به گزارش مشرق، «حسین ساعیمنش» در یادداشت روزنامه «وطن امروز» نوشت:
آنچه به نظر میرسد محور فیلم «خانه کاغذی» است، شخصیت امیرعلی ابراهیمی است که زمانی نویسنده تاثیرگذار مطبوعات بوده و حالا مدتهاست به دلایلی سرد شده و کنار کشیده. از این جهت «خانه کاغذی» را میتوان فیلمی «مطبوعاتی» دانست به این معنا که زندگی و فراز و نشیب اهالی حرفهای مطبوعات را دستمایه خودش قرار داده. با این فرض خانه کاغذی در شروع، فیلم موفق و جذابی است.
مهمترین دلیلش هم این است که فضایی که از کار مطبوعاتی ترسیم میکند برای مخاطبش ناآشنا و عجیب نیست و این مساله با توجه به اینکه این نوع از فیلمها سابقه چندان مفصلی در سینمای ایران ندارند منجر به تولید فیلم متفاوتی هم شده و همین تفاوت توانسته بخش دیگری از جذابیت فیلم را تامین کند.
در کنار این، فیلم بخوبی متوجه شده که نمایش وجه نویسنده بودن امیرعلی، به تنهایی پتانسیل این را ندارد که آن را تا انتها پیش ببرد، به همین دلیل ماجرای یک عشق قدیمی ناکام را هم به فعالیتهای مطبوعاتی او اضافه کرده تا بازگشتش به بهانه فوت یکی دیگر از نویسندگان تاثیرگذار، بتواند نقطه شروع فراز و نشیبهای جدید این ماجرا باشد.
اما بیتوجهی به همین نقطه قوت است که «خانه کاغذی» را در ادامه، در مسیر سقوط قرار میدهد. تقریبا از همان جایی که صحبت عشق قدیمی، به حضور فیزیکی او در خانه امیرعلی میانجامد و فیلم بدون اینکه در شرح روابط گذشته و علت جدایی و شکل دادن این رابطه جدید که پس از سالها ایجاد شده، پرداخت چندان قابل توجهی داشته باشد، به این نتیجه میرسیم که قرار است صرفا فیلم خوشساخت و قابلقبولی ببینیم ولی از تاثیرگذاری ویژه و رویکرد خاص به موضوعش، احتمالا خبری نیست.
در ادامه همین انتظار حداقلی هم آسیب میبیند. مسائل مختلف که در ابتدا به عنوان قصههای فرعی مطرح شده بودند، رفتهرفته جای شخصیت اصلی و ماجرای او را میگیرند و فیلم را چندپاره میکنند: رابطه دختر امیرعلی و سردبیر روزنامه، رابطه او با پسرعمهاش و مساله دزدی اعترافاتی که او در مصاحبهاش ضبط کرده (جالب اینجا است که تمام اینها هم در پایان بیسرانجام رها میشود).
حتی اتفاقاتی که برای خود امیرعلی هم میافتد آن مساله اصلی (نوشتن دوباره امیرعلی و رابطه دوبارهاش با معشوق قدیمی) را به حاشیه میبرد؛ دعواهای متناوبش با دخترش، سوءظنش نسبت به سردبیر او و رفتارش در قبال خواهر و خواهرزادهاش درباره ازدواج دخترش (بله! هیچکدام از اینها هم به سرانجام نمیرسد). در میان همین اتفاقات است که امیرعلی تصمیم میگیرد دوباره شروع به نوشتن کند.
اینجا فیلم عملا وارد مرحله جدیدی میشود. آن فضای مطبوعاتی که تا الان به واسطه صحبت از گذشته تاثیرگذار امیرعلی و لحظاتی از محل کار دخترش به آرامی شکل گرفته بود، با تصمیم مجدد او به نوشتن و ملاقات با سردبیر روزنامه و تهدیدها و نمایش تاثیرات این دوباره دست به قلم شدن، به شکلی کاملا جدی و پرتاکید، به میان زندگی این پدر و دختر هجوم میآورد.
از اینجا همان فضای عجیب و غیرقابل باور که در ابتدا دیده نمیشد، فیلم را فرامیگیرد. تا جایی که صحبت مقالات امیرعلی همهجا هست و حتی تلویزیون هم دارد از تاثیرگذاری ویژه این نوشتهها و اهمیت دوباره نوشتن او صحبت میکند و پس از اینکه مفسدان اقتصادی او را با تهدید و دزدیدن مدارک به توقف کارش مجبور میکنند، به همین قناعت نمیکنند و با شلیک گلوله او را از سر راه برمیدارند!
همین موارد است که میتواند قضاوت نهایی ما را راجع به فیلم شکل دهد: «خانه کاغذی» قرار بوده روایت ورود یک عشق قدیمی به زندگی یک نویسنده تاثیرگذار و تصمیم دوباره او و به بنبست رسیدنش بهخاطر شرایط باشد. اما با این پرداخت نسبتا سطحی و نامنسجم و با این شخصیتپردازی ضعیف و تا حدودی غیرقابل درک، در ترسیم همان «شرایط» که مانع ایستادن جلوی فساد اقتصادی میشود هم ناکام میماند و بدیهی است که دیگر نمیشود حرفی از تاثیر این شرایط بر اوضاع اقتصادی و فرهنگی زد.
اما اگر قرار بود که «خانه کاغذی» صرفا بیانگر وضعیت امروزی یک نویسنده گوشهگیر و دوباره عاشق شدنش باشد و به همین اکتفا میکرد شاید فیلم قابل قبولتری میشد و در کنار آن شاید میتوانست بدون تاکیدهای خیلی پررنگ، به بخشی از همین هدف فعلیاش هم دست پیدا کند.