به گزارش مشرق، گرچه در بسیاری از فیلمهای منتشرشده از مراسم تحلیف ترامپ، عصبانیت، غیرقابلکنترل بودن و استرس او بهشدت مشهود بود اما خواندن درباره احساسات او درزمانی که مراسم سوگند ریاست جمهوری را بهجا میآورد بسیار جالب است. در فصل سوم از کتاب جنجالی «آتش و خشم؛ درون کاخ سفید ترامپ» در مورد این احساسات و رفتار رئیسجمهور آمریکا بیشتر توضیح دادهشده است. درعینحال در مورد درگیری زودهنگام ترامپ و نزدیکانش با آژانسهای اطلاعاتی آمریکا نیز اطلاعات جالبی مطرح شده که خواندن کتاب را هیجانانگیزتر میسازد.
مایکل وولف در فصل سوم کتاب «آتش و خشم؛ درون کاخ سفید ترامپ» به مسئله خارج از چارچوب سیاسی بودن ترامپ اشارهکرده و بیان کرده است که شعارهای ضد جامعه اطلاعاتی آمریکا که در زمان کمپین تبلیغاتی او مطرح شد، در همان روزهای ابتدایی حضورش در کاخ سفید، مشکلات زیادی را برای او به وجود آورد.
جارد کوشنر سیوششساله به این توانایی خود که میتواند با مردهای مسنتر کنار بیاید، میبالید. تا زمانی که مراسم تحلیف ریاست جمهوری ترامپ برگزار شود، او رسماً به واسطهای میان پدر زنش و ساختار قدرت در آمریکا تبدیلشده بود چراکه جمهوریخواهی معتدلتر، مدافع منافع شرکتها و یکی از ثروتمندان نیویورک بود. برقرار کردن خط تماس با کوشنر برای نخبگان واشنگتن بهمنزله یک اطمینان خاطر در شرایط دچار تغییر و نابسامان زمان ریاست جمهوری ترامپ بود. تعداد زیادی از افراد موجود در دایره نزدیکان پدر زن کوشنر ، به جای ترامپ به کوشنر اعتماد داشتند و نگرانیهای خود در مورد دوستشان که حالا رئیسجمهور شده بود را به دامادش منتقل میکردند. یکی از این افراد به داماد ترامپ گلایه کرد که «من توصیههای خیلی خوبی به ترامپ کردم که چهکارهایی باید انجام دهد و روز بعد تنها سه ساعت، تنها سه ساعت به این توصیهها عمل کرد و بعد راه خود را رفت.» کوشنر که شغلش این بود صحبتهای اطرافیان را بشنود و چیزی در پاسخ نگوید و راهکاری ارائه ندهد، بیان کرد که این ناامیدی را درک میکند.
این شخصیتهای قدرتمند تلاش میکردند با نشان دادن اینکه سیاست را بهتر از رئیسجمهور منتخب میشناسند، حس دنیای واقعی سیاست را به ترامپ منتقل کنند. آنها نگران بودند که ترامپ واقعاً درک نکرده علیه چه چیزی به پا خاسته است. آنها همچنین نگران بودند که هیچ روشی برای شناختن میزان دیوانگی ترامپ در دست نیست. هرکدام از این افراد درنهایت به این نتیجه رسیده بودند که به کوشنر درباره محدودیتهای قدرت ریاست جمهوری آموزشهای لازم را ارائه دهند؛ که نشان دهند واشنگتن بیشتر از چیزی که فکرش را میکنند، برای این طراحیشده است که قدرت رئیسجمهور را زیر سؤال برده واو را ناامید سازد.
یکی از شخصیتهای ملی حزب جمهوریخواه به کوشنر گفت: «اجازه نده ترامپ مطبوعات را عصبانی کند، اجازه نده حزب جمهوریخواه را عصبانی کند. نمایندگان کنگره را تهدید نکنید وگرنه حسابی از خجالتتان درمیآیند و مهمتر از همه، جامعه اطلاعاتی آمریکا را عصبانی نکنید.» و در ادامه تأکید کرد: «اگر سربهسر جامعه اطلاعاتی بگذارید، آنها راهی پیدا میکنند که تلافی کنند و بین دو تا سه سال آینده پروندهای از رابطه ترامپ با روسیه در مطبوعات و محافل سیاسی خواهید داشت که هرروز ابعاد تازهای از آن لو میرود.»
