3

بالاخره جناب حجاریان به میدان آمد و آنچه تاکنون انگ غیریت به اصلاح‌طلبان تعبیر می‌شد را به‌عنوان یک واقعیت پذیرفت.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********

تحقیر آمریکا، مقاومت ملت!

محمدحسین محترم در کیهان نوشت:

۱- حضرت امام (ره) در سال ۱۳۶۵ بعد از اینکه اجازه ملاقات به مک فارلین فرستاده رئیس‌جمهور آمریکا و همچنین اجازه ملاقات مسئولان ایرانی با او را ندادند، فرمودند «شنیدم رئیس‌جمهور آمریکا گفته است که ایران ما را تحقیر کرد. این اول کار است، ایران تا آخر شما را تحقیر خواهد کرد».

بنیانگذار جمهوری اسلامی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در نوفل لوشاتوی فرانسه در دی ۵۷ به ریچارد کاتم مامور و جاسوس سازمان سیا که تحت عنوان استاد روابط بین‌الملل دانشگاه با امام دیدار کرده بود گفته بودند «کارتر می‌رود» و کارتر نیز با پیروزی انقلاب مفتضحانه رفت و دور دوم ریاست‌جمهوری را ندید!.

حال اینکه رهبرمعظم انقلاب در دیدار نخست‌وزیر ژاپن فرمودند «ترامپ را شایسته مبادله پیام نمی‌دانم»، اولاً تحقق همان سخن حضرت امام (ره) است که فرمودند «ایران تا آخر آمریکا را تحقیر خواهد کرد». ثانیاً مصاحبه ترامپ با فاکس نیوز بعداز مواضع قاطعانه رهبری و برگشت آبه از تهران و گفت‌وگوی تلفنی وی با ترامپ، نشان داد آمریکا یک‌بار دیگر «طعم تلخ تحقیر» از سوی ملت ایران را چشید و به‌شدت از این تحقیر شدن شوکه و عصبانی و سردرگم شده است.

ترامپ در پاسخ به سؤالی درباره برنامه‌اش برای مهار ایران تنها به این جمله اکتفا کرد که «خواهید دید»! و از روی ناامیدی اذعان کرد «اگر نتوانیم از پس ایران برآییم، دیگر برنخواهیم آمد» و این همان سخن رهبرمعظم انقلاب است که به آبه شینزو گفتند «آمریکایی‌ها چهل سال قادر به نابودی جمهوری اسلامی و تغییر رژیم در ایران نشدند و از این به بعد هم قادر نیستند».

ترامپ بعدازاینکه به قادر نبودن خود پی برد، مجبور شد در توئیتش از رهبرمعظم انقلاب با عنوان «آیه الله خامنه‌ای»،با احترام یاد کند و نوشت «حتی برای فکر کردن به یک توافق خیلی زود است».وی درحالی که هر روز منافقانه از آمادگی برای مذاکره با ایران سخن می‌گفت جهت سرپوش گذاشتن بر تحقیر شدن خود در ادامه توئیتش نوشت «نه آنها آماده‌اند و نه ما»!. با مواضع قاطعانه رهبری، عقب‌نشینی ترامپ از موضع مذاکره غیرصادقانه‌اش بعداز عقب‌نشینی قبلی او از موضع القاء دروغین جنگ، نشان داد مقاومت جواب می‌دهد و این موضع صادقانه رهبری در عمل به اثبات رسید که «نه جنگ و نه مذاکره»!.

ثالثاً این سخن رهبری انشاالله نوید دهنده رفتن ترامپ است، همانگونه که کارتر رفت!. هرچند ترامپ بشدت به اهرم فشار بر ایران به عنوان یک برگ برنده برای پیروزی در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نیاز دارد، اما همانگونه که این اهرم به برگ باخت کارتر دموکرات تبدیل شد، این‌بار برخلاف برخی تحلیل‌ها احتمالاً به برگ باخت ترامپ جمهوری‌خواه تبدیل خواهد شد.

رابعاً نکته مهم در دیدار نخست‌وزیر ژاپن با رهبری آنگونه که در تصاویر بخوبی آشکار بود اینکه آبه شینزو ابتدا پیام کتبی ترامپ را در دست داشت و روی میز جلوی خود گذاشته بود تا احتمالاً به رهبری بدهد، اما بعداز شنیدن سخنان قاطع رهبری نامه را زیر نشیمن‌گاه سمت راست خود قرار داده بود و سپس با خود برد.

این حرکت غیردیپلماتیک نشان داد که آقای آبه شدیداً مقهور منطق و استدلال قوی و مواضع قاطعانه رهبرمعظم انقلاب شده بود و حرف دیگری برای گفتن نداشت و از سوی دیگر نشان داد رهبری حتی حاضر به دریافت پیام ترامپ نیز نشدند.

۲- اما چرا رهبر معظم انقلاب به پیام رئیس‌جمهور آمریکا هیچ اعتمادی و اعتنایی نکردند و فرمودند «ترامپ را شایسته مبادله هیچ پیامی نمی‌دانم و هیچ پاسخی هم نمی‌دهم»؟ اولاً ریشه و چرایی این موضع رهبرمعظم انقلاب را در مواضع حکیمانه بنیانگذار جمهوری اسلامی که در صحیفه امام منعکس شده، باید جست‌وجو کرد و دانست که موضع رهبرمعظم انقلاب و نظام جمهوری اسلامی همان موضع حضرت امام خمینی است.

حضرت امام ره آمریکا را «جنایتکار تاریخ»، «ام الفساد»، «شیطان بزرگ» و «عامل بدبختی ملت و وابستگی کشور ایران» و رابطه با آمریکا را «رابطه گرگ و بره»، «رابطه ظالم و مظلوم» و «رابطه یک غارت شده با غارتگر» می‌دانستند و تاکید داشتند «آمریکا نمی‌خواهد منطقه آرام باشد… ایران دستش را پیش آمریکا انشاء الله تا ابد دراز نمی‌کند… ما با آمریکا روابط ایجاد نخواهیم کرد مگر اینکه آدم بشود».

