به گزارش مشرق، پاسدار شهید مدافع حرم «علیرضا قبادی» متولد 5 اردیبهشت سال 67 از شهدای تخریب چی مدافع حرم حضرت زینب(س) بود که چندی پیش داوطلبانه عازم سوریه شد و 26 اردیبشهت 96 در راه دفاع از حرم عقیله بنیهاشم حضرت زینب(س) توسط تروریست های تکفیری در حومه دمشق به فیض شهادت نائل شد. چندی پیش مادر شهید قبادی برای اولین بار پس از شهادت فرزندش برای زیارت حرم حضرت زینب(س) به همراه کاروان خانواده شهدای مدافع حرم عازم سوریه شد.
فاطمه سادات موسوی اصل مادر شهید علیرضا قبادی از حسوحال این سفر معنوی میگوید. در ابتدای این گفتوگو مادر شهید قبادی به اولین سفرش سوریه اشاره میکند و میگوید: اولین بار در شهریور ماه 1395 برای زیارت حرم حضرت زینب(س) به سوریه رفتم. وقتی به فرودگاه دمشق رسیدم فرزندم علیرضا قبادی به استقبال من آمد. من مدت 5 روز همراه فرزند شهیدم در سوریه بودم و به زیارت خانم زینب (س) و حضرت رقیه (س)رفتیم و از لحاظ معنویت در این سفر خیلی به ما خوش گذشت. در همه جا فرزند شهیدم راهنما و مترجم ما بود و این باعث افتخار من بود.دومین بار در تابستان امسال و بعد از شهادت پسرم به همراه فرزند دیگرم حسین قبادی با خانواده های شهدای مدافع حرم اهل بیت (ع) به سوریه رفتیم. اینبار وقتی وارد فرودگاه دمشق شدم جای خالی فرزند شهیدم را احساس کردم و دیگر فرزندم نبود تا به استقبالم بیاید و به من خوش آمد بگوید و قوت قلبم باشد.
وی در خصوص ماجرای دعوت دومش برای رفتن به سوریه میگوید که چند روز قبل از این ماجرا, سفره حضرت ابوالفضل عباس (ع) ویژه خواهران در مسجد امام حسین (ع) برپا شد که فضای معنوی بسیار خوبی بود. در این مراسم تضرعانه از حضرت ابوالفضل عباس (ع) خواستم توفیق زیارت حضرت زینب(س) و حضرت رقیه (س) به من عطا کند. هفته بعد از این مراسم به طور ناگهانی از بنیاد شهید با ما تماس گرفتند و گفتند "حاج خانم سه روز دیگر عازم سوریه هستید به همراه یکی از فرزندانتان آماده باشید" پس از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم و اشک شادی از چشمانم جاری شد از این که حضرت ابوالفضل عباس (ع) کمتر از ده روز حاجت من را داد.
مادر شهید قبادی مشاهدات خود از شهر دمشق و جنایات تروریستهای تکفیری در سوریه را اینچنین بیان میکند: وقتی که برای اولین بار از محل اقامتمان در سوریه که خارج از شهر بود به همراه نگهبانان برای زیارت حرم حضرت زینب (ع) حرکت کردیم, تازه اوج ویرانگری های داعش و تروریستهای تکفیری به روشنی قابل مشاهده بود. آنها تمام زمین های کشاورزی را تخریب و ساختمانها را ویران کرده بودند و اثری از زندگی طبیعی دیده نمی شد و غبار غم فضا را در بر گرفته بود. در مسیر, هر چند کیلومتر ایست و بازرسی وجود داشت و نیروهای ارتش حضوری فعال داشتند. در آن لحظه بود که تازه متوجه ارزش امنیت در کشورمان شدم که به پاس خون شهدای جبهه مقاومت و وجود سربازان دلیر اسلام تامین شده بود و اگر خون جوانان ایرانی نبود, ایران هم مثل سوریه و عراق میشد.
موسوی بیان میکند: وقتی وارد شهر شدیم, عکس شهدا در تمامی نقاط دمشق به فراوانی دیده می شد. دلهره و نگرانی مردم سوریه از داعش همچنان وجود داشت و این نشان دهنده عمق فجایعی است که تروریستها از خود به بر یاد آنها برجای گذاشته اند. خسارتهای به جای مانده از تروریستهای تکفیری در شهر به وضوح قابل مشاهده بود.زمانی که وارد حرم خانم حضرت زینب (س) شدم غربت اهل بیت را با پوست و گوشتم احساس کردم و در اولین نگاه به گنبد مطهر, به خانم گفتم" خانم جان ممنونم که اجازه دادی به زیارت حرم مطهرت بیایم. نه تنها علیرضایم فدای حریمت شد, بلکه حاضرم خودم و دیگر فرزندانم فدای حریم شما و اهل بیت شویم."
