به گزارش مشرق، کتاب «الف لام خمینی» اثر هدایتالله بهبودی که انتشارات موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی آن را منتشر کرده و برای نخستین بار در سی و یکمین نمایشگاه کتاب تهران به دست علاقهمندان رسید، اثری روان و خوشخوان از کودکی بنیانگذار جمهوری اسلامی تا چند ماه پس از انقلاب اسلامی است.
بیشتر بخوانید:
چه کسی اول بار امام را رهبر انقلاب معرفی کرد؟
در ادامه، بخشهایی از این کتاب که صفحات 628 تا 634 را شامل میشود، مرور میکنیم:
* در نبود آیتالله حکیم
سرطان پروستات و نارسایی کلیه، آیتالله حکیم را واداشت برای مداوا به انگلستان برود. جراحان بیمارستان سنت پل لندن پروستات او را بیرون آوردند و ظاهراً بخشی از بیماری او درمان شد. مرجع تقلید شیعیان به عراق بازگشت و در بیمارستانی در بغداد بستری گردید. رفتهرفته کلیهها هم از کار افتاد و آیتالله سید محسن طباطبایی حکیم در 12 خرداد 1349 جان به جانآفرین داد. حکومت ایران و به ویژه سازمان اطلاعات و امنیت کشور پیشبینی چنین روزی را کرده و آماده بودند. آنان میدانستند در نبود آقای حکیم هواداران آیتالله خمینی بار دیگر مرجعیت او را در داخل کشور بر سر زبانها خواهند انداخت. چنین نیز شد و تقابل قدرت حکومت با اقتدار نسبی روحانیت، این بار بر سر مرجعیت آقای خمینی درگرفت.
اقدام از پیش تعیینشده فرستادن پیام تسلیت شاه به آقایان سید احمد خوانساری و سید کاظم شریعتمداری در قم بود. شاه با این کار، تلویحاً، مرجعیت آنان را تأیید کرد.
در برابر این اقدام حکومتی کوششهای ملی برای طرح مرجعیت آقای خمینی آغاز گشت. در سادهترین شکل، روحانیان هوادار مرجع تبعیدی، در مجالس ختم و بزرگداشت آقای حکیم، زعامت و مرجعیت آیتالله خمینی را، بیشتر در پوشش و پرده، و کمتر آشکار، بیان کردند.
کار دیگر، فرستادن پیام تسلیت به آقای خمینی بود. با کوشش اکبر هاشمی رفسنجانی تلگرامی با حدود هفتاد امضاء فراهم شد؛ یعنی چشم و دل فضلای ذیل تلگرام به مرجعیت «تو» دوخته شده است. همچنین دوازده تن از مدرسان حوزه علمیه قم، مرجعیت آیتالله را در قالب پرسش و پاسخی تأیید کردند و به اطلاع کنجکاوان رساندند.
47 تن از استادان این حوزه نیز در تلگرام دیگری درگذشت آقای حکیم را به مرجع بزرگ شیعه، آقای خمینی تسلیت گفتند. روحانیان تهران و شیراز نیز تلگرامهای مشابهی به نجف فرستادند.
کار دیگر را حسینعلی منتظری و عبدالرحیم ربانی شیرازی کردند. آن دو در اطلاعیهای خطاب به مردم ایران، آیتالله خمینی را، در شرایطی که کشور در دوراهی عزت و ذلت ایستاده، تنها فرد لایق رهبری و شایسته تقلید معرفی کردند.
برای دریافت اهمیت موضوع و تأثیر این اقدامات ملی، باید نگاهی هم به تلاشهای ساواک در رویارویی با مرجعیت آیتالله خمینی انداخت. این سازمان در تلگرامی با قید «خیلی فوری» و «سری» به دفاتر خود در شهرهای بزرگ، دستور داد «به نحو غیر محسوس وسیله عوامل و امکانات موجود و کسانی که مورد اعتماد باشند، به کلیه روحانیون آن منطقه تفهیم نماینده روحانیونی که در عراق هستند، نمیتوانند به عنوان مرجع مورد قبول باشند. نتیجه اقدامات معموله و اثرات ناشی از اشاعه این مطلب را اعلام دارند.
