به گزارش مشرق مهمترین اخبار حوادث در 24 سال گذشته به شرح زیر است:
*سوءاستفاده دكتر قلابي از 40 دختر ثروتمند
مردي كه با جعل عنوان پزشك از 40 دختر خواستگاري كرده و آنان را مورد سوءاستفاده قرار داده بود به حبس، تبعيد، شلاق و جزاي نقدي محكوم شد.
دو سال قبل چند دختر جوان به پليس مراجعه كردند و خبر دادند يك پزشك از آنها كلاهبرداري كرده و علاوه بر چندين ميليون تومان پولي كه از آنها گرفته وعدههاي پوشالي هم به آنها داده است.
يكي از اين دختران به پليس گفت دكتر جوان به نام شاهين به او وعده ازدواج داده و با وي رابطه برقرار كرده است. در حاليكه تحقيقات پليس در اين خصوص آغاز شده بود، چند دختر ديگر هم شكايتي مشابه را مطرح كردند. با به دست آمدن آدرس شاهين، متهم بازداشت شد.
هرچند اين مرد در بازجوييها همه اتهامات وارده را انكار كرد، تحقيقات پليس نشان داد اين مرد 41ساله سراغ دختران ثروتمند رفته و خود را متخصص اطفال معرفي كرده و به آنها پيشنهاد ازدواج داده است. بررسيها فاش كرد اين مرد با به دست آوردن اعتماد زنان از آنها پول ميگرفت و از اين راه ميليونها تومان به جيب زده است.
زمانيكه ماموران نام شاهين را در سيستم هماهنگ پليس بررسي كردند، هشت بار نام او روي صفحه نمايش رايانه نقش بست و مشخص شد شاهين پيش از اين هشت مرتبه به جرم كلاهبرداري توسط ماموران بازداشت شده و مدتها به خاطر جرايمي كه انجام داده در زندان به سر برده است.
زمانيكه مدارك پليس براي اثبات جرم در برابر شاهين قرار گرفت، پزشك قلابي مجبور به اعتراف شد، او گفت: روش كارم اين بود كه ظاهري آراسته براي خودم درست ميكردم و زمانيكه دختري جوان را كه معلوم بود ثروتمند است ميديدم، جلو ميرفتم و خودم را دكتر متخصص اطفال معرفي ميكردم و ميگفتم از او خوشم آمده و ميخواهم به خواستگاري بروم.
اين مرد ادامه داد: وقتي آدرس منزل دختر جوان را ميگرفتم، قرار ميگذاشتم و با گل و شيريني به خواستگاري ميرفتم و ميگفتم مادرم پير است و مريض شده و نتوانسته بيايد و براي مراحل بعدي حتما خواهد آمد.
اين مرد ادامه داد: وقتي آدرس منزل دختر جوان را ميگرفتم، قرار ميگذاشتم و با گل و شيريني به خواستگاري ميرفتم و ميگفتم مادرم پير است و مريض شده و نتوانسته بيايد و براي مراحل بعدي حتما خواهد آمد.
بعد هم براي اينكه بتوانم از طعمهام پول بگيرم هربار نقشهاي ميكشيدم، مثلا ميگفتم مطبي خريدهام و چند ميليون تومان كم دارد و به اين طريق پول ميگرفتم. شاهين در ادامه اعترافاتش گفت: با پولهايي كه به دست آوردم يك پژو 206 خريدم و از آن به بعد با ماشين راحتتر دختران را فريب ميدادم.
تحقيقات در مورد پرونده شاهين در حالي ادامه داشت كه شاكيان ديگري هم به پليس مراجعه و اين مرد را به عنوان خواستگاري قلابي شناسايي كردند. در نهايت پرونده شاهين با 40 شاكي به دادگاه كيفري استان تهران فرستاده شد و تعدادي از شاكيان در شكايت خود مدعي شدند شاهين به آنان تجاوز كرده است.
