سرویس جهان مشرق - تحلیل زیر در ۱۳ آپریل ۲۰۱۸ (۲۴ فروردین) به قلم «داگلاس مکگرگور» در وبسایت تحلیلی آمریکایی «نشنال اینترست» منتشر شد.
در روزهای اخیر، فضای واشینگتن شبیه بخشی از فیلمنامه فیلم ماندگار و تاثیرگذار «پدرخوانده»(۱۹۷۲) به نظر می رسد. فقط این بار، این رییس جمهر ترامپ است که نقش «سانی کورلئونه»(پسر ارشد و ستیزهجوی دون کورلئونه که توسط گروههای رقیب کشته می شود) را بازی می کند.
(این صحنه معروف، مربوط به جلسه تصمیمگیری خانواده مافیایی دون کورلئونه بعد از ترور پدرخوانده، برای انتقام از گروههای رقیب است.)
سانی: می خوام تصمیم بگیرم که چیکار کنیم.
تام هِیگن(وکیل خانواده): درسته، ولی جنگ تو، هزینههای زیادی برای ما داره و هیچ دستاوردی هم برای ما نداره. ما نمی تونیم کاسبی رو ادامه بدیم.
سانی: خب، اونام نمی تونن کاسبی کنن. نگران نباش!
تام هیگن: اونا مخارج ما رو ندارن......ما نمی تونیم این بنبست رو تاب بیاریم.
سانی: خب، پس قرار نیست بنبستی باشه.....من می خوام با کشتن اون حرومزادهها این بنبست رو تموم کنم.....می خوام اونا رو بکشم....
تام هیگن: بسیار خب، تو در این زمینه اعتباری داری! امیدوارم حالشو ببری.
سانی: تو فقط کاری رو که بهت می گم، انجام بده! لعنتی! اگه من یک مشاور جنگی(از نوع سیسیلی) داشتم، توی این حال و روز نبودم!
ترامپ مانند سانی کورلئونه با یک احساس خشم متعصبانه دست به گریبان است. او تصمیم دارد که «بدکاران» را در سوریه، به خاطر حملات ادعایی با گاز کلرین، مجازات کند و به کابینه خود گفته اگر نقش سوریه- و حتی روسیه- اثبات شود، هر دوی آنها باید پاسخگو باشند: " همه باید تاوان پس بدهند. او(بشار اسد) تاوان خواهد داد. همه تاوان خواهند داد."
هواداران اقدام نظامی در واشینگتن شامل همان مظنونین همیشگی می شود. همانها که جزو سرسختترین منتقدان ترامپ هستند و همیشه تقصیر رویدادها در سوریه را به گردن عدم دخالت نظامی گاه به گاه آمریکا در سوریه می اندازند. آنها نماینده آن «خِرَد» مداخلهگرا و طرفدار جهانیشدن از هر دو حزب هستند که چنین مفروضی دارد:
«کاربرد قدرت نظامی آمریکا توسط رییس جمهور، منجر به یک مصالحه سیاسی قابل قبول در سوریه می شود و ملت متکثر سوریه-سنی، شیعه، دروز، مسیحی و علوی-را قادر می سازد که تحت یک دولت دمکراتیک سکولار در هماهنگی و صلح زندگی کنند.».
آیا این همان چیزی نیست که با دخالت نظامی آمریکا در عراق، لیبی و افغانستان اتفاق افتاد؟!
رییس جمهور ترامپ خوب می داند که بمباران سوریه دقیقا از آن نوع اقدامات نظامی است که مخالفان منطقهای آمریکا را از ۲۰۰۱ به این سو قویتر کرده و متحدان آن را تضعیف نموده است.
