سرویس جهان مشرق - مذاکرات هستهای که منجر به امضای «برنامه جامع اقدام مشترک» (برجام) شد، بیش از دو سال به طول انجامید. بنا به برخی گزارشها، این مذاکرات با گفتوگوهای محرمانه دوجانبه میان نمایندگان ایران و آمریکا از اولین روزهای ماه مارس سال ۲۰۱۳ (اواسط اسفندماه ۱۳۹۱) به دعوت سلطان «قابوس» پادشاه عمان در این کشور آغاز شد [۱] ، با اضافه شدن طرفهای دیگر برجام ادامه کرد [۲] ، و نهایتاً در تاریخ ۱۴ جولای ۲۰۱۵ (۲۳ تیرماه ۱۳۹۴) با امضای توافق هستهای به نقطه اوج خود رسید [۳] .
«تریتا پارسی» نویسنده، تحلیلگر و فعال ایرانی-سوئدی ساکن آمریکا و بنیانگذار و رئیس «شورای ملی ایرانیان آمریکا» (نایاک) در کتابی تحت عنوان «از دست دادن یک دشمن: اوباما، ایران، و پیروزی دیپلماسی [۴] » که در اولین روز از ماه آگوست سال ۲۰۱۷ (۱۰ مردادماه ۱۳۹۶) منتشر شد، جزئیات و تحلیلهای خود درباره روند مذاکرات برای دستیابی به برجام را تشریح کرده است. پارسی که مدرک مطالعات پیشرفته بینالملل خود را از دانشگاه «جانز هاپکینز» و زیر نظر «فرانسیس فوکویاما» دریافت کرده، یکی از سرشناسترین مبلغان نزدیکی روابط میان ایران و آمریکا محسوب میشود و میگوید در جریان کامل مذاکرات هستهای بوده و کتابش در حقیقت روایتی از دل مذاکرات و برگرفته از اطلاعات دستاول از مذاکرهکنندگان کشورهای امضاکننده برجام از جمله شخص محمدجواد ظریف وزیر خارجه ایران و «جان کری» همتای آمریکایی وی است. پارسی پیش از این نیز کتابهای دیگری به نامهای «اتحاد خائنانه: تعاملات مخفیانه اسرائیل، ایران و آمریکا [۵] » (۲۰۰۸) و «یک چرخش تاس: دیپلماسی اوباما با ایران [۶] » (۲۰۱۲) را منتشر کرده و در آنها، به ترتیب، به «روابط میان ایران، آمریکا و رژیم صهیونیستی از سال ۱۳۲۷ به این سو» و «سابقه دیپلماسی دولت باراک اوباما در قبال ایران از ابتدای دوره ریاستجمهوری وی تا پیش از آغاز مذاکرات هستهایِ منتهی به برجام» پرداخته است.
مشرق قصد دارد طی روزهای آینده، ترجمه بخشهایی منتخب از کتاب «از دست دادن یک دشمن» را خدمت مخاطبان محترم ارائه نماید. لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع مخاطبان، نخبگان و تصمیمگیران عرصه سیاسی از محتوای کتاب مذکور این مجموعه گزارش را منتشر میکند و دیدگاهها، ادعاها و القائات این کتاب و نویسنده آن، لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.
آنچه در ادامه میآید، بخش اول از این مجموعه گزارش است. در این بخش، پیشگفتار و قسمتی از مقدمه کتاب آمده است که به موضوع بازداشت ملوانهای آمریکایی در خلیج فارس توسط سپاه پاسداران و تلاشهای دو طرف برای جلوگیری از تأثیرگذاری این موضوع بر مذاکرات و توافق هستهای پرداخته است.
بخش اول / «پیشگفتار» و «مقدمه»
گفتوگوهای نزدیک با ظریف در اتاق شخصیاش در هتل
پیشگفتار
خوشا به سعادت صلحکنندگان.