با ارسال اين پرونده به شعبه 77 دادگاه كيفري استان تهران قاضي ساعي و چهار مستشار دادگاه رسيدگي به آن را آغاز كردند. آنها با احضار شاهين از زندان درباره او تحقيق کردند. شاهين كه داراي همسر و فرزند است، اتهام تجاوز را رد كرد و گفت: قبول دارم با بعضي از اين دختران رابطه داشتم اما تجاوزي در كار نبود و با رضايت آنها رابطه برقرار كردم.
بعد از برگزاري چندين جلسه بازجويي و بررسي گفتههاي متهم و شاكيان پرونده، وقت محاكمه تعيين شد. در جلسه محاكمه شاكياني كه در دادگاه حاضر بودند، شكايت خود را مطرح كردند. يكي از شاكيان گفت: شاهين را در خيابان ديدم و با هم آشنا شديم، او جلو آمد و گفت متخصص اطفال است و از من خوشش آمده و ميخواهد به خواستگاريام بيايد. چهرهاش نشان نميداد آدم كلاهبرداري باشد و من فكر ميكردم آدم درست و حسابي است. آدرس خانه و شماره تلفن را دادم و گفتم در اينباره با مادرم صحبت كند. چند روز بعد او تماس گرفت و قرار خواستگاري را گذاشت و گفت با مادرش به خانهمان ميآيد.
روز قرار او آمد، اما تنها بود وقتي از او پرسيديم مادرش كجاست، گفت مادرش به شدت بيمار شده و چند هفته ديگر كه بهتر شد، ميآيد. او خيلي مودب بود و خيلي با احترام صحبت كرد. خانواده من هم موافقت كردند ما در اين مدت با هم ارتباط داشته باشيم و بيشتر همديگر را بشناسيم تا مادر شاهين بهتر شود و به خواستگاري بيايد. در اين مدت ما همديگر را ميديدیم و شاهين خيلي با من مهربان بود و خيلي ابراز علاقه ميكرد. تا اينكه يك روز به من گفت از انگشتر من خوشش آمده و ميخواهد شبيه آن را براي مادرش بخرد، او از من خواست انگشترم را به وي بدهم تا به طلاساز نشان دهد و يكي از روي آن براي مادرش درست كند. من هم قبول كردم.
مدتي بعد از او انگشترم را خواستم، گفت هنوز دست طلاساز است و بعد از آن هم به طور عجيبي ناپديد شد و ديگر نه شاهين را ديدم و نه انگشتر را. تنها چيزي كه از او داشتم يك شماره تلفن بود. ساير شاكيان هم شكايت خود را مطرح كردند و توضيح دادند چطور شاهين با روشهاي مختلف از آنها پول گرفته و جواهراتشان را از چنگشان بيرون آورده است. آنها همچنين توضيحاتي را در مورد اينكه شاهين با آنها رابطه برقرار كرده بود به قضات دادند.
سپس شاهين در جايگاه حاضر شد، او گفت: من گفتههاي شاكيان در مورد تجاوز را قبول ندارم. آنها خودشان به اين ارتباط رضايت داشتند. متهم برخي از اتهاماتش را در مورد سرقت اموال دختران قبول كرد. بعد از پايان جلسه محاكمه هيات قضات شعبه 77 وارد شور شدند و شاهين را به جرم كلاهبرداري و سرقت به هفت سال حبس و دو سال اقامت اجباري و 69 ميليون تومان جزاي نقدي در حق دولت و به جرم رابطه نامشروع به 99 ضربه شلاق و رد مال در حق شاكيان محكوم كردند.
*دو شكايت تازه عليه پسرخالههاي متجاوز
تحقيق از دو پسرخاله كه دختر جواني را در سولهاي در ميدان ميوهوترهبار مورد تجاوز قرار داده بودند، ابعاد تازهاي از جنايتهاي آنها را فاش كرد، تاكنون دو دختر ديگر با مراجعه به دادسراي جنايي تهران عليه متهمان شكايت كردهاند.
