سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
************
راز هستههای مقاومت در منطقه
سعدالله زارعی در کیهان نوشت:
«قدرت منطقهای ایران» از جمله موضوعاتی است که بیاغراق هر روز درباره آن لااقل یک مقاله در سطح نشریات و سایر رسانهها نوشته میشود و اغلب این مقالات نیز توسط مخالفان جمهوری اسلامی نوشته میشوند و از این رو در پشت طرح بحث قدرت منطقهای ایران، دشمنی مرموزانهای وجود دارد. البته این که ایران دارای اقتدار منطقهای است، جای بحث ندارد. اما میان آنچه دشمن از آن یاد میکند با آنچه درباره ایران صدق میکند تفاوت بنیادین وجود دارد و اساساً دو چیز است. در این باره گفتنیهایی وجود دارد:
1- بعد از شکستی که به واسطه 8 سال دفاع مقدس ملت ایران بر دشمنان اسلام تحمیل شد، آنان متوجه قدرت جمهوری اسلامی شده و در صدد برآمدند تا ریشههای انقلاب اسلامی را از ایران برکنند و از این رو بود که «کاسپارواینبرگر» وزیر دفاع آمریکا در دوره دوم ریاست جمهوری رونالد ریگان با صراحت از لزوم خشکاندن ریشه ملت ایران سخن گفت. حضرت امام خمینی با درک توطئه روزافزون آمریکا و عوامل آن علیه انقلاب اسلامی و ملتهای منطقه از لزوم به وجود آمدن «هستههای مقاومت» در تمامی جهان سخن گفته و در تاریخ دوم آذرماه 1367 به یک راهبرد اشاره و فرمودند: «باید بسیجیان جهان اسلام در فکر ایجاد حکومت بزرگ اسلامی باشند و این شدنی است، چرا که بسیج منحصر به ایران اسلامی نیست. باید هستههای مقاومت را در تمامی جهان به وجود آورد... شما در جنگ تحمیلی نشان دادید که با مدیریت صحیح و خوب میتوان اسلام را فاتح جهان نمود».
آنچه بعدها در منطقه پیش آمد بر دقت نظر حضرت امام صحه گذاشت. برابر اسناد، نئوکانهای آمریکا از میانه دهه 1370 یعنی حدود 8 سال پس از فراخوان امام راحل از مسلمانان جهان برای تشکیل هستههای مقاومت، از یک توطئه حساب شده پرده برداشتند. در این سالها یک کمیته 300 نفره از متخصصین برجسته آمریکایی به ریاست «پل ولفوویتس» در نیروی دریایی آمریکا مشغول رایزنی پیرامون جزئیات طرحی بودند که با پیروزی جرج بوش دوم در انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 به اجرا گذاشته شد. خلاصه این طرح این بود: «تجزیه کشورهای غرب آسیا» که با دو دستور کار یعنی راهاندازی انقلابهای مخملین و اشغال مستقیم نظامی دنبال میشد به زودی کشورهای مختلفی در معرض دو لبه این طرح قرار گرفتند و بعضی دچار آسیب جدی گردیدند.
2- وقتی طرح آمریکا برای تغییر جغرافیای غرب آسیا دنبال میشد، در ایران دو نوع برخورد وجود داشت. یک برخورد مبتنی بر پذیرش شرایط بود یعنی افراد، گروهها و حتی دستگاههایی در ایران از یک طرف با بروز انقلابهای رنگی در کشورهای آسیایی همراهی کرده و به آن نام «توسعه دموکراسی» دادند و حال آنکه آنچه در گرجستان (2003) اوکراین (2004) و قرقیزستان(2005) و... پیش آمد، کودتای سیاسی بود که با هزینه کم آمریکا و کارگزاری نیروهایی در داخل این کشورها به وقوع میپیوست. وقتی قضیه اشغال نظامی کشورهای افغانستان و عراق توسط آمریکا نیز پیش آمد، نیروهایی در داخل ایران توصیه کرده و بر اساس آن اقدام هم کردند که بله چارهای جز همراهی نداریم در واقع در این ماجرا همان کاری را کردند که رضاخان ذلیلانه در جریان تهاجم مشترک قوای متفق و متحد به ایران انجام داد.
یعنی «بیطرفی» و این در حالی بود که از یک سو برخلاف زمان رضاخان این بار نه ایران که کشورهایی در همسایگی ایران در معرض تهاجم نظامی غرب قرار گرفته بودند و از سوی دیگر نام این کار در این زمانه بیطرفی نبود و در واقع آقایان در مجلس و دولت ایران را دعوت به تسلیم در برابر غرب میکردند و بر آن اصرار داشتند. اما در مقابل این نگرش و راهحل ذلیلانه، رهبر معظم انقلاب اسلامی همه را به نسخه حضرت امام یعنی «تشکیل هستههای مقاومت در جهان اسلام» توجه داده و خود دست به کار مدیریت، سازماندهی و تغذیه آن شدند. حضرت امام خامنهای -دامت برکاته- در مواجهه با انقلابهای رنگین ملتها و دولتها را به مقابله فراخوانده و بالاخره موفق شدند ماشین این به اصطلاح انقلابها را از کار بیندازند. در مواجهه با اشغال نظامی افغانستان و عراق نیز، رهبری ملتهای منطقه و بخصوص برادران افغانستانی و برادران عراقی را به مقابله فراخواندند و در عمل هم موفق شدند با کمک ملتهای این دو کشور اهداف آمریکا و انگلیس در حمله به عراق را به شکست بکشانند.
وقتی امروز به قضاوت و داوری مینشینیم در مییابم که اگر به نسخه ذلتبار بعضی از جریانات سیاسی مرعوب در دو ماجرای انقلابهای رنگی و تسخیر نظامی کشورهای منطقه توسط آمریکا- که ظاهری دلسوزانه هم داشتند- عمل میشد امروز ملتهای منطقه زیر سیطره نظامی آمریکا دست و پا میزدند و حال آنکه رهبری انقلاب در یک دوره کوتاه موفق شدند با هزینههای کم توطئه سیطره دوباره آمریکا به منطقه را با شکست مواجه گردانند. در واقع نسخه «هستههای مقاومت در جهان اسلام» که در دوم آذر 1367 توسط حضرت امام نوشته شد، با کارگزاری و مدیریت رهبری معظم انقلاب توانست پیش از آنکه دشمن دست به کار شود زمین و فرصتها را از او بگیرد.