ثانیاً سفر آبه شینزو را باید در جهت افزایش اعمال فشارهای سیاسی آمریکا بر ایران به موازات اعمال فشارهای تحریمی ارزیابی کرد، چراکه سیاست آمریکا «فشار برای مذاکره و مذاکره برای ادامه فشار» است و دولت آمریکا هیچ‌گاه علیرغم مذاکراتش حاضر نشده به هیچ‌کدام از وعده‌هایش عمل کند و یا تحریم‌ها را کاهش دهد و براین اساس است که رهبرمعظم انقلاب فرمودند «از طریق مذاکره با امریکا مشکلات ما حل نخواهد شد و آقای آبه بدانید که ما تجربه برجام را تکرار نمی‌کنیم».

۳- اما نه تنها در عدم صداقت آمریکا شکی وجود ندارد و ملت ایران یقین دارد که «صداقت در میان آمریکایی‌ها بسیار کمیاب است»، بلکه در استقلال ژاپن هم به‌دلایل متعدد باید تامل کرد از جمله: اولاً نخست‌وزیر ژاپن نه تنها حامل پیام لغو تحریمها به عنوان موضوع اصلی ایران و به عنوان نشانه حسن نیت واشنگتن نبود بلکه حتی خود وی نیز هیچ سخنی از دور زدن تحریمهای آمریکا و برقراری روابط اقتصادی و بانکی و خرید نفت ایران نگفت و همان طرح آمریکا تحت عنوان «نفت در برابر غذا» را مطرح کرد و گفت «من به آقای روحانی گفتم قصد داریم در زمینه کمک‌های بشردوستانه فوری و پزشکی و درمانی با ایران همکاری کنیم»!

ثانیاً آقای آبه به‌جای فشار بر تهران برای ماندن در برجام، باید بر رئیس‌جمهور آمریکا فشار می‌آورد که چرا برجام را نقض کرده و از آن خارج شده است.درحالی که تهران نه برجام را نقض کرده و نه از آن خارج شده، آقای آبه چرا از آمریکا نخواست به تعهداتش در برجام عمل کند؟ و اگر چنین می‌کرد قطعاً نیازی نبود با ادعای کاهش تنش و جلوگیری از جنگ به تهران سفر کند.

ثالثاً در حالی که هیچ قرائنی از احتمال وقوع جنگ وجود ندارد و خود آقای آبه نیز به عنوان یک سیاستمدار می‌داند که وجود ندارد، اما وی با بازی در «جنگ روانی و سناریوی دوگانه صلح و جنگ»، تلاش داشت مسئولان و ملت ایران را بیمناک کند تا به مذاکره با آمریکا تن دهند.

هرچند آقای روحانی در نشست خبری مشترک با نخست‌وزیر ژاپن گفت که «آقای آبه یک خوشبینی قابل ملاحظه‌ای دارد که نتایج امیدوارکننده‌ای در راه است»، اما خود آقای آبه در این نشست خبری اذعان کرد «در برخی مواضع احساسات پیچیده‌ای تجربه کردم و بعضی از حرفهای من که اینجا می‌گویم ممکن است برای مردم ایران گوش نواز نباشد»!. چراکه ملت ایران به دروغین بودن دوگانه جنگ و صلح واقفند.

رابعاً نکته مهم دیگر اینکه با اعمال تحریمهای پتروشیمی آمریکا علیه ایران بعداز درخواست ترامپ از آبه برای میانجی‌گری، انتظار بود آقای آبه به این عدم صداقت رئیس‌جمهور آمریکا اعتراض کند تا زمینه شکست ماموریتش پیشاپیش فراهم نشود! خامسا وی در دیدار آقای روحانی اذعان می‌کند بدون اجازه و هماهنگی با آمریکا نمی‌تواند قدم از قدم بردارد.

وی مدعی شد «برای حفظ روابط اقتصادی با تهران و خرید نفت از ایران با آمریکا مذاکره کرده‌ام»!. سخنگوی وزارت خارجه آمریکا هم بلافاصله اعلام کرد «ترامپ و آبه درخصوص ایران بطور کامل توافق و هماهنگی دارند». سادسا ژست بی‌صداقتی ژاپنی‌ها در اواسط سفر آبه آشکار شد که به ناگهان تغییر جهت دادند و در یک خط خبری هماهنگ با غربی‌ها بویژه خبرگزاری رویترز و بی‌بی سی، برای تحت شعاع قرار دادن شکست سفر آبه ادعا کردند نخست‌وزیر ژاپن نه حامل پیام ترامپ است و نه قصد میانجی‌گری دارد!.

در حالی که علاوه‌بر فضاسازیهای سیاسی-رسانه‌ای قبلی، خود آبه در دیدار رهبری اذعان کرد «من حامل پیام رئیس‌جمهور آمریکا برای جنابعالی هستم» و شبکه تلویزیونی ان اچ کی ژاپن هم سفر آبه را با عنوان «دیدار میانجیگرانه با پیام و اهداف مهم» پوشش خبری می‌داد. این عقب‌نشینی نشان داد توکیو نمی‌تواند به‌عنوان میانجی مستقل و صادق عمل کند.

۴- خلاصه و توصیف کردن اسلام در «خیرالامور اوسطها و میانه‌روی و تساهل و تسامح»! دم خروس آقای آبه را نیز بیرون زد که چگونه سفر خود را با هماهنگی جریان نفوذی و غربگرا و لیبرال داخلی تنظیم کرده بود.

۵- با شکست ماموریت آبه در جهت زمینه سازی برای مذاکرات آشکار میان ایران و امریکا، مقامات و رسانه های غربی و برخی دنباله‌های داخلی آنها به‌دنبال القا و تغییر محاسباتی برخی مسئولان کشور برای تن دادن به «مذاکره مستقیم محرمانه میان ایران و آمریکا» هستند، آن‌گونه که بی بی سی و برخی رسانه های امریکایی ادعا کردند «در این شرایط چاره کار برپایی مذاکره مستقیم محرمانه میان ایران و آمریکاست که دولت ایران بتواند آن را کتمان کند، تا بعداً امکان «مذاکراتی نو» صورت بگیرد»!.

۶- برخی قرائن این احتمال را پیش می‌کشد که آمریکایی‌ها و غربگراهای داخلی تلاش دارند بازی مذاکره با چتر القاء جنگ و صلح را بدون تغییر اهداف خود از میدان آمریکا–ایران به میدان عربستان –ایران منتقل کنند. و آنچه ترامپ نتوانسته بود با مامور کردن ژاپن مستقیماً به آن برسد، اکنون با بهره‌گیری از سعودی‌ها این گاوهای شیرده دنبال کنند!