نخستين شكايت عليه متهمان روز 23آذر توسط دختري 29ساله به نام كبري مطرح شد. اين دختر كه در شركتي در خيابان وليعصر كار ميكرد بعد از خروج از دفتر شركت مورد حمله يك سارق قرار گرفت. او دقايقي بعد با چشماني گريان سوار يك پرايد شد كه به جز راننده يك مسافر مرد نيز در آن بود. دو مرد درباره علت گريستن اين دختر سوالاتي کردند و در حين گفتوگو راننده از مسير منحرف شد. وقتي كبري به اين موضوع اعتراض كرد، مرد مسافر با چاقو به تهديد وي پرداخت. دو مرد سپس اين دختر را به سولهاي در يك ميدان ميوهوترهبار بردند و مورد تجاوز قرار دادند.
دو متهم 22 و 23ساله كه پيمان و نقي نام دارند و با هم پسرخاله هستند، در جريان تحقيقات پليسي دستگير شدند و مشخص شد هر دو از كارگران همان ميدان ميوه و ترهبار هستند. اين دو در بازجوييها به جرمشان اعتراف كردند. در حاليكه تحقيق از اين دو ادامه داشت، دختر 20سالهاي به نام پروانه نيز به دادسراي جنايي رفت و عليه آنها شكايت كرد.
او گفت: «روز 19آذر در ميدان راهآهن براي رفتن به خانهام در نازيآباد سوار يك پرايد شدم كه دو مرد در آن بودند. راننده بعد از طي مسافتي تغيير مسير داد و وقتي به اين موضوع اعتراض كردم، مردي كه بهعنوان مسافر در صندلي جلو نشسته بود به من حمله و مرا تهديد كرد. آن دو به سولهاي در ميدان ميوهو ترهبار رفتند و در آنجا مرا مورد تجاوز قرار دادند.»
بعد از طرح اين شكايت، دختر 19سالهاي به نام پريسا نيز به دادسراي جنايي تهران رفت و دو متهم را بهعنوان ربايندگانش شناسايي كرد. او كه توانسته بود از چنگ دو پسرخاله فرار كند، ماجرا را اينطور شرح داد: «من در يك شركت در نازيآباد حسابدار هستم. روز 25آذر وقتي از محل كارم بيرون آمدم به مقصد ميدان توحيد سوار يك پرايد شدم اما در نزديكي بزرگراه نواب راننده به سمت بهشت زهرا(س) تغيير مسير داد. من به اين موضوع اعتراض كردم و مرد مسافر به طرفم حمله كرد. او سرم را زير صندلي فروبرد در همان حين توانستم مخفيانه با مادرم تماس بگيرم، اما آن مرد موضوع را فهميد و گوشي موبايلم را از من گرفت. آنها سپس من را به يك سوله در ميدان ميوه و تره بار بردند، اما در آنجا با دو مرد درگير شدم و در لحظهاي كه يكي از آنها براي بستن دست و پايم از سوله بيرون رفت تا چسب بياورد با لباسهاي پاره فرار كردم و از مرد ديگري كه آن نزديكي بود، كمك خواستم و توانستم خودم را نجات بدهم.»
بنا بر اين گزارش در حال حاضر دو متهم در بازداشت هستند و تحقيقات از آنها همچنان ادامه دارد.
*پرونده پيچيده زني که ۱۸ سال به اتهام قتل زنداني است
فاطمه مطيع، زني که ۱۸ سال است به اتهام قتل يکي از بستگان در زندان به سر مي برد پس از آن که ديروز جلسه محاکمه وي برگزار نشد اظهار داشت:جانم به لب رسيده و ديگر تحمل زندان را ندارم.
وي صبح روز گذشته از زندان قرچک ورامين به دادگستري شهر ري منتقل شد تا در جلسه محاکمه ديگري در برابر اتهام قتل از خود دفاع کند اما به دليل حضور نيافتن اولياء دم در جلسه دادگاه وي دوباره به زندان بازگردانده شد تا در آستانه نوزدهمين سال زنداني شدنش قرار گيرد.
