سرویس جهان مشرق - کتاب «یک وفاداری والاتر: حقیقت، دروغ و رهبری[۱]» نوشته «جیمز کومی» مدیر سابق پلیس فدرال آمریکا افبیآی، حدود دو هفته پیش منتشر شد و به نوعی خاطرات تلخ ترامپ از انتشار کتاب «آتش و خشم» به قلم «مایکل وولف» خبرنگار شناختهشده آمریکایی، در اولین روزهای سال ۲۰۱۸ میلادی را زنده کرد (جزئیات بیشتر درباره کتاب «آتش و خشم» را از اینجا، اینجا، اینجا، اینجا و اینجا بخوانید). کتاب جیمز کومی که ۱۷ آوریل ۲۰۱۸ (۲۸ فروردین ۹۷) منتشر شد، ابعاد دیگری از دولت و شخصیت ترامپ را به نمایش میگذارد که نویسنده را وادار کرده تا رئیسجمهور آمریکا را با یک «پدرخوانده مافیا» مقایسه و دولت او را یک «آتش در خرمن» توصیف کند[۲].
عبارت «یک وفاداری والاتر» اشاره به درخواستی است که کومی ادعا میکند ترامپ از او داشته است مبنی بر اینکه «به ترامپ وفادار باشد» و جلوی تحقیقات افبیآی درباره ارتباط ترامپ با روسیه و موارد دیگر از این دست را بگیرد. این در حالی است که کومی در کتاب خود، بر رهبری اخلاقمدارانه تأکید دارد و به عبارت دیگر، معتقد است که وفاداری به ارزشها و اصول اخلاقی، مروارید گمشده در فضای سیاسی دنیای امروز است.
مشرق قصد دارد تا طی روزهای آینده، ترجمه کتاب «یک وفاداری والاتر» را در قالب بخشهای متعدد، در اختیار مخاطبان محترم قرار دهد. کتاب کومی اگرچه به اندازه «آتش و خشم» سر و صدا نکرد، اما توانست ترامپ را بار دیگر به انجام واکنشهای نسنجیده در توئیتر، از جمله متهم کردن کومی به دروغگویی، وادار کند. با این وجود، بسیاری از توصیفات کومی درباره ترامپ با توصیفات مایکل وولف[۳] مطابقت دارد. آنچه در ادامه میآید، بخش اول از سری گزارشهای مشرق و شامل یادداشت خود جیمز کومی در ابتدای کتاب درباره دلایلی که وی را به نوشتن «یک وفاداری والاتر» تشویق کردند و البته دلیل نامگذاری کتاب به این نام میشود.
من که باشم که به دیگران بگویم رهبری اخلاقمدارانه چیست؟ هر کس ادعا کند کتابی درباره رهبری اخلاقمدارانه نوشته، ممکن است مغرور و حتی سجادهآبکش به نظر برسد. این تلقی به خصوص وقتی بیشتر محتمل است که آن نویسنده، به شکلی فراموشنشدنی و در انظار عموم، از آخرین شغلش اخراج شده باشد.
در فضای سیاسی آمریکا، واقعیتهای ابتدایی انکار میشوند، حقایق اساسی زیر سؤال میروند، دروغگویی عادی شده است و رفتارهای غیراخلاقی مورد چشمپوشی، بخشش یا تشویق قرار میگیرند. من درک میکنم که چرا برخی فکر میکنند نوشتن هر کتابی درباره تجربه زندگی یک شخص، میتواند اقدامی برخاسته از غرور باشد، و به همین دلیل هم هست که من مدتهاست مقابل ایده [و وسوسه] نوشتن یک کتاب به قلم خودم، مقاومت کردهام. با این حال، به دلیل مهمی، نظرم را تغییر دادهام. ما داریم دوران خطرناکی را در کشورمان تجربه میکنیم، با فضای سیاسیای که در آن واقعیتهای ابتدایی انکار میشوند، حقایق اساسی زیر سؤال میروند، دروغگویی عادی شده است و رفتارهای غیراخلاقی مورد چشمپوشی، بخشش یا تشویق قرار میگیرند.
این اتفاقات فقط در پایتخت کشور ما یا تنها در ایالات متحده آمریکا رخ نمیدهد، بلکه روند نگرانکنندهای است که محافل سرتاسر آمریکا و سراسر جهان را تحت تأثیر قرار داده است: اتاقهای مدیریت شرکتهای بزرگ، تحریریهها، کمپهای دانشگاهی، صنعت سرگرمی، و ورزش حرفهای و المپیکی. برخی از کلاهبرداران، دروغگوها و سوءاستفادهگرها به جزای اعمال خود رسیدهاند. بقیه هنوز بهانه و توجیه دارند، و اطرافیانشان با عزمی لجوجانه، از رفتارهای بد آنها چشمپوشی یا حتی زمینه این رفتارها را برای آنها فراهم میکنند.