عیسی ناصری، حدود ۳۰ سال پس از میلاد مسیح
این کتاب روی ژئوپلتیک و سیاست خارجی، و به طور خاص، روی این مسئله متمرکز است که چگونه مقامات ایران، آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان، روسیه و چین از بروز خطرات دوقلوی «جنگ» و «ایران مسلح به سلاح هستهای» جلوگیری کردند. کتاب پیش رو، داستان سهگانه نبرد به هم گره خورده ژئوپلتیک، در درجه اول میان آمریکا، اسرائیل و ایران است. منافع امنیتی آمریکا و اسرائیل، که هرگز به طور کامل همخوانی نداشتند، پس از جنگ سال ۲۰۰۳ عراق به طور فزایندهای از یکدیگر فاصله گرفتند، در حالی که خصومت آمریکا و ایران نیز هرگز کامل [و مطلق] نبود. این کتاب سعی دارد ثبت و تشریح کند که عوامل داخلی و ژئوپلتیک، و همچنین شانس، چگونه دیپلماسی را ممکن نمود و دیپلماتها و مذاکرهکنندگان چگونه توافق هستهای را قابلدستیابی کردند. کتاب، تصمیمات دولتها و بازیگران درگیر، و همچنین عوامل تأثیرگذار بر روند تصمیمگیریها، از قبیل کمبود اطلاعات، بیاعتمادی به مقاصد طرف دیگر، و محدودیتهای داخلی در زمینه قابلیت مانور در سیاست خارجی را تحلیل میکند.
در همینباره بخوانید:
فصلهای ابتدایی این کتاب بر اساس دو کتاب قبلی من در این زمینه یعنی «اتحاد خائنانه: تعاملات مخفیانه اسرائیل، ایران و آمریکا» و «یک چرخش تاس: دیپلماسی اوباما با ایران» است که مبنای این رقابت ژئوپلتیک را تشریح و فرصتهای متعدد ازدسترفته برای حل دیپلماتیک تنشها، از جمله برنامه هستهای ایران را ثبت کردهاند. این کتاب، به اشکال مختلفی بخش سوم از یک مجموعه سهگانه است و نشان میدهد آمریکا و ایران چگونه بحران هستهای را حلوفصل کردند و همچنین سیاست آمریکا برای مهار ایران و ایجاد یک نظم خاورمیانهای بدون حضور این کشور (که در مرکزیت تنشهای ژئوپلتیک قرار دارد) چگونه سرانجام به پایان رسید.
این کتاب عمدتاً مبتنی بر منابع اولیه است، یعنی مصاحبه با تصمیمگیرندگان آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه، اسرائیل و ایران. برای نگارش فصلی که به طور خاص به مذاکرات هستهای پس از سال ۲۰۱۰ پرداخته است، بیش از هفتاد مصاحبه با مقامات عالیرتبه دولتی و مذاکرهکنندگان اصلی و همچنین بازیگران خارجی در واشینگتن (که به تنظیم استراتژی دیپلماتیک پرزیدنت اوباما کمک میکردند) انجام شده است. گزارشهای این افراد از رویدادها به صورت ضربدری [و در مقایسه با سایر گزارشها درباره همان رویدادها] بررسی شدهاند. هرگاه منبع اطلاعات، شهادت تنها یک یا دو نفر بوده، هشدارهای متناسب داده شده است. مصاحبهشوندگان بر اساس نقش مستقیمشان در مذاکرات یا برنامهریزی مذاکرات انتخاب شدهاند.
بخش زیادی از کتاب نیز نتیجه مشاهدات شخصی من به عنوان یک شاهد و یک بازیگر جزئی در روند [مذاکرات و توافق] است. دولت آمریکا در سرتاسر مذاکرات و پس از آن، با من به عنوان رئیس شورای ملی ایرانیان آمریکا و یکی از مدافعان قدیمی دیپلماسی، مشورت میکرد و به من گزارش میداد. من همزمان با مذاکرهکنندگان ایرانی نیز گفتوگوهای نزدیکی داشتم تا بتوانم دیدگاه آنها را بهتر درک کنم. برای من غیرمعمول نبود که چند روز قبل از یک دور مذاکرات، در یک جلسه ارائه گزارش در کاخ سفید حضور داشته [و شنونده گزارش] باشم و سپس چند روز بعد در جریان مذاکرات نیز دو ساعت با وزیر امور خارجه ایران در اتاق خصوصیاش در هتل گفتوگو کنم. دسترسی به تصمیمگیرندگان ارشد در هر دو طرف، دیدگاه منحصربهفردی را به من داد که تلاش کردهام برای تحلیل و غنیسازی این کتاب از آن استفاده کنم. منابع دستدوم، مانند نوشتههای سایر تحلیلگران و گزارشهای خبری نیز مورد استفاده قرار گرفتهاند. گزارشهای خبری عموماً از منابع انگلیسیزبان و همچنین روزنامههای ایرانی به زبان فارسی هستند.