پرونده اتهامي اين زن سال ۷۲ هم زمان با مرگ مشکوک مردي به نام مجيد که از اقوام او بود گشوده شد. مجيد به دليل مسموميت جان باخته بود و از آن جا که او پيش از مرگ به خانه فاطمه رفته بود، وي در مظان اتهام قرار گرفت. در شرايطي که هنوز اطلاعات چنداني در اين باره به دست نيامده بود فاطمه که آن زمان ۴۴ ساله بود بازداشت شد.
او حاضر نبود اتهام قتل مجيد را بر عهده بگيرد اما چند روز بعد از بازجويي ها به ناچار به کشتن مجيد با دوغ مسموم اقرار کرد. او مدعي شد در دوغي که مجيد نوشيده پودري سمي ريخته است اما آزمايش هاي پزشکي قانوني نشان داد سمي که به مقتول خورانده شده مايع است. با اين حال فاطمه مورد محاکمه قرار گرفت و به قصاص محکوم شد اما اين راي در ديوان عالي کشور نقض و دوباره به دادگاه ارسال شد.
اين روند آغاز يکي از جنجالي ترين پرونده هاي قضايي بود که طي آن فاطمه در مجموع ۵ مرتبه با راي قضات به قصاص محکوم و يک مرتبه از اتهام قتل تبرئه شد. صدور اين احکام سبب شد فاطمه ۱۸ سال را به اتهام قتل عمد در زندان سپري کند و منتظر راي نهايي دادگاه باشد.
صبح ديروز طبق آن چه از قبل اعلام شده بود فاطمه از زندان قرچک به شعبه ۱۰۵ دادگستري شهر ري منتقل شد تا در آخرين دور از رسيدگي به پرونده اش بار ديگر از خود دفاع کند اما چون زمان دادگاه به اولياي دم ابلاغ نشده بود جلسه تشکيل نشد و قاضي رسيدگي به پرونده را به روز ۲۱ اسفندماه موکول کرد.
گفت وگو با فاطمه
مقايسه عکس محاکمه هاي گذشته فاطمه با چهره تکيده امروزي اش نشان مي دهد او سختي هاي زيادي را در زندان تحمل کرده است. او صبح ديروز در حالي که در دادگاه منتظر بود تا تکليفش روشن شود.
وی در گفتگویی به چگونگی ماجرا و گذشت این 20 سال پرداخت.
چه طور شد که دستگير شدي؟
بعد از آن که مجيد فوت کرد من را دستگير کردند و گفتند تو او را کشتي. من قبول نکردم. چون بي گناه بودم اما در آگاهي مجبورم کردند قتل را گردن بگيرم. من هم قبول کردم.
آيا تو مجيد را کشتي؟
نه، من از اين ماجرا خبر نداشتم. اما مي دانستم چه کسي قاتل است و اين موضوع را به دادگاه گفتم اما هيچ وقت از قاتل واقعي تحقيق نشد.
از اين که به تو مي گويند قديمي ترين زن زنداني چه احساسي داري؟
خسته شده ام. ديگر جانم به لبم رسيده است. دوست دارم هرچه زودتر از اين وضعيت خلاص شوم. وقتي وارد زندان شدم ۴۴ ساله بودم اما حالا ۶۲ سال دارم. ۱۸ سال زندگي در پشت ميله ها طاقت فرساست. ديگر نمي توانم تحمل کنم. چند وقت قبل در زندان سکته کردم و حالا هم که به دادگاه آمده ام با رضايت خودم آمده ام.
فکر مي کني چه سرنوشتي در انتظارت باشد؟
نمي دانم. خدا مي داند. هر چه خدا بخواهد من هم راضي ام. اميدم فقط به خداست. مي دانم سر بي گناه بالاي دار نمي رود.
*داماد جنایتکار در یک قدمی دار مجازات
مرد جوانی که برای آشتی با همسرش به خانه مادرزنش رفته و دست به جنایت زده بود، در یک قدمی مجازات قصاص قرار گرفت. غروب ۱۶ آذر سال ۸۸، ماموران کلانتری ۱۷۰ کهریزک در جریان قاتل زنی سالخورده در خانهاش قرار گرفتند.
ماموران با حضور در محل حادثه با جسد زنی به نام «فاطمه» روبهرو شدند که بر اثر ضربات چاقو به شکمش به قتل رسیده بود و تحقیقات نشان داد که فاطمه بعد از درگیری با دامادش به قتل رسیده است. خیلی زود مخفیگاه داماد فراری شناسایی شد و وی با انتقال به پلیس آگاهی، ضمن اعتراف به ارتکاب قتل، دلیل این کار خود را دخالتهای مادرهمسرش در زندگی خصوصی خود عنوان کرد.
با اعترافات مرد خشمگین قرار مجرمیت وی به خاطر قتل مادرزن صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه ۷۴ دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. جلسه محاکمه در نخستین روز مردادماه سال جاری در این شعبه برگزار شد و قاتل در جایگاه با بیان اینکه اتهام قتل عمد را قبول دارد، گفت: حدود ۱۰ سال بود که با همسرم ازدواج کرده بودم و مدتی پیش به خاطر مشکلاتی که از بیکاری ناشی میشد، همسرم بعد از دعوا با من به خانه مادرش رفت.
وی با بیان اینکه دلیل بسیاری از مشکلات به وجود آمده بین او و همسرش دخالتهای مادرهمسرش بوده، ادامه داد: وی با دخالتهای بیجایی که در زندگی ما میکرد آسایش را از ما گرفته بود.
«مجید» گفت: آن روز هم به خانه مادرزنم رفتم تا از همسرم بخواهم به خانه بازگردد. به آنها گفتم که سعی میکنم دوباره در جایی مشغول به کار شوم و رفتار خود را تغییر دهم اما مادرزنم باز هم بشدت جلوی همسرم ایستاد و از او خواست به حرف من گوش ندهد.
وی افزود: مادرزنم فقط میخواست من و همسرم از هم جدا شویم و اجازه نداد که همسرم به خانه بازگردد؛ بشدت عصبانی شده بودم و به همین دلیل بعد از درگیری لفظی، با چاقویی که همراهم بود، چند ضربه به او زدم و فرار کردم. بعد از شنیدن آخرین دفاعیات مجید، قضات شعبه حکم به قصاص وی دادند. سپس قضات شعبه ۳۲ دیوانعالی کشور بعد از بررسیهای تخصص، حکم قصاص را تایید کردند.
*بدبینی تازه داماد دردسرساز شد
کارآگاه خصوصی قرار بود همسر مرد بددل را زیر نظر بگیرد اما خودش دردسرساز شد.
شوهر این زن تصور داشت وقتی در خانه نیست اتفاقات خاموشی رخ میدهد. ساعت 2 بعدازظهر بود که همسایههای زوج جوان با فریادهای زنانه و جیغهای «رویا» خود را به در خانه رساندند. وقتی همسایهها با شکستن قفل وارد خانه شدند رویا 28 ساله را با پیکری خونآلود در پذیرایی خانه دیدند که به سختی نفس میکشید.
کارآگاه خصوصی قرار بود همسر مرد بددل را زیر نظر بگیرد اما خودش دردسرساز شد.
شوهر این زن تصور داشت وقتی در خانه نیست اتفاقات خاموشی رخ میدهد. ساعت 2 بعدازظهر بود که همسایههای زوج جوان با فریادهای زنانه و جیغهای «رویا» خود را به در خانه رساندند. وقتی همسایهها با شکستن قفل وارد خانه شدند رویا 28 ساله را با پیکری خونآلود در پذیرایی خانه دیدند که به سختی نفس میکشید.
همسایهها در حالی که نمیدانستند بر سر رویا چه آمده است و اثری از مهاجم نیز نبود سریع اورژانس را خبر کردند و دقایقی بعد زن جوان در بیمارستان تحت درمان قرار گرفته شد و از مرگ حتمی نجات یافت. وقتی ماموران پلیس وارد عمل شدند خود را در برابر معمای عجیبی دیدند، چرا که رویا ادعا داشت مهاجم را نمیشناخته است و از سوی دیگر بعد از این حمله مرد ناشناس سوار بر خودروی رویا و شوهرش گریخته بود.
رویا در بازجوییها گفت: «در خانه تنها بودم، وقتی از خواب بیدار شدم به نظافت اتاقها پرداختم و زمانی که اتاق خواب را ترک کردم در پذیرایی مردی ناشناس را دیدم که به من خیره شده بود. ترسیدم، یک کارد میوهخوری که از شب پیش در اتاق بود اتفاقی در دستم بود، ابتدا خواستم فرار کنم اما آن چاقو به من قوت داد تا جیغزنان به سمت مرد ناشناس حمله کنم. آن مرد خیلی راحت چاقو را از من گرفت میخواست جیغ نزنم اما من کمک میخواستم، ناگهان با همان چاقو ضرباتی به من زد، آخرین صداهایی که شنیدم فریادهای همسایهها و کوبیده شدن در بود، بعد آن مرد از بالای سرم بلند شد و نمیدانم چطور همسایهها او را ندیدهاند چون جز در ورودی راه دیگری برای خروج از خانهمان نیست».
پلیس که با یک معما روبهرو شده بود به تحقیق از همسایهها پرداخت و پی برد هیچکس مرد ناشناس را ندیده است. راز این حمله شگفتانگیز در هالهای از ابهام بود تا اینکه رویا نزد پلیس رفت و ادعا کرد به طور اتفاقی مرد مهاجم را جلوی در شرکت شوهرش دیده است و احتمال میدهد وی از کارمندان «حمید» باشد.
وقتی ماموران به بررسی یکایک کارمندان پرداختند متوجه شدند مرد ناشناس در آنجا کار نمیکند اما منشی شرکت ادعا کرد چنین مردی را میشناسد که به دفتر مدیرعامل رفت و آمد دارد. حمید باور نمیکرد رازش فاش شده باشد، این مرد با پذیرفتن اینکه مرد ناشناس به نام «بیژن» را میشناسد پرده از بدبینی دردسرسازش برداشت و گفت: نسبت به همسرم بدبین بودم به خاطر همین با واسطهگری یکی از دوستانم مردی را اجیر کردم تا رفت و آمدهای همسرم را تحت نظر داشته باشد، حتی کلید خانه را دادم تا زمانی که همسرم خانه را ترک کرد، برود و تماسهای تلفنی را چک کند و اگر دید غریبهای به خانهام رفته پنهانی عکس بیندازد.
وقتی شنیدم رویا مورد حمله قرار گرفته فهمیدم بیژن همان مهاجم است. وی ادعا کرد مردی را دیده که به خانهام رفته به خاطر همین دست به چنین کاری زده است. با ادعاهای عجیب این مدیرعامل پلیس بیژن را دستگیر کرد. وی ابتدا داستانسرایی کرد اما وقتی دید پلیس پی به دروغگوییهای وی برده است لب به اعتراف باز کرد.
بیژن گفت: قرار بود کارآگاه خصوصی باشم، پول خوبی هم گیرم آمده بود اما وسوسه شدم، در این مدت هیچ ایرادی از رویا ندیده بودم تصمیم داشتم وارد حریم وی شده و با این زن طرح دوستی بریزم. روز حادثه نیز به داخل خانه رفتم و خواستم به او بگویم شوهرش من را اجیر کرده اما رویا مجال نداد و به من حمله کرد، جیغهایش خیلی بلند بود وقتی او را زدم و دیدم بیهوش شده از ترس همسایهها داخل کمددیواری پنهان شدم، به خاطر شرایط رویا همه دستپاچه بودند و اورژانس سررسید و این زن را بیرون بردند، وقتی همه رفتند بیرون آمدم. سوییچ ماشینشان را برداشتم و سوار بر آن فرار کردم، الان هم ماشین در پارکینگ است و از شوهر رویا خواستهام پول بدهد تا آن را پس بدهم.
با ادعاهای شوهر رویا و مرد مهاجم، زن جوان که باور نداشت شوهرش چنین رفتاری کرده باشد از هر دو شکایت کرد و سپس تقاضای طلاق داد.