دستور دیگر، دستگیری و پیگرد کسانی بود که برای مرجعیت خمینی میکوشیدند. «پس از فوت آیتالله حکیم آبادی و طرفداران خمینی کوشش میکنند که خمینی را جانشین حکیم معرفی و در منابر به نفع وی تبلیغ مینمایند. به فرموده مقرر است دقیقاً مراقبتهای لازم معمول، و از فعالیتهای آنان به نفع خمینی جلوگیری و ضمن شناسایی، محرکین اصلی دستگیر و تحت پیگرد قرار گیرند.»
در این میان، ساواک خراسان به شعب خود دستور داد هر کس که تحرکی در جهت مرجعیت خمینی یا بزرگداشت سید محمدرضا سعیدی نشان داد، دستگیر و به یکی از پادگانهای واقع در سیستان و بلوچستان تبعید شود. مجازات دیگر، گسیل طلبهها به سربازی بود. دو تن از روحانیان ساکن مشهد به ایرانشهر تبعید و گروهی هم نامزد اعزام اجباری به پادگانها شدند. ساواک به تلگرامهای ارسالی شاه به آقایان خوانساری و شریعتمداری بسنده نکرد و با ابلاغیهای به برخی روسای ساواک شهرستانها یادآور گردید که فقط آقایان یادشده شایستگی جانشینی آیتالله حکیم را دارند و لاغیر. «خواهشمند است دستور فرمایند به نحو غیرمستقیم مراتب را به روحانیون تفهیم» کنند.
اگر موارد یادشده را واکنشهای مستقیم دستگاه امنیتی نسبت به تبلیغ مرجعیت آیتالله خمینی بدانیم، دیگر اقدامات این سازمان را باید در زمره طرحهای غیر مستقیم دانست، که یکی از آنها تولید و گستراندن این شایعه بود: «اخیراً بین طلاب علوم دینی شایع است اعلامیهای علیه آیتالله سید ابوالقاسم خویی منتشر شده مبنی بر اینکه مشارالیه سید نیست و اعلامیه دیگری هم علیه خمینی منتشر شده که وی نیز جاسوس انگلیس معرفی شده است. با اعلام اینکه موارد فوق مورد تأیید، و اکثر طلاب حوزه علمیه نجف اشرف به این امر واقف هستند، علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید به نحو مقتضی به کلیه منابع آن ساواک آموزش لازم داده شود که موارد مزبور را بین مردم اشاعه داده و نتایج حاصله را منعکس نمایند.»
کار شروع شد. یکی از مأمورانی که این شایعه را در بازار تهران پخش میکرد، پاسخهایی از طرف شنوندگان گرفت و آن پاسخها را به بالا دستان خود گزارش داد: «گفت اگر صدها از این قبیل حرفها را به خمینی نسبت بدهند طرفدارانش از او دست برنمیدارند و آنگاه مثال آورد که حضرت علی (علیهالسلام) به مالک اشتر گفت که همیشه حق در لباس باطل و باطل در لباس حق جلوه میکند. مأمور ادامه میدهد که این شایعه را به چند نفر دیگر هم پاسخ گفتم. «پاسخ گفتهاند اگر اسلحه را هم روی مغز طرفداران خمینی بگذارند آنها از هدفشان دست برنمیدارند.»
ساواک برای بدنام کردن آیتالله خمینی غیر از برقراری نسبت با سازمان جاسوسی انگلیس، از نفرت ذخیره شده در اذهان مردم نسبت به شاه و حکومت و ساواک نیز سود جست. تصمیم این بود که کتابهای چاپ شده او در ایران، که سه سال پیش هنگام مصادره منشورات موجود در کتابخانه منسوب به او و خانهاش به دست ساواک افتاده بود، به اسم سازمان اطلاعات و امنیت کشور توزیع شود. به منظور خنثی کردن فعالیتهای طرفداران وی و تضعیف خمینی و وانمود کردن اینکه نامبرده جهت احراز مقام مرجعیت با مقامات دولتی ارتباط دارد، اینک 340 جلد از رساله و تألیفات مختلف او... ارسال میگردد. دستور فرمایید با تظاهر به اینکه از طرف ساواک توزیع میشود، به نحو مقتضی بین طرفداران خمینی در منطقه بازار تهران و قم پخش گردد.» کتابهای در اختیار ساواک عبارت بودند از رساله ارث/460 جلد؛ تعلیقه/420 جلد، الرسائل/111 جلد؛ طهارت/1812 جلد؛ مناسک الحج/115 جلد؛ نجات العباد/100 جلد.
