به گزارش مشرق، مردان بزرگ ارادههایی هستند که در معرکهها، معادلهها را بر هم میزنند. مردان بزرگ روحهای بلندی هستند که هرگز در ساحل خستگی و ناامیدی لنگر نمیاندازند. مردان بزرگ در لحظه لخظه زندگیشان درسهایی بزرگ و قصههایی شکوهمند از خود بر جای میگذارند. شهیدان که خود مردان بزرگ تاریخ هستند نقش آفرینانی بودند که عشق را معنا کردند و صلابت و ایستادگی را در مقابل هجوم هرزه بادها تفسیر کردند.
بیشتر بخوانیم:
شکرگزار رهبری چون آیتالله خامنهای باشید
شهادتم را به خود تبریک میگویم!
در سال ۱۳۴۰ نوزادی چشم به جهان گشود که نامش را حمید گذاشتند. کودکی که از ابتدا با صدای اذان دست در دست پدر راهی مسجد میشد و به نماز جماعت میایستاد. روزها گذشت و حمید فعال و فعالتر شد. وی حضور پررنگی در صحنههای انقلاب داشت و حتی توسط ساواک دستگیر شد؛ اما این دستگیری سبب شد، ارادهاش قویتر و عزمش راسختر شود. شور انقلابی به احساس مسئولیت و علاقه اش به سپاه سبب شد در سال ۱۳۵۹ وارد سپاه پاسداران دزفول شود. شهید صالح نژاد به دلیل توانمندیهایش، مسئولیتهای بسیاری از جمله فرمانده گردانهای ذوالفقار، انبیا و حمزه سید الشهدا لشکر ۷ ولیعصر (عج) را در کارنامه خود ثبت کرد.
وی برای خودسازی اهمیت بسیاری قائل و همواره مواظب اعمال و رفتار خود بود. فکر کردن درباره اعمال و رفتار خود و محاسبه نفس در قبل از اذان مغرب و قبل از نماز شب همراه با قدم زدن یکی از خصوصیات با ارزش او بود. وی از مشکلات هراس نداشت و در عمق سختیها خطر میکرد و در ازدحام ناهمواریها، راه میجست و راه میبرد. همیشه آرزوی شهادت و وصال دوست در سخنان، دعاها و سجدههایش شنیده میشد. تا اینکه در عملیات والفجر ۸ و فتح شکوهمند فاو در بیست و یکمین روز از بهمن ۱۳۶۴ به آرزوی خود رسید.
در ادامه وصیتنامه شهید «عبدالحمید صالح نژاد» را میخوانید:
بسمه تعالی
شهادت میدهم به یکتایی پروردگار تبارک و تعالی و اینکه محمد رسول الله و علی (ع) جانشین به حق رسول اکرم (ص) میباشد.
طبق معمول باز میخواهم به جبهه بروم و گفتم برای چندمین مرتبه وصیتنامهای بنویسم، شاید این بار فرجی باشد.
داشتم فکر میکردم که انسان فقط یک مرتبه است که خوب به جبهه میرود و آن وقتی است که به شهادت میرسد. هر چند سالها که در جبهه باشد و اجر شهید را هم بگیرد، ولی آن یک مرتبه است که انسان با همه اخلاص پا را به جبهه میگذارد و فکر میکنم که همه آن جبهه رفتنها برای پاکسازی کاملی است که برای یک لحظه آخر به وجود میآید و من این مطلب را با ماندن در جبهه و حسرت بر رفتن شهیدان برای خودم به اثبات رساندهام.
من چه باید وصیت کنم تا حق تمام مردم را ادا کرده باشم الا وصیت بر حفظ اسلام و شناخت فرهنگ آن و دل را با آغشته کردن در برنامههای مکتب و به اطمینان رساندن آن.
بعضی از انسانهای قالبی به کجا میروید؟ شمایی که بندهای دلتان را با بندهای دنیا محکم گره کردهاید و با آرزوهای پی در پی، عمری دراز را برای خود محاسبه کردهاید و خود را در قالبهایی کردهاید که هیچ دردی از رنجهای انسان محروم را درک نمیکنید و یا با ربط دادن حفظ جبهههای نبرد به دیگران خود را از این مسئولیت ساقط کردهاید و گوش خود را گرفتهاید تا ندای پی در پی امام و گریههای درد آلود مادران شهید و کودکان یتیم را نشنوید و چشمانتان را بستهاید تا مصیبتهای مردم را به چشم نبینید تا خود در کنار همسران تان آرام بیاسایید. دگر باز ایستید که به قول علی (ع) هیچ چیز این بندهای دنیا را از جان شما پاره نمیکنند الا در زیر دندانهای مصیبت. هان! کمی سستی تن و روح را بشکنید و هجوم روحی داشته باشید که خداوند همه ما را در راه عشق آزمایش میکند.
خداوندا!
تو خود شاهدی که حق هیچکس از دوستان و خانوادهام را ادا نکردهام، ای کاش میتوانستم حق ولی فقیه و رهبرم را ادا کنم، ای کاش میتوانستم مفهوم گریههای نیمه شب امام را درک کنم، ای کاش میتوانستم دردی از دردهای این مردم مظلوم را درمان کنم و ای کاش میتوانستم حق محبتهای دوستان را اداء کنم.
خدایا!
هر کدام از این برادران که در جبهه به شهادت میرسیدند، تو میدانی که زخمی بر قلبم به جا میگذاشتند تا جایی که تقاضای مرگ میکردم و تنها وصایا و هدف آنها بود که مرا آرامش میبخشید.
خداوندا!
ملت ما را آن چنان ایمانی عطا کن تا در جریانهای پیچیده اجتماعی فرو نروند و آن چنان ایمانی به مجاهدان همراه با فرهنگ عطا کن تا انعطافهای سخت جبههها آنها را نلغزاند و رهبر ما را با جوانهای ما پیوندی آهنین عطا فرما.
تمام دارائیم را به همسرم و بقیه را به پدر و مادرم تحویل دهید و والدینم، همسرم را مثل دختر خودشان نگهداری کنند.
و اما حتما همسرم در تربیت فرزندم کوشا باش و این جزئیات در روح تو تأثیر نکند و از فاطمه (س) گونه بودن تو در این زندگی سخت ما تشکر و قدردانی بسیار میکنم؛ و من الله توفیق.
حمید صالح نژاد