سرویس جهان مشرق – «مایکل وولف» خبرنگار جنجالی مجله آمریکایی «نیویورک» در اولین روزهای سال ۲۰۱۸ میلادی با انتشار کتاب «آتش و خشم» طوفانی سیاسی را در این کشور به پا کرد. این کتاب که البته حتی پیش از عرضه رسمی هم با واکنشهای دونالد ترامپ و تهدیدات وی مبنی بر جلوگیری از انتشار کتاب، به شدت حاشیهساز شده بود، گوشههایی از فضای سورئال کاخ سفید همزمان با آغاز و یک سال اول ریاستجمهوری ترامپ را به تصویر کشیده است.
آتش و خشم، ادعاهای بزرگی را درباره ترامپ، اطرافیان، تیم انتخاباتی و کابینهاش و همینطور ویژگیهای منحصربهفرد دولت وی بیان کرده است که مشرق طی گزارشهای قبلی[۱] علاوه بر معرفی آتش و خشم، نویسنده آن و ارائه اطلاعاتی مقدمهوار درباره کتاب، به مهمترین موارد این ادعاها[۲] پرداخته است[۳]. در ادامه بررسی جزئی این کتاب تأثیرگذار، گزارشهایی حاوی بخشهایی از کتاب به صورت نقلقول مستقیم و با کمترین دخل و تصرف، خدمت مخاطبین محترم ارائه خواهد شد.
لازم به ذکر است که سرویس جهان مشرق تمام تلاش خود را نموده تا آنچه در این گزارشها تقدیم میگردد، اولاً از دیدگاه مخاطبان جذابیت داشته باشد، دوماً تا حد امکان در گزارشهای قبلی تکرار نشده باشد، و سوماً کمترین میزان حذف و اضافه (جز در مواردی که در ادبیات کتاب از کلمات رکیک استفاده شده است) در آن صورت گرفته باشد.
آنچه در ادامه میآید، بخشهای منتخبی از گزارش مفصل مجله نیویورک درباره کتاب آتش و خشم است. این مجله در گزارش خود تحت عنوان «دونالد ترامپ نمیخواست رئیسجمهور شود[۴]» بریدهای از کتاب مایکل وولف را نقلقول کرده است. از آنجایی که مجله نیویورک از اولین منابعی بود که منتخب کتاب را منتشر کرد، بسیاری از رسانههای دیگر به گزارش این مجله استناد کردهاند و به همین دلیل سرویس جهان مشرق، این منبع را برای انتشار بخشهایی از کتاب به شکل مستقیم انتخاب کرده است. مشرق پیشتر بخشی از گزارش مجله نیویورک را منتشر کرده (از اینجا بخوانید) و گزارش زیر، دومین و آخرین بخش از این دوگانه است.
**ماجرای صدور فرمان مهاجرتی ترامپ چه بود؟
استیو بنن برای عصبانی کردن لیبرالها و نشان دادن اینکه آمریکا وارد «عصر ترامپ» شده است، اقدام به اجرای عجولانه فرمان مهاجرتی ضدمسلمانان کرد.دیدگاه استراتژیک «[استیو] بَنِن» [مدیر اجرایی تیم ترامپ] درباره حکومت، مبتنی بر شوک و وحشت بود. او در ذهنش مجموعهای از اقدامات تعیینکنندهای را داشت که نه تنها روزهای ابتدایی دولت جدید را [نسبت به آغاز دولتهای قبلی] متمایز میکرد، بلکه نشان میداد هیچ چیز هیچوقت به وضعیت قبلی برنخواهد گشت. بنن بیسر و صدا فهرستی از بیش از ۲۰۰ فرمان اجرایی را برای صدور طی ۱۰۰ روز اول دولت جدید آماده کرده بود. به عقیده وی، اولین فرمان اجرایی باید اِعمال محدودیت در موضوع مهاجرت میبود. هرچه باشد، این کار، یکی از وعدههای اصلی ترامپ در رقابتهای انتخاباتی بود. به علاوه، بنن میدانست که این مسئله لیبرالها را بینهایت عصبانی میکرد.
بنن [که سِمت لازم برای دیکته کردن فرمان اجرایی به ترامپ را نداشت] به یک دلیل ساده میتوانست دستورکار مدنظر خودش را پیش ببرد: هیچکس در دولت ترامپ واقعاً شغلی نداشت. بنن، «[جرد] کوشنر» [داماد و مشاور ترامپ] و «ایوانکا ترامپ» [دختر و مشاور وی] مسئولیت خاصی نداشتند، [اما] هر کاری را که میخواستند، انجام میدادند. از دید بنن، اراده انجام کارهای بزرگ، روش انجام این کارها بود. «[کیتی] والش» [معاون وقت رئیس ستاد کارکنان کاخ سفید] میگفت: «بحران، استراتژی استیو بود.»
