به گزارش مشرق، مایکل وولف در ادامه فصل دوم از کتاب «آتش و خشم، کاخ سفید ترامپ» به مباحث و دعواهایی که برای انتخاب رئیس کارکنان کاخ سفید در اولین روزهای انتخاب شدن ترامپ بهعنوان رئیسجمهور شکل گرفت میپردازد. او علت اصلی دشمنی ترامپ با بسیاری از رفقای دیرینش را نفوذ جارد کوشنر بر ترامپ میداند.
جانشین ترامپ دامادش بود. در کمپین انتخاباتی ترامپ، پس از ماهها آشفتگی و بیحوصلگی (که بیشتر شامل حال خانواده و کارمندان ترامپ میشد تا شخص او) کوشنر سرانجام وارد کارشده و به یکی از مؤثرترین آدمهای اطراف ترامپ تبدیل شد. او همیشه در نزدیکی ترامپ قرار داشت و تنها زمانی که لازم بود صحبت میکرد؛ همیشه دیدگاهی آرام و دلپذیر ارائه میداد. کوری لواندووسکی به جارد لقب پیشخدمت داده بود. ترامپ به این عقیده رسیده بود که دامادش به دلیل اینکه میداند چه زمانی از سر راه او کنار برود، بهصورت منحصربهفردی باهوش است.
باوجود مخالفت قانون و چهره بهتزده اطرافیانش، رئیسجمهور منتخب به این نتیجه رسیده بود که کاخ سفید را با کمک خانوادهاش اداره کند. همه ترامپها به غیر از همسرش که به طرز عجیبی اصرار داشت در نیویورک باقی بماند، همه به کاخ سفید انتقال پیدا کردند و مسئولیتهایی شبیه به مسئولیتشان در سازمان ترامپ بر عهده گرفتند و هیچکس هم علیه این تصمیم حرفی به میان نیاورد. درنهایت این «آن کوتلر» حامی ترامپ در جناح راست بود که او را به گوشهای کشید و گفت: «هیچکس آشکارا این حرف را به تو نمیزند اما نمیتوانی، یعنی ازنظر قانونی نمیتوانی فرزندانت را به استخدام کاخ سفید دربیاوری». ترامپ در پاسخ بیان کرده بود که این حق را دارد که از فرزندانش کمک بخواهد و در عینحال از او خواسته بود که شرایطش را درک کند. او گفت: «اینها خانواده من هستند و این مسئله قدری پیچیده است». کارمندان ترامپ در کاخ سفید به این نتیجه رسیده بودند که نهتنها به کار گماشتن جارد کوشنر در کاخ سفید مخالف قوانین است، بلکه نکته مهم در رفتار ترامپ این است که خانواده و منافع آنها را به هر چیز دیگری ترجیح میدهد. پس از مدتها بحث و مخالفت مشاوران و کارمندان کاخ سفید او درنهایت پذیرفت که حداقل دامادش را بهعنوان رئیس ستاد کارکنان کاخ سفید به کار نگیرد.
اگر قرار نبود جارد کوشنر رئیس ستاد کارکنان کاخ سفید شود، این کریس کریستی فرماندار نیوجرسی بود که ازنظر ترامپ باید این سمت را بر عهده میگرفت. او و رودی جولیانی، شهردار سابق نیویورک تنها کسانی بودند که حداقل پیشینهای در سیاست داشتند. کریستی نیز مانند بسیاری از دوستان ترامپ فراز و نشیبهای زیادی در دوستی با ترامپ و البته در دوران انتخاباتی ترامپ داشت، در زمان انتخابات او سعی میکرد خود را از کمپین انتخاباتی مسلماً بازنده ترامپ بیرون بکشد و بعد از مشخص شدن نتایج انتخابات سعی کرد دوباره به حلقه نزدیکان ترامپ بازگردد. دوستی ترامپ و کریستی به سالها پیش بازمیگشت؛ به زمانی که ترامپ سعی داشت به بزرگترین و صاحبنفوذترین سرمایهگذار و مالک صنعت قمار و بازی در شهر آتلانتیک تبدیل شود و البته در این راه شکست خورد. او در این راه رقابت شدیدی با «استیو یان» پرنفوذترین سرمایهدار در عرصه بازی و قمار در لاسوگاس داشت.