بدین ترتیب تصویری واضح و آشکار از قدرت جاسوسان و تأثیرشان بر محیط سیاسی واشنگتن در مقابل کوشنر پدیدار شد؛ که چطور رازها به سرویسهای اطلاعاتی و جوامع اطلاعاتی درز پیداکرده و افراد این رازها را برای همکاران قدیمیشان بازگو میکنند و آنها نیز مطالب خود را به اعضای کنگره و یا حتی کارمندان بخشهای اجرایی و اداری دولت میگویند و درنهایت به مطبوعات درز پیدا میکند.
یکی از مردان باهوش و منطقی که اخیراً ارتباطات خوبی با کوشنر پیداکرده بود، کسینجر بود. کسینجر که یکی از شاهدان ردیف اول در بروکراسی انقلاب جامعه اطلاعاتی آمریکا علیه ریچارد نیکسون بود، شرارت و بدبختیای که دولت جدید میتوانست با آن روبهرو شود را برای کوشنر شرح داد: «دولت پنهان» یا «Deep State»
«دولت پنهان» که به نظر جناح چپ و راست به مفهوم توطئه «دولت دائمی شبکه اطلاعاتی» علیه روسای جمهور مستقر بوده، به بخشی از فرهنگ واژگانی سایت «بریت بارت» استیو بنن نیز تبدیلشده بود. این کلمه و به کار بردن آن از همان ابتدا به بخشی از سیاستهای ترامپ تبدیلشده بود: او خرس دولت پنهان را از خواب بیدار کرده است.
نامهای زیادی بودند که در این خصوص به آنها اشاره میشد: جان برنان؛ مدیر سیا، جیمز کلاپر؛ مدیر اطلاعات ملی، سوزان رایس؛ مشاور امنیت ملی که در حال ترک کار خود بود و درنهایت بن رودز؛ که فرد موردعلاقه اوباما و معاون رایس بود.
سناریوهایی نیز در این خصوص نوشته شد: گروهی از جامعه اطلاعاتی ناراضی و آماده به جنگ که هرگونه اطلاعات و اسناد خود از رفتار و معاملات مشکوک و بیپروای ترامپ را باهم به اشتراک میگذارند، قرار است با استراتژیای مبتنی بر زخم زدن به دولت ترامپ از طریق شرمآور توصیف کردن اقدامات و رفتارش و همچنین درز اطلاعات انحرافی، حکومت کردن ترامپ در کاخ سفید را غیرممکن سازند.
چیزی که بارها و بارها به کوشنر گفته شد این بود که رئیسجمهور باید اصلاحاتی صورت دهد. او باید با آنها کنار بیاید، باید با آنها نرمتر رفتار کرده و آنها را آرام سازد. اینها نیروهایی هستند که نباید با آنها سرسری رفتار کرد و بیا برخورد شدید داشت.
در طول دوران مبارزات انتخاباتی و حتی بهصورت شدیدتر پس از انتخابات، ترامپ بارها جامعه اطلاعاتی آمریکا را مورد هدف قرار داده – سیا، اف بی آی، ان سی اس و تمام 7 سرویس اطلاعاتی مختلف آمریکا باهم – و آنها را فاقد صلاحیت و دروغگو خوانده بود. در میان همه پیامهای مخلوط و عجیبوغریبی که ترامپ در مخالفت با راه و روش محافظهکاران میداد، این از همه تازهتر بود. مطالبی که علیه این سازمانها بیان میکرد شامل اشتباه اطلاعاتیشان در خصوص سلاحهای کشتارجمعی عراق و آغاز جنگ علیه این کشور، شکست اطلاعاتی سرویسهای اطلاعاتی آمریکا در جنگهای اوباما در افغانستان، عراق، سوریه، لیبی و دیگر شکستهای این گروهها در به دست آوردن اطلاعات نظامی و در موردی جدیدتر که البته آخرین مورد نیز نخواهد بود، درز اطلاعات در خصوص رابطههای نزدیکان او با روسیه بود.
انتقاد و رفتار ترامپ از سازمانهای اطلاعاتی آمریکا که به نظر میرسید او را با چپها همراستا میکرد، تلاش نیمقرن اخیر این افراد برای «لولو» ساختن از آژانسهای اطلاعاتی بود. بااینحال در مقابل، لیبرالها و جامعه اطلاعاتی این بار از ترس دونالد ترامپ در یک جبهه قرارگرفته بودند. بخش عمدهای از جناح چپ که بهشدت و به طرز شگفتآوری نظر جامعه اطلاعاتی درباره خائن بودن ادوارد اسنودن به اسرار ملی را رد کرده و اعتقاد داشتند این سازمانها بهخوبی میدانستند که او به کار جمعآوری اطلاعات و درز دادن آنها مشغول است و حتی جلوی این اقدام را نیز نگرفتند، حالا بهصورت ناگهانی از اعمال قدرت سازمانهای اطلاعاتی در مورد روابط نامطلوب ترامپ با روسها استقبال میکردند.