استقبال از رویکرد قاضی القضات

نعمت احمدی در ایران نوشت:

آیت‎الله رئیسی که تنها سه ماه از حضورش در مقام ریاست دستگاه قضایی می‎گذرد، پس از اقدامات گوناگونی که در راستای ارتباط‎‌گیری با نخبگان اجتماعی و سیاسی و اهالی رسانه انجام داده، این بار به سراغ فضای مجازی رفته است. موضوعی که همواره بر سر ادامه یا توقف فعالیت آن از سوی بسیاری از مقامات کشور از جمله مسئولان قضایی بحث بوده، اتفاقاً از سوی ابراهیم رئیسی مورد استفاده قرار گرفته و رئیس قوه قضائیه آن را ابزاری برای اصلاحات مورد نیاز در نهاد تحت مسئولیت خود می‎داند.

این اتفاق را باید پیروزی فضای مجازی بر وضع موجود دانست. آیت‎الله رئیسی با توجه به اهمیت این فضا و اشراف و اطلاعی که از تأثیرگذاری آن دارد طی فراخوانی، ایجاد اصلاح یا تکمیل برخی از رویه‎ها، رویکردها، دستورالعمل‎ها و آیین‎نامه‎ها را به مردم واگذار کرده است و از آنان برای پیشبرد امور راهنمایی می‎خواهد. کاری که او پیش از این نیز در تولیت آستان قدرس رضوی انجام داده و سعی داشته نظرات کاربران رسانه‎های اجتماعی را مدنظر قرار دهد، اکنون نیز در دستگاه قضایی به کار ببرد.

نگارنده به این موضوع از دید مثبت نگاه می‌کنم. چرا که به هر کیفیتی که این تصمیم اجرایی شود، نشان می‎دهد که مسئولان ما به این واقعیت پی برده‎اند که عصر رسانه دگرگونی بنیادینی پیدا کرده و عصر محرمعلی‏ خان‏ها گذشته است. ما دیگر نمی‎توانیم به افراد تکلیف کنیم که چه چیزی را بنویسند و چه چیزی را بخوانند. از سوی دیگر نیز عصر سلطه روابط عمومی‎ها و تشریفات هم پایان یافته است.

این روابط عمومی‎ها بودند و البته هنوز هم هستند که به نوع رابطه مردم با مسئولان سمت و سو می‎دهند. این روابط عمومی‏‌ها هستند که انتخاب می‏‌کنند مسئولان کدام سخن را بشنوند و آن را از چه کسی و چه زمانی بشنوند. فضای مجازی دیواره ضخیمی‎ که روابط عمومی‌ها به دور مسئولان کشیده بود را بهم ریخت. ابراهیم رئیسی هم جز نخستین مسئولانی است که به اهمیت این موضوع پی برده است.

اگر این سامانه آن گونه که در این فراخوان اعلام شده شکل بگیرد، باید آن را به فال نیک گرفت. رئیس قوه قضائیه در جایی از این فراخوان گفته‌اند: «اعلام می‌‏کنم تا زمانی که سامانه اختصاصی دستگاه قضایی برای ارتباط دوسویه با مردم و نخبگان در دسترس قرار بگیرد، صفحات متعلق به اینجانب در رسانه‎های اجتماعی یکی از مسیرهای دریافت نظرات مردم خواهد بود.» حتی اگر همین ارتباط یکسویه فعلی را تا فراهم شدن ارتباطی دوسویه در نظر بگیریم، اتفاق مبارکی است.

امیدوارم که آیت‎الله رئیسی به مسئولی تبدیل شود که گوش شنوایی دارد و اگر خروجی آن همان گونه که در این فراخوان آمده ایجاد اصلاح یا تکمیل برخی از رویه‎ها، رویکردها، دستورالعمل‎ها و آیین‎نامه‎ها باشد، می‎تواند شیوه سنتی را که روابط عمومی‎ها و اطرافیان مسئولان به دورشان همچون حصاری کشیده‎اند، از بین ببرد و به فضای دیجیتالی امروز برساند.

مانند آنچه در مورد رئیس جمهوری امریکا رخ داده است. آقای ترامپ تیم رسانه‎ای ندارد اما از یک فضای مجازی ساده یعنی توئیتر استفاده می‎کند و دنیا را با آن تکان می‎دهد. این نه حاصل قدرت ترامپ است و نه عقل و هوش او. بلکه قدرت دنیای جدید مجازی است که او و بسیاری دیگر از مسئولان را به این سمت سوق داده تا بی‎واسطه با مردم صحبت کنند.

ترامپ، چین را به روسیه و ایران نزدیک می کند

علیرضا میریوسفی در خراسان نوشت:

این روزها، جنگ تعرفه ای آمریکا و چین سرتیتر اول رسانه های آمریکایی و بسیاری از رسانه های دیگر است. تعرفه های ٢٥ درصدی که ترامپ بر واردات بخشی از کالاهای چینی اعمال کرده، بالاترین درصد تعرفه موجود در میان کشورهای صنعتی و بسیار بالاتر از میزان تعرفه در اکثر کشورهای جهان است.

ترامپ به تازگی تهدید کرده که این تعرفه ها را به بخش باقی مانده از واردات از چین نیز تعمیم خواهد داد و بدین صورت ایده اصلی کاپیتالیسم و لیبرالیسم اقتصادی که آمریکا حدود یک قرن مروج و مدافع آن بود زیر سوال خواهد رفت. این تصمیم ترامپ منتقدان زیادی در داخل و خارج آمریکا دارد.

حتی به تازگی و در دو نوبت حدود ۸۰۰ بنگاه اقتصادی آمریکا راجع به عواقب این سیاست برای اقتصاد و مصرف کنندگان آمریکایی هشدار داده اند.

از سوی دیگر، درباره اقدامات ترامپ در قبال چین و جنگ تعرفه ای زیاد صحبت می شود، ولی به تناسب میزان توجهی که به نقش ترامپ و اوباما در هدایت سیاست های آمریکا می شود، به تحولات دیدگاه ها در طرف چینی و رهبران این کشور توجه نشده است.