ترامپ روز جمعه، ۲۷ ژانویه (هشتمین روز از ریاستجمهوریاش) یک فرمان اجرایی را صادر و به موجب آن جلوی ورود بسیاری از مسلمانان به آمریکا را گرفت. بنن غرق در جنون فرصتطلبی و بدون آنکه تقریباً هیچکس در دولت فدرال این فرمان را دیده یا حتی از آن اطلاع داشته باشد، موفق شده بود فرمان اجراییای را محقق کند که سیاستهای مهاجرتی آمریکا را متحول میکرد و در عین حال، دقیقاً همان آژانسها و پرسنلی را نیز دور میزد که مسئول اجرای آن بودند.
اعضای کاخ سفید، معتقد بودند صدور فرمان مهاجرتی ترامپ، کار دولت او را قبل از آغاز به کار، تمام میکند.نتیجه این اقدام، ابراز احساسات هراس و خشم از سوی رسانههای لیبرال، رُعب و وحشت در جوامع مهاجر، تظاهراتهای پرتنش در فرودگاههای بزرگ، سردرگمی در سراسر دولت، و سِیلی از انتقادهای تند از جانب دوستان و خانواده در کاخ سفید بود: «چه کار کردهای؟ باید این [فرمان] را لغو کنی! تو حتی قبل از آنکه [کارَت را] آغاز کنی، کارت تمام است! با این وجود، بنن راضی بود. او نمیتوانست امیدوار باشد که خطی واضحتر [از این آشوبها و تحولات] را میان آمریکای ترامپ و آمریکای لیبرالها ترسیم کند.»
**رابطه ترامپ با ایوانکا و ماجرای دیوار در مرز مکزیک
رابطه ایوانکا با پدرش به هیچ وجه متعارف نبود. وی تنها در تعاملات تجاری پدرش به او کمک نمیکرد، بلکه در تنظیم [روابط] زناشویی ترامپ نیز به او کمک مینمود. اگر [هم تصور کنیم که] این ارتباط، فرصتطلبی محض نبود، دستکم قطعاً ارتباطی معاملهگرانه بود. از نظر ایوانکا، همه اینها، تجارت بود: تقویت نام تجاری ترامپ، کمپین انتخاباتی، و اکنون کاخ سفید. رفتار او با پدرش آمیخته با قدری «فاصله» [و بیمحلی]، یا حتی «کنایه» [و تمسخر] بود، تا جایی که نزد دیگران، موهای یکطرفه شانهشده پدرش را مسخره میکرد [جزئیات بیشتر].
[از سوی دیگر،] نتیجه تلاشهای کوشنر برای کنترل پدرزنش، صفر یا نزدیک به صفر بود. وی از همان زمان انتقال قدرت، در حال مذاکره با هدف برگزاری جلسهای در کاخ سفید با «انریکه پنیا نیتو» رئیسجمهور مکزیک بود که ترامپ طی رقابتهای انتخاباتی، او را مورد تهدید و توهین قرار داده بود. روز چهارشنبه بعد از مراسم تحلیف، یک هیأت عالیرتبه از مکزیک (طی نخستین حضور یک مقام خارجی در کاخ سفیدِ ترامپ) با کوشنر و «راینس پریبس» [رئیس سابق کمیته ملی جمهوریخواهان و رئیس وقت ستاد کارکنان کاخ سفید] دیدار کرد.
بعد از ظهر آن روز، کوشنر پیروزمندانه به پدرزنش گفت که پنیا نیتو با برگزاری جلسهای در کاخ سفید موافقت کرده است و برنامهریزیهای بعدی برای این دیدار میتواند انجام شود. [این در حالی بود که] روز بعد، ترامپ در توئیتر، از مکزیک به خاطر دزدیدن فرصتهای شغلی آمریکاییها به شدت انتقاد کرد. رئیسجمهور آمریکا نوشت: «اگر مکزیک تمایلی به پرداخت هزینه دیوارِ به شدت مورد نیاز [در مرز میان دو کشور با هدف جلوگیری از مهاجرت مکزیکیها به درون آمریکا] ندارد، بهتر است که جلسه آینده را لغو کنیم.» بعد از این توئیت، پنیا نیتو دقیقاً همین کار را کرد و مذاکرات و مهارت سیاستمداری کوشنر را نقش بر آب کرد.