ترامپ زمانی که کریستی برای رقابت جهت فرمانداری آتلانتیک پا به میدان مبارزات انتخاباتی گذاشت از او حمایت کرد تا بتواند وارد کسبوکار قمار در آتلانتیک شود. او بعد از این در سالهای 2012 و 2013 نیز که دوران مبارزات انتخاباتی برای ریاست جمهوری بود و کریستی نیز در این رقابتها شرکت داشت از او حمایت کرد. او بعد از شکست در وارد شدن به سرمایهگذاری در کلوپهای قمار، به سمت تهیه شوهای تلویزیونی رفت و درعینحال گمان میکرد که در صورت انتخاب شدن کریستی بهعنوان رئیسجمهوری میتواند معاون اول او نیز باشد. ترامپ در اوایل مبارزات انتخاباتی اعلام کرده بود که در مقابل کریستی قرار نمیگیرد و در صورتی که او در این رقابتها نامزد شود، ترامپ دیگر به فکر نامزدی در انتخابات نخواهد بود اما به وجود آمدن یک رسوایی سیاسی برای کریستی باعث شد که ترامپ نیز در تصمیم خود صرفنظر کند. ماجرا از این قرار بود که همکاران کریستی برای تضعیف موقعیت یکی از شهردارانی که با کریستی دشمن بود، دوربینهای کنترل ترافیک روی پل جورج واشنگتن را از کار انداختند. این رسوایی برای کریستی به قیمت بیرون رفتن از رقابتهای انتخاباتی در فوریه سال 2016 بود. ترامپ البته این کار کریستی را توجیه کرده و گفته بود در هر صورت نیوجرسی میدان رقابت بوده است!
کریستی درنهایت به نفع ترامپ از رقابتهای انتخاباتی کنار کشید و البته معتقد بود که ترامپ صراحتاً به او وعده معاون اولی داده است. ترامپ از اینکه نمیتوانست معاون اولی را به کریستی بدهد واقعاً ناراحت بود. اما همانقدر که ساختار سیاسی حزب جمهوریخواه ترامپ را نمیخواست، به همان میزان نیز از کریستی متنفر بود. به همین دلیل کریستی درنهایت شغل مدیریت دوران انتقال ریاست جمهوری و همچنین وعده گرفتن شغلی مانند رئیس دادگستری و یا رئیس کارکنان کاخ سفید را از ترامپ دریافت کرد.
اما کریستی زمانی که دادستان فدرال در نیوجرسی بود، چارلز کوشنر، پدر جارد کوشنر را در سال 2005 به زندان انداخته بود. چارلز کوشنر که به تقلب و فریب مالیاتی متهم شده بود، یک فاحشه را استخدام کرده بود که برادرش را به دام بیندازد و از او اخاذی کند. برادر چارلز کوشنر قرار بود بهعنوان شاهد، در مورد اتهام او در دادگاه شهادت دهد و دشمنی بین دو برادر در نهایت پدر جارد کوشنر را به زندان انداخت. به نظر میرسید که حضور کریستی در نزدیکی ترامپ بهشدت جارد کوشنر را معذب میسازد. او تصمیم گرفته بود که انتقام سختی از کریستی بگیرد و به همین دلیل اجازه نداد هیچ شغلی به کریستی برسد. البته با وجود اینکه جارد کوشنر افسار همهکارهای ترامپ را در دست گرفته و هیچ فضایی برای ورود افراد دیگر به حلقه نزدیکان ترامپ را باز نمیگذاشت، در مورد ماجرای انتقام، این ایوانکا ترامپ بود که کار کریستی را برای همیشه یکسره کرد. او بود که به پدرش توصیه کرد که از کریستی در هیچ منصبی در کاخ سفید استفاده نکند چراکه اعتقاد داشت این مسئله برای او خانوادهاش بسیار پرهزینه و سخت خواهد بود. همین راهکار کریستی را از حلقه نزدیکان ترامپ برای همیشه بیرون راند.
