخبگان، اولین جامعه هدف آنان است. آنها که به قول امام (ره) دشمن حرفهای خود را می خواهد از زبان این جماعت بزند. باید سطح هوشیاری و بصیرت انقلابی را بالا برد و در دام دشمن نیفتاد. مردم نشان داده اند دست از انقلاب و اسلام برنمیدارند و هر توطئهای را در نطفه خفه خواهند کرد. این یک حقیقت است که طی حیات چهار دهه پس از پیروزی انقلاب به طور شفاف و روشن بر تارک تاریخ ایران می درخشد. دشمن برای 40 سالگی انقلاب برنامه دارد. باید مهیای جنگ نرم سوم دشمن بود، رفتار دشمن را با هوشمندی رصد کرد و در برابر آن شجاعانه مثل همیشه، مردانه ایستاد.