گروه جهاد و مقاومت مشرق - حمیدداودآبادی، رزمنده و نویسنده دفاع مقدس بار دیگر در یادکردی از شهید صیاد محمدی که چندی پیش پس از تحمل رنج جانبازی به شهادت رسید، نوشت:
من برگزیده خداوند هستم!
نه ۱۰ فرمان بر من نازل شده و نه هیچ کتابی دیگر!
نه ادعای پیمبری دارم و نه داعیه نبوت!
نه تافته جدابافته ام و نه از دماغ فیل افتاده!
نه از نژاد برترم و نه از مدعیان دروغین!
من پیمبر الهی نیستم
ولی بنده خدا هستم
و عشقی الهی را
سالها پیش تجربه کرده
و همچنان در دل زنده دارم.
درباره شهید صیاد محمدی بیشتر بخوانیم:
حالا چه کسی زیر گوش آقای نویسنده کشیده بزند؟ + عکس
فقط برای چاپ «بنر تسلیت» سبقت میگیرید و دیگر هیچ! + عکس
برای «صیاد» دعا کنیم + عکس
توهّم نزده ام
دنبال مرید جمع کردن هم نیستم
قرار نیست کسی به من ایمان بیاورد
لازم نیست کسی مرا باور کند
حتی نیاز ندارم کسی ایمان و باورش را به پای من قربانی سازد
که خداوند عشق
خود را به خویشم باورانده
وقتی
رفیق و نارفیق ۳۵ سال دچار فراموشی عمدی شوند!
شناس و ناشناس ۳۵ سال خود را به خواب زنند!
معروف و نکره ۳۵ سال خودرا به نشناختن زنند و زدند!
در این عالم عظیم خاکی که برای پروردگار کاهی بیش نیست
من برگزیده خداوند شدم تا
بنده ای از بندگان پروردگار را
بیابم
پیدا کنم
بشناسم
او
مرا بیابد
مرا پیدا کند
مرا بشناسد
۳۵سالی که فکر می کردم فقط من فکر اویم، او فکر من بوده!
۳۵ سالی که می اندیشیدم شاید که مرا نشناسد، او بهتر از خویشم شناخت!
۳۵سالی که تصورم بود گرد غربت سوی چشمانش را ستانده تا مرا یاد نیاورد، یادم آورد!
۳۵سالی که هراسم بود دنیا مرا از خاطر و خاطراتش ربوده، توان ربودنش نبود!
۳۵ سال بیش از اینکه او
آرام بخش روحم شود
تسکین دل داغدارم شود
تکیه گاه بعد داغ رفیقم شود
آرامش دل درفراغ طوفانی مصطفی شود!
من شدم
رفیق او
آرام بخش او
تسکین او
آرامش او
و تکیه گاه او
چون من برگزیده خداوند بودم!
این
فقط و فقط من بودم که از جمع مدعیان دوستی و رفاقت
همرزمی و همسنگری
۳۵سال دنبالش گشتم
و سرانجام تقدیر خداوند بر آن شد تا
بیابمش
مرا بیابد
ببویمش
مرا ببوید
آرامشش بخشم
آرامشم بخشد
تسکین دلش شوم
تسکین دلم شود
نَفَسَش شوم
نَفَسَم شود
و نََفَسَش شدم
خودش گفت؛من ادعا ندارم!
و خداوند فقط مرا برانگیخت تا
ماه ها و روزهاِی آخر عاشقی را که
چهره اش نه مجنون وش بود و نه لیلی روی!
ولی از همه مدعیان بهتر عشق را می فهمید
نه شانه اش زیر بار ستاره های تصنعی و تقدیمی خم گشته بود، که ستاره هایش در آسمان، بیش از همه کهکشان هاست!
اسیر دلش شوم
وهمچون صیاد،محمدی گونه صیدم کند
بربایدم
تا راحت جان دهد!
ببوسدم تا همه داشته هایش را در دو سه جلسه هرچند کوتاه، به وجودم بلوتوث کند!
تا همه دیده هایش را در سخت ترین ایام جنگ، زیپ کرده و به یکباره بر جانم ریزد!
تا همه آن چه را فقط او شاهد بود و دیگران کور، از درونش دانلود کنم!
و ناغافل و غافلگیرانه
سه شنبه ۲۸ فروردین ۹۷
دکمه "شیفت دلیت" را زد
که نه، خویش را فرمت کرد!
تا کسی جز من بر او آگه نباشد!
پس من برگزیده خداوند هستم که
شهید مظلوم و غریب در جمع
مرا برگزید
و واگذار کرد به من آن چه را سینه دیگران از حمل آن محروم است و ناتوان!
آن که رسوایی ببار آوَرَد، بوالهوسی و عشق زمبنی مه رویان است
که عشق الهی مه دلان، غربت دارد و گمنامی!
شهدا را در قاب تقدس و تکرار نباید محبوس ساختن
که فقط بهانه اند
بهانه ای تا چو منِ
برگزیده شوم و
برانگیزانم!
این مدعیان در طلبش بی خبرانند
کانرا که خبر شد خبری باز نیامد!
تا چه شود از این به بعد
با این بار امانتی که فرمانده شهید مظلوم و گمنام "صیاد محمدی"
بعد ۳۵ سال دوری
قبل از رفتن، بر جانم افکند
و روزی ام گرداند
شاید که باید ۳۵ سال دیگر
در فراغ صیاد و مصطفی
بسوزم و بسازم!
یا الله