3- نظریه یا دکترین «هستههای مقاومت جهان اسلام» بر مبنای دینی استوار بوده و تفسیر عینی «محمد رسولالله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم (29 سوره فتح) است. در واقع وقتی کشوری براساس یک تعهد دینی به آمادهسازی ملتها و دولتهای دیگر برای دفاع از خود در برابر هجوم کفار اقدام مینماید وظیفه برادری دینی» خود را انجام داده است. در این میان آنچه اساسا مطرح نیست، سیطره یک کشور یا یک دولت به یک کشور یا دولت دیگر است. اما از آنجا که در دنیای مادیت چنین کمک بیچشمداشتی معنا و مفهوم ندارد، اقدام به توانمندسازی یک ملت و یک دولت در برابر تهدیدات بنیانکن خارجی که با آن مواجه است، یک حیله سیاسی تعبیر شده و از آن به قدرتطلبی و مداخلهجویی یک کشور و دولت تعبیر میشود. این در حالی است که اگر ما این را در فضای عینی منطقه نگاه کنیم چیزی به جز رفق و دوستی و اهتمام به حل مشکل برادر دینی نمیبینیم.
در فضای لبنان، اسرائیل برای خود نیروی قابل ذکری نمیدید و از این رو لبنان را ابتدا از طریق سیطره دادن عناصر وابسته به خود- جریان کتائب- و بعد از طریق اشغال مستقیم نظامی به حیاط خلوت خود تبدیل کرده بود. کار انقلاب اسلامی در این بین این بود که به این ملت رشید کمک کند تا بتواند به یأس ناشی از قدرتمندنمایی رژیم اسرائیل غلبه کرده و برای آزادسازی کشور خود از سیطره اسرائیل و عوامل آن دست به کار شود. ایران به این کار مبادرت ورزید ولی هیچگاه چشمداشتی به لبنان نداشت هر چند برای رسیدن لبنان به این مرحله که باعث هراس اسرائیل شود، شهدایی هم تقدیم کرد. امروز ایران حتی بر یک روستای لبنانی سیطره ندارد اما البته محبوب مردم این کشور است و قلوب آنان را تسخیر کرده است.
در عراق وقتی آمریکاییها و انگلیسیها به بهانه حذف صدام حسین از قدرت وارد این کشور شدند «هنری کیسینجر» اعلام کرد که ارتش آمریکا حداقل 100 سال در عراق باقی خواهد ماند. خب معلوم است که اشغال یک کشور برای ملت آن چه آثار تلخی دارد. در این میان ایران به عراقیها کمک کرد تا بر ایده «اشغال دائم نظامی» توسط آمریکا غلبه نمایند که در زمان کوتاهی غلبه کردند و از خاکستر رژیم فروپاشیده صدام حسین و اشغال نظامی این کشور یک دولت مستقل مردمی پدید آمد که حدود یک ماه پیش چهارمین انتخابات پارلمانی خود را در شرایطی امن برگزار کرد.
همین عراق زمانی که با فتنه سنگین و رعبانگیز داعش مواجه گردید چشم به کمک ایران دوخت و در عمل هم دریافت که کمککنندهای غیر از ایران ندارد. بر همین اساس عراق از اشغال داعش نیز رهایی یافت و اداره بخشهای آزاد شده آن به دست دولت این کشور افتاد. ایران به عراق کمک کرد و برای آزادی آن از اشغال نظامی غرب و تروریسم مورد حمایت غرب، شهدایی را نثار کرد اما چشم به یک روستای عراقی هم نداشت با این وجود ایران در قلوب مردم عراق جا دارد و این علاقه قلبی آنان را در جبهه مقابل دشمنان ایران قرار میدهد بدون آنکه از این همسویی عراق با ایران بوی وابستگی ملتی به ملت دیگر یا هژمونی -سیطره- کشوری بر کشور دیگر به مشام برسد.
4- غرب تلاش میکند تا با ادبیات سلطهطلبانه خود درباره محبوبیت منطقهای ایران به داوری بنشیند و در تبلیغات فراوان خود وجهی استعماری به نفوذ ایران بدهد آمریکا میخواهد بگوید ایران نیز مثل آمریکا دنبال هژمونی خود است و حال آنکه از نظرگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، یک چنین سیطره و هژمونی از هر کس باشد، ممنوع است.
در واقع غرب از قدرت مسلمانان میهراسد اما به جای آنکه به طور واضح بگوید قدرت اسلام، از قدرت ایران سخن میگوید تا مافیالضمیر خود را مخفی کند و البته گاه و بیگاه دم خروس او بیرون میزند چنانکه در ماجرای حمایت قاطع غرب از فتنه سلمان رشدی و اهانت به پیامبر رحمت در مطبوعات اروپایی و قرآنسوزی کشیش جونز در آمریکا شاهد آن بودیم. غرب نمیتواند خود و اغراض خود را از چشمان تیزبین و پرتجربه ملتهای منطقه بپوشاند از این رو علیرغم تبلیغات گسترده علیه ایران، محبوبیت جمهوری اسلامی در غرب آسیا همواره سیر صعودی داشته است.
چرا یا علی؟!
کورش شجاعی در خراسان نوشت:
یاد و زبان و قلم متبرک می شود به نام علی(ع)، هر آن جانی که از جام وجود علی(ع) قطره ای دریابد به بیکران دریایی می رسد و کشتی نجاتی که ناخدایی جز پیامبر خاتم ندارد و آن خاتم و اعظم پیامبران رسالتی برتر از رهایی بندگان از عبودیت طاغوت و رساندن دست ایمان آورندگان به دامن معبود یگانه ندارد پس یا علی گویان به ساحت علم و معرفت امیرمومنان تبرک و تقرب می جوییم که او «باب» و مدینه شهر علم نبوی است و کیست که نداند بی علم و معرفت، هیچ طریقتی به مقصد نمی رسد.
یا علی گویان به سوی نهج البلاغه «امیر بیان» می شتابیم که مجموعه ای بس فراتر از سخن خلق و البته دون سخن خالق و «اخ القرآن» است و چه روشن کلامی روشن تر از خطبه ها و حکمت ها و نامه های علی(ع) برای دریافت بهتر کلام الهی.
یا علی گویان برای فهم و تبیین و تفسیر قرآن به سوی علی(ع) همو که پیامبر خدا دروازه شهر علم خود نامیدش می شتابیم تا بهتر و بیشتر هم قرآن را این کلام بی همانند خداوند عزوجل را دریابیم و هم به «قرآن ناطق» بودن علی و اهل بیت طاهرینش درک و فهم و باور عمیق تری یابیم و با پیمودن همان راهی که علی(ع) در تبعیت از پیامبر پیمود از لغزش از مسیر امن صراط مستقیم الهی در امان بمانیم.
زبان و قلم متبرک می کنیم به یاد و نام علی و علی گویان به محضر پسر عمّ و داماد و برادر پیامبر خاتم شرفیاب می شویم تا عطر وجود رسول اعظم آن حبیب خدا را از بزرگ شده دامانش علی مرتضی استشمام کنیم.
به اولین مرد ایمان آورنده به پیامبر عظیم الشان اسلام اقتدا می کنیم به آن وجود شریفی که حتی لحظه ای به کفر و شرک نفس نکشید و مقتدا و مولایی برای رسیدن به حق تعالی جز حضرت مصطفی نداشت یا علی گویان از او که «منزلت»اش نزد خاتم پیامبران منزلت هارون بود نزد موسای کلیم ا... مدد می جوییم برای پیمودن طریق ایمان عمیق و استوار.
از خدای علی تمنا و مسئلت ایمان محمدی و علوی می کنیم ایمانی که خودش می فرمود اگر همه پرده ها و حجاب ها کنار رود ذره ای به ایمان علی اضافه نمی شود عشق و ارادت و ایمان و معرفت امیرمومنان به پیامبر عظیم الشان اسلام و خدای حضرت مصطفی آن قدر بود که دیگر پرده و حجابی برای او در کار نبود.
یا علی گویان سوی امیرمومنان می شتابیم که افتخار خوابیدن در بستر پیامبر برای نجات جان آن جان جانان اکرم و اعظم پیامبران در «لیلة المبیت» در کارنامه سراسر درخشان او ثبت است، او که در ایمان و زهد و تقوا و علم و دانش سرآمد بود و در شجاعت و دلاوری و دفاع از کیان اسلام بی همانند، از جا کننده در قلعه خیبر و بر زمین زننده «عبدود» در جنگ خندق کسی جز اسدا... الغالب حضرت حیدر کرار نبود که پیامبر ضربت او را در یوم خندق برتر از عبادت جن و انس خواندند.
یا علی گویان دست به دامان وصی و جانشین بر حق رسول خاتم می شویم وصی و جانشین و امام و خلیفه ای که خداوند حکیم و ارحم الراحمین برگزید و ابلاغ این حکم الهی در حجة الوداع و غدیر خم را برای پیامبر وظیفه ای مرادف رسالت حضرتش مقرر فرمود.
آری مشتاقانه به ساحت وجود علی مرتضی در می آویزیم که در عبودیت حق تعالی بعد از رسول خدا، مانندی نداشت، در ارادت و تبعیت از حضرت ختمی مرتبت، همتایی نداشت، در زهد و تقوا بی بدیل بود، در حفاظت از بیت المال مسلمین آن چنان دقیق و سخت گیر که حتی خواسته برادر بزرگش عقیل را با نزدیک کردن آهن گداخته به دست او پاسخ می داد، در غیرت و حمایت از مسلمین و حتی غیرمسلمین امان گرفته زیر پرچم حکومت اسلامی آن چنان بود که در ماجرای ربودن خلخال از پای زن یهودی، دق کردن مرد از این غصه را حق می دانست.
یا علی گویان دست به دامان علی(ع) می شویم همو که «عدالت» مجسم بود و اولین و مظلوم ترین کشته عدالت!
دست به دامان اول مظلوم عالم می شویم که خونش در محراب عبادت به دست به ظاهر مسلمان حافظ قرآن پیشانی پینه بسته از شدت سجده متنسک، متحجر و منافق خون ریز «امام کش»ی ریخته شد که جریان این منافقان در جنگ صفین میان «قرآن ناطق» و قرآن بر نیزه کرده معاویه و عمر و عاص دومی را برگزیدند و به حقیقت و قرآن ناطق پشت کردند و همین شد که خون برترین انسان جهان هستی بعد از رسول خاتم، خون امیرمومنان آن مرتضای سالکان و مقتدای مومنان و پیر و مراد عارفان و امید مشتاقان وصال در خانه خدا به دست یکی از منافقان جریان نفاق و جاهلان جریان همچنان موجود جاهلیت و دور افتادگان از طریق حق و حقیقت و غرق شدگان در منجلاب تکفیر و خون ریزی ریخته شد.
اما اگر خون پاک علی(ع) با آن چنان ظلم و جفایی بر زمین ریخته شد و خون فرزندش حسین(ع) به دست یزیدیان به ناحق بر زمین کربلا ریخت این خون ها همان جان جاری در پیکر اسلام شد که این مکتب حق الهی را تا دمیدن اسرافیل در صور و روز موعود و رستاخیز از شر همه دشمنان و منافقان و یزیدیان و تکفیری ها و داعشیان برهاند و اسلام عزیز و پرچم توحید با عزت بر تارک جهان هستی بدرخشد و در اهتزاز باشد و جاوید بماند.
دیپلماسی پنهان غربیها
حسین پورمهدی در وطن امروز نوشت:
«دیپلماسی رسمی»، «دیپلماسی پنهان» و «دیپلماسی عمومی» هر سه، بدون استثنا، از ظرافتها و پیچیدگیهای خاص خود برخوردارند. یکی از دغدغههای بازیگران حوزه دیپلماسی، سنجش نسبت این سه حوزه با یکدیگر و «تحقق منافع ملی» یک کشور از دل این نسبتسنجی است. یکی از موضوعاتی که در این باره از اصالت برخوردار است، به «آنالیز دادههای بازی طرف مقابل» بازمیگردد؛ اینکه طرف مقابل برای مخابره یک پیام خاص دیپلماتیک یا حتی غیردوستانه، کدام شکل از دیپلماسی را انتخاب میکند. در صورتی که مجرای «هدایت بازی طرف کنشگر» بخوبی مشخص نشود یا در محاسبه مختصات بازی آن خطایی شکل گیرد، شاهد «خلط نامتوازن حوزههای دیپلماسی» با یکدیگر خواهیم بود. این قاعده درباره «برجام» و تحولات مربوط به آن نیز صادق است.
1- شواهد و مستندات موجود نشان میدهد غرب (آمریکا و تروئیکای اروپایی) در حال هدایت هدفمند و سازمانیافته پرونده «برجام» در مجرای «دیپلماسی پنهان» است. آمریکا و 3 کشور آلمان، انگلیس و فرانسه مذاکرات فشردهای را طی 3 هفته اخیر[پس از خروج ترامپ از برجام] با یکدیگر آغاز کردهاند. «مایک پمپئو» وزیر خارجه ایالات متحده در این راستا مذاکرات فشردهای را با همتایان خود در اروپا انجام داده و «تصویر مطلوب کاخ سفید» از «توافق هستهای» را بار دیگر برای آنها ترسیم کرده است.
با این حال مقامات آمریکایی و اروپایی اصرار دارند مذاکرات فیمابین خود درباره برجام را در قالب «دیپلماسی پنهان» و با برگزاری مذاکرات غیرآشکار و در چارچوب روابط نامریی و ناملموس شکل دهند. سکوت معنادار وزرای خارجه تروئیکای اروپایی درباره «مذاکره با آمریکا» طی 3 هفته اخیر مؤید همین مسأله است. سوال اصلی اینجاست: با وجود خروج رسمی و غیرقابل بازگشت ایالات متحده از برجام، این مذاکرات فشرده و پنهان با چه هدفی انجام میشود و نسبت آن با «مذاکرات آشکار » ایران و کشورهای اروپایی چیست؟ چرا 3 کشور اروپایی در یک سوی میدان، بازی را در حوزه «دیپلماسی پنهان» و در سوی دیگر میدان، بازی را در حوزه «دیپلماسی رسمی» دنبال میکنند؟ میان این 2 بازی مخفیانه و آشکار، چه ارتباطی وجود دارد؟
2- سادهسازی صورت مسأله برجام و عادی جلوه دادن خروج ایالات متحده از توافق هستهای با ایران و تعبیر این پدیده به تبدیل «1+5» به «1+4»، نهتنها محاسبات ما در قبال واقعیات جاری در نظام بینالملل[بر سر موضوع برجام] را بر هم میزند، بلکه زمینه را برای سوءاستفاده رفتاری طرف مقابل فراهم میکند. واقعیت امر این است که در ماورای «صحنهسازی آرامی» که دولت محترم در قبال «برجام بدون آمریکا» انجام داده، منظومهای از مناسبات پنهان و البته خطرناک کشورهای اروپایی و آمریکا شکل گرفته یا در حال شکلگیری است! واشنگتن با استناد به استیلای موقعیت آتلانتیکی خود در مقابل اروپا، در حال امتیازگیری از قاره سبز بوده و تروئیکای اروپایی نیز در ظاهر به صورت «نسبی» و در عمل به صورت «مطلق» به این بازی تن داده است.
3ـ بدیهی است قواعد بازی اروپا در 2 حوزه دیپلماسی پنهان و رسمی کاملا متفاوت است؛
- در حوزه دیپلماسی پنهان، اتحادیه اروپایی از «برجام» به مثابه یک «ابزار معامله» یاد میکند؛ حال آنکه در حوزه دیپلماسی رسمی، از آن به عنوان یک «توافق جامع» و «هدف راهبردی» نام میبرد!
- در حوزه دیپلماسی پنهان، تروئیکا جزئیترین دغدغههای اقتصادی ـ سیاسی خود را نیز پای میز مذاکره میآورد و بر سر آنها، با طرف آمریکایی چانهزنی میکند اما در حوزه دیپلماسی رسمی، مقامات اروپایی صرفا از «برجام» به عنوان یک «متغیر مستقل» یاد کرده و سخنی از موضوعات، دغدغهها و پروندههای دیگر به میان نمیآورند.
- در حوزه دیپلماسی پنهان، طرف اروپایی دیگر مانعی به نام «فشار افکار عمومی» و «دغدغههای حیثیتی» را در مقابل خود نمیبیند، بنابراین، براحتی پرچم سفید را در مقابل دولت ترامپ بالا میبرد!
حال آنکه در حوزه دیپلماسی رسمی، بخش اعظمی از انرژی و توان دیپلماتهای اروپایی صرف «حفظ پرستیژ بینالمللی» آنها میشود؛ پرستیژی که متعاقب خروج یکجانبه واشنگتن از برجام، بشدت مخدوش شده است.
4- معمای «برجام بدون آمریکا» زمانی پیچیدهتر میشود که بازی تروئیکای اروپایی در حوزه «دیپلماسی پنهان با آمریکا» ناگهان به حوزه «دیپلماسی رسمی با ایران» تسری پیدا کند! نتیجه این بازی را طی 3 هفته اخیر بارها مشاهده کردهایم؛ جایی که «امانوئل مکرون» رئیسجمهور فرانسه در بحبوحه عصبانیت و خشم کشورمان و دیگر کشورهای دنیا از تصمیم یکجانبه آمریکا مبنی بر خروج از توافق هستهای، موضوع «بسط برجام» و تبدیل آن به «توافقی گستردهتر» را مطرح میکند! بدیهی است این سخن، خروجی مذاکرات آشکار طرف اروپایی با ایران نیست، بلکه برخاسته از مذاکرات پنهان واشنگتن و تروئیکاست.
به نظر میرسد جناب آقای دکتر روحانی، رئیسجمهور محترم علاقهای نسبت به رصد بازی پشت پرده مشترک آمریکا و اروپا ندارد؛ اصرار دولت به «تفکیک بازی آمریکا و اروپا» و استمرار نگاه خوشبینانه حاکم بر دستگاه دیپلماسی مبنی بر «ادامه برجام با طرف اروپایی» نشاندهنده این حقیقت تلخ است. واقعیت امر این است که واشنگتن و تروئیکای اروپایی در آن سوی میدان و با سرعتی مثالزدنی(!) مشغول چینش پازل مشترک جدیدی درباره توافق هستهای با ایران هستند. بدیهی است امانوئل مکرون، آنگلا مرکل و ترزا می هیچگاه به صورت علنی سخنی درباره این توافق پنهان به میان نمیآورند، زیرا ابراز کامل و بیپرده این مسأله روی «بازی موازی» تروئیکای اروپایی در حوزه «دیپلماسی رسمی» با تهران تاثیر میگذارد. در حال حاضر لازم است به جای تمرکز بازدارنده بر «مذاکرات رسمی ایران و اروپا»، با جسارت و شجاعت «بازی مشترک خطرناک آمریکا ـ اروپا» در حوزه دیپلماسی پنهان را هدف قرار داد و اجزای آن را منهدم کرد.
یک حقیقت با دو تجلی
حسن رشوند درجوان نوشت:
تسلط و احاطه بینظیر حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری بر اموری همچون مسائل نظامی، تهدیدات همه جانبه دشمنان و خصوصاً تهاجم فرهنگی، نیازهای نسل جوان، مطالبات و نیازهای دانشگاه ها، بایسته های حوزه های علمیه، شناخت دغدغه های نیروهای انقلاب،در کنار مصادیق بی شماری از مطالعه دقیق و تحقیق راهبردی و کاربردی، مشورت، استقامت، صبر، متانت ، در شیوههای مدیریتی و از همه مهمتر، ابعاد عرفانی و معرفتی ایمان به خدا و وعدههای صادق او و ایمان به رسالت الهی خود و... همه گوشههایی از ابعاد بی نظیر و گران سنگی است که در وجود امامین انقلاب اسلامی موج می زند.
تسلط و احاطه بینظیر حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری بر اموری همچون مسائل نظامی، تهدیدات همهجانبه دشمنان و خصوصاً تهاجم فرهنگی، نیازهای نسل جوان، مطالبات و نیازهای دانشگاهها، بایستههای حوزههای علمیه، شناخت دغدغههای نیروهای انقلاب و درک شایستهای از بایستههای نظام اسلامی، شناخت قابلیتها و ظرفیتهای ساختار انقلابی نظام و... در کنار مصادیق بیشماری از مطالعه دقیق و تحقیق راهبردی و کاربردی، مشورت، استقامت، صبر، متانت ، در شیوههای مدیریتی و از همه مهمتر، ابعاد عرفانی و معرفتی ایمان به خدا و وعدههای صادق او و ایمان به رسالت الهی خود و... همه گوشههایی از ابعاد بینظیر و گرانسنگی است که در وجود امامین انقلاب اسلامی موج میزند. این تسلط و احاطه همهجانبه در هر دو رهبر، باعث گردیده تا حتی بدخواهان نظام نیز از این همه وسعت و جامعیت آنها بر امور، در موارد گوناگون و متعددی گاه ناخواسته لب به تمجید و تجلیل بگشایند. برخی روش ها و شیوههای مدیریتی مشترک میان امامین انقلاب عبارتند از:
الف: واکنشهای واقعگرایانه: یکی از ویژگیهای مشترک مدیریت امام و رهبری، واکنشهای واقعگرایانه نسبت به تحولات منطقهای و جهانی بوده است. برای مثال، جلوه واکنش واقعگرایانه در مدیریت حضرت امام(ره) را میتوان در عدم دخالت مستقیم در جنگ لبنان یافت و این در حالی بود که بسیاری از نیروهای حزباللهی و دلسوز نظام، بر اساس یک تحلیل احساسی اعتقاد به دخالت مستقیم در جنگ لبنان و اعزام نیرو به آنجا و گشودن جبهه جدیدی داشتند. جلوههای واکنشهای واقعگرایانه در شیوه مدیریتی رهبر فرزانه انقلاب نیز کم نیست. یکی از این نمونهها «حمله امریکا به عراق برای آزادسازی کویت» بود که در آن هنگام برخی از سیاسیون چپ سیاسی کشور، پیشنهاد همراهی با صدام علیه امریکا را میدادند. در چنین شرایطی رهبر معظم انقلاب با درک صحیح تحولات منطقه و با معیار اصولگرایی، موضع بیطرفی ایران را رسماً اعلام کردند.
البته این بیطرفی به معنای سکوت در برابر جنایات ناشی از جنگ نبود . بعدها اسنادی که منتشر شد نشان داد که این جنگ سناریوی تعریفشده امریکا برای اهداف چندمنظوره بود. نمونه دیگر حادثه ۱۱ سپتامبر بود. اکنون که مواضع اتخاذشده از سوی گروهها و شخصیتهای مختلف در آن زمان مورد بررسی قرار میگیرد، کاملاً نشان میدهد که رویکرد رهبر معظم انقلاب چقدر مدبرانه بوده است. جریانات سیاسی بهاصطلاح اصلاحطلب اصرار داشتند که ایران از این فرصت استفاده کرده و وارد گفتوگو با امریکا شده و در ائتلاف بزرگ ضد تروریستی شرکت نماید. آنچه در نمونههای بالا ملاحظه شد، دقیقاً بیانگر واکنشها و رویکردهای واقعگرایانه نسبت به تحولات منطقهای و جهانی بوده است.
ب: تشخیص بهموقع رویدادها و روندهای سیاسی: پایه اصلی این تشخیص، درک، بینش، بصیرت، علم و آگاهی فوقالعاده درباره رویدادها و جریانشناسی روندهای سیاسی داخلی، منطقهای و جهانی است.
حضرت امام(ره) با بریدن دست امریکا در روزگاری که امریکا در اوج قدرت استراتژیک خود قرار داشت و ارسال آن نامه پر معنا و پرمغز به گورباچف (رهبر شوروی) و پیشبینی فروپاشی قریبالوقوع اتحاد جماهیر شوروی، تشخیصهای صحیح و به موقع خود نسبت به رویدادهای سیاسی را اثبات کردند. در مدیریت رهبر معظم انقلاب نیز میتوان به مصادیق بارز و محکمی اشاره کرد: هشدار رهبری در خصوص شبیخون فرهنگی در اوایل دهه ۱۳۷۰، افشای سناریوی یلتسینی کردن ایران (فروپاشی از درون)، افشای سیاستهای پنهان امریکا در خاورمیانه، هشدار نسبت به سناریوی اختلافافکنی بین اقوام و مذاهب ایرانی از یک سو و راهانداختن جنگ شیعی و سنی از سوی دیگر، بر حذر داشتن مسلمانان از طرح اسلامهراسی و اسلامستیزی غرب و... نمونههایی از درک سریع و بهموقع تهدیدات و واکنش مناسب نسبت به آنها بوده است.