اخلاق بنون و زیرآب زنی مرداک
بنون درنهایت مدیر موفقی برای این کار به نظر میآمد. ترامپ که از صحبتهای بنون وحشتزده و در عین حال شگفتزده میشد - لحن بنون همیشه ترکیبی از توهینها، نقلقولهای تاریخی، بینش رسانهای، شعارها و اهداف دستراستی و جملات انگیزشی بود – تصمیم گرفت او را بهعنوان رئیس کارکنان کاخ سفید به دایره میلیاردرهای اطرافش معرفی کند اما درنهایت همه او را مسخره و محکوم کردند. با اینحال ترامپ تلاش کرد نظر مساعد تعداد زیادی از اطرافیانش را در این خصوص جلب کند. در هفتههای منتهی به انتخابات، ترامپ لقب چاپلوس را به بنون داده بود چراکه او تنها کسی بود که همچنان معتقد بود ترامپ برنده انتخابات است. اما حالا اعتبار بیشتری برای او قائل بود و معتقد بود او قدرتی عرفانی دارد و با اینکه هیچ تجربه سیاسی قبلی ندارد، تنها شخصی است که قادر است دیدگاهی منسجم و کامل در مورد پوپولیسم به ترامپ داده و او را در تأثیرگذاری بر افکار عمومی یاری کند. او بود که در کل «ترامپیسم» را به وجود آورده بود. نیروهای مخالف بنون – که بیشتر آنها را افراد جمهوریخواه مخالف حزب تیپارتی تشکیل میدادند – در واکنش نشان دادن سریع بودند.
مرداک دشمن اصلی استیو بنون به ترامپ گفته بود که بنون، گزینه خطرناکی است. جو اسکاربورو، نماینده سابق کنگره و مجری برنامههای تلویزیونی MSNBC که برنامهاش با نام «صبح با جو» از برنامههای موردعلاقه ترامپ است، به رئیسجمهور منتخب گفته بود که اگر استیو بنون، رئیس کارکنان کاخ سفید شود، «واشنگتن در آتش خواهد سوخت». درواقع بنو مشکلاتی بیشتر از مشکلات سیاسی داشت. او عمیقاً غیر سازماندهی شده وقتی بر مسئلهای تمرکز میکرد، دیگر تمام مسائل دیگر را بیاهمیت میدانست و ذهن تکمحوری داشت. او میتوانست بدترین مدیری باشد که تابهحال دیدهاید. جواب تلفن را هم نمیتوانست بدهد. ایمیلها را بهصورت تککلمهای جواب میداد به دلیل اینکه تا حدی در مورد ایمیل و نامهنگاری از طریق آن پارانویا داشت و گمان میکرد که همهچیز ردیابی میشود. او از کلمات رمزگذاری شده استفاده میکرد. او دستیاران و یادآوریکنندگان قرارهای کاریاش را هم سرکار میگذاشت. نمیتوانستید یک قرار ملاقات درست با او بگذارید و حتماً باید یکدفعه سر راهش سبز میشدید تا بتوانید با او دیدار کرده و یا صحبت کنید. حتی جانشین کلیدی او، الکساندرا پرات که زنی با روابط عمومی بالا است نیز به همین میزان بنون سازمان نیافته است. بن.ن بعد از سه ازدواج همچنان زندگی مجردی خود را دریکی از دفاتر سایت بریتبارت زندگی میکند زندگیای بهمراتب بههمریختهتر از اخلاقش. هیچ آدم دیوانهای استیو بنون را برای شغلی که باید سر رأس ساعت خودت را بهقطار برسانی استخدام نمیکند.
انتخاب پریباس به عنوان رییس ستاد کارکنان کاخ سفید
درنهایت، رینز پریباس باقی ماند. برای کنگره، او تنها رهبر قابلقبول در میان رقیبان بود. پریباس نیز از فرصت استفاده کرد و بهسرعت وارد لابی شدیدی با پل رایان رئیس مجلس نمایندگان و رهبر اکثریت سنا میچ مککانل شد. اگر آنها قرار بود با بیگانهای مانند دونالد ترامپ کنار بیایند، بهترین راه این بود که از یکی از اعضای خود که به ترامپ نزدیک است استفاده کنند. پریباس 45 ساله، نه سیاستمدار بود و نه استراتژیست. او کارگر سیاسی بود یکی از قدیمیترین حرفهایها و از جمع کنندگان کمکهای مالی.