اگرچه ارائه فهرست تمامی مقامات مصاحبهشونده ممکن نیست (و تعدادی از آنها نیز ترجیح دادند ناشناس باقی بمانند)، اما به نام برخی از آنها باید اشاره شود. «جان کری» وزیر امور خارجه، «ویلیام بِرنز» معاون وزیر خارجه، «بِن رودز» معاون مشاور امنیت ملی، «وِندی شِرمَن» مذاکرهکننده ارشد، و همچنین سایر بازیگران اصلی در تیم مذاکرهای آمریکا مانند «جیک سالیوان»، «ریچارد نِفیو» و «راب مالی»، بینشهای ارزشمندی را در مورد تفکرات و ملاحظات استراتژیک دولت اوباما در رابطه با مذاکرات و وضعیت گستردهتر ژئوپلتیک ارائه دادند. در مورد تلاشها برای تضمین [تأیید] توافق در کنگره، من از دیدگاههای سناتورها «تیم کِین» و «دیک دوربین» و اعضای مجلس نمایندگان «نانسی پِلوسی»، «جَن شاکوفسکی»، «کیت اِلیسون» و «دیوید پرایس» بسیار سپاسگزارم.
در طرف ایرانی، «[محمد] جواد ظریف» وزیر امور خارجه، در بذل زمان و دیدگاه، بیاندازه سخاوتمند بود، چنانکه «محمد نهاوندیان» رئیس دفتر پرزیدنت حسن روحانی و «مجید [تخت] روانچی» معاون وزیر خارجه نیز همینگونه بودند. علاوه بر اینها، «فدریکا موگرینی» نماینده عالی اتحادیه اروپا در امور خارجی و سیاست امنیتی، «ژِرار آرو» سفیر فرانسه در آمریکا، «پیتر وِستماکوت» سفیر انگلیس در آمریکا، «پیتر ویتیگ» سفیر آلمان در آمریکا، و «سرگئی ریابکوف» معاون وزیر خارجه روسیه، پیشزمینهها [ی لازم برای در مواضع] و بینشهایی را درباره دیدگاهها و محاسبات سایر بازیگران کلیدی در این رویدادهای تاریخی ارائه دادند.
وحشتناکترین کابوس ملوانهای آمریکایی
مقدمه
هر جا اراده باشد، راه هم هست.
ضربالمثل قدیمی انگلیسی [معادل «جوینده یابنده است»]
ستوان «دیوید نارتکر» و نُه ملوان تحت امرش تقلا میکردند تا موتور یکی از قایقهایشان را تعمیر کنند. مأموریت آنها میان کویت و بحرین خراب شده بود. کویت را سه ساعت دیر ترک کرده بودند، سوخت کافی برای سفر ۲۴۰ مایل دریایی [۴۴۴ کیلومتری] خود نداشتند، و علاوه بر همه اینها، یکی از قایقهایشان هم مشکلات مکانیکی داشت. هیچ راهی نداشتند جز اینکه وسط خلیج فارس توقف کنند و با استفاده از قطعات یکی از قایقهایشان، قایق خراب را تعمیر نمایند. میدانستند که از مسیر خارج شدهاند، اما نمیتوانستند بفهمند چهقدر، چون سیستم ناوبریشان خراب شده بود.
[به خصوص] نمیدانستند در آبهای ایران هستند.
ناگهان، دو قایق گشتی متعلق به سپاه پاسداران ایران (نیروی نظامی تندروی ایرانی که در عراق، افغانستان و خلیج فارس اغلب هدف [دشمنی] آمریکاییها قرار میدهد) با اسلحههای بیرون کشیده، پیدایشان شد. این اتفاق بدترین کابوس ملوانان آمریکایی بود: آمریکاییها قدرت آتش بیشتری داشتند، اما خصومت میان آمریکا و ایران در خلیج فارس میتوانست یک حادثه کوچک مانند همین اتفاق را به یک جنگ کامل تبدیل کند. اگرچه نیروهای آمریکایی دستور اکید داشتند که از هرگونه درگیری با ایرانیها خودداری کنند (و یک قانون نانوشته هم حکم میکرد که شلیک ابتدایی را انجام ندهند)، اما نیروی دریایی سپاه پاسداران سابقه تحریک طرف آمریکایی را با انجام مانورهای بیملاحظه داشت، که در بسیاری موارد به راحتی میتوانستند به یک درگیری نظامی منجر شوند.