بنابراین اگر تنها یک زمان وجود داشته باشد که در آن، بررسی رهبری اخلاقمدارانه مفید باشد، آن زمان همین حالاست. اگرچه من کارشناس نیستم، اما از زمانی که یک دانشجو بودم، در مورد رهبری اخلاقمدارانه، تحقیق، مطالعه و فکر میکردم، و چندین دهه برای حل مسئله چگونه پیاده کردن این نوع رهبری، تلاش کردهام. هیچ رهبر بیعیبی وجود ندارد که این درسها را به ما ارائه بدهد، بنابراین بقیه ما که به این چیزها اهمیت میدهیم وظیفه داریم بحث و گفتوگو در اینباره را جلو ببریم و خودمان و رهبرانمان را به چالش بکشیم تا بهتر عمل کنیم.
بسیاری از لحظات وجود دارد که آرزو میکنم کاش در آن لحظات به گونه دیگری عمل کرده بودم؛ اکثر ما این لحظات را داریم؛ آنچه مهم است این است که از آنها درس بگیریم و در موارد بعدی بهتر عمل کنیم. رهبران اخلاقمدار از انتقاد، به ویژه خودانتقادی، فرار نمیکنند و مقابل سؤالات ناخوشایند پنهان نمیشوند [و شانه خالی نمیکنند]، بلکه از آنها استقبال میکنند. همه مردم عیبی دارند، و من هم عیبهای زیادی دارم. بعضی از عیبهای من، چنانکه در این کتاب خواهید فهمید، عبارتند از اینکه بعضی وقتها ممکن است یکدنده، مغرور، بیش از حد معتمد به نفس و تحت کنترل نفس خود باشم. من در تمام زندگیام با این عیبها درگیر بودهام. بسیاری از لحظات وجود دارد که به عقب برمیگردم و به آنها نگاه میکنم و آرزو میکنم کاش در آن لحظات به گونه دیگری عمل کرده بودم، و چند موردی هم وجود دارد که وقتی به آنها نگاه میکنم، کاملاً خجالتزده میشوم. اکثر ما این لحظات را داریم. آنچه مهم است این است که از آنها درس بگیریم به این امید که [در موارد بعدی] بهتر عمل کنیم.
من عاشق انتقاد نیستم، اما میدانم که ممکن است اشتباه کنم، حتی زمانی که مطمئن هستم دارم کار درست را انجام میدهم. گوش دادن به افراد دیگری که با من مخالف هستند و حاضرند از من انتقاد کنند، برای رخنه کردن در [توهم و] اغوای اطمینان [از بحق بودن] ضروری است. من آموختهام که تردید، [معادل] خِرد است. و هرچه سنم بیشتر میشود، دانستههایی که به آنها اطمینان دارم، کمتر میگردد. آن رهبرانی که هرگز فکر نمیکنند اشتباه میکنند، و هرگز تصمیمها یا دیدگاههای خود را زیر سؤال نمیبرند، برای سازمانها و مردم تحت رهبریشان خطرناک هستند. این افراد، در برخی موارد، برای ملت خود و برای جهان خطرناک هستند.
من آموختهام که رهبران اخلاقمدار، با نگاه کردن به فراتر از کوتاهمدت و فراتر از لحظه، رهبری میکنند و همه اقداماتشان را با توجه به ارزشهای پایدار انجام میدهند. این افراد ممکن است ارزشهای خود را در یک سنت دینی، یا جهانبینی اخلاقی، یا حتی درکی خاص از تاریخ پیدا کنند، اما این ارزشها (که حقیقت، راستی و احترام به دیگران، تنها چند مثال از آنها هستند) به عنوان نقاط مرجع خارجی [و اصول ثابتی] برای رهبران اخلاقمداری هستند که بر اساس آنها تصمیم میگیرند، به خصوص تصمیمات سختی را که در آنها گزینه آسان و یا خوب وجود ندارد.
این ارزشها، مهمتر از آن چیزی هستند که میتوان آن را «خِرد جمعی» یا «فکر گروهی» یک قبیله توصیف نمود. این ارزشها مهمتر از هوسهای کارفرمایان مافوق و هواهای کارکنان مادون هستند. آنها از سودآوری و حاصل کار سازمان مهمتر هستند. رهبران اخلاقمدار، وفاداری والاتر به این ارزشهای محوری را انتخاب میکنند و آن را بر سود شخصی خود ترجیح میدهند.