ترامپ به طرز خطرناکی در شرایط بد تنها مانده بود. به همین دلیل کوشنر تصور میکرد که در میان نخستین دستورات دولت جدید میتواند دسترسی به سیا را نیز قرار دهد.
ترامپ مراسم تحلیفش را دوست نداشت
ترامپ از مراسم تحلیف خود لذت نبرد. او انتظار یک انفجار بزرگ را داشت. تام باراک از دوستان میلیاردر ترامپ که قرار بود اجرا کننده این مراسم باشد – و به تازگی علاوه بر مزرعه نورلند مایکل جکسون در سانتا باربارا، میراماکس پیکچرز را هم به همراه راب لو بازیگر، از دیزنی خریده بود – احتمالاً کار رئیس کارکنان کاخ سفید را تنزل داد اما بهعنوان کسی که میخواست بهصورت سایه در کارهای دوستش در کاخ سفید دخالت داشته باشد، مسئول جمعآوری پول برای برگزاری مراسم تحلیف شد تا اتفاقی بسازد – که برخلاف شخصیت ترامپ و همچنین خواسته استیو بنن برای برگزار کردن مراسم بدون حاشیههای پوپولیستی- شاعرانه و زیبا باشد.
اما تلاش ترامپ برای استفاده از نفوذ دوستانش بر روی ستارگان درجهیک آمریکایی برای حضور یافتن در این مراسم به شکست انجامید و ستارهها ترجیح دادند او را شرمنده کنند.
استیو بنن که صدای تسکیندهنده و درعینحال متفکر اصلی بود، سعی کرد که در مورد دیالتیک چیزی که آنها به دست آوردهاند بحث کند (البته بدون به کار بردن واژه «دیالکتیک»!). او به رئیسجمهور منتخب توضیح داد دلیل اینکه پیروزیای که ترامپ به دست آورده است بیمرز و فراتر از انتظارات بوده است، رسانهها و لیبرالها باید شکستشان را بهنوعی توجیه کنند.
در ساعات باقیمانده تا مراسم تحلیف به نظر میرسید که واشنگتن نفس خود را در سینه حبس کرده است. در شب قبل از روزی که ترامپ مراسم سوگند ریاست جمهوری را بهجا بیاورد، باب کورکر سناتور جمهوریخواه ایالت تنسی و رئیس کمیته روابط خارجی سنا سخنرانی خود در هتل جفرسون را با این سؤال وجودی آغاز کرد: «چه اتفاقی دارد میافتد؟» او برای لحظهای مکث کرد و بعد گویی از روی سردرگمی میخواهد پاسخ دهد، گفت: «من هیچ ایدهای ندارم!»
کمی بعدتر در همان شب، کنسرتی که در محل ساختمان یادبود لینکلن برگزار شد و تلاش عجیبی برای واردکردن فرهنگ پاپ به واشنگتن است، با حضور نیافتن ستارههای پاپ و ترامپ که خود سعی داشت نبض مراسم را به دست گرفته و اصرار داشت که بهتر از هر ستارهای میتواند این کار را انجام دهد، پایان یافت.
ترامپ که کارکنانش او را از ماندن در هتل بینالمللی ترامپ در واشنگتن منصرف کرده بودند و حالا او از این کار پشیمان شده بود، صبح روز مراسم تحلیف را با شکایت کردن از وسایل راحتی هتل «بلر» که محل اقامت مهمانان رسمی در خیابان کاخ سفید است، آغاز کرد: «خیلی گرم بود، فشار آب بد بود، تخت بد بود.»