پریباس فردی با سابقه خانوادگی متعلق به طبقه کارگراز نیوجرسی و سپس ویسکانسین است که در سن 32 سالگی برای اولین و آخرین مرتبه برای یک سمت انتخابی اقدام کرد؛ او برای سنای ایالت ویسکانسین اقدام کرد و شکست خورد. او بهعنوان رئیس حزب ایالتی و سپس مشاور کمیته ملی جمهوریخواهان شد. در سال 2011 از این سمت استعفا داد. زمانی که ترامپ برای نامزدی حزب جمهوریخواه برای انتخابات ریاست جمهوری اقدام کرد، اعضای این حزب معتقد بودند که ترامپ در این انتخابات بازنده خواهد شد و به همراه خود حزب جمهوریخواه را نیز نابود میکند. زمانی که ترامپ در نهایت بهعنوان نامزد نهایی حزب انتخاب شد، پریباس تحتفشار زیادی قرار گرفت که منابع مالی حزب را به سمت ترامپ نبرد و یا اینکه بهطور کامل کمپین تبلیغاتی ترامپ را ترک کند. پریباس که خود را قانع ساخته بود که ترامپ درنهایت میبازد، اما درعینحال به این نتیجه رسیده بود که ترامپ بدون کمک رهاشده است و به همین دلیل بدون توجه به فشارها به کار خود ادامه داد. اینکه او همچنان در آن وضعیت به کار خود ادامه داد، چهرهای قهرمان به پریباس داد و او درنهایت به بهترین گزینه برای رئیس کارکنان کاخ سفید تبدیل شد.
اولین تجربه پریباس از ملاقات با ترامپ و گفتوگوی طولانی با او عجیب بود. او احساسی از عدم اطمینان و ناراحتی داشت چراکه در تمام طول جلسه ترامپ تنها متکلم وحده بود و مدام صحبتهای خود را تکرار میکرد. یکی از دستیاران ترامپ قبل از برگزاری این جلسه به پریباس گفته بود: «خوب قرار ما این است. در طول این جلسه یکساعته، ترامپ به مدت 54 دقیقه پشت سر هم حرف میزند و مدام حرفهایش را تکرار میکند. تو هم فقط میتوانی یک نکته برای جمع بندی کار بگویی که هر وقت دیدی فرصت مناسب است، آن را بگو وگرنه وقت خاصی در اختیارت قرار نمیگیرد».
انتصاب پریباس بهعنوان رئیس ستاد کارکنان کاخ سفید، در نیمه ماه نوامبر اعلام شد و بنون را در سطحی نابرابر با او قرارداد. ترامپ همواره بر این تمایل طبیعی خود که اجازه ندهد هیچکس قدرت واقعی را داشته باشد، تأکید میکند. پریباس حتی با عنوان شغلی بالایی که دارد میتواند یکی از ضعیفترین افراد موجود در تیم ترامپ باشد. این در مورد دیگر روسای کاخ سفید نیز حکایت درستی بود. تام باراک میتوانست پریباس را که بهنوعی رئیس او حساب میشد دور زده و مستقیماً با شخص رئیسجمهور صحبت کند. موقعیت جارد کوشنر بهعنوان داماد ترامپ و دستیار او نمیتوانست برای ترامپ مشکلی ایجاد کند زیرا قدرت در نهایت در دست خود او باقی میماند. استیو بنون نیز بهعنوان تنها صدای ترامپیسم در کاخ سفید تنها به ترامپ پاسخ میداد و بهصورت مستقیم تنها با رئیسجمهور در تماس بود. در حقیقت در مدل مدیریتی ترامپ میتوانست یک سمت بین چند نفر تقسیم شود و هیچکدام ندانند که در واقع این سمت به هیچکدام از آنها نرسیده است! جیم بیکر، رئیس ستاد کارکنان کاخ سفید در دوران رونالد ریگان و جورج دبلیو بوش، و مدل همه مدیران دیگر در کاخ سفید برای مدیریت جناح غربی کاخ، به پریباس توصیه کرده بود که این شغل را نپذیرد.
دگرگونی شخصیت ترامپ بعد از انتخابات
تناسخ و دگرگونی ترامپ از نامزد مضحک و جوک انتخاباتی سال 2017 تا تبدیلشدن به صدای مردمان خاموش و تبدیلشدن به رئیسجمهور منتخب هیچ حس و بازتاب خاصی در احساسات او به وجود نیاورد. بعد از شوک اصلی انتخاب شدن او بهعنوان رئیسجمهور، ترامپ به خود بهعنوان پیروز غیرقابلاجتناب انتخابات نگاه کرد. او تصور میکرد که بعد از پیروزی نگاه رسانهها به او از منظر هیبت و بزرگی و شکوه فردی باشد که هر چه با او دشمنی کردند باز هم پیروز شد. او به این فرمول دوتایی اعتقاد داشت: رسانههایی مهاجم که میتوانند تبدیل به یکی از رسانههای طرفدار رئیسجمهور باشند. با اینحال رسانهها با وحشت و تهاجم به او نگاه میکردند. این در شرایطی است که تا پیش از این رسانهها بر اساس پروتکلهایی که داشتند بدون توجه به اینکه چه کسی بر سرکار آمده است نیاز به نفوذ به کاخ سفید و تأثیرگذاری بر رئیسجمهور داشتند. برای ترامپ غیرقابلقبول بود که کسانی که به او انتقاد کرده بودند که چرا بحث تقلب در انتخابات را مطرح کرده است، او را بهعنوان رئیسجمهوری غیر مشروع میشناسند. ترامپ سیاستمدار نبود که بتواند تقسیمات در مورد حمایت و تشویق یک عده و انتقاد عده دیگری را بپذیرد، او فروشنده و تاجری بود که نیاز داشت اجناسش فروش رود به همین دلیل به طرز باورنکردنیای هنوز تکرار میکرد: «من برندهام، من بردم، من بازنده نیستم».