رهبری اخلاقمدارانه همچنین به معنای درک حقیقت درباره انسانها و نیاز ما به «معنا» ست؛ به معنای ایجاد محل کارهایی است که استانداردهای آنها بالا و میزان ترس در آنها پایین باشد. اینها آن نوع فرهنگهایی هستند که در آنها مردم برای بازگو کردن حقیقت در مسیر دستیابی به تعالی درون خودشان و افراد اطرافشان احساس راحتی میکنند.
بدون تعهد بنیادین به حقیقت (به ویژه درون نهادهای عمومی و افرادی که آنها را رهبری میکنند) ما گمراه هستیم. طبق یک اصل حقوقی، اگر مردم حقیقت را نگویند، نظام قضایی ما نمیتواند کار کند، و جامعهای که بر پایه حاکمیت قانون بوده، شروع به انحلال میکند. طبق یک اصل رهبری، اگر رهبرها حقیقت را نگویند، یا حقیقت را از دیگران نشنوند، نمیتوانند تصمیمهای درستی بگیرند، نمیتوانند پیشرفت کنند، و نمیتوانند انگیزه اعتماد را میان کسانی ایجاد کنند که از آن رهبرها پیروی مینمایند.
خبر خوب، این است که راستی و راستگویی را میتوان به شکلهایی قدرتمند [و تأثیرگذار] ترسیم، و به این ترتیب، فرهنگهای صداقت، پذیرش و شفافیت را ایجاد کرد. رهبران اخلاقمدار میتوانند با کلمات و، مهمتر از آن، با اقدامات خود فرهنگی را شکل دهند، چراکه همواره افرادی به آنها نگاه میکنند. متأسفانه، عکس این قضیه هم درست است. رهبران نادرست هم توانایی مشابهی را در ایجاد یک فرهنگ دارند، از طریق نشان دادن نادرستی، فساد و فریبکاری به مردم خود. تعهد به راستی و یک وفاداری والاتر به حقیقت، آن چیزی است که رهبر اخلاقمدار را از آنهایی جدا میکند که صرفاً [بدون صلاحیت] نقشهای رهبری را اشغال کردهاند. نمیتوان این تفاوت را نادیده گرفت.
عنوان کتاب، به یک معنا، از جلسه شام عجیب و غریبی در کاخ سفید آمد که ترامپ، در آن وفاداری من را به خودش، شخصاً، در مقابل انجام وظایفم در قبال مردم آمریکا طلب کرد. من زمان زیادی را صرف فکر کردن درباره عنوان این کتاب کردم. عنوان کنونی، به یک معنا، از جلسه شام عجیب و غریبی در کاخ سفید آمد که یک رئیسجمهور جدید، در آن وفاداری من را (به خودش، شخصاً) در مقابل انجام وظایفم (به عنوان رئیس افبیآی) در قبال مردم آمریکا طلب کرد. اما به معنایی دیگر و عمیقتر، عنوان کنونی، نقطه اوج چهار دهه فعالیت در حوزه حقوقی به عنوان یک دادستان فدرال و وکیل تجاری، و همکاری نزدیک با سه رئیسجمهور آمریکاست.
من در تمام این شغلها، از افرادی که در اطرافم بودند، درس گرفتم و سعی کردم به افرادی که با آنها کار میکردم [این آموزه را] منتقل کنم که یک وفاداری والاتر در زندگی همه ما وجود دارد؛ نه به یک فرد، نه به یک حزب، نه به یک گروه. این وفاداری والاتر، به ارزشهای پایدار، و مهمترین آنها یعنی حقیقت است. امیدوارم این کتاب در دادن انگیزه به همه ما در مسیر فکر کردن به ارزشهایی که ما را حفظ میکند، و جستوجو برای آن رهبریای مفید باشد که این ارزشها را مجسم نماید.
مشرق در گزارش بعدی خود، مقدمه کتاب «یک وفاداری والاتر» و بخشی از فصل اول این کتاب را خدمت مخاطبان محترم ارائه خواهد داد. در این گزارش، ماجرای حضور کومی در کنگره برای پاسخگویی درباره پرونده دخالت ادعایی روسیه در انتخابات آمریکا بازگو میشود؛ جلسهای که مدیر وقت افبیآی آن را به «خوردن شام عید شکرگزاری در خانوادهای که [بعد از طلاق] به دستور دادگاه دور هم جمع شدهاند.» همچنین برخورد کومی با یکی از عالیرتبهترین گانگسترهای آمریکایی نیز در این گزارش توصیف خواهد شد.