**اهمیت «تلفن» در کاخ سفیدِ ترامپ
هیچ چیزی بیش از رفتار خود ترامپ به بحران و ناکارآمدی کاخ سفید دامن نمیزد، چراکه وی اصلاً نتوانسته بود «رئیسجمهور بودن» خود را درک کند.هیچ چیزی بیشتر از رفتار خود ترامپ به ایجاد بحران و ناکارآمدی در کاخ سفید دامن نمیزد. وی اصلاً نتوانسته بود اتفاق بزرگ «رئیسجمهور بودن» را درک کند. اکثر نامزدهای پیروز [در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا] پس از آنکه زندگی عادی سیاسی خود را ترک کرده و وارد کاخ سفید میشدند، سکونت ناگهانیشان در عمارتی قصرمانند با آن همه خدمتکار و نیروی امنیتی، هواپیمایی همیشه حاضر، و گروهی از خدم و حشم و مستشاران در طبقه پایین، خواسته یا ناخواسته به آنها گوشزد میکرد که شرایطشان متحول شده است. با این حال، این شرایط، با زندگی سابق ترامپ در برج ترامپ تفاوت چندانی نداشت، بلکه زندگی قبلی ترامپ اتفاقاً نسبت به کاخ سفید راحتتر و با مذاق ترامپ سازگارتر بود. در واقع، [زندگی در] کاخ سفید به نظر ترامپ آزاردهنده و حتی تا اندازهای ترسناک بود [جزئیات بیشتر].
ترامپ اگر شام ساعت ۶:۳۰ [عصر] خود را با استیو بنن نمیخورد، حتماً، چنانکه خودش هم بیشتر دوست داشت، در این ساعت با یک چیزبرگر درون رختخوابش بود، داشت به سه تلویزیون جلوی تختش نگاه میکرد و با گروه کوچکی از دوستانش تماس میگرفت (تلفن در حقیقت نقطه ارتباطی اصلی او با جهان خارج بود) که هر یک نمودار بالا و پایین شدن سطح آشفتگیهای او را هر روز عصر [بر اساس همین تماسهای تلفنی] ترسیم میکردند و بعد نمودارهایشان را میان خودشان با یکدیگر مقایسه میکردند.
ترامپ که میدید جزئیات زندگی شخصیاش افشا میشوند، تمام هموغمش این شد که افشاگر را شناسایی کند. این در حالی بود که منبع تمامی شایعات در اینباره ممکن بود اتفاقاً خود ترامپ باشد. وی [که به جز دیدارهای برنامهریزیشده، بقیه روزش را وقف تماس با این و آن میکرد] در تماسهایش در طول روز و شبها از درون تخت، اغلب با افرادی صحبت میکرد که هیچ دلیلی نداشت محرم رازهای او باشند. [صحبتهای پشت تلفن] او رودخانهای از شکایتها بود که مخاطبان تماسهایش به سرعت آنها را میان رسانههای همیشه مشتاق، تقسیم میکردند.
**ترامپ، فاحشهها و تختخواب باراک و میشل اوباما
ترامپ در تماسهایش با افراد مختلف، خبرنگارانی را که از او انتقاد میکردند «اُسکُل» و «احمق» خطاب کرده بود.ترامپ، ۶ فوریه [سال ۲۰۱۷ میلادی]، در یکی از غلیانهای خوددلسوزیاش [که در آنها دلش برای خودش میسوخت] در قالب یک تماس تلفنی داوطلبانه با فردی تقریباً آشنا، احساساتِ از کنترل خارجشدهاش درباره تحقیرهای بیرحمانه رسانهها و بیوفایی کارکنانش را با جزئیات تمام، به زبان آورد. اولین هدف عصبانیت وی، «مگی هابرمن» خبرنگار نیویورکتایمز بود که ترامپ او را «اُسکُل» نامید. «گیل کالینز» که در «تایمز» [روزنامه آمریکایی «نیویورکتایمز»] مقالهای خلاف میل ترامپ نوشته و او را با «مایک پنس» معاون رئیسجمهور مقایسه کرده بود، یک «احمق» بود.
ترامپ سپس در ادامه فهرست رسانههایی که از آنها متنفر بود، به سیانان و بیوفایی عمیق «جف زوکر» رئیس آن رسید. رئیسجمهور آمریکا [در اقدامی جالب] با سوم شخص قرار دادن خودش، اشاره کرد که زوکر «ساخته ترامپ» است. ترامپ خودش «شخصاً» شغل زوکر در سیانان را به او داده بود: «بله، بله. من این کار را کردم.» ترامپ سپس اینگونه اظهار ندامت کرد: «[اما] شاید نباید این کار را میکردم، چون زوکر آنقدرها هم باهوش نیست، اما من دوست دارم نشان بدهم که میتوانم چنین کارهایی را انجام بدهم.»