یکی از آمریکاییها آچاری را در هوا تکان داد تا نشان بدهد دچار مشکلات مکانیکی شدهاند و هیچ هدف خصمانهای ندارند. اما ایرانیها به این راحتیها متقاعد نمیشدند. از دید آنها، قایقهای نظامی و ملوانهای مسلح متعلق به یک قدرت متخاصم، بیدعوت [و ناخوانده] وارد آبهای ایران شده بودند. دو کشتی ایرانی دیگر هم به غائله پیوستند و پس از محاصره آمریکاییها به آنها دستور دادند تسلیم شوند. نارتکر برای یک لحظه کوتاه به این فکر کرد که برای فرار از این مهلکه، بجنگد. میتوانست اسلحه M۴ خود را به سوی یکی از ایرانیها هدف بگیرد و او را بکشد، اما میدانست با قایق خرابش نمیتواند خیلی از آنجا دور شود. با خودش فکر کرد: «نمیخواهم این یارو را به خاطر یک اشکال مزخرف ناوبری بکشم.» فقط وضعیت همان لحظه نبود که او را نگران میکرد، بلکه پیامدهای بعدی اقداماتش هم او را به وحشت میانداخت [۷] . وی بعدها به مجله خبری آمریکایی «فارنپالسی» گفت: «من نمیخواستم بر سر این موضوع، آتش یک درگیری را روشن کنم. من اختیار شروع جنگ را ندارم [۸] .»
بنابراین آمریکاییها سلاحهای خود را تحویل دادند، زانو زدند و دستهایشان را پشت سرشان گذاشتند. آنها اکنون زندانی [و اسیر] سپاه پاسداران بودند. ۱۲ ژانویه سال ۲۰۱۶ بود؛ چند ساعت دیگر قرار بود باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا، آخرین سخنرانی «وضعیت کشور [۹] » خود را به کنگره ارائه کند، و پنج روز دیگر قرار بود آمریکا تحریمها علیه ایران را به موجب یک توافق هستهای تاریخی لغو نماید.
زمان وقوع این حادثه مکانیکی از این بدتر نمیشد.
[محمد] جواد ظریف، وزیر خارجه پرانرژی ایران، پس از تماشای نمایشی درباره امیر کبیر، نخستوزیر قرن نوزدهم ایران که عموماً به عنوان «اولین اصلاحطلب ایران» شناخته میشود، داشت سالن تئاتری در تهران را ترک میکرد. ساعت ۹ شب بود و او باید به وزارت خارجه میرفت تا با جان کری، وزیر خارجه آمریکا، تماس بگیرد و در مورد گامهای نهایی پیش از «روز اجرا» و لغو تحریمهای آمریکا و اتحادیه اروپا علیه ایران طبق برنامهریزی گفتوگو کند. از سالن تئاتر که بیرون آمد، تلفن همراهش زنگ زد؛ معاون مشاور امنیت ملی ایران تماس گرفته بود تا خبر دستگیری ملوانهای آمریکایی را به ظریف بدهد. چهار ساعت از دستگیری ملوانها توسط سپاه پاسداران گذشته بود و ایرانیها به این نتیجه رسیده بودند که ملوانهای آمریکایی راست میگویند. آنها واقعاً مسیر خود را گم کرده بودند و هیچ هدف خصمانهای وجود نداشت، اگرچه زمان این اتفاق مشکوک بود.
در همینباره بخوانید:
›› پشت پرده پیگیری ماجرای دستگیری سربازان آمریکایی توسط سپاه
ایرانیها به تهدید حساسیت دارند
ظریف بلافاصله در این هول و ولا افتاد که نکند اوباما قبل و یا طی سخنرانی وضعیت کشور خود به شکل علنی به این مسئله بپردازد. از آنجایی که این اتفاق، نتیجه این اشتباه بود، بهترین سناریو این بود که ملوانها در اسرع وقت آزاد شوند. اگر اوباما یا دیگر مقامات ارشد آمریکایی در این مورد، به خصوص با زبان تهدید، اظهارنظر میکردند، مانور دادن در ساختار سیاسی ایران و تضمین آزادی سریع ملوانها برای ظریف بسیار دشوار میشد. چنانکه ظریف دوست دارد بگوید، ایرانیها به تهدید حساسیت دارند. او به من [تریتا پارسی] گفت: «با شناختی که من از آمریکا دارم، عبارتی که آنها استفاده میکردند این میبود که «ایران باید نیروهای ما را آزاد کند.» آنوقت ایران این جمله را به عنوان تهدید تلقی میکرد. و سپس واکنش نشان میداد؛ و این ماجرا [ی کوچک] تبدیل به یک معضل میشد [۱۰] .»