وی ادامه میدهد: وقتی دستم به ضریح خانم زینب (س) و خانم رقیه (س) رسید از خدای مهربان خواستم که کشور ایران، رهبر و ملت ایران را در پناه خودش حفظ کند از دست دشمنان اسلام دور نگه دارد، شهدای وطن به ویژه شهدای مدافع حرم خانم زینب (س) را با شهدای کربلا محشور کند و ظهور آقا صاحب الزمان را نزدیک بفرمایید. همچنین برای تشکر قدردانی از شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) دو رکعت نماز به نیابت از آن ها در حرم خانم زینب (ع) خواندم.
مادر شهید قبادی در خصوص واکنش مردم و رزمندگان سوریه به حضورشان میگوید که از همان لحظه ورود به فرودگاه دمشق کارکنان و سربازان حاضر در فرودگاه دمشق استقبال گرم و با محبتی داشتند. در داخل شهر مردم هم خیلی محترمانه با ما رفتار می کردند. در بازار دمشق هم بازاریان اکثرا قادر به صحبت کردن به زبان فارسی بودند و میگفتند "الان که ما در امنیت هستیم به وجود سربازان ایران و جبهه مقاومت است وگرنه داعش همه ما را قتل عام میکرد و به مسلمان غیر مسلمان رحم نمیکردند."
موسوی در ادامه سخنانش به یک خاطره در حرم حضرت زینب(س) اشاره میکند و میگوید: در روز دوم زیارت حرم حضرت زینب (س) که برای خواندن نماز ظهر به حرم رفته بودیم، در هنگام ظهر در حرم چهار نفر پیکر یک سرباز ارتش سوریه که توسط داعش به شهادت رسیده بود را برای طواف و خواندن نماز میت داخل حرم خانم زینب (ع) آوردند، من با دیدن این صحنه و فریادهای صلوات و یا حسین کنترل خود را از دست دادم و به سمت تابوت شهید رفته و آن را در آغوش گرفتم و گفتم "مادرت به فدایت! چقدر مظلومی. مگر مادر، پدر، برادران و خواهرانت نیستند که این طور غریب هستی؟"سلام من را به پسرم برسان ای شهید!جماعت حاضر در حیاط حرم با دیدن این صحنه منقلب شدند و یک صدا فریاد یا حسین (ع) را با صدای بلند گفتند.
وی به خاطره دیگری اشاهر میکند و میگوید:برای زیارت حرم حضرت زینب (س) رفته بودیم که من عکس پسرم به همراه دوستش شهید حاج احمد غلامی را در کنار خودم قرار دادم که ناگهان یک سرباز ارتش سوریه با دیدن عکس به شدت گریه کرد و گفت "من ایشان را می شناسم! فرمانده بنده بودند. فردی بسیار با ایمان مخلص و شجاع که به همه سربازان سوریه کمک مالی و معنوی میکرد" و عکس خودش با شهید علیرضا قبادی را در گوشی همراه خود به ما نشان داد.با گذشت چهارده ماه از شهادت پسرم هنوز عکسش را در گوشی همراه خود نگه داشته بود و مرتب می بوسید. او میگفت که در یکی از عملیاتها شهید علیرضا قبادی از کشاله پای راست مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و با وجود خون ریزی همچنان در میدان نبرد حضور داشت.
موسوی همچنین میگوید که در طول این سفر در حرم خانم زینب (س)، حرم خانم رقیه(س) و حتی فرودگاه دمشق اکثر دوستان و همرزمان فرزند شهیدم علیرضا قبادی حضور داشتند. تا عکس شهید علیرضا قبادی را به آن ها نشان می دادم اشک از چشمانشان جاری می شد می گفتند" شهید علیرضا قبادی خیلی شجاع و با ایمان و مخلص بود. با آن که همرزمانش به ایشان پیشنهاد داده بودند که مسئول حراست فرودگاه امام خمینی (ره) شود اما ایشان نپذیرفتن گفتن می خواهم در راه خدا اسلام قرآن اهل بیت (ع) با دشمنان آن ها بجنگم و در این راه به شهادت برسم این آرزوی قلبی من است.