به گزارش مشرق، «هر مسافر قصهای داشت و گاه رازی یا ارادتی. شروع قصه مسافرها باهم متفاوت بود. گاه از ایران بود یا عراق. از شهرهای کوچک و بزرگ. از شرق و غرب عالم. اما پایان همه قصهها به یکجا ختم میشد. به سرزمینی بر کرانه فرات و یادگاری که از دل بهشت بر این سرزمین باقی مانده؛ به کربلا. به تربت سیدالشهدا. و هر قصه روایتی بود از نیرویی که مسافر را برمیخیزاند و میکشاندش تا کربلا». چند سطر بالا بخشی از مقدمه کتاب «پادشاهان پیاده؛ خردهروایتهایی از زیارت اربعین» است. روایتهای این کتاب توسط نویسندگان آن، محمدعلی جعفری و بهزاد دانشگر، در مسیر پیادهروی نجف به کربلا جمعآوری شده است.
نویسندگان این کتاب به همراه مترجمان زبانهای مختلف از جمله عربی و انگلیسی در راهپیمایی اربعین حضور پیدا کردهاند و از زائران با ملیتهای مختلف خواستهاند داستان پیوند زندگیشان با امام حسین علیهالسلام را بیان کنند؛ روایتهایی که راویهای آن گاه حتی مسلمان و شیعه نیز نیستند. در بین داستان راویان این کتاب گاه روایتهایی دیده میشود که تا عمق جان خواننده تاثیر میگذارد و عقل و ذهن مخاطب را به خود درگیر میکند. محمدعلی جعفری یکی از نویسندگان این کتاب در مصاحبههای خود بیان میکند که در این کتاب تنها به بازنویسی روایتها پرداخته شده است تا جایی که سعی شده لحن و زبان راوی داستان نیز حفظ شود، از این رو این کتاب را میتوان نمونهای از مستندنگاری پیادهروی اربعین دانست.
این کتاب توسط انتشارات عهد مانا در سال 1396 به چاپ رسیده است. بخشی از متن این کتاب از زبان طلبهای 33 ساله اهل پاکستان در ادامه آورده شده است: «شیعیان پاکستانی که برای زیارت میآیند، جنگ روانی علیهشان هست؛ چه زیارت امام رضا علیهالسلام و چه زیارت حضرت معصومه سلاماللهعلیها، چه زیارت عراق و سوریه. جنگ روانی درازمدتی هست. یک زائر با همه سختیهای اقتصادی که دارد، خودش را میرساند به شهر کویته. بعد آنجا هم یک هفته یا دو هفته باید بماند تا30 -40 تا اتوبوس جمع شود. تصور بکنید اگر فقط 3-2 تا حسینیه باشد، از آنجا 6-5 هزار نفر بیایند و بمانند چه اوضاعی میشود؟! بیرون هم امنیت ندارد. اینقدر باید بمانند تا هر 15 روز یک بار، اینها را با اسکورت ارتش بیاورند سمت مرز ایران».
*وطن امروز