چیزهای بیش از حد مهمی ممکن بود به خاطر اشتباه چند ملوان آمریکایی در ناوبری در معرض خطر قرار بگیرد. پس از سالها تهدید، تحریم و مذاکرات دشوار، ایران، آمریکا و اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل به علاوه آلمان (۱+۵) به توافقی رسیده بودند که همه طرفها را راضی میکرد. این توافق تمام مسیرهای ایران به سوی بمب هستهای را از طریق ترکیبی از محدودیتهای فنی، بازرسی و مکانیسمهای شفافسازی مسدود میکرد. در طرف دیگر، ایران برنامه انرژی هستهای منحصراً صلحآمیزی را به دست میآورد که شامل غنیسازی اورانیوم نیز میشد. آمریکا و ایران به شکلی معجزهوار موفق به برداشتن گامی در جهت صلح شده بودند.
در همینباره بخوانید:
›› اتاق جنگ آمریکا علیه ایران کجاست و در رأس آنچه کسانی هستند؟
اگرچه توافق بر اساس یک فرمول علمی پیشگام [و خلاقانه] بود، اما چالش واقعی در مذاکرات، فنی نبود، بلکه انسانی بود. پس از بیش از سه دهه خصومت متقابل و رقابت ژئوپلتیک شدید، میزان اعتماد میان آمریکا و ایران عملاً صفر بود. بدون وجود اعتماد، حتی هوشیارانهترین و بدیهیترین راهحل هم توسط طرفهای بیش از حد مشکوک به یکدیگر رد میشد. با این حال، پس از سال ۲۰۰۳ و آشفتگی ایجادشده پس از تهاجم [ایالات متحده] به عراق، ستارههای [بخت] ژئوپلتیک و سیاست داخلی آمریکا و ایران [در آسمان خاورمیانه] به آرامی شروع به جفت شدن کردند و راه را برای یک راهحل دیپلماتیک احتمالی هموار نمودند. البته اگر مقامات صاحب قدرت [در دو کشور] اراده و شجاعت سیاسی آن را داشتند که روی فرآیندی سرمایهگذاری کنند که ممکن بود از نظر ژئوپلتیک ضروری باشد، اما از دیدگاه سیاسی داخلی، [برای جایگاه آنها] خطرناک بود. شانس یار بود و آن زمان در آمریکا و ایران مقاماتی روی کار بودند (به ترتیب، باراک اوباما و حسن روحانی) که نسبت به اقدام نظامی تردید داشتند و مایل به بررسی این مسئله بودند که دیپلماسی ممکن است بتواند چه دستآوردهایی به ارمغان بیاورد.
اما اکنون ثمره تلاشهای آنها در معرض خطر قرار گرفته بود؛ نه به خاطر نتانیاهو و متحدانش در کنگره و عربستان، بلکه به خاطر ده ملوان آمریکایی که گم شده بودند. فقط توافق هستهای و مزایای احتمالی آن برای روابط آمریکا و ایران در درازمدت نبود که در معرض خطر قرار داشت. طی چهارده ماه گذشته، آمریکا و ایران مخفیانه در حال انجام مذاکرات تبادل زندانی بودند که میتوانست موجب آزادی پنج آمریکایی بازداشتی در ایران و پنج ایرانی بازداشتی در آمریکا شود. این تبادل قرار بود چند روز دیگر انجام شود. اگر مسئله ملوانها به سرعت حل نمیشد، لغو تحریمها طبق توافق انجامشده و تبادل زندانیان ایرانی با بازداشتیهای آمریکا در ایران، از لحاظ سیاسی برای واشینگتن غیرممکن میشد. یکی از مقامات ارشد دولت آمریکا به من گفت: «سخت میشود تصور کرد [و بعید است که] اگر تعدادی ملوان آمریکایی به خاطر مسئلهای حلنشده در بازداشت ایرانیها بودند، ما میتوانستیم اعلام کنیم که تحریمها علیه ایران را برخواهیم داشت و توافق را اجرا خواهیم کرد. در آن صورت هیچ اتفاقی [طبق برنامهریزیهای قبلی] نمیافتاد.» ایرانیها هم به همین نتیجه رسیده بودند. ظریف گفت: «من میترسیدم که این اتفاق همه چیز را به خطر بیندازد، نه فقط اجرای توافق هستهای را [۱۱] .»
آنچه خواندید، بخش اول از یک مجموعه گزارش بود. بخشهای بعدی این مجموعه به زودی در مشرق منتشر خواهد شد.
همچنین برای خواندن ترجمههای دیگر مشرق از منتخب کتابهایی مانند «انتخابهای سخت» نوشته «هیلاری کلینتون» و «آتش و خشم» نوشته «مایکل وولف» میتوانید به کتابخانه مشرق مراجعه کنید.