به گزارش مشرق، «محمد ایمانی» در یادداشت روزنامه «کیهان» نوشت:
۱- از کجا ضربه میخوریم؟ چرا اجرای برجام و سپس بخش دیگری از انتظارات غرب نظیر سند ۲۰۳۰ و اکشنپلی مفصل FATF ، نه تنها حال اقتصاد ما را بهتر نکرد بلکه به چالشهای بیسابقه دچار نمود؟ قبلا که شورای امنیت بارها قطعنامههای تحریمی صادر کرده بود، وضعیت اقتصادی ما به مراتب بهتر بود. از هنگامی که توافق برجام را ذیل قطعنامه ۲۲۳۱ پذیرفتیم و یکطرفه به اجرا گذاشتیم، طرف مقابل زیر آن زده و شورا فقط تماشاچی بوده است. در همین دوره، دولتین قبلی و فعلی آمریکا هریک به طریقی، رفتار کاغذپاره را با قطعنامه شورای امنیت کردهاند؛ چندان که آقای روحانی در نیویورک گفت «آمریکا از همان ابتدا به اجرای تعهداتش در برجام وفادار نماند. متعاقباً دولت فعلی آمریکا به بهانههای واهی با نقض تعهدات خود، از این توافق خارج شد».
۲- قبلا وقتی قطعنامههای شورای امنیت را با عدالت و حق میسنجیدیم و حق تحفظ اعمال میکردیم، دلار ۳۳۰۰ تومان بود و بازار و اقتصاد ما با وجود آزارهای دشمن، رونق داشت. اما وقتی ذیل قطعنامه شورای امنیت، امتیاز دادیم و مثلا بهنجار و نُرمال در تراز معیارهای آنها شدیم، اقتصادمان تدریجا در رکود و تورم توامان فرو رفت و دلار تا ۱۹ هزار تومان صعود کرد. شگفتتر اینکه مشاور و معاون رئیسجمهور (آشنا و ابتکار) دو ساعت مانده به سخنرانی آقای روحانی در سازمان ملل، ویدئویی منتشر کردند تحت عنوان «روحانی نباز»! در طول ۴ روز سفر به نیویورک، دلار هر روز هزار تومان گرانتر شد؛ آن هم درست در زمانی که روحانی میکوشید این پیام را برساند که به قطعنامه شورا وفاداریم!
۳- ائتلاف حاکم بر دولت ادعا میکردند به واسطه تعامل با آمریکا و غرب میخواهند امور را به «روال عادی» برگردانند؛ مدعی «نُرمالیزاسیون» بودند. اما هرچه گارد کشور را بازتر کردند، روند عادی امور دچار اختلال بیشتری شد؛ چون اساسا هدف دشمن از این تعامل، معبرگشایی نفوذ و سپس اخلال سازمان یافته در اقتصاد، فرهنگ و امنیت ملی، و در یک کلام «اقتدارزدایی» بود. امروز این اختلال را در برخی امور دمدستی و روالمند معیشت مردم مشاهده میکنیم؛ کمترین احتمال، سوءمدیریت است. احتمال جدیتر، اخلال سازمانیافته توسط سربازان «جنگ هوشمند» میباشد. تروریسم و جنگ هوشمند، شگرد «با پنبه سر بریدن» است. همه ما به سرعت درباره ماجرای تروریستی اهواز حساس شدیم اما بعد از چند سال، هنوز حساسیت کافی نسبت به «جنگ و تروریسم هوشمند» شکل نگرفته است.
۴- «میخواهید گوسفند باشید، گرگ و یا انسان؟». مسیر افراد، ملتها و سیاستمداران با همین سؤال از هم جدا میشود. منطق علیبن ابیطالب علیهالسلام در خطبه ۱۵۳ نهجالبلاغه روشن است: «انَّ الْبَهائِمَ هَمُّها بُطُونُها وَ اِنَّ السِّباعَ هَمُّها الْعُدْوانُ عَلی غَیْرِها. اهتمام چهارپایان شکمشان است و همت درندگان به تعدی و تجاوز نسبت به دیگران». منطق قرآن میگوید «لا تَظلِمونَ و لا تُظلَمون». ستم نکنید و ستم نپذیرید. نه طعمه باشید و نه درنده. امیرمومنان(ع) در خطبه ۱۷۵ نهجالبلاغه از زیست گوسفندی پرهیز داده است: «چرا از خدا رویگردان و جز او را خواهانید؟ چهارپایانی را مانید که شبان، آنها را در کشتزاری وباخیز بگرداند. گوسفندی که بچرد تا فربه شود و زیر کارد رود و نداند از او چه خواهند و با او چه کنند؟ اگر خوبی کنند، روز خود را روزگار خویش پندارد و سیریاش را پایان کار».
۵- امام همچنین در نامه ۴۵ نهجالبلاغه به عثمان بن حنیف، مرز انسانیت و حیوانیت را برای مردم و صاحبمنصبان چنین ترسیم فرمود: «اگر میخواستم میدانستم چگونه عسل پالوده و مغز گندم، و بافته ابریشم را به کار برم. اما هرگز هوا بر من چیره نخواهد گردید؛ شاید که در حجاز یا یمامه کسی حسرت گُرده نانی بَرد، یا هرگز شکمی سیر نخورد. من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایی باشد از گرسنگی به پشت دوخته و جگرهایی سوخته؟ به این بسنده کنم که گویند امیرمومنان است و در ناخوشایندهای روزگار شریکشان نباشم؟ یا در سختی زندگی نمونهای برایشان نشوم؟
مرا نیافریدهاند تا خوردنیهای گوارا سرگرمم سازد، کَالْبَهِیمَهًِْ المَربوطه هَمُّهَا عَلَفُهَا، چون چهارپای بسته که همت او علوفهاش میباشد». واقعیت این است که تربیت لیبرالیستی «خوش باشی و تامین عشرت و معیشت به هر قیمت»، انسانها را در دنیای امروز، ضعیف و شکننده، تحمیلپذیر و منفعل بار میآورد. ملتها را گوسفند میخواهد؛ در قبضه و اختیار اقلیت مستکبری که گرگهای گله دارند. مناسبات گرگ-گوسفندی تا به هم نخورد، گره از کار بشریت گشوده نخواهد شد. انقلاب اسلامی موفق شد این فرهنگ غیرانسانی را به هم بزند و مردم را برای مقاومت و فداکاری در راه آرمانهای بزرگ بسیج کند.
۶- حتی اگر با «جنگ هوشمند» طرف نبودیم، «پوپولیسم هوشمند» نگرانکننده بود؛ چه رسد به ترکیب و بده بستان این دو با هم. پوپولیسم هوشمند سالهاست ذهن صاحبنظران را در دنیا به خود مشغول کرده است. نوعی از مهندسی افکار عمومی که بر مدیریت دادهها، اِدراکات و علایق عمومی از طریق فضای مجازی و شبکههای - به اصطلاح - اجتماعی استوار است. مدیران شبکههای اجتماعی، هم علایق و سلایق عمومی را بر اساس رفتار انبوه کاربران شناسایی میکنند، هم علاقه و سلیقه و نیاز میسازند و هم با واگذاری اطلاعات پردازش شده به سیاستمداران، در کانالیزه کردن انبوه رایها نقش ایفا میکنند. گفته میشود تیم ترامپ از این طریق و به واسطه به خدمت گرفتن شبکههایی نظیر فیس بوک توانست افکار عمومی آمریکا را به سوی خود بکشاند و انتخابات ۲۰۱۶ را برنده شود. پس از آن بود که نشریاتی مانند نیوزویک و اکونومیست، نگران غلبه اغواگری پوپولیستی و انحراف دموکراسی در غرب شدند. نیوزویک در گزارش مفصلی تاکید کرد انبوه دادهها و اطلاعات مهندسیشده در فضای مجازی هوشمند، در حال فاسد و نابود کردن دموکراسی است. آنها این تهدید را شستوشوی مغزی (BRAIN WASHED) نامیدند.
۷- حزب اشرافی کارگزاران چند ماه است ژست انتقادی گرفته و دولت را «سرگشته و فاقد کفایت» میخواند که «دولت بزم است نه رزم» و «حتی چوب خشک از او بهتر میتوانست مدیریت کند». اما ناظران رسانه یادشان نرفته که مجله صدا وابسته به همین حزب، مرداد ۱۳۹۵ نوشت «روحانی چگونه دوباره رئیسجمهور میشود؟ با برجام و تلگرام». فرآیند شرطیسازی طیفی از عوام و خواص به ویژه از انتخابات سال ۹۲ اتفاق افتاده است. فرآیند شرطیسازی، افراد شرطیشده را در قبال شرطیکنندگان، تسلیم یا منفعل میکند. برجام و تلگرام هرچند به شکل مقطعی، در خدمت دوپینگ سیاسی یک طیف خاص در ایران قرار گرفت، اما اصالتا حربه گروگانگیری است؛ چرا که گروه هدف خود را معطل و نسبت به بیگانه منفعل میکند. مانند مخدری که در آغاز، فرد را کیفور میکند اما در میانه راه، اراده و شخصیت را از او میستاند. در ماههای اخیر که نرخ ارز توسط کانالهای تلگرامی مجهولالهویه (تروریستهای نقابدار وابسته به اتاق جنگ دشمن) معین میشود، همان کسانی متاثر از فضای مجازی، سراغ خرید دلار رفته و انرژی تولید تقاضای مصنوعی را در بازار فراهم کردهاند که پنج سال قبل در جشن خردسوز توافق، دلار را با اسکناس ۵۰۰ یا ۱۰۰۰ تومانی مقایسه میکردند. آنها همچنان گروگان و مقهور فضای مجازی هستند. برخی مدیران مقصر در این میان، در چاهی افتادهاند که در کندن آن مشارکت داشتهاند؛ چرا که خود را بدهکار دشمن نمودند و به غلط القا کردند «آمریکا کدخداست، ظرف پنج دقیقه میتواند توان دفاعی ما را نابود کند، و کسانی با ایستادگی مقابل آمریکا هزینهتراشی کردهاند، اگر ما بیاییم، با آمریکا معامله میکنیم و مشکلات حل میشود». این معادله، اصالتا یکطرفه است، یعنی هر بار باید بخشی از دارایی و توانمندیهای خود را نقدا بدهید با این خیال که مُسکّن موقت بگیرید.
۸- نکته مهم در مقابل جنگ و اشغال سایبری، رفتار خسارتبار برخی مدیران است. آنها با وجود تاکید رهبر انقلاب و اهل فن بر لزوم راهاندازی شبکه ملی اطلاعات و ارتباطات، چند سال تعلل کردند و هنوز هم سنگ پیامرسانها و شبکههای ارتباطی بیگانه را به سینه میزنند یا دستکم، در مقابل تحرکات دشمن بیتفاوتند. آنها سزاوار جای مواخذه هستند. به یاد داریم وزیر قبلی اقتصاد و رئیس پیشین بانک مرکزی هر دو درباره صحنهآرایی مجازی و دستکاریشدگی نرخ ارز از این طریق هشدار دادند اما دولت و وزارتخانههای ارتباطات و اطلاعات تا به امروز به هشدارها ترتیب اثر ندادهاند و تروریستهای اقتصادی- رسانهای همچنان بیمحابا تلفات میگیرند. فضای مجازی با وجود همه اهمیت و اثرگذاریاش، اکنون بیدر و پیکرترین شاهراه عمومی است؛ ولو تیمهای عملیاتی نقابدار و پنهان در متن آن، مرتکب راهزنی و جنایتهای بزرگ اقتصادی، امنیتی و فرهنگی شوند. نقش وزارت ارتباطات و ارشاد در مقابله با جنگ جدید، کمتر از وزارت اقتصاد و اطلاعات نیست اما برخی مدیران روی خود را سمت دیگری گرفتهاند تا نبینند دشمن از مجرای حوزه تحت دیدبانی آنها در حال عملیات است و مثلا مسئولیتی بر دوششان نیاید!
۹- چالش گریبانگیر برخی مدیران این است که نسبتشان با استکبار (دشمن سر موضع) به هم خورده و گرفتارشان کرده اما بدفهمی یا غرور نپذیرفتن خطا در کنار تهدید و تشویقهای خط نفوذ نمیگذارد مرزبندی را بازسازی کنند. پیامد این آشفتگی در دستگاه ادراکی، استقبال از اسبهای تروای پیشکش دشمن است که تسهیلات فضای مجازی، توافقهای پرخسارت اما بزکشده (برجام، ملحقات FATF، سند ضدفرهنگی ۲۰۳۰) و شبکهای از عناصر نفوذی در جنگ نیابتی را شامل میشود. وقتی معبر عملیات اقتصادی و دیپلماتیک و رسانهای دشمن را هدیه و فرصت پنداشتند، غافلگیری، کمترین پیشامد قطعی است؛ چنانکه ظرف یک سال اخیر شاهد بودهایم.
۱۰- خیانت در جنگ مجازاتهای سختی را در پی دارد. ما هنوز جنگ اقتصادی و جنگ هوشمند را جدی نگرفتهایم که بعضی محافل، همچنان باجخواهی دشمن را پیام تعامل جا میزنند یا در مقابل نیروهای عملیات دشمن، منفعل و تماشاچی رفتار میکنند. هنوز جنگ را جدی نگرفتهایم که کسانی همچنان مشغول نقشآفرینی در نقشه کلان دشمن هستند، یا از الحاق به کنوانسیونهای اسارتبار دم میزنند، یا گرای فشارهای جدید را میدهند، یا به خالی کردن دل مردم مشغولند. خیانت در میانه جنگ مطلقا ترحمبردار نیست. یادمان باشد منافق نفوذی مانند مسعود کشمیری (عامل بمبگذاری دفتر نخستوزیری و شهادت شهیدان رجایی و باهنر) دبیر شورای امنیت کشور بود و اگر نقش او در آن جنایت بزرگ لو نرفته بود، لابد جزو موجهین بود. او حتی برای گذاشتن کیف بمب و ترور حضرت امام(ره) تا جماران رفته بود. اما چون محافظین خواسته بودند کیف او را بازرسی کنند، با ادای قهر و ناراحتی برگشته بود. ردپا و تحرکات خرابکارانه کشمیریها قابل شناسایی است. نباید در شناسایی و مجازات آنها حتی ساعتی تاخیر انداخت.