در بحث های ژئوپولیتیک، آمریکایی ها معتقدند شی جین پینگ، رئیس جمهور و رهبر فعلی چین، از ابتدای سرکار آمدن و حتی قبل از آن، به تدریج دارد چین را از یک بازیگر صرف اقتصادی، به یک بازیگر عمده سیاسی و امنیتی تبدیل می کند و با نزدیکی و هماهنگی با روسیه، طراحی های راهبردی و کلان آمریکا را در قبال چین که طی چند دهه گذشته و از زمان نیکسون شروع شده بود، با چالش مواجه می کند.

نزدیکی به روسیه، فعال سازی و گسترش سازمان امنیتی شانگهای، طرح یک کمربند، یک جاده، فعال سازی سیکا و اقداماتی از این دست، همگی به عنوان نمونه هایی از جهتی است که شی جین پینگ برای آینده چین ترسیم کرده است.

برخی آمریکایی ها امید داشتند در سال ٢٠١٨ با تغییر شی، سیاست های امنیتی چین تغییر کند؛ با این حال شی با تغییر قانون اساسی و تمدید دوران ریاست جمهوری اش در سال ۲۰۱۸، این امید را هم از بین برد. در هفته های اخیر و با بالاگرفتن اختلافات با آمریکا، اعلام بازگشت به برخی آموزه های مارکسیسم و مائوئیسم مثل "راهپیمایی طولانی مدرن" به تقلید از "راهپیمایی طولانی" مائو در دهه سی میلادی توسط شی، در واقع نوعی بازگشت به اصول سوسیالیسم تلقی شد.

این موضوع توجه رسانه های اصلی و صاحب نظران آمریکایی را به خود جلب کرد و نشانه ای تعبیر شد که چین به رهبری شی قصد عقب نشینی و کوتاه آمدن در برابر تهدیدهای روزانه ترامپ را ندارد و به عبارت دیگر کشتیبان سیاست دیگری آمده است.

اینکه آمریکایی ها نگران قدرت روزافزون چین هستند، منحصر به ترامپ و دولت کنونی آمریکا نیست. در واقع درباره چین به عنوان یک تهدید عمده آینده برای آمریکا، بین نخبگان این کشور از کلینتون و اوباما گرفته تا کیسینجر و هاس اجماع وجود دارد و همگی چین را یک قدرت در حال صعود می دانند که باید آن را مهار و کنترل کرد، ولی نسخه تقریباً همگی آنها با نسخه ترامپ در این تقابل متفاوت است.

آنها معتقدند برای مهارچین از یک سو باید همکاری های اقتصادی و تجاری و در نتیجه وابستگی اقتصادی متقابل دو کشور تداوم یابد، ولی در عوض حضور نظامی و امنیتی آمریکا در دریای جنوبی چین و حمایت امنیتی آمریکا از متحدان این کشور در حاشیه دریای چین، مثل ژاپن و فیلیپین و کره جنوبی افزایش یابد. ترامپ دقیقاً در حال پیاده سازی عکس این استراتژی است.

یعنی از یک طرف تجارت با چین را محدود می کند و جنگ تعرفه ای بی سابقه را علیه چین آغاز کرده است و از سوی دیگر ژاپن و فیلیپین و کره جنوبی را مجانی سوار می خواند و آنها را تهدید به قطع چتر امنیتی آمریکا می کند و با دشمن این کشورها یعنی کره شمالی نرد عشق می بازد.

هر چه ترامپ بیشتر در کوره جنگ تجاری و تعرفه ای با چین می دمد، چین و درواقع شی را بیشتر به روسیه نزدیک می کند و عزم شی برای اتخاذ سیاست های امنیتی مقابله ای با آمریکا جزم تر می شود. شاید به همین خاطر است که افرادی مانند کیسینجر که به عنوان معمار روابط نوین با چین شناخته می شوند، از سیاست ترامپ گله مند هستند و این سیاست ها را مخرب و با نتایج معکوس برای منافع بلند مدت آمریکا می دانند. یکی از نتایج چنین سیاستی، همراهی نکردن متحدان آمریکا در این جنگ تجاری و انزوای روزافزون آمریکاست. مثلاً از خیلی متحدان آمریکا فقط سه کشور حاضر شدند به تحریم آمریکا علیه شرکت هواوی چین بپیوندند.

در این میان اهمیت موضوع برای ایران و برجام از آن نظر است که ترجیح ملاحظات امنیتی یا تجاری چین و روسیه راجع به مسائل خاورمیانه و روابط با ایران، همواره یکی از ملاحظات بسیار مهم بوده است. شاید بشود انتظار داشت رفتار این دو بازیگر عمده بین المللی با رفتاری که یک دهه قبل در همراهی با تحریم های دولت اوباما علیه ایران کردند، متفاوت باشد. زمان این موضوع را مشخص خواهد کرد.

مشکل اصلی فرزندآوری در ینگه دنیا!

جعفر گلابی در آرمان نوشت:

پیرامون اقدام یک مجری تلویزیونی برای تولد فرزندش در کانادا حساسیت زیادی از سوی جامعه نشان داده شد. به‌رغم دفاع بلادلیلی که برخی به‌خرج دادند و پُز روشنفکرانه گرفتند، این حساسیت کاملاً بجا و امیدوار کننده است. نکته اصلی این نیست که او چگونه هزینه هنگفت سفر و اقامت چندماهه خود و خانواده در یگنه دنیا را به‌دست آورده است در حالی که همین حالا کثیری از مردم برای هزینه‌های تولد فرزندشان حتی در یک بیمارستان دولتی در جنوب شهر کاسه چه کنم؟ چه کنم؟ به‌دست می‌گیرند.

مشکل اصلی آن نیست که کسی در برنامه‌های خود مرتباً قربان صدقه مردم و کشور می‌رود ولی در مواقع مهم زندگی، بودن در کنار مردم وکشور را صلاح نمی‌داند و عزم سفر می‌کند. قبح چنین کاری با تکرار آن از سوی برخی از مسئولان و آقازاده‌هایشان از بین نمی‌رود و این فروکاستن موضوع و سطحی کردن آن است که گفته شود مقصر کسانی هستند که با عملکرد خود راه را برای اینگونه رفتارها باز می‌کنند.