همه این اقدامات در زمانی صورت میپذیرفت که پیش از این آقای خمینی به دوستان و نزدیکان خود در عراق و ایران سفارش کرده بود «ممکن است در این اوقات در آنجا [= ایران] مسائلی مربوط به مرجع طرح شود با خدای نخواسته کشمکش بین جوانها شروع شود. شما [= سیداحمد، پسرش] و تمام دوستان اینجانب باید از این مسائل برکنار باشید و یک کلمه دخالت نکنید. چنانچه در این جا نیز همین امر را سفارش دادهام. البته اثبات و نفیای نباید داشته باشید.»
* بزرگداشت سعیدی در نجف
در یازدهم خرداد/ آخرین روزهای ماه صفر 1390 آیتالله سیدمحمدرضا سعیدی را دستگیر کرده، تحویل زندان قزلقلعه دادند. دانسته نیست از این روز تا ساعت 9 شب بیستم خرداد بر این زندانی چه گذشت. همین اندازه میدانیم که در آن ساعت، او را رهیده از دنیا درحالیکه عمامه را به دور گردنش پیچیده بودند، یافتند. مسئولان زندان، ساواک و پزشکی قانونی حرفهای یکسانی نزدند. ابتدا گفته شد خودکشی کرده؛ در گزارشی نوشتند بر اثر خونریزی لوزالمعده درگذشت. در گزارش دیگری علت مرگ او را سکته قلبی یاد کردند. پزشکی قانونی وفات سعیدی را ناشی از وارد شدن ضربه به شبکه عصبی خورشیدی/ ناحیهای در حفره شکم تشخیص داد.
ساواک از برپایی مجالس ختم سعیدی در ایران جلوگیری کرده بود. برخی کارگزاران آیتالله خمینی میخواستند چنین مجلسی را در نجف برگزار کنند. گفتند که سعیدی را کشتهاند؛ نمیخواهید کاری کنید؟ آقای خمینی گفت که من مثل شماها نیستم تا خبری بهم برسد بلند شوم و راه بیفتم؛ باید تحقیق کنم؛ اگر از درستی آن مطمئن شدم، آن وقت اقدام میکنم. بنا شد آیتالله نامهای به ایران فرستاده، از فرد مورد وثوق خود استعلام کند. طلبهای نامه آقا را به ایران برد و پاسخ آن توسط سیدجلال الدین طاهری اصفهانی به نجف رسید، آقای خمینی از آنچه بر سر سید محمدرضا سعیدی آوردهاند آگاه شد. اجازه داد [به اسم او] مجلس ختمی بگذارند و در نامهای به اهالی خیابان غیاثی نوشت که «از سهم سادات عظام و سهم مبارک امام علیهالسلام به مقدار مصارف متعارفه اقتصاد به ورثه ایشان بپردازید؛ و مقتضی است کمال توجه را به صغار آن مرحوم که در راه اسلام و صلاح مسلمین مقتول گردید، بنمایند.»
این توصیهنامه به ایران آمد. از نظر ساواک، آورنده آن محمد غروی، داماد سعیدی، بود. نسخهای از آن به دست دستگاه اطلاعاتی رسید. احتمالاً عامل دستگاه اطلاعاتی آن را از سیدمهدی طباطبایی، برادرزن سعیدی، گرفت. ساواک از توزیع توصیهنامه بیم داشت؛ چون «در نامه مورد بحث کلمه مقتول درج شده بود. بخش امنیت داخلی ساواک عاملان توزیع نامه را مستحق دستگیری دانست و از مأموران خود خواست پیش از توزیع، جمعآوری گردد.
همه مساجد شهر نجف درگیر برگزاری مراسم چهلمین روز درگذشت آیتالله حکیم بود. «مسجد خالی پیدا نکردیم؛ تا اینکه توی صحن حضرت امیر علیهالسلام، مسجدی متروک به نام عمران بود که فرش نداشت... افرادی را گماشتیم که مسجد را تمیز کنند... فرش کرایه کردیم.» به رسم نجف، اعلامیه مجلس ختم را از بلندگوهای مساجد خواندند. گروهی آمدند. آیتالله خمینی هم پس از نماز مغرب و عشاء آمد. تا خواست قرآن بخواند، برق رفت. کسی کنتور برق را خاموش کرده بود. روشنایی حرم رفته بود. چراغ زنبوری و بادبزن آوردند؛ افاقه نکرد. زور هوای تاریک و گرمای نجف بیشتر بود. آیتالله مجلس را ترک کرد. گویا این یادبود در شبهای دیگر برقرار شد و آقای خمینی هم در آن شرکت کرد.