بنون ترامپ را بهعنوان یک ماشین ساده توصیف میکرد. سوییچ روشن آن پر از مهربانی بود و سوییچ خاموش او به نشانه تلخی. وولف بر این عقیده است که به همین دلیل ترامپ دیگر به رسانهها روی خوشنشان نداد و هرقدر آنها تهاجمیتر شدند، او نیز تهاجمی شد. این در حالی است که او در قبال دیگر افرادی که بعد از انتخابات به او روی خوشنشان داده بودند، روی خوشنشان میداد و این نزدیکان ترامپ را شگفتزده میکرد. درهرصورت تاجر، تاجر است و اگر کسی در هر شرایطی به سمتش برود، او نیز بنا به منافع خود به سمت آنها میرود.
در ادامه وولف به چند نمونه از این اقدامات ناگهانی و تاجرمآبانه ترامپ که نزدیکانش را بهشدت شوکه کرده است اشارهکرده است. یکی از این افراد، «جف بزوس» کمپانی آمازون بود که حالا صاحب نشریه واشنگتنپست نیز شده بود. ترامپ در دوران انتخاباتی گفته بود که آمازون در حال فرار از مالیات است و اگر پیروز شود، «آنها مشکلات اساسی پیدا خواهند کرد». اما بعد از ملاقات با بزوس، ترامپ بهیکباره از او بهعنوان یک «نابغه سطح بالا» یادکرد. «الون ماسک» میلیاردر بزرگ و طراح و اجرا کننده اصلی سفر به مریخ، از ترامپ خواست که به او در پیشبرد پروژه سفر به مریخ یاری کند و ترامپ بلافاصله این مسئله را قبول کرد. استفن شوارزمن رئیس گروه بلک استون که یکی از دوستان جارد کوشنر نیز هست، پیشنهاد کرد که سازماندهی یک گروه مشاوره تجاری را برای ترامپ انجام دهد و رئیسجمهور منتخب بهسرعت این پیشنهاد را پذیرفت. در روز چهاردهم دسامبر هیئتی بلندپایه از «سیلیکون ولی» در برج ترامپ به دیدن او رفتند. باوجوداینکه ترامپ در طول دوران مبارزات انتخاباتیاش بارها صنعت تکنولوژی را موردانتقاد قرار داده بود، بعدازاین دیدار با رابرت مرداک بهصورت تلفنی گفتوگو کرد و در وصف خود از این دیدار گفت: «عالی! جلسه عالیای داشتیم. واقعاً خوب بود. این آدمها واقعاً به کمک من نیاز دارند. اوباما زیاد هم از آنها خوشش نمیآمد قوانین و مقررات زیادی برایشان گذاشته بود. این واقعاً فرصت مناسبی برای من است که به آنها کمک کنم.» مرداک گفت: «دونالد! برای هشت سال تمام این افراد اوباما را در جیبشان داشتند. آنها بودند که عملاً دولت را اداره میکردند. آنها به کمک تو نیازی ندارند.» ترامپ به او میگوید که این افراد در مورد برخی ویزاهای کاری مشکلاتی دارند و من باید آنها را حل کنم. مرداک اما از این حرف تعجب میکند و این کار را برخلاف قوانین میداند که ترامپ میخواهد در مورد محدودیت مهاجرت به اجرا بگذارد. ترامپ اما میگوید فکری به حال این ماجرا میکند. مرداک اما از کوره در میرود و پشت تلفن فریاد میزند: «عجب مردک احمقی!» و گوشی را قطع میکند!