به گزارش مشرق، مدعیان اصلاحات در طول بیش از دو دهه گذشته سیاستهای گوناگونی را نسبت به مرحوم هاشمی رفسنجانی در پیش گرفتهاند، روزگاری او را عالیجناب سرخ پوش و ناکام انتخابات مجلس ششم میخواندند، در دوره دیگر هاشمی پدر معنوی اصلاحطلبان شد و امروز در حالی که روحانی آن مرحوم را در یک سخنرانی به عرش رساند خبرگزاری دولتی در مصاحبهای با موسوی خوئینیها اتهامات فراوان ولی تکراری را به وی منتسب میسازد تا مشخص شود مثلث اعتدال، کارگزاران و اصلاحات امروز به بنبست رسیده و تکلیف خود را با آنچه به بار آورده نمیداند!
بیشتر بخوانید:
خطبههای سال ۷۶ هاشمی به نفع «ناطق» تمام شد یا «خاتمی»؟
هاشمی را تحریف نکنید
۱۰ ناگفته موسوی خویینیها از هاشمی رفسنجانی
پنجشنبه گذشته رئیسجمهور طی سخنانی در دومین سالگرد مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی او را به عرش رسانید و هر چه خواست در مدح او گفت تا خود را «هاشمی زمان» بخواند و قلمداد کند، روحانی واقعیتها درباره هاشمی رفسنجانی و هر چه بود را نادیده گرفت و روایت خود را ارائه کرد و روز دوشنبه «روزنامه سازندگی» مصاحبهای از موسوی خوئینیها عضو مجمع روحانیون مبارز را منتشر ساخت که در آن از هیچ توهین و انتسابی به هاشمی فارغ از تکراری بودن آنها خودداری نشد، روایت مدعیان اصلاحات و اعتدالیون امروز از هاشمی دورههای گوناگونی را پشت سرگذاشته است، دیروز او را «عالیجناب سرخ پوش» و «آقاسی» میخواندند و روز دیگر ستون نظام و امروز «مهندس انتخابات» و مشخص نیست فردا چه بازی جدیدی را طراحی و بر روی آن مرحوم اجرا خواهند کرد!
روحانی پنجشنبه گذشته در یک سخنرانی مرحوم هاشمی رفسنجانی را به عرش رسانید و صنعت دفاعی و موشکی کشور را علیرغم مستندات موجود و تاریخچه گویای این صنعت، به آن مرحوم متکی و مدیون دانست.
روحانی با تأکید بر اینکه امروز باید هاشمی زمان خود باشیم و راه را ادامه دهیم، گفت: باید در برابر ناملایمات صبر و مدارا کرده و اعتدال را پیشه کنیم و در مشکلات تحمل داشته باشیم.
روحانی با اشاره به نقش هاشمی رفسنجانی در اعتلای صنایع دفاعی کشور، اظهار داشت: هاشمی بنیانگذار فناوری هستهای ایران بود.
رئیسجمهور همچنین گفت: هاشمی بود که برای اولین بار موشک ساخت و اگر امروز توان دفاعی بالایی داریم مدیون هاشمی هستیم.
درباره اظهارات رئیسجمهور در مدح مرحوم هاشمی رفسنجانی نکات متعددی وجود دارد، این سخنان در حالی است که پایگاه رسمی وابسته به هاشمی، در زمان حیات وی، در توئیتی از قول او نوشته بود «روزگار فردا، روزگار گفتمان است نه موشک»!
هاشمی همچنین در جمع مدیران آموزش و پرورش به غلط گفته بود «اگر میبینید آلمان و ژاپن این روزها محکمترین اقتصاد دنیا را دارند، اینها بعد از جنگ جهانی دوم از اینکه نیروی نظامی داشته باشند محروم شدند… نیروهای نظامی بیشترین خرج کشورهای در حال جنگ را میبردند و از این رو با این اقدام پولهایشان آزاد شد و به دنبال کارهای علمی و تولیدی رفته و اقتصاد دانشبنیان برای خود درست کردند، لذا دیگر آسیبپذیر هم نیستند، این راه در ایران باز شده است»!
هاشمی زمان من هستم!
فارغ از نادرست بودن این ادعای مرحوم هاشمی رفسنجانی که بارها به آن پرداخته شده است و اینک هدف پاسخ گفتن به آن نیست به بخش دیگر اظهارات روحانی درباره هاشمی میرسیم و آن اینکه «باید هاشمی زمان خود بود.»
این سخن بدین معنا است که هاشمی هر چه بود گذشت و باید هاشمی زمان خود را دریابید و آن من هستم!
نگاهی به نحوه تعامل روحانی با مرحوم هاشمی رفسنجانی نشاندهنده انتقادات هاشمی به دولت و نحوه سیاست ورزی رئیسجمهور است.
با وجود همراهی هاشمی با روحانی در انتخابات ۹۲ و برجام، او اواخر از روحانی چندان راضی نبود. هاشمی رفسنجانی چند روز قبل از فوت، در آخرین جلسه یکی از کمیسیونهای «مجمع تشخیص مصلحت نظام»، گلایه و انتقادهای جدی نسبت به مدیریت روحانی مطرح کرد؛ هم به این خاطر که وقت کافی روزانه برای رسیدگی به مسائل به ویژه مشکلات اقتصادی نمیگذارد و هم اینکه از موضع بالا برخورد میکند و ملاقات با او حتی برای فردی مثل هاشمی هم آسان نیست.
هاشمی ۹ آبان ۱۳۹۵ نیز در گفتوگو با روزنامه اعتماد و درباره نقد خود به ۳ سال عملکرد دولت تاکید کرده بود: «از همان سال اول تأکید داشتم که شما نقدینگی در کشور زیاد دارید و الان این نقدینگی در کارهای انگلی مصرف میشود. مثلاً قاچاقچیها یا پولدارهای بزرگ پولها را میگیرند که خرید و فروش و کارهای دیگر میکنند. دو، سه سال وقت کشور تلف شد… یکسری نیازهایی هست که اکثریت مردم به آن نیاز دارند و تا این زمان کار عمدهای روی آن انجام نشد که یکی مسئله اشتغال است».
این همه نشان میدهد که هاشمی زمانی که در قید حیات بود به عملکرد روحانی گلایههای جدی داشت و اظهارات امروز روحانی درباره هاشمی یا از سر تعارف است که باید به مقتضای مراسم سالگرد سخن گفت و یا اینکه هاشمی هر چه بود گذشت و امروز من هستم که جای او نشستهام و هر که به دنبال هاشمی است به سراغ من بیاید!
گذشته از این مقدمه هر چند طولانی و ضروری، به تاریخچه طولانی سیاستورزی و تعامل مدعیان اصلاحات با هاشمی رفسنجانی میرسیم.
عالیجناب سرخپوشی که آقاسی و بعد ستون نظام شد!
مدعیان اصلاحات کینهای قدیمی و فراموش نشدنی از مرحوم هاشمی رفسنجانی به دل دارند که هرگز نیز این کینه پاک نخواهد شد، آنها هاشمی را عامل اصلی دوری خود از قدرت میدانند و معتقدند او بود که چپها را از نهادهای اجرایی و تقنینی نظام حذف و دیگران را جایگزین کرد.
گفتوگوی موسوی خوئینیها با ایرنا که بخش دوم آن در «روزنامه سازندگی» منتسب به کارگزاران منتشر شد موید این کینه قدیمی است، خوئینیها خود پس از وفات امام (ره) به دنبال آن بود که رئیسقوه قضائیه شود و زمانی که به این هدف نرسید در دیدار با هاشمی رفسنجانی که در خاطرات سال ۱۳۶۸ وی قابل رؤیت و پیگیری است نسبت به این موضوع اظهار گلایه کرد، خوئینیها انتظار داشت که هاشمی رسیدن خوئینیها به این جایگاه را تسهیل کند ولی به هر ترتیب نشد یا نتوانست، اطلاعی از آن در دست نیست.
روزنامه سلام ارگان مرکزی مجمع روحانیون مبارز در طول دهه هفتاد به ارگانی در جهت مخالفت با دولت تبدیل شد و البته هاشمی نیز با رسانههای متعددی که در اختیار داشت به گزارشات و هجمههای سلام پاسخ میگفت.
این تعامل کج دار و مریز همراه با هجمههای گاه و بیگاه ادامه یافت تا به خرداد ۱۳۷۶ و انتخابات ریاستجمهوری رسید، با سر کار آمدن دولت اصلاحات فرصتی تاریخی دست اصلاحطلبان افتاد که هر چه کینه انباشته شده از هاشمی داشتند بر سر او آوار کرده و انتقام خود را بگیرند.
این انتقام گیری در انتخابات ششمین دوره مجلس شورای اسلامی به اوج خود رسید و اصلاحطلبان که بعدها هاشمی را پدر معنوی خود ساختند حتی او را در لیست انتخاباتی خود قرار نداده و به تعبیر فرزند آن مرحوم در انتخابات تهران دست بردند تا هاشمی موفق به ورود به بهارستان نشود.
حملات پس از پایان انتخابات مجلس ششم به هاشمی چنان شدت گرفت که وی مجبور به آن شد که از قید ورود به مجلس ششم گذشته و انصراف دهد و اصلاحطلبان به موفقیتی بزرگ در این برهه در کوبیدن و عبور از روی هاشمی رسیدند!
امروز و با گذشت نزدیک بیست سال از روزهای طوفانی سال ۱۳۷۸ همه میدانند که اکبر گنجی چه مقالههایی که در روزنامههای زنجیرهای آن روزها علیه هاشمی ننوشت و این مقالهها در یک کتاب به نام «عالیجناب سرخ پوش» چگونه جمعآوری و آن مرحوم را به انواع اتهامات نواخت ولی کمتر کسی است که بداند افرادی چون «محمد قوچانی» که این روزها به میان دار روزنامهها و نشریات حامی و توجیهکننده سوابق غیرقابل دفاع آن مرحوم بدل شده است در آن سالها علیه هاشمی هر چه میخواست مینوشت!
اسفند ۱۳۷۸ درست زمانی که اصلاحطلبان هاشمی را با لطایف الحیل فراوان از گردونه رقابتهای انتخابات مجلس ششم با تخریبها و توهینها خارج کردند محمد قوچانی که بعدها به اردوگاه کارگزاران و حامیان هاشمی پیوست در شماره ۲۶ اسفند ۱۳۷۸ روزنامه «عصر آزادگان» هاشمی را ناکامترین فرد سال خواند و نوشت: درست بر عکس [عبدالله نوری] اکبر هاشمی رفسنجانی… در اوج اطمینان خویش از یک پیروزی تضمین شده از سوی حکومت دریافت که این بار این مردم هستند که باید شکست یا پیروزی را رقم بزنند.
هاشمی رفسنجانی عملاً یک فرصت استثنایی برای تعویض پست سیاسی خود را از دست داد. او که همواره آموختههای خویش در جایگزینی مناسب در پناهگاههای سیاسی را با مهارت به کار میبرد این بار دچار خطا شد.»
قوچانی در ادامه نوشته بود: «هاشمی رفسنجانی که در عهد اول انقلابیگری (دهه اول) از محافظهکاری اجتناب میکرد و در روزگار خوش محافظهکاری (دهه دوم) بر چپ گرایی طعنه میزد در عصر اصلاحطلبی، محافظهکاری تمام عیار شد که بیتوجه به اراده ساخت اجتماعی میکوشید تمنای محال ساخت سیاسی برای صیانت از سنتهای محافظهکارانه را برآورده کند و بدین ترتیب هوشمندترین فروشنده بدل کالای پررونق روزگار که در عهد چپنمایی کالای انقلاب و در عصر راست گرایی متاع توسعه را رنگ و لعاب زده میفروخت فروشنده جنس بنجلی به نام اعتدال شد که حتی آن درصد رایدهنده سنتی نیز به این استاد بازار سیاست نیز مشتری آن نشدند…حتی اگر نماینده سی ام تهران به پیامی در خردادماه ۷۹ مرد اول مجلس شود، او مرد آخر پارلمانی است که مردم به آن رأی دادهاند.»اینها بخشی از یادداشتهای قوچانی بود که بعدها تبدیل به کتاب شد تا باقی بماند و بعدها که اصلاحطلبان خط عوض کردند نشانی باشد از رفتار متکی به فرصتطلبی برخی جریانهای سیاسی!
وزیر حامی هاشمی که از او دفاع نکرد!
مدعیان اصلاحطلبی (شامل ائتلاف طیف موسوم به چپ و کارگزاران) تا قبل از دوم خرداد ۷۶ به دو گروه حامی وی (حاضر در دولت سازندگی) و معترض به وی (چپها) تقسیم میشدند. افرادی مانند عبدالله نوری و به ویژه عطاالله مهاجرانی (معاون حقوقی پارلمانی رئیس دولت سازندگی) در اواخر دوره سازندگی دست به قلم شده و تصریح کردند باید به واسطه تغییر قانون اساسی، مقدمات سومین دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی را به عنوان «امیرکبیر ایران» فراهم کرد. بعد از دوم خرداد و در آستانه انتخابات مجلس ششم در بهمن سال ۷۸ چپهای مدعی اصلاحطلبی با انبوهی از رسانهها و تریبونها (نظیر روزنامه صبح امروز به مدیریت سعید حجاریان) بسیج شدند تا با ناجوانمردی، عنوان «عالیجناب سرخپوش» قتلهای زنجیرهای را برای هاشمی جا بیندازند. آنها حتی عنوان «آقا سی» را برای هاشمی در انتخابات مجلس ششم ساختند. در آن برهه عطاالله مهاجرانی وزیر ارشاد بود، اما نه تنها علیه ترور شخصیت «امیرکبیر» دیروز اعتراضی نکرد بلکه امکانات وزارت ارشاد در خدمت انتشار کتابهای سیاهی مانند «عالیجناب سرخپوش» به قلم اکبر گنجی و دیگرانی نظیر عماد باقی و… قرار گرفت. اما پس از فوت هاشمی، همین مهاجرانی در مطلبی با عنوان «هاشمی رفسنجانی: الذی لیس کمثله شخص»! نوشت: «هاشمی رفسنجانی نه تنها نظیر نداشت بلکه گمان نمیکنم در آینده هم ملت ما شاهد فردی با مختصات هاشمی باشد. ۲۵ سال با ایشان آشنا و از نزدیک همکار بودم. در دوران وزارت هم به مناسبتهای مختلف، ایشان را میدیدم و به ایشان پناه میبردم و یاری و راهنمایی میخواستم در هر دیدار جلوه تازه ای از شخصیت ایشان بروز و نمود پیدا میکرد. او راهنما برای من و نسل ما که در حلقه مدیران نسل اول انقلاب بودیم، به مثابه راهنما بود»!
خطی که عوض شد!
با گذشت زمان و نزدیک شدن به پایان دوره دوم دولت خاتمی، مدعیان اصلاحات که اینک به فکر آینده خود پس از پایان این دوره بودند کم کم از خواب بیدار شده و به تجدید روابط خود با هاشمی رفسنجانی پرداختند تا آنجا که او به یکی از نامزدهای محوری اصلاحطلبان در نهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری بدل شد.افراطیون مدعی اصلاحات که سال ۷۸ هاشمی را عالیجناب سرخپوش میخواندند، در سال ۸۴ پس از شکست مصطفی معین در مرحله اول انتخابات، هاشمی را تبدیل به «قدیس اصلاحات کردند»!در همین قالب متناقض و مزورانه، روزنامه شرق که ۲۴ مرداد ۹۵، «اهمیت هاشمی» را به «اعلام ختم دوره انقلاب» دانسته بود، بعدها عکس تمام صفحه زد و از یار و امید امام بودن برای هاشمی نوشت؛ بی آنکه تاکید کندخود این روزنامه و عقبه سیاسی آن ذرهای دلبستگی به امام و انقلاب ندارند.
تعامل مدعیان اصلاحات با افراد و گروهها همواره دایر مدار منفعت و مصلحت آنان بوده است، زنجیره ایها که روزگاری هاشمی را ناکام میخواستند روزگاری دیگر آن مرحوم را نامزد اصلی خود در انتخابات کرده و زیر پرچم او سینه زده و برای او تبلیغات کردند.امروزهاشمی دیگر در قید حیات نیست و روحانی میگوید «باید هاشمی زمان خود بود» و همزمان با این اظهارات روزنامه سازندگی مصاحبهای را با موسوی خوئینیها منتشر میکند که در اصل از سوی خبرگزاری دولتی ایرنا تهیه شده است، موسوی خوئینیها در این مصاحبه حرف جدیدی نمیزند ولی کمتر از یک هفته پس از سالگرد فوت هاشمی هر چه میخواهد علیه او میگوید تا مشخص شود که کشتی بان را سیاستی دگر آمده و دوره هاشمی به سر رسیده است!
کلید این حملات را بایستی در آن سخن روحانی دید که «باید هاشمی زمان خود بود» و وقتی که هاشمی زمان هست چه نیازی به هاشمی درگذشته؟!بعد از مصاحبه موسوی خوئینیها که در روزنامه سازندگی منتشر شد یکی دیگر از مدعیان اصلاحات که اتفاقاً از سوی خانوادههاشمی در سال ۱۳۷۸ به تخلف در انتخابات مجلس ششم متهم شد به میانه میدان آمده و گفت که مااشتباه کردیم در آن برهه به هاشمی حمله کردیم! شرایط امروز محصول ائتلاف و سیاست ورزی جریانهای اصلاحات، اعتدال و کارگزاران است و با به بنبست رسیدن این ائتلاف همه به جان هم افتادهاند یکی از هاشمی رادیکال و افراطی میگوید و آن دیگری هاشمی معتدل را ستایش میکند و دیگری از هاشمی زمان سخن میگوید!
آنچه از سوی مدعیان اصلاحات و اعتدال بر مرحوم هاشمی رانده شد، درسی برای رجال سیاست است. نه به سوت و کف این جماعت منفعتطلب میتوان دل بست و نه از هیاهو و جنجال و حملات آنان باید هراس داشت. همین یک درس از حیات مرحوم هاشمی برای سیاست امروز و فردای ایران کافی است، البته اگر عبرتگیرندهای وجود داشته باشد!