بانیان مجلس ختم، این بار از آیتالله خواستند که اعلامیهای هم در بزرگداشت سعیدی بنویسد، گفت که من ابتدا به ساکن چیزی نمینویسم؛ تسلیتنامهای برایم بنویسید، من در جواب آن حرفهایم را میزنم. «ما سه خط تسلیتنامه نوشتیم و زیرش امضاء کردیم: فضلا و محصلین حوزه علمیه.» آقای خمینی در بیستم تیر 1349 در پاسخ به این نامه، تأثر خود را از کشته شدن سعیدی در گوشه زندان، و چهبسا ضرب و شتم و شکنجه دیگر حقگویان بیگناه در سیاهچالها، اعلام کرد و «قتل فجیع این سید بزرگوار و عالم فداکار را، که برای حفظ مصالح مسلمین و خدمت به اسلام جان خود را از دست داد، به ملت اسلام عموماً و خصوصاً به ملت ایران، تعزیت» گفت.
آقای خمینی در این جوابیه، ایران را خوان گستردهای برای یغماگران قدرتهای شرق و غرب توصیف کرد، که گاه با صراحت و گاه با عناوین عوامفریب، چپاول میشود. آیتالله با اشاره به حضور سرمایهداران بزرگ آمریکا در ایران نوشت: «باید دید برای چه منظوری در تهران اجتماع میکنند؟ آیا برای غمخواری و انساندوستی است؟ کسانی که دنیا را به خاک و خون کشیدهاند و دهها هزار انسان را برای شهوات به زیر خاک کردهاند، در این جا دوست صمیمی ما هستند با نفوذ دولت ایران و عظمت شاه موجب این امر است!؟ با سودجویی سیاسی و اقتصادی با دامنه وسیع آن، که پایگاه ایران و دنبال آن سایر ممالک اسلامی و دیگر ممالک شرق است، از یکطرف، و خودباختگی دستگاه ننگین ایران در مقابل استعمار چپ و راست از طرف دیگر، موجب این بدبختیهاست؟» نویسنده افزود با چوب حراجی که به مخازن ایران زده شده، چیزی جز باربری و کارگری و ذلت و فقر برای ملت ایران، به جا نخواهد ماند. او پیمانهای اقتصادی ایران با آمریکا را مخالف احکام اسلام، و به جهت غیرقانونی بودن مجلسین شورای ملی و سنا، آنها را مخالف قانون اساسی و خواست ملت دانست.
این نوشته، با تصمیمی نهچندان درست، در نجف تکثیر شد. کوشندگان آن مجلس ختم و این اعلامیه، میخواستند برگهای چاپ شده را پس از جاسازی در دو چمدان به ایران بفرستند.
«در آن زمان اگر صرفاً یک برگ اعلامیه بود داخل کفش با لباس جاسازی میشد، این بار با توجه به اینکه در صدور اعلامیه [آقا] پس از شهادت آیتالله سعیدی مقداری تأخیر شده بود، برای انتشار آن عجله داشتیم و میخواستیم که با سرعت، بدون اینکه احتیاج به چاپ و تکثیر در ایران باشد در همانجا چاپ شده و به ایران برسد... آنها در دو چمدان جاسازی گردید تا توسط افرادی در پوشش مسافر به ایران برسد. دو نفر از برادران داوطلب آقایان شیخ حسن فاضل زاده و سید علیاکبر ابوترابی بودند.»
به نظر میرسد عوامل نفوذی ساواک، در همان نجف، از ماجرا باخبر شدند؛ و هردو چمدانبر در مرز خسروی دستگیر شده، راهی زندان شدند. نسخهای از این اعلامیه به شکل سنتی به ایران رسیده و تکثیر و توزیع شد. مردادماه بود که دستگاه امنیتی از پخش این اطلاعیه باخبر شد و دستور داد اعلامیه را همراه توزیعکنندگان آن جمعآوری کنند.