مشرق- نشسته بود داخل اتاق. با آن حال خراب همیشگی برایمان قصه زندگی نخستین نسل روزنامهنگارهای حوزه ورزش را تعریف کرد. داستان مردانی که روزنامهنگاری ورزش ایران را پایهگذاری کردند و حالا اسمی هم از آنها نمانده. از احمد اصفهانی تعریف کرد و اینکه نخستین نفری بود که در ایران مطلبنویسی ورزشی را آغاز کرد. از سرنوشت تلخش و مرگ در خانه دخترش درحالی که حتی خانهای نیز از خود نداشت. درست مشابه سرنوشت صدریمیرعمادی که او هم دست آخر در فقر مطلق و در خانه دخترش روزگار را به پایان رساند. برایمان تعریف کرد که روزنامهنگاری ورزشی یا به ثروت ختم میشود یا به فقر مطلق و اینکه آدمها باید انتخاب کنند که کدام مسیر را برگزینند.
از مهدی دری برایمان صحبت کرد که ساواک فردای مرگ تختی بازداشتش کرد و از داستان کیهان ورزشی و دنیای ورزش قدیم. از تحریریه روزنامههایی که مردانی با عناوین قهرمانی جهان و قهرمانی آسیا در دلش مینشستند و مطلب مینوشتند. از روزنامهنگارهایی که نوشتههایشان، همراه بود با شاعرانگی غریبی که به نوشتههای حوزه ورزشی شخصیت و غنای ادبی میداد و به وضعیت این روزهای مطبوعات ورزشی رسید. توصیفهایش از شرایط امروز برخی روزنامهها و سایتهای ورزشی که در آن رقم میخورد، اگرچه قابل نوشتن نیست اما باید بادقت به آن گوش کرد. باید گوشکنی تا ببینی «ابراهیم افشار»، وضع امروز رسانههای ورزشی ایران را چگونه ارزیابی میکند.
دیروز صبح، سه ساعت با ابراهیم افشار بودیم. در یک ورکشاپ کوچک و جمعوجور بههمراه تعدادی از خوانندگان و شیفتگانش و من که آمده بودم برای تهیه گزارشی طولانی. از خاطرههای نانوشتهاش میگفت و از چیزهای غیرقابل چاپی که آرزو میکرد بتواند در یک مجموعه تاریخ شفاهی زنده نگهش دارد. سه ساعت که نشستیم و تکتک کلماتش را چون آب حیات سرکشیدیم. خاطرههای باورنکردنی از ستارههای قدیمی و داستانش از مجلس ختم پرویز دهداری. آدمهایی که به وقت زندهبودنش بدشان نمیآمد از روی سکوها به سمتش برف پرت کنند.
و من در میانه همه این صحبتها، داشتم به راه دشوار ورزشینویسی ایران فکر میکردم که در آستانه صدسالگی، این روزها حرفی برای گفتن ندارد. با نویسندگانی که در مطلب 20 کلمهایشان، 19غلط املایی و انشایی پیدا میشود، با روزنامههایی با تیراژهای خجالتآور و با سایتهایی با مطالبی چنان شرمآور و عاری از اهلیت و اصلیت روزنامهنگاری که عارت میآید حتی یکبار بخوانیشان. از هزار چیز تمیز و کثیف که آدم دلش میخواهد سرش را به وقت شنیدن به دیوار بزند.
روزنامهنگاری ورزشی ایران، یا نزدیک به صدسالگی است یا یکی، دو سال قبل صدسالگی را رد کرده. با این همه، اوضاع هنوز به همان خرابی روزهای نخست است، با این تفاوت که دیگر خبری از آن غولهای درون تحریریه نیست. از آنها که نگاهی به دنیا و تحولاتش داشته باشند و برای خود سبکی، فلسفهای، مکتبی یا دستکم اندیشهای برگزینند برای نیل به اهداف. این همان چیزی است که باید برایش خون گریه کرد. در سوگ روزنامهنگاری ورزشی در ایران که بزرگتری ندارد، نسل اول و دوم همه از میان ما رفتهاند و نسل سومیها حالوروز خوشی ندارند و بقیه هم که ولمعطل! خودم را هم عرض میکنم.
* هومن جعفری (روزنامهنگار)