روحیاتش بهتر نشد. در طول صبح، او بهصورت آشکارا با همسرش دعوا میکرد. ملانیا در تمام طول مدت در آستانه گریه کردن بود و تصمیم داشت صبح روز بعد بلافاصله به نیویورک بازگردد. تقریباً تمام کلماتی که او به ملانیا میگفت تندوتیز و غیرمستقیم بود. کلیان کانوی ملانیا ترامپ را بهعنوان مأموریت جدید روابط عمومی خود انتخاب کرده بود و سعی داشت او را بهعنوان بانوی اول و بهعنوان یک ستون حیاتی برای حمایت از رئیسجمهور و صدای یاریدهنده در مورد امور خودش به کار بگیرد و تلاش میکرد ترامپ را متقاعد سازد که همسرش باید نقش مهمی در کاخ سفید داشته باشد. اما در کل، ارتباط ترامپ با زنش از آن دست مسائلی بود که کسی درباره آن سؤال زیادی نمیپرسید و این، یکی دیگر از متغیرهای پررمزوراز در روحیه رئیسجمهور بود.
نظر ترامپ درباره اوباما
در ادامه، ترامپ در مراسم دیدار رئیسجمهور منتخب با رئیسجمهور قبلی که در کاخ سفید برگزار میشود، معتقد بود که اوباما بهصورت اهانت آوری با او رفتار کرده و در برخورد با او و ملانیا «بسیار متکبر» بوده است. ترامپ بهجای اینکه ماسک نمایشی خود را بهصورت گذاشته و به مراسم تحلیف برود، ماسکی بهصورت گذاشت که اطرافیانش به آن ماسک بازی گلف میگفتند: عصبانی و پریشان، شانههای قوزکرده، دستانی که مرتب در هوا میچرخیدند و حرکت میکردند، ابروهای در هم گرهخورده و لبهای جمع شده. این چهره به چهره عمومی ترامپ تبدیل شد؛ ترامپ خشن و عصبانی.
قرار بود مراسم تحلیف، مراسم عشق باشد. رسانهها داستانی جدید و پرطرفدار بسازند. برای طرفداران حزب، دوران خوشحالی از راه رسیده بود. برای دولت دائمی – باتلاق- فرصتی بود که به دنبال تأمین منافعش باشد. برای کشور، این یک مراسم تاجگذاری بود. اما بنن یک پیام و تم کلی داشت که میخواست رئیسش را وادار کند درباره آنها سخن بگوید: ریاست جمهوری او قرار است متفاوت باشد – متفاوتترین از زمان اندرو جکسون (او قرار بود بیشتر از اینها در مورد اندرو جکسون با ترامپ صحبت کند و کتابهای مرتبط با جکسون را به او بدهد که بخواند) آنها میدانستند دشمنانشان چه کسانی هستند و قرار نبود در این تله بیفتند که با آنها طرح دوستی بریزند به دلیل اینکه آنها هیچگاه به دوست ترامپ تبدیل نمیشدند. و به همین دلیل از روز اول آنها باید خود را در زمین جنگ میدیدند.
زمانی که این مسئله برای طرف جنگجوی ترامپ شرح داده شد، برای طرف همیشه مشتاق به دوست داشته شدن او، سخت آمد. بنن خود را بهعنوان کسی میدید که باید مدیریت این دو سوی اخلاقی ترامپ را در دست بگیرد و به همین دلیل به رئیسش توضیح میداد که چطور داشتن دشمن در اینجا میتواند منجر به داشتن دوستان درجایی دیگر شود. در حقیقت، خلقوخوی آزرده و مغموم ترامپ بهترین همخوانی را با سخنرانی مراسم تحلیف سراسر مغموم و آزرده بنن داشت. بخش اعظم سخنرانی مراسم تحلیف بخشی از سخنرانیهای روزانه جنگطلبانه بنن علیه ساختار موجود بود؛ بازگرداندن آمریکا به دوران بزرگیاش و در اولویت قرار گرفتن آمریکا و منافش. اما زمانی که این سخنرانی با چهره گلف باز ترامپ و ناامیدیاش همراه شد، تاریکتر و شدیدتر شد. دولت بهطور آگاهانه با لحنی از تهدید آغاز شد؛ پیامی که بنن بهطرف دیگر میداد که کشور قرار است تغییرات زیادی را شاهد باشد.
احساسات جریحهدار شده ترامپ – این احساس که از او در روز نخست ریاست جمهوریاش پرهیز شده و او را دوست ندارند – به انتقال این پیام کمک کرد. زمانی که از محل سخنرانی پایین آمد، بارها تکرار میکرد که «هیچکس این سخنرانی را از یاد نمیبرد.»
جورج دبلیو بوش، که در سکوی افراد نخست در مراسم تحلیف نشسته بود، حرفی زد که به صحبتی تاریخی در مورد سخنرانی ترامپ تبدیل میشود: «این کثافت عجیبی بود!»