سرویس سیاست مشرق - در دستکم دو دهه اخیر، یعنی از مقطع دوران اصلاحات که بازار کاسبی از شعارهایی چون «حقوق بشر»، «آزادی» و «حقوق زنان» و... به یکباره داغ شد و اتاق فکر سیاسی- تبلیغاتی غربی با کمک وابستگان و متعلقان داخلی، خیلی زود برای این «بیزینس»، الگوسازی هم کردند و یک خانم حقوقدان معمولی را، با سواد حقوقی معمولی و حتی فن بیان زیرمعمولی، تبدیل به «بانوی حقوق بشر» در ایران و «فرشته عدالت» در نیمکره شرقی کردند و علاوه بر دادن پوشش رسانهای همهجانبه و جوایز حقوق بشری، با دادن جایزه «صلح نوبل» و نقدینه یک میلیون دلاری، «اعتبار» مادی و معنوی را توامان نثارش نمودند، بسیاری از همکاران و همپیشگان این خانم، به هول و ولا افتادند تا از نمد پربرکت «حقوق بشر» در ایران، کلاهها برای خود بدوزند.
خط تولید «برندسازی» از چهرههای «حقوق بشری» آن قدر رونق پیدا کرد که دهها نفر رسما پیشه «فعال حقوق بشر» را به عوان بیزینس رسمی خود برگزیدند تا هم اسم و رسمی در داخل پیدا کنند و سری در میان سرها در بیاورند و هم جایی را روی آنتن «بی بی سی فارسی» و «صدای امریکا» برای خود رزرو کنند و در نهایت، با همت موسسات و بنگاههای حقوق بشری طاق و جفت غربی(که صرفا برای عملیات روانی روی ایران تشکیل شدهاند و با مساله حقوق بشر در هیچ کجای دیگر دنیا کاری ندارند) یک عدد «گرین کارت» تر و تمیز هم برای خود و ابواب جمعی جور نمایند.
فرمول کار بسیار ساده است: کافی است که مدرک حقوق و پروانه وکالتی در اختیار داشته باشید، سپس به «شبکه» داخلی حقوق بشر(به عنوان کارگزار اتاق فکر سیای-تبلیغاتی غربی بر ضد ایران) لینک بزنید، راهنماییها و مشاورههای لازم را دریافت کنید. سپس در یک پروسه خزنده و زیرکانه(که منطبق بر اصول مدرن بازاریابی و برندسازی است) با رسانههای زنجیرهای متصل با شبکه فوقالذکر وصل شوید؛ چند مصاحبه بامناسبت و بی مناسبت، چند اظهارنظر جنجالی درباره پروندههای داغ و در جریان، اسم شما را دست کم در صنف حقوقدانها بر سر زبان می اندازد. بعد از این مرحله باید منتظر بمانید تا با هماهنگیهای انجام گرفته از سوی شبکه داخلی، وقت آنتن و آفیش برای گفتگوی اسکایپی در «روباه نیوز فارسی» و «صدای استعمار»، به بهانه پرونده «تجاوز» در فلانجا و «اسیدپاشی» در بهمانجا برای شما «آفیش» شود. دو سه بار شرکت لایو روی «اِر»، با برند «حقوقدان از تهران»، «فعال اجتماعی از ایران» و... کافی است که کار «برندسازی» از شما روی غلتک بیافتد.
برای مرحله بعد، که یک مرحله اساسی است، کافی است که یک مجرم محرز در پروندههای حساس و جنجالی پیدا کنید، که واسطه اظهر من الشمس بودن جرایم، محکومیت او قطعی است. در این مرحله هر چه دوز «امنیتی» بودن پرونده بیشتر باشد و ترجیحا حوزههای لاکچری چون «محیط زیست» و محافل «حلقه»ای را در بربگیرد، برند شما در رسانههای زنجیرهای شبکه داخلی وتلویزیونهای ماهوارهای اتاق فکر خارجی، درخشانتر خواهد بود.
کافی است در این میان شانس با شما یاری کند و یک مجرم امنیتی که در روز روشن، در محله اعیان نشین تهران، جلوی دیدگان صدها نفر، به سبک داعشیون با اتوبوس از روی سه مامور جوان انتظامی(بدون سلاح) شما رد شده و گل زندگیشان را پرپر کرده، به دلایلی که بر کسی روشن نیست و توضیحی هم درباره آن از سوی مقامات «ذیربط» داده نشده، از زمان ارتکاب جنایت عیان تا زمان قصاص شدنش، چند ماه فاصله بیافتد.