تصمیم واشینگتن برای حمله به عراق-اشغال کشور، انحلال ارتش و اداره آن با نیروی نظامی آمریکا- نظم منطقهای را در آشوب فرو برد. نتیجه جنگ امریکا در عراق، روی کار آمدن یک «دیکتاتوری» عرب شیعه در بغداد و تبدیل ایران به مرشد عراق شده است. نتیجه آن مداخله نظامی، تشکیل ابری از خشونت بود که تمام غرب آسیا و شمال آفریقا را فرا گرفت-منطقهای که شاخصه آن اقتصاد توسعهنیافته، ساختارهای اجتماعی راکد و مردمی است که هنوز خود را با هویت مذهبی، قومیتی و قبیلهای می شناسند، نه با هویت دیکتاتوریهای مصنوعی شکل گرفته در شوک دوران پسا استعماری.
چه نیروی ۲۰۰۰ نفره کوچک و آسیبپذیر پیاده سبک آمریکا، شش ماه یا شش سال دیگر، در سوریه بماند یا نماند، سرنوشت آن کشور را واشینگتن رقم نخواهد زد. یا مسکو، آنکارا و دمشق آن را تقسیم خواهند کرد یا سوریه به یک حالت دایمی جنگ نژادی و مذهبی نزول خواهد کرد. به همین منوال، نزاع فزاینده برای کنترل شمال غربی سوریه، میان ترکها و ایرانیها کمترین جای احتمالی باقی می گذارد که تهاجم موشکی آمریکا حاصلی بیش از انسجام تاکتیکی بیشتر در اتحاد غیرطبیعی روسها، ترک ها و ایرانیها داشته باشد.
ترامپ، به عنوان یک تاجر موفق، می داند که بدون یک استراتژی تجاری جامع، که در پیوند با فهم واقعگرایانه از بازار هدف است، شرکتها پول زیادی از دست می دهند، پژمرده می شوند و می میرند. سوریه یک بازار هدف است که بازیگران خارجی با پذیرش مخاطرات، در آن سرمایهگذاری می کنند.
غریزه رییس جمهور برای تخلیه هر چه زودتر نیروها از سوریه، منطقی است. نفوذ داعش(به عنوان اصلی ترین هدف اعلامی آمریکا از حضور در منطقه)همواره به گرفتن قلمرو و حفظ آن وابسته بوده است. این قلمرو اکنون از دست رفته است.
با این حال، انگیزه دیگری هم برای رییس جمهور ترامپ وجود دارد که از گرفتار شدن در سوریه اجتناب کند. برنامه «اول آمریکا»(شعار اصلی کمپین ترامپ در انتخابات) باید به پیش برود-برای توفیق این برنامه، ریاست جمهوری ترامپ باید موفق عمل کند.
در حال حاضر، بزرگترین خطر برای ریاست جمهوری ترامپ، احیای همان سیاست قدیمی ایالات متحده از ۱۹۹۱(جنگ اول خلیج فارس) به این سو است، یعنی عدم پذیرش هیچ راه حلی مگر تحمیل سیاست از طریق قدرت نظامی. خطر، تقابل مخرّب با قدرتهای سهگانهای است که منافع عینی و ملموس استراتژیک در سوریه دارند: روسیه، ترکیه و ایران.
برخلاف گروههای شورشی ضعیفی که تاکنون آمریکا در منطقه با آنها مواجه بود، این کشورها نیروی هوایی، دفاع هوایی، ارتش و نیروی دریایی قوی دارند.
البته برای یک فرمانده کل قوای ستیزهجو، هرگز آسان نیست که در برابر وسوسه اقدامات تهاجمی مقاومت کند، ولی هر گونه اقدام نظامی قابل ملاحظه در سوریه، خطر تقابل با این قدرتها را افزایش می دهد، ان هم در بستر شرایط استراتژیکی که به نفع امریکا نیست. مضاف بر این که، اقدام نظامی آمریکا با اهمیت واقعی سوریه برای منافع ما تطابق ندارد.
رییس جمهور یا توصیه تام هیگن به سانی کورلئونه را به گوش می گیرد، یا مانند سانی(که در فیلم پدرخوانده کشته شد)، میراث سیاسی خود را در این راه، تخریبشده خواهد دید.