بعدها زوکر با اجرای برنامهای «به طرزی باورنکردنی نفرتانگیز» درباره «پرونده روسیه» و «دوش طلایی» (عملی که سیانان ترامپ را متهم به انجام آن در سوئیتی در یک هتل در مسکو با فاحشههای مختلف کرده بود) این محبت ترامپ را پاسخ داد. [اسناد منتشرشده، و البته بعضاً تأییدنشده، در پرونده روابط ترامپ و روسیه حاکی از آن است که ترامپ در سفر به روسیه، به چندین فاحشه پول داده است تا مقابل چشمانش روی تختی ادرار کنند که اوباما و همسرش، از منفورترین افراد نزد ترامپ، طی سفر خود به روسیه روی آن استراحت کرده بودند[۵].]
من حوله پالتویی نمیپوشم، اما مرداک دائماً به من زنگ میزند
رئیسجمهو آمریکا در یکی از تماسهایش خود را از آدمهایی که حوله پالتویی میپوشند جدا کرده و تماسهای مکرر مرداک را موجب افتخار خودش دانسته بود.ترامپ [در بخش دیگری از این تماس، به رسم معهود خود در صحبت کردن پیاپی درباره موضوعات کاملاً بیارتباط به یکدیگر] گفت نکته اینجاست که وی دقیقاً همان روز، ۷۰۰ میلیون دلار در سال در قالب فرصتهای شغلیای صرفهجویی کرده بود که به مکزیک میرفتند، اما رسانهها داشتند درباره قدم زدن ترامپ با حوله پالتویی در کاخ سفید صحبت میکردند؛ حوله پالتوییای که «من اصلاً ندارم، چون هرگز حوله پالتویی نپوشیدهام. و هرگز هم نخواهم پوشید، چون اصلاً اینجور آدمی نیستم.» و آنچه رسانهها داشتند انجام میدادند، خدشهدار کردن این خانه بسیار بامنزلت [و مجللِ کاخ سفید] بود و «منزلت بسیار مهم است.» اما «[روپرت] مرداک» [غول رسانهای جهان و دوست نزدیک ترامپ که ترامپ او را بسیار تحسین میکند] «که هرگز با من تماس نگرفته بود، حتی یک بار» الآن دائماً داشت تماس میگرفت. خب این باید برای مردم پیامی داشته باشد [مبنی بر اینکه من چهقدر مهم شدهام]. این تماس ۲۶ دقیقه به طول انجامید.
ترامپ در تماسهای بعد از شامش، درباره نقاط ضعف و نواقص هر یک از کارکنانش نیز نظریهپردازی میکرد. بنن بیوفا بود (البته علاوه بر اینکه [در کثیفی و نامرتبی] همیشه مثل خوک است[۶]). پریبس ضعیف بود (البته علاوه بر اینکه کوتاه بود؛ کوتوله). کوشنر چاپلوس بود. «شان اسپایسر» [سخنگو و مدیر سابق ارتباطات کاخ سفید] احمق بود (و همچنین ظاهر افتضاحی هم دارد). «[کلیاَن] کانوی» [مدیر کمپین انتخاباتی و مشاور کنونی ترامپ] نِقنِقو بود. جرد و ایوانکا هرگز نباید به واشینگتن میآمدند.
اوایل ماه مارس، کمی پیش از آنکه والش کاخ سفید را ترک کند، [این سیاستمدار خبره و مجرب] یک درخواست ساده از کوشنر کرد: «فقط سه چیز را که به من بگو که رئیسجمهور میخواهد روی آنها تمرکز کند. سه اولویت این کاخ سفید چیست؟» این سؤال، اساسیترین سؤال قابلتصور بود؛ سؤالی که هر نامزد ذیصلاح ریاستجمهوری، از مدتها قبل از آنکه ساکن [کاخ سفید، ساختمان] پلاک ۱۶۰۰ خیابان «پنسیلوانیا» شود، پاسخی برای آن داشت. با این حال، با گذشت شش هفته از ریاستجمهوری ترامپ، کوشنر هیچ پاسخی برای این سؤال نداشت. فقط به والش گفت: «بله. شاید بد نباشد که در اینباره [با ترامپ] صحبت کنیم.»