همین فاصله همچون گنجی بادآورده است برای شمای نوعی که طالب «برند» شدن در بیزینس حقوق بشر هستید، تا به عنوان وکیل دوم وارد پرونده این جنایتکار شوید و در حالی که در هیچکدام از مراحل دادرسی و دادگاه علنی او در حضور دهها نفر حضور نداشتید و تقریبا هیچ چیز از جزییات پرونده نمی دانید، «جنگ روانی» خود را علیه دستگاه قضاء (بخوانید نظام) آغاز کنید. به این صورت که، در روز روشن، با وجود این که خود متهم بارها به صراحت و مقابل چشم دوربینها به ارتکاب جنایت اعتراف کرده، در روند دادرسی اعتراف کرده، در بازسازی صحنه جرم شرکت کرده، و کل جلسات دادگاهش به صورت علنی برگزار شده و حتی رسانهها و کانالهای معاند طرفدار فتنهگران درویش داعشی کمتر از ساعتی از ارتکاب جنایت نگذشته اسم و عکس فرد مورد نظر را به عنوان عامل جنایت منتشر کردهاند، به کل زیر میز بازی می زنید و مدعی می شوید که «اصولا این فرد مظلوم، اشتباهی شده است!» و اصلا او راننده اتوبوس نبوده است و فلان و بهمان... دیری نخواهد گذاشت که از تنور داغ «قدیسسازی» از جانی داعش صفت، ادعاهایی از این قبیل بیرون بیاید که اصولا فرد مزبور در زمان جنایت در تهران نبوده و حتی اصولا «درویش» نبوده است! از آن جایی که در چنین کمپینهای جنگ روانی (که نمونههای آن را در این سالها زیاد دیدهایم) عنصر «وقاحت» نقش پررنگی بازی می کند، مطرح شدن قریبالوقوع چنین ترهاتی اصلا دور از انتظار نیست.
در این میان، مجرم محکوم که تقدیرش را محتوم می داند، چیزی برای از دست دادن ندارد و لاجرم ریش و قیچی را به وکیل جاهطلب و خوش اشتهای خود می سپارد تا به مصداق تیری در تاریکی، برای او فرجی حاصل شود. در کل، این سناریو ضرری برای یک اعدامی ندارد و اصطلاحا بالاتر از سیاهی که رنگی نیست. پس خانم وکیل مورد نظر می تواند حسابی بتازاند و فضا را غبارآلود کند و از مجرم جانی یک «قدیس» بسازد.
حقیقت این است که از بعد از «موفقیت» شیرین عبادی در این بیزینس، افراد زیادی در صنف حقوقدان و وکیل، وسوسه شدند که همان مسیر را طی کنند و به آلاف و الوفی برسند. از محمد مصطفایی و شریکش محمد اولیاییفر که با دستاویز قرار دادن مجرمان زیر 18 سال و برندسازی از خود در این عرصه، سهمی از آنتن بی بی سی و صدای امریکا به خود اختصاص دهند، و در نهایت به آرزوی خود رسیدند و به غرب پناهنده شدند و بالتبع از عرصه معادلات حقوقی (با تمام شدن تاریخ مصرفشان برای غربها) اوت شدند، تا جاوید هوتن کیان که قصد داشت با معرکه گیری در ماجرای یک زن خیانتکار همسرکش، برای خود «گرین کارد» رزرو کند، تا نسرین ستوده که دوگانه سوز است و می خواهد از هر دو بیزینس «حقوق بشر» و «حقوق زنان» سهمی داشته باشد، تا دم و دستگاه «کانون مدافعان حقوق بشر»، همه در این سالها معرکهگردانان بیزینس پرسود «حقوق بشر» در ایران بودهاند.
حالا یک خانم وکیل جوان، قصد دارد از قافله عقب نماند و البته اشتهای خوب و حرص و ولعی سوزان برای مطرح شدن به هر قیمت دارد، به نحوی که از یک سو وکالت سرکرده به اصطلاح عرفان «حلقه» را به عهده می گیرد، از سوی دیگر در صفحه توئیتر خود اخبار محاکمه و اعدام یک جاسوس موساد به نام «احمدرضا جلالی» را که او وکالتش را به عهده دارد، پوشش می دهد، و همزمان وارد ماهیگیری از غائله آشوب «دراویش» می شود تا با شبهه افکنی، دروغ پراکنی و شانتاژ علیه دستگاه قضایی، پلههای «ترقی» در بیزینس را دو تا یکی بالا برود و در این بین البته این قدر هوشمند هست که در صفحه توئیتر خود چند عکس از رهبر معظم انقلاب هم با کپشنهای احساسی بزند تا خود را «خودی» بنمایاند.
در این میان، متاسفانه انتقاداتی هم به دستگاه قضاء وارد است که رسیدگی و صدور حکم در پرونده جنایت داعشگونه ضدامنیتی را آن اندازه طولانی کرد که از فاصله به وجودآمده، با سرد شدن خون شهدای مظلوم ناجا و بسیج در گلستان هفتم، «کفتارهای» رسانهای هجوم بیاورند و در روز روشن، جلوی چشم ملت، جای «شهید» و «جلاد» را عوض کنند. مضاف بر این که، از چند هفته پیش که روند شانتاژها و دروغپراکنیهای این خانم، به عنوان وکیل دوم متهم آغاز شد، هیچکدام از مسوولین قوه یا ناجا برای روشنگری و رفع ابهامات مسموم به وجود آمده پای پیش نگذاشت. در بحبوحه جنگ تمام عیار رسانهای-تبلیغاتی علیه جمهوری اسلامی ایران، متاسفانه بسیاری از نهادهای نظام و رسانههای همسو با انقلاب هنوز فوریت و اضطرار ماجرا را درک نکردهاند و با کمکاری و تغافل، میدان عمل به کارگزاران و عملهی این جنگ رسانهای ناجوانمردانه می دهند.
«قدیس» سازی از مجرمی که در روز روشن، در یک توطئه ضدامنیتی، با اتوبوس از روی ماموران بیسلاح نیروی انتظامی رد شد و مماشات با عاملان شناختهشده این خباثت رسانهای، در این شرایط حساس که «جنگ روانی» قرار است مکمل «جنگ اقتصادی» علیه ایران باشد، پیام خوبی به جامعه منتقل نمیکند.
**آرش فاطمی