ج: هدایت دیپلماسی هوشمندانه: در مدیریت حضرت امام(ره) استقامت و رادمردی در مقابل قطع رابطه با امریکا، حمایت از دانشجویان خط امام در قبال تسخیر لانه جاسوسی، عدم پذیرش نمایندگان رسمی و غیررسمی امریکا، فرمان ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر و عدم پذیرش قطعنامههای آتشبسی که در آن مصالح و عزت جمهوری اسلامی لحاظ نشده بود، از نمونههای هدایت دیپلماسی هوشمندانه امام است. در مدیریت مقام معظم رهبری نیز موارد متعددی از این مدیریت به چشم میخورد. یکی از مهمترین عرصههای تجلی این دیپلماسی در موضوع هستهای است. اکنون که امریکا خروج خود از برجام را رسماً کلید زده است، همه متفق القولند که این سکاندار اصلی انقلاب بود که درک دقیقی از تحولات هستهای ایران چه در بعد فنی و چه در ابعاد سیاسی و دیپلماتیک داشته است.
خصوصیت جهاد در زمان حضرت رسول اکرم(ص) با امام علی(ع) متفاوت بود. خصوصیت مجاهدتهای زمان پیغمبر(ص) این بود که جبهه حق و باطل کاملاً روشن بود و یک طرف ایمان و طرف دیگر کفر قرار داشت. در یک طرف مسلمانها و پیامبر(ص) و طرف دیگر کفار و مشرکان بودند. علت جهادهای امیرالمؤمنین(ع)، همانگونه که خود آن حضرت اشاره فرموده، زیادهخواهی عدهای و رواج بدعتها در جامعه بود. امیرالمؤمنین(ع) آنگاه که قدرت پیدا کرد، به حکم «حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النّاصِرِ» وظیفه داشت با همان مسلمانهای نمازخوان و مسجدی، همان کسانیکه سالها در جنگهای بدر و حنین و احد در راه اسلام جنگیده بودند و مجروح شده و اموالشان را برای رواج اسلام داده بودند، بجنگد؛ چرا؟ برای آنکه دین خدا احیا شده و بدعتها از بین برود. آیا این امر مخصوص زمان حضرت علی(ع) بود و دیگر مصداق نخواهد داشت؟ از این روست که میتوان گفت تفاوت در وضعیتها رخ مینمایاند. چه امام حسن(ع) با آن همه صبوری و خودداری، اگر در شرایط و وضعیت امام حسین(ع) قرار میگرفت،
همان راه و همان شیوهها را انتخاب میکرد که اباعبدالله انتخاب کرده بودند. این اصل مهم در مدیریت انقلاب نیز به آسانی قابل ملاحظه است. حضرت امام(ره) آنگاه که در مرحله ایجاد انقلاب اسلامی قرار گرفتند، از همه گروههای مخالف دعوت به همگرایی بر سر آرمانهای مشترک کردند و آنگاه که مردم در رفراندوم تاریخی خود، رأی قاطع به جمهوری اسلامی دادند، در یک حرکت حسابشده و هدفمند، بنیانهایی همچون مجلس خبرگان قانون اساسی، سپاه پاسداران، بسیج، کمیته انقلاب اسلامی، بنیاد شهید، وزارت اطلاعات، سازمان جهاد سازندگی، شورای نگهبان قانون اساسی، مجلس خبرگان رهبری، بنیاد مسکن و دهها سازمان و نهاد انقلابی را شکل دادند که نشان از نیازهای زمان خود برای نیل به اهداف انقلاب و کسب تجربه در جهت آن اهداف بود.
درباره مدیریت خلف شایسته آن حضرت، رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز در شرایط خاص و با توجه به قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور، هیچ فرد منصفی نمیتواند منکر این مهم شود که دستاوردهای نظام درعرصههایی چون پیشرفتهای هستهای، موشکی، سلولهای بنیادی، تولید داروها و واکسنهای مهارکننده بیماریهایی چون ایدز و برخی سرطانها، ترمیم ضایعات نخاعی، دستیابی به فناوری شبیهسازی، به راه افتادن نهضت تولید علم و جنبش نرمافزاری در حوزه و دانشگاه، دمیدهشدن روحیه اعتماد به نفس درجوانان و جوانگرایی و... در گرو دغدغهها و پیگیریهای مستمر ایشان صورتگرفته است.
تزریق امید به ارکان دولت و مردم در سختترین و بحرانیترین شرایط، از دیگر هنرهای ناب رهبری ایشان در طول29 سال گذشته بوده است، بهگونهایکه در بحرانیترین شرایط فرمودهاند: «من خود را غرق در عنایات و نعمات خداوند متعال میدانم. » این مهم را باید بدانیم که اگر در دهه اول انقلاب و در دوران غربت و تنهایی دفاع مقدس، برای حفظ موجودیت و بقای خود میجنگیدیم، امروزه سرنوشت منطقه به سرانگشتان ما سپرده شده است و امریکا و متحدانش که در گذشتهای نه چندان دور با تفرعن از تغییر جغرافیای سیاسی در جهان اسلام و تشکیل خاورمیانه جدید سخن میگفتند، اینک از ظهور و تولد خاورمیانه جدید با محوریت ایران اسلامی سخن میگویند و ایرانی که زمانی محور شرارت نام گرفته بود، اینک به محور امید و رهایی آنان از گرداب عراق، لبنان، افغانستان، فلسطین و منطقه خاورمیانه تبدیل شده است.
افزایش اقتدار و نفوذ ایران؛ تبدیل شدن ایران به یک کشور شکستناپذیر و مقاوم، شکستهشدن مجدد ابهت امریکا و متحدینش، تعمیق منطقه ژئواستراتژیک ایران، هر کدام از دیگر دستاوردهای نظام در دوره رهبری حضرت آیتالله خامنهای(حفظه الله) است. دوستداران، شیفتگان و یاران وفادار حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیتالله خامنهای باید بدانند و نیک هم میدانند که این دو گوهر ناب، یک حقیقت با دو تجلی هستند که وظیفه همه ما، درک و معرفی شایسته و بایسته این حقیقت ماندگار و الهی به جامعه اسلامی و بشریت تشنه امروز و فردا است.
سیمای اسلام به روایت امام(ره)
مجید انصاری در ایران نوشت:
کار بزرگ امام خمینی(ره) غبارزدایی از چهره اسلام بود؛ اسلام به عنوان حقیقت نابی که با محوریت قرآن و اهل بیت(ع) دربر دارنده اصول بنیادین زیست مادی و معنوی توأم با سعادت نوع بشر است. اما متأسفانه با فقدان امام(ره) حل و بحث مسائل در حوزه نظری و عملی اسلام که میتوانست راهگشای مسئولان و نظام جمهوری اسلامی باشد، ناتمام ماند. زیرا در طول تاریخ، به دلیل کج اندیشیها، توقف در مصادیق، تنگ نظریها و گاه به دلیل سوء استفاده حکومتها و قدرتهای فاسد، بتدریج بسیاری از احکام درخشان اسلام به عنوان مکتب رهایی بخش و راهگشا به ضد خود تبدیل شد و چهرهای نامناسب و ناتوان از تأمین سعادت نوع بشر از آن ترسیم شد. این دو جریان یعنی کجاندیشی برخی مسلمانان و سوء استفاده برخی قدرتها در دورههایی توانستند اسلام را به عنوان یک دین منزوی، متعلق به 1400 سال پیش و با احکام غیرقابل اجرا در جهان معاصر و معارض با علم و پیشرفت معرفی کنند. بر اثر این گونه تبلیغات آرام آرام این ذهنیت در جوامع اسلامی به وجود آمد که اساساً جریانهای مذهبی مسئولیتی در حوزه سیاست و در اداره امور جامعه بشری ندارند و دین یک امر شخصی است.
در رژیم گذشته نیز شاهد ترویج اسلامی بودیم که از زندگی روزمره مردم دور بود. در چنین شرایط و محیطی، هنر امام عرضه اسلام ناب بود، همان اسلامی که توانست جامعه عقب مانده جاهلی را به مدینه فاضله رشد یافته تبدیل کند. امام با دین اسلام به عنوان آیین زندگی که هم به دنیا و هم آخرت مردم توجه دارد، وارد میدان شد. در دیدگاه امام اسلام ظرفیت اداره بهینه جامعه بشری را در همه اعصار و سرزمینها داراست، منعطف است، به این معنی که همراه با اصول ثابت منطبق با سرشت انسان، دارای احکام فرعی است که همراه با مقتضیات زمان و مکان به نیازهای انسان پاسخ میدهد. به همین دلیل امام تأکید داشتند که زمان و مکان به عنوان دو اصل کلیدی در اجتهاد باید مدنظر باشد و اجتهاد مصطلح حوزهها برای پاسخگویی به مطالبات کافی نیست. از دید امام، اسلام در مواجهه با دشمنان دین مقاومت، ایستادگی و نفی سلطه است. اما مبنای این دین در برخورد با مردم و نوع بشر، بویژه در میان جوامع اسلامی رحمانیت، مهربانی و عطوفت است.
اسلامی که امام مروج آن بودند، شریعت سهله و سمحه است، شریعتی که قرآن فرمود: «ما جعل الله علیکم فیالدین من حرج» یعنی دین نیامده است عرصه زندگی را بر مردم تنگ کند، زندگی راحت و خوش را بر مردم حرام کند، بلکه آمده تا در پرتو علم و دانش نهایت بهرهبرداری درست از مواهب طبیعت به نفع جامعه بشری صورت بگیرد. اسلام امام اسلامی است که در آن خشونت و تحجر جایی ندارد و با نوآوری نه تنها مخالف نیست، بلکه بر آن تأکید دارد. اسلام مورد اشاره امام مبتنی بر حقوق بشر، حقوق اساسی انسان و حقوق زنان و اقلیتها است. در این اسلام هیچ قدرت و حکومتی بدون خواست و رأی مردم مشروع نیست و نمیتواند بر مردم حکومت کند. برپایه همین نگاه بود که امام نظام را طراحی و مهندسی کرد که مسأله آزادی مطبوعات، رأی مردم و ابتنای همه امور بر رأی مردم و نشأت گرفتن قدرت و مسئولیت در کشور با رأی آزاد مردم و دیگر اصول مترقی قانون اساسی، در حقیقت ترجمان حقوقی اسلام نابی است که امام ارائه کردند و تا زنده بودند و در سمت رهبری بودند، علی رغم مشکلاتی که بود از جمله 8 سال جنگ تلاش کردند این مبانی ارزشی نهادینه و اجرا شود.
با وجود همه این تلاشهای امام متأسفانه هنوز بسیاری از آموزههای اسلام ناب در کشور ما مهجور است و هنوز نگاههای ارتجاعی و عقبمانده نسبت به برخی از آموزههای دین به چشم میخورد. بعضیها هنوز در گذشته سیر میکنند، با مقتضیات زمان حرکت نمیکنند و در واقع چهرهای بسته و کوچههایی تنگ و باریک از اسلام و احکام اسلامی ارائه میکنند که موجب دین گریزی جوانان میشود.
به صورت مصداقی، میدانیم که در محیطهای حوزوی یا متدینین گذشته به طور کلی بحث موسیقی و هرگونه ابزار موسیقی حرام تلقی میشد. این تلقی در جامعهای که موسیقی مبتذل در خدمت حکومتهای فاسد بود، حرف درستی بود، اما امام میان استفاده درست از موسیقی با موسیقی مبتذل فرق قائل شدند. این یک بنبست شکنی بزرگ از سوی امام بود که باعث شد هنر در کشور اوج بگیرد. همچنین نگاه اسلام به مسأله حضور زنان در بخشهای مختلف جامعه، درنهایت بنبست را به بزرگراهی تبدیل کردند که زنان بتوانند در عرصههای مختلف نقشآفرین باشند. باوجود آن نوآوریها این روزها شاهد مخالفت با برگزاری کنسرت به هر شکلی در برخی شهرها هستیم، یا هنرمندان ما که هنر فاخری ارائه میکنند، صرفاً به دلیل سلیقه یک فرد یا جمعیت نمیتوانند هنر خود را ارائه کنند. سرک کشیدن در زندگی مردم به نام دین و مواردی چون شنود مکالمات و تجسس در زندگی که امام بشدت با آن مبارزه کردند یا برخوردهایی که نسبت به برخی رد صلاحیتها و ابطال آرای مردم از خود نشان دادند، منظومهای از نگاه امام نسبت به اسلام و حقوق اساسی مردم را ترسیم میکند که متأسفانه حتی کمتر به آن اشاره میشود.
حفرههای استثماری مقررات
کیومرث اشتریان در شرق نوشت:
در نظام سیاستگذاری ما حفرههایی وجود دارد که ضعیفترین اقشار به بیرحمانهترین شکل مورد استثمار و تعدی قرار میگیرند؛ رانندگان، باربران، خدمتکاران، کارگران و... از این دسته هستند و بیراه نیست که سر به اعتراض برداشتهاند. قانون و مقررات جلوههای حقوقی سیاستگذاری هستند که معماری سیاسی- اجتماعی دولتها هستند. در این معرکه بدهبستانی صورت میگیرد، امتیازاتی داده میشود، عوارضی اخذ و تکالیفی انجام و تعهداتی سپرده میشود. در این قرارداد اجتماعی و این بازی بزرگِ قدرتِ سیاسی بازیگرانی خواسته و ناخواسته، آگاهانه و ناآگاهانه درگیرند. اگر این قرارداد اجتماعی ناقص باشد، هر آنکه قدرت بیشتری داشته باشد، در این معرکه گلیم خویش از آب برمیگیرد و هرکه ضعیفتر باشد همه هستی خویش را بربادرفته میبیند. این معرکه به «نزاع دستهجمعی» شبانهای میماند که ضعیفترینها قربانی میشوند بدون آنکه در این معرکه عملا مجرمی شناختهشده وجود داشته باشد. در «نزاع دستهجمعی» نمیتوان قاتل را پیدا کرد و خون گم میشود. به مثالهای زیر توجه کنید:
یکم: شرکتی در فرایند خصوصیسازی واگذار میشود؛ فروشنده دولت است و خریدار یک سرمایهگذار. قرارداد فروش بهخوبی تنظیم نشده و در قرارداد آمده است که حقوق کارگر شرکت واگذارشده پرداخت میشود، غافل از اینکه کارگر فقط حقوق نمیگیرد، بلکه رفاهیت، عائلهمندی، پاداش و... هم دریافت میکند. همین غفلت سبب میشود کارگر بخش زیادی از حقوق خود را ازدسترفته ببیند. موضوع رسانهای میشود. سازمان برنامه و بودجه در یک اظهارنظر غیرحقوقی میگوید این تعهدات بر عهده خریدار است، اما خریدار از نظر حقوقی دست بالا را دارد و حتی حقوق ماهانه کارگران را نمیدهد. کار به منازعات بیحاصل، درازدامن و زمانبر دیوانسالاری میکشد و حاصلی برای کارگر ندارد. او در این حفرههای تاریک گرفتار آمده است.
دوم: بنا به مصالحی امتیاز آژانسهای مسافرتی درونشهری به شمار خاصی از شهروندان داده میشد. ریشههای نخستین این واگذاری، ارزشی و درخور احترام بود، هرچند نباید ارزشها را به چنین موضوعاتی گره میزدیم. این شهروندان اغلب امتیازات خود را به دیگران فروختند. صاحبان جدید آژانسها عموما با دراختیارداشتن چند خط تلفن و یک دفتر محقر و بدون استاندارد کار خود را دنبال میکردند و کمیسیون 20 درصدی از رانندگان میگرفتند و به قیمت استثمار رانندگان به درآمدهای انبوه چنددهمیلیونی در ماه دست مییافتند؛ بدون پرداخت حق بیمه و امور رفاهی رانندگان. صدای رانندگان برای سالها به گوش کسی نمیرسید. آنها در حفرههای تاریک مقرراتگذاری ما گم شده بودند تا اینکه به مدد فناوری اسنپ و تپسی و مانند اینها تا حدودی نجات یافتند.
سوم: باربران راهآهن که بار مسافر را از ایستگاه تا پارکینگ تاکسیها میبرند، پنج هزار تومان دستمزد میگیرند. اما دستمزد را به آنها نمیدهید، بلکه به «شرکت» میدهید. میپرسیم شرکت چیست میگویند امور خصوصیسازی شده و باربری را به شرکتها برونسپاری! کردهاند. نتیجه آنکه از پنج هزار تومانی که باید به آنها داده شود، دو هزار تومانش میپَرَد یعنی حدود 40 درصد! میپرسم آیا این شرکت شما را بیمه میکند، میگویند نه خودمان بیمه پرداخت میکنیم. باز هم استثمار پایینترین طبقات در حفرههای تاریک مقرراتگذاری.
چهارم: پرداختهای روزانه ما از طریق دستگاههای «پوز» انجام میشود، این دستگاهها عملا در انحصار چند شرکت بزرگ است که بهمثابه نمایندگی فروش کارتخوان برای بانک مرکزی و شرکتهای آن عمل میکنند. سالانه میلیاردها تومان سود این شرکتهاست. هزینه این تراکنشها را بانکها پرداخت میکنند، چیزی در حدود دو هزار میلیارد تومان در سال. بانکها هم این هزینه را از مردم میگیرند بهمثابه هزینه تمامشده خدمات. در خاموشی بزرگ، هزینهای هنگفت از جیب مردم میرود درحالیکه «کیف پول» و شرکتهای فناوری مالی راهحلی مناسب برای این هزینه بزرگ فراهم کردهاند، اما مقرراتگذاری رانتی مانع تحقق این مهم است.
پنجم: آموزشگاههای رانندگی هرساله هزینههای هنگفتی را بر مردم تحمیل میکنند و خود نیز مورد استثمار رانتی قرار میگیرند، چراکه نوع مقرراتگذاری و اعطای مجوز به آنها بهگونهای تنظیم شده که باید «بالاسری» به شرکتی بدهند که خود را در زیر ظواهر دولتی پنهان کرده است.
ششم...
از این نمونهها فراوان میتوان نشان داد که در زیر لایههای اجتماع فریادهای خفتهای را پنهان کرده است که آتش زیر خاکسترند. این نمونهها نمود رسانهای ندارند، در شبکههای اجتماعی دیده نمیشوند، سخنگو ندارند، معمولا فقیرترین اقشار جامعهاند، اما کافی است یکی، دو نمونه اعتراضی ببینند تا از خواب بیدار شوند.
دولت باید هرچهسریعتر با تشکیل ستادی به شناسایی و رفع و رجوع این بیعدالتیها بپردازد. گفتوگوهای چندجانبه را در عرصه عمومی دنبال کند و سره را از ناسره جدا کند، چراکه در این میان به اعتراضهای زیادهخواهانه نیز دامن زده میشود و دولت مجبور میشود به خواستههای ناحق نیز تن دردهد. تنها راه چنین چالشهایی رسانهایکردن موضوع و نشاندادن حق از ناحق برای مردم است تا بتوان به مطالبات استثمارشدگان پاسخ داد.
البته راهحل اساسی ریشهکنی اقتصاد سیاسی رانتی-دولتی- استثماری است که در زیر لایههای سنگین سیاسی سنگر گرفته است.