موضوع فقط شیوع نگاه اشرافی و طبقاتی سلبریتی‌ها و نوکیسه‌ها وآقازاده‌ها نیست که بعضاً به تحقیر مردم می‌پردازند ومثلا در مصاحبه‌ای با کمال بی‌شرمی سرنوشت مردم را فدای یک تار موی فرزند خود می‌دانند یا نژادپرستانه از ژن خوب خود دم می‌زنند و از سوی پدر به‌خاطر این سخن دهشتناک تذکری دریافت نمی‌کنند؛ در این ماجرا معضل اصلی چیز دیگریست.

مشکل عطش نگاه به بیرون، وادادگی در مقابل فرنگ، محو شدن در برابر بیگانگان و گم کردن هویت ملی است. اگر ما با بحران هویت حداقل در بخشی از جامعه روبه‌رو نبودیم یک فرد معمولی هم که در خارج از کشور زندگی می‌کند چه بسا برای تولد فرزندش چند صباحی به ایران می‌آمد تا دردانه‌اش مفتخر به ایرانی بودن و تولد در سرزمین مادری باشد.

اینکه چرا اینگونه نیست و چرایی عطش خروج از کشور موضوع این مقال نیست. می‌خواهم ازعطش سیری ناپذیر سفر و مهاجرت از کشور که ابعاد کثیر به خود گرفته، بگویم که این بلای خطرناک وجود دارد و خسارت‌ساز و ریشه‌سوز است ولی متاسفانه کمتر به آن پرداخته می‌شود.

در همین شرایط تحریم که فریاد همگان از کمبودها بلند است در همین چند روز تعطیل سیل مسافران ایران به ترکیه چنان گسترده شد که مقامات دولتی برخی از شهرهای این کشور ستاد تشکیل دادند و افزون بر هتل‌ها و مسافرخانه‌ها مراکز دولتی را به این امر اختصاص دادند تا جا و مکان برای مسافران ایرانی فراهم کنند! خرید زمین و آپارتمان از سوی ایرانیان در تاجیکستان به حدی زیاد شد که دولت این کشور احساس خطر کرد و جلوی آن را گرفت.

در ۹ ماه نخست سال ۹۷ تازه با وجود تحریم‌ها خیل سفرکنندگان به خارج به ۵ میلیون و ۹۰۰ هزار و ۳۸۱ نفر ایرانی رسید. سیل سفرهای مسئولان چنان است که گاهی صورتی زشت به خود می‌گیرد، استانداری در آستانه سیل ویران کننده نمی‌تواند از سفر خارج خود صرفه نظر کند و شهردار ایلام دلیل سفر خود به فرانسه در ایام نوروز آن هم بدون اطلاع شورای شهر را استراحت و انرژی گرفتن اعلام می‌کند و انتخاب رئیس یک کمیسیون در مجلس به‌خاطر سفر وی به آمریکا و دیدار با فرزندانش به تعویق می‌افتد و رئیس کمیسیون امنیت ملی پرده از پذیرش ننگ به‌خاطر جذابیت سفر به اروپا از سوی برخی از نمایندگان برمی‌دارد و از کثرت سفرهای بدون توجیه کارشناسی کلمات اشکبار می‌نویسد… در اثر مشاهده این پدیده عجیب باید متوجه شویم که از این ناحیه ودر اوج تحریم‌های آمریکا و تنگنای شدید مالی مردم چه خسارت‌ها که نصیب کشور می‌شود چه خطری که هویت ملی‌مان را هدف گرفته و اقدام آن مجری تلویزیون چگونه توهین به ایران است و چه‌سان برعطش خروج از کشور می‌افزاید؟

راستی کثرت فرزندان هنرپیشگان و سرمایه‌داران و مسئولان که در فرنگ به دنیا می‌آیند یا در فرنگ مشغول تحصیل و تفریح هستند، چه ارمغانی برای کشور خواهد داشت؟ فرزندی که هنگام بزرگ شدن تازه متوجه می‌شود که کشور مادری شایستگی متولد شدن او را نداشته است! تحصیلکردگانی که در خوشبینانه‌ترین وجه باز می‌گردند و سمت‌های مدیریتی می‌گیرند چگونه غم مردم خواهند داشت و با کدام تعهد و جهان شناسی است که هنگام سیل‌ها و زلزله‌ها و خطرها و فقر و فاقه مردم از جان مایه خواهند گذاشت؟

سال گذشته گزارشی از سفرشخصی به کانادا در یکی از روزنامه‌ها که از بودجه عمومی ارتزاق می‌کند، خواندم و حیرت کردم، در آن گزارش واقعاً وصفی از بهشت آمده بود که با گزارش کتاب‌های آسمانی برابری می‌کرد! پاسخی نوشتم که اولاً اینگونه نیست و درثانی چرا باید در چنین روزنامه‌ای اینگونه به تبلیغ کشور دیگری بپردازیم و اگر جوانان در اثر خواندن این نوع مفتون شدن‌ها برای جلای وطن به آب و آتش زدند چه کسی مقصر خواهد بود؟

جالب و تاثرآور اینکه سردبیرآن روزنامه یادداشتم را به کناری گذاشت و بر عطش رفتن از میهن صحه گذاشت! هرچند با نوشتن این سطورکاملا خلاصه شده در مقابل بهمن سفر و مهاجرت از کشور به هر دلیل و علت کاری برنمی‌آید ولی دراین هیاهوی رفتن‌ها تلنگری کوچک شاید در زمانی نه چندان نزدیک، دلسوزان صاحب نفوذ را متوجه سازد و مقابله با خروج سرمایه‌های کشور آغاز شود و ماندن در ایران عزیز یک ارزش و امتیاز بزرگ تلقی شود.


طیف‌بندی پنج‌گانه اصلاح‌طلبان از درون

عبدالله گنجی در جوان نوشت:

بالاخره جناب حجاریان به میدان آمد و آنچه تاکنون انگ غیریت به اصلاح‌طلبان تعبیر می‌شد را به‌عنوان یک واقعیت پذیرفت. وی در یادداشتی در سایت علوی تبار (مشق نو) از اصلاح‌طلبان دسته‌بندی متفاوتی را ارائه کرده است. نگارنده قبلاً آن‌ها را به سه دسته ۱- مشروطه‌خواهان (محوریت ایشان و…) ۲- جمهوریخواهان (سروش، اکبر گنجی و…) ۳- تساهل‌گرایان سیاسی، فرهنگی (عارف، کواکبیان، پزشکیان و…) تقسیم کرده بودم.

اما جناب حجاریان ضمن پذیرش سه‌طیفی بودن جریان اصلاحات آن را به ۱- چپ خط امامی ۲- اصلاح‌طلب ۳- جنبش سبز تقسیم و تکلیف همگان را روشن کرد. طبیعتاً ایشان خود را نماینده طیف اصلاح‌طلب می‌داند، اما صاحب دو کرسی دیگر را مشخص نمی‌کند و نقش خود در انحراف اولی و تولد سومی را نیز مشخص نخواهد کرد. از دسته‌بندی ایشان چنین فهمیده می‌شود که خط امامی‌ها کسانی هستند که به نظام جمهوری اسلامی احساس تعلق می‌کنند.

اصلاح‌طلبان کسانی هستند که در حال مبارزه با نظام و نوبه‌نو کردن طرح‌های ناکام هستند و جنبش سبز به مرزبندی حداکثری با نظام رسیده و پوستین اپوزیسیون پوشیده است. اعتراف به همترازی جنبش سبز با اپوزیسیون اولین باری است که از یک اصلاح‌طلب صادر می‌شود.

وی با صراحت می‌گوید که اصلاح‌طلبان با چپ خط امامی متفاوت هستند و تجدیدنظرطلبی را با صراحت می‌پذیرد. سیر ترسیمی این است که جریان چپ در مسیر کمال‌گرایی خود از خط امامی به اصلاح‌طلبی و از آنجا به جنبش سبز رسیده و در حال پرت شدن از ایوان نظام جمهوری اسلامی به پایین است. ایشان نقطه عزیمت اصلاح‌طلبی را سال ۱۳۷۶ می‌دانند و معتقدند از آن موقع «خط امامی دست‌آموز» و «اصلاح‌طلب دست‌آموز» نیز شکل گرفت.

اگرچه منظور فاعلی خود را نمی‌گوید، اما منظور او حاکمیت است. در این بخش از نوشته وی نکته مهمی نهفته که فهم اصلاح‌طلبی را راحت‌تر می‌نماید؛ اینکه اصلاح‌طلبی جریانی نبود که در نظام تعریف شود و، چون نظام به آرایش سیاسی نیاز داشت در موازات ما به تولید دو نحله «دست‌آموز» اقدام کرد.

جدا از اینکه این ادعا هم توهین به اصلاح‌طلبان است و هم توهین به نظام، اما نشان می‌دهد که هر اصلاح‌طلبی که دل در گرو نظام داشته باشد دست‌آموز است که البته قبلاً با ادبیات دیگری همچون «اصلاح‌طلبان بدلی» معرفی می‌شد. با این اوصاف از نگاه ایشان اکنون جریان اصلاح‌طلبی دارای پنج طیف است که عبارتند از: چپ خط امامی، اصلاح‌طلب، جنبش سبز، چپ خط امامی دست‌آموز و اصلاح‌طلب دست‌آموز و توضیح نمی‌دهد که اجزای این آش شله قلمکار چگونه در دیگ اصلاح‌طلبی پخت و پز می‌شوند.

نکته بسیار مهمی که ایشان بدان معترفند این همانی دانستن جنبش سبز و راهبرد «فشار از پایین» است که آن را با صراحت اعلام می‌کند و علت ناکامی جنبش سبز را عدم قدرت «چانه‌زنی از بالا» در ساخت قدرت می‌داند. اما جناب حجاریان نمی‌تواند امروز و پس از ۱۰ سال برای رسمیت بخشیدن به آنچه جنبش سبز می‌نامند پشتوانه تئوریک تولید کند، زیرا آن یک «رفتار» بود که براساس مهندسی فریب رأی‌دهندگان به موسوی سازمان یافته بود و یکی، دو سال قبل از انتخابات با محوریت خود ایشان طراحی شده بود که قله همه کدهای آن اعلام پیروزی موسوی قبل از باز شدن حتی یک صندوق رأی بود؛ بنابراین حجاریان نمی‌تواند و حق ندارد نقش خود را در ایجاد آن مخفی کند، زیرا هم او بود که در جلسات مربوطه با صراحت می‌گفت: «من معتقد به تئوری جین شارپ هستم».

اصلاح‌طلبان باید تأمل نمایند که تقسیم‌بندی اخیر ایشان و نام‌گذاری نحله‌های پنج‌گانه زمانی صورت می‌گیرد که اصلاح‌طلبان در دو سطح وارد مذاکره شده‌اند که از قضا هر دو سطح در روزنامه‌های این جریان در ۲۶ خرداد با تیترهای اصلی برجسته شده است. یک سطح مذاکره با شورای نگهبان است که هم سخنگوی شورا تأیید کرده و هم جناب عطریان‌فر هدف آن را «اعتمادسازی» می‌داند.

شاید شرکت‌کنندگان در این جلسه از نگاه حجاریان همان خط امامی‌ها یا اصلاح‌طلبان دست‌آموز باشند که به تعبیر ایشان به دنبال «گدایی قدرت» هستند. اما سطح دوم جلسات و مذاکرات با اصولگرایان است که در تیتر روزنامه کارگزاران با عنوان «آغاز گفت‌وگوی اصلاح‌طلبان- اصولگرایان» آمده است و قبلاً حجاریان نیز بر لزوم آن تأکید کرده بود، اما اکنون درصدد اخلال و برچسب زدن بر شرکت‌کنندگان است. حجاریان در مقاله مذکور تلاش می‌کند جناح مقابل را نیز دسته‌بندی کند.

در دسته‌بندی سه‌گانه‌ای که از اصولگرایان ارائه می‌دهد تلاش می‌کند باور آن‌ها به مردم‌سالاری و انتخابات را مسدود نشان دهد.

وی معتقد است جناح مقابل از سه طیف طرفداران امارت، خلافت و حکومت اسلامی تشکیل شده است. البته این تقسیم‌بندی در یک قافیه به تنگ آمده ترسیم شده است و بسیار آبکی، بدون استدلال و بدون معرفی کرسی‌های نمایندگی هر یک است. قبلاً درباره نحله حکومت اسلامی، آیت‌الله مصباح را محور معرفی می‌کردند. این در حالی است که مصباح و شاگردانش دارای حزب سیاسی «پایداری» هستند، در انتخابات همانند بقیه شرکت می‌کنند، پیروز می‌شوند و شکست می‌خورند و هر دو نتیجه را به رسمیت می‌شناسند،، اما جناب حجاریان و برخی دوستان اصرار دارند آن را جوهری نبینند چراکه با شاخص‌های دموکراسی غربی انطباق صددرصدی ندارند. درباره خلافت اسلامی نیز دست به فریب خود زده‌اند چرا که ایشان بهتر از بقیه می‌دانند که در سیاست‌ورزی و مباحثات و مجادلات کلامی تشیع، واژه «خلافت» مربوط به غیر است.

نه بار معنایی آن را می‌پذیرند و نه با کلام امامیه مورد تأیید قرار می‌گیرد. امارت را نیز معلوم نیست از کجا می‌آورد، اما ممکن است یک نفر در یک تریبون چنین گفته باشد آیا این قابل تعمیم است؟ اگر قابل تعمیم است پس می‌توان انکار مهدویت و عصمت توسط اکبر گنجی یا ازدواج سفید یا کشف حجاب حقیقت‌جو را به نحله‌ای از جریان اصلاحات منتسب دانست.

اگر این مقاله حجاریان را همزمان با آگاهی وی از دو سطح مذاکره اصلاح‌طلبان با نظام و جناح مقابل بدانیم باید بپذیریم که وی به شدت نگران قرار گرفتن در اقلیت است و محصول بیست و چند سال ایده‌پردازی و آسیب جسمی خود را بر باد رفته می‌یابد و برای باز کردن جای خود و حلقه همسو تلاش می‌کند. نشانه‌های این تأیید در درون اصلاحات نیز قابل مشاهده است.

آنجا که موسوی لاری گفت: «حجاریان در اقلیت است» یا صادق خرازی از عقلای اصلاح‌طلب خواست آلودگان اصلاح‌طلب را تصفیه کنند. به نظر می‌رسد عقلای اصلاح‌طلبان می‌خواهند مسیر خود را در دوراهی روشنفکری و اپوزیسیون بازی یا بخشی از ساخت قدرت و نظام بودن روشن کنند بنابراین ممکن است دست و پا زدن «اصلاح طلبان مشروطه‌خواه» برای اختلال در این تصمیم و این روند باشد.

از حس تا هراس اخلاقی

علیرضا صدقی در ابتکار نوشت:

جوامع مدرن از بدو پیدایش، اقتضائاتی تازه را فراروی جوامع بشری قرار دادند. مفاهیمی که پیش از آن وجود نداشت و هیچ تعریفی برایش یافت نمی‌شد. از جمله این مفاهیم می‌توان به موضوع «هراس اخلاقی» اشاره کرد. تداخل موضوعی در پدیده‌های گوناگون اجتماعی عصر مدرن موجب شد تا دولت‌ملت‌های شکل‌گرفته پسامدرنیته، زمینه و زمانه‌ای تازه را تجربه کنند و رنگ و بوی تعامل و تعارضات به کلی دیگرگون شود. «هراس اخلاقی» برساخته همین معنی است.

معنایی که چه به لحاظ مفهومی و چه به لحاظ رویارویی در عرصه اجتماعی تازه و بدیع محسوب می‌شود. چنین کنش‌گری خاصی است که نمی‌توان انتظار داشت تعریف دقیق و جامعی از این پدیده وجود داشته باشد و برابرنهادی استوار فرارویش قرار گیرد. این معنی را نه در مخازن کتابخانه‌ها می‌توان جست و نه تحلیل و تحقیقی قدیمی برایش وجود دارد.

هر چه هست در عرصه میدان است و تجربیات عینی و صد البته نظریات اندیشمندانی که بحث پیرامون چیستی و چگونگی آن نشسته‌اند. نکته مهم اما در این است که تا چه حد می‌توان به موضوع «هراس اخلاقی» به عنوان یک مفهوم واقعی نگریست و تا چه اندازه صداقت در تعریف آن وجود دارد.

به طور کلی، هراس اخلاقی یک فکر اجتماعی است و به دنبال این است که نوع خاصی از فراکنش را برای درک مشکل اجتماعی توسعه‏یافته در یک آشفتگی سیاسی و مفهوم فکری توضیح دهد. مفهوم هراس و وحشت یک مفهوم قابل ارتجاع و فاقد هر پایه نظری دقیق است اما این مفهوم به طور دقیق شرح و تعریف شده است. ما می‌توانیم از این مفهوم به عنوان یک مفهوم انتزاعی یا نوع ایده‌آل دفاع کنیم که از طریق آن ممکن است شباهت‌هایی بین پدیده‌های ناهمخوان را ردیابی و مشاهده کنیم.

مفهوم هراس اخلاقی از آغاز کار خود را به عنوان یک مشکل از نقد اجتماعی آغاز کرد که در آن هراس به‏عنوان واکنش‌های اجتماعی غیرمنطقی استفاده شده است و به همین دلیل به طور ذاتی کژراه است. به طور معمول هراس اخلاقی مفهوم کوتاه‏مدت و موقت است.

مطالعات و تحقیقات هراس اخلاقی حول و حوش محور زمان حال هستند که آن‌ها را جزء فرآیندهای ساختاری تاریخی به حساب نمی‌آورند زیرا آنها تقویت‏کننده وحشت هستند. شاید قسمتی از تمرکز ما بر رویداد مربوط به هنجارمندی که اولین مشکل ما است، باشد. این مسئله بیش از هر چیز مفهومی کنایه‌دار است. با توجه به این معیار نامتناسب لزوماً به درجه تاریخی آن بستگی دارد.

هراس اخلاقی عنصر بسیار سختی است که در اساس یک تغییر اجتماعی است و بیش از آنکه به عنوان انحراف دیده شود موضوعش وحشت است که معمولاً پدیده‌ای جدید است و به طور ناگهانی به موضوع هراس تبدیل می‌شود و توجه جامعه و رسانه را به خود جلب می‌کند. هراس اخلاقی در یک بیان احساس شدید در مورد مسئله‌ای است که به نظر می‌رسد نظم اجتماعی را تهدید می‌کند.

هراس اخلاقی در مجادلات جوهر است که شامل بحث‌ها و تنش‌های اجتماعی است و در آن اختلاف نظر بسیار دشوار است زیرا بعضی سوژه ها در مرکز آن تابو است. رسانه‏ها به مدت طولانی به عنوان عوامل هراس اخلاقی عمل می‌کنند. نقش رسانه‏ها در جامعه نقش عمده‌ای در ارائه اطلاعات است هر چند این نقش به عنوان ارائه‏دهنده اطلاعات و نفوذ هراس اخلاقی هم قلمداد می‌شود.

فراگیری موضوع هراس اخلاقی در جوامع در پایه‌ای‌ترین سطح خود ناشی از نگرانی‌های عمومی در مورد یک مسئله خاص است؛ با پذیرش این اصل، نقطه تمرکز بر روی رسانه‌ها قرار می‌گیرد. چرا عمدتاً رسانه را عامل ایجاد ترس و تداوم و پایداری آن می‌دانند.

از این منظر است که حذف رسانه در دستور کار قرار می‌گیرد. این تعریف مختصری از واژه هراس اخلاقی بود که به تدریج در جامعه‏شناسی انحرافات باب شد و جامعه‏شناسانی همچون استنلی کوهن، گادوبن یهودا، استوارت هال و… در کتاب هراس‌های اخلاقی ساخت اجتماعی و انحراف به تفضیل به آن پرداخته‌اند.

این اندیشمندان هر یک تعریف و تبیینی از موضوع ارائه داده‌اند. تعارضات موجود در این تعاریف گاه چنان ژرف است که امکان ارائه تعریفی جامع و دقیق از آن را سلب می‌کند. به هر روی شناخت هر چه بیشتر و بهتر پدیده هراس اخلاقی می‌تواند زمینه‌ساز تبیین برخی رفتارها نزد صاحبان قدرت باشد. این منظر پدیده هراس اخلاقی بدون تردید یک آورده و بهره اجتماعی در عرصه‌های گوناگون و ساحت‌های متنوع و متکثر است.

مجلسی دیگر بباید ساخت

محسن پیرهادی در رسالت نوشت:

چند روز پس از بیست و دوم بهمن سال گذشته بود که بیانیه گام دوم مقام معظم رهبری خطاب به ملت ایران و به ویژه جوانان نگاشته شد. رهبر معظم انقلاب از بزرگان و کنش‌گران عرصه عمومی خواستند این بیانیه را تبیین و تحلیل کنند و به صورت عملی پیگیر آن باشند. اولین قدم جدی در جهت این بیانیه، روز گذشته توسط دکتر قالیباف برداشته شد.

فراخوان عمومی آقای قالیباف خطاب به جوانان برای حضور در عرصه انتخابات مجلس، ذیل مفهوم «مجلس نو» تعریف می شود که نیاز جدی امروز کشور است؛ مجلس نو از دو جنبه قابل بررسی است؛ نوگرایی به عنوان یک اصل اساسی در مدیریت شامل مجموعه ای از اصول مانند جوانگرایی و گردش نخبگان است و از سوی دیگر، مجلس به عنوان یک قوه از قوای سه گانه که به فرمایش امام راحل، در راس امور است و عصاره فضایل ملت.

اول. این فراخوان پیشینه ای دارد که بر اساس آن بهتر فهم و تحلیل می شود. نامه دو سال پیش دکتر قالیباف خطاب به جوانان انقلابی و مانیفست نواصولگرایی که سال گذشته رونمایی شد، بر جوانگرایی تاکیدی جدیاجرایی و با برنامه دارد.نواصولگرایی، سه مبنای اصلی دارد که یکی از آنها، نوگرایی و جوانگرایی است.

هم شخص قالیباف در دوران مدیریتش و هم جمعیت پیشرفت و عدالت، باورمندی خود به جوانگرایی را در عمل اثبا کرده اند تا جایی که میانگین سنی اعضای شورای مرکزی جمعیت پیشرفت و عدالت که شامل نمایندگان مجلس، اساتید حوزه و دانشگاه، فعالان رسانه و کنش‌گران سیاسی و اجتماعیست، زیر ۴۰ سال است.

دوم. مجلس شورای اسلامی، نهاد ریل گذاری کشور است. در هر زمینه ای که قطار دولت یا سایر دستگاه ها از ریل خارج می شود، مجلس مسئول است. ضمن آنکه نقدهای جدی به عملکرد مجلس وجود دارد. باید به سمتی پیش رفت که مجلس، بتواند در حوزه تقنین، از تمام ظرفیت های علمی و پژوهشی کشور بهره ببرد، خروجی مصوباتش دارای انسجام کلی و بی نیاز از اصلاحات چندباره باشد، قوانینش ناظر به اجرا تصویب شود، در بعد بین المللی فعال و موثرتر باشد، شأن نمایندگی و وکالت ملت بزرگ ایران را حفظ کند، اسیر زد و بندها و سهم خواهی های سیاسی و قبیله ای نشود، از دانش فنی و انگیزه و اقتدار کافی برای نظارت برخوردار باشد، ساز و کاری جدی حتی برای نظارت بر نمایندگان خود داشته باشد و دفتر نماینده هر حوزه انتخابیه، مأمن و پناهگاه یکایک مردم آن حوزه باشد تا جایی که مفهوم خانه ملت به صورت عملی محقق شود.

روشن است که امروز، از این افق فاصله ای معنادار دیده می شود؛ از همین روست که می گوییم برای تشکیل مجلس آینده، نباید در بر همان پاشنه سابق بچرخد و دقیقاً از همین روست که نیاز به ایده های نو و چهره های نو داریم.تشکیل مجلس نو، شدنیست، باید همت کرد و از مخالفت ها نهراسید.

واضح است که در این راه برخی مقاومت کنند، اما همت و انگیزه جوانان مومن انقلابی که یک روز علیه ظلم و جور انقلاب می کند، یک روز جنگ تحمیلی را به خوبی اداره می کند و روز دیگر موجب پیشرفت های حیرت آور علمی می شود، خواهد توانست مسئولان جوان و حزب اللهی را بر سر کار بیاورد که مقام معظم رهبری در عید فطر فرمودند به واسطه آن، اندوه ملت و خود ایشان مرتفع می‌شود.


بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 3
  • IR ۱۱:۲۰ - ۱۳۹۸/۰۳/۲۷
    1 0
    مجلسی دیگر بباید ساخت